لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۰۱:۳۹

سفري به وطن از ديد يك ايراني مقيم فرانسه: بررسي فيلم "هفت روز در تهران" در مصاحبه با سازنده فيلم


بهنام ناطقي (مجله نيويورك)، مصاحبه با رضا خطيبي (پاريس)

بهنام ناطقي (راديوآزادي): امروز در مجله نيويورك، نگاهي به فيلم هفت روز در تهران نخستين كار سينمائي آقاي رضا خطيبي، كه در ماجراي سفر يك مستندساز ايراني مقيم فرانسه به همراه يك گروه خبرنگار فرانسوي به ايران، به دوگانگي فرهنگي ايراني هاي مهاجر و ديدگاه هاي غرب نسبت به ايران مي پردازد، و ديداري با آقاي رضا خطيبي، كارگردان 35 ساله فيلم كه در مصاحبه با راديوآزادي از بازگشت خود به ايران پس از 17 سال دوري و حديت نفسي كه در فيلم هفت روز در تهران ساخته است سخن مي گويد. روشنفكران و هويت ايراني و خودسانسوري، امروز در مجله نيويورك ... در فيلم "هفت روز در تهران" كه ديروز براي اولين بار در آمريكا در جشنواره فيلم ديده بان حقوق بشر به نمايش در آمد، يك كارگردان ايراني مقيم فرانسه به نام رضا، همراه با يك خبرنگار فرانسوي، در راس يك گروه فيلم مستند به ايران مي روند تا در باره جوانان ايران پس از انتخاب محمدخاتمي به سمت رئيس جمهوري اسلامي، براي تلويزيون فرانسه فيلم بگيرند. در ايران يك استاد ادبيات فرانسه كه پس از سالها تحصيل و زندگي در پاريس به تهران بازگشته است نيز به علت دوستي قبلي با خبرنگار فرانسوي به اين گروه مي پيوندد. در اين چارچوب ساده، آقاي رضا خطيبي، كارگردان و نويسنده اين فيلم، فرصت مي يابد تا هم به جنبه هاي عاطفي مهاجرت و دوري از وطن و خانواده بپردازد و هم از ديدگاه دو روشنفكر تحصيلكرده اروپا انتقاد كنند كه هر يك به دليلي سعي در پرده پوشي حقايق ايران دارند، حقايقي كه جوانان ايراني در خيابانها و دانشگاه اصرار دارند با آنها در ميان بگذارند. موفقيت اين نخستين كار سينمائي كه با بودجه كم و امكانات اندك ساخته شده است در تلفيق لايه هاي فكري و عاطفي و تنيدن آنها در روابط انساني ميان قهرمانان فيلم است و عرضه اين همه در هاله اي از غم تلخ و شيرين غربت و احساساتي كه بعضي از آنها شايد براي ايرانيان دور از وطن، كه غم غربت يا نوستالژي را تجربه كرده اند، قابل لمس تر باشد. اين فضاي نوستالژيك را كارگردان با استفاده از چند ترانه قديمي به جاي موسيقي متن، در فيلم هفت روز در تهران به وجود آورده است. ترانه الهه ناز ب.ن.: آقاي رضا خطيبي، كارگردان 35 ساله فيلم هفت روز در تهران، كه در 16 سالگي ايران را ترك كرد و در فرانسه بزرگ شده است، سينما را به طور غريزي آموخته است. چندسالي در فرانسه كار تاتر كرد و بعد از ساختن يك فيلم بسيار كوتاه و يك فيلم داستاني پليسي نيمساعته، براي ساختن اولين ييلم خود از يك تهيه كننده فرانسوي، آقاي ژان ماري بوله، سرمايه اندكي گرفت. فيلم هفت روز در تهران با موفقيت در جشنواره فجر در تهران به نام "فرداي قشنگ" نمايش داده شد و ظاهرا ممكن است در ايران هم به اين اسم اكران شود. اين فيلم از جمله به جشنواره ريودوژانيروي امسال دعوت شده است و در جشنواره روتردام گل كرد و در جشنواره برگاموي ايتاليا جايزه سوم را گرفت. آقاي خطيبي در مصاحبه با بخش فارسي راديواروپاي آزاد، راديوآزادي، مي گويد اين فيلم را به اين دليل ساخت تا با تلقي غرب از ايران و ايرانيان برخورد كند. آقاي رضا خطيبي مي گويد: رضا خطيبي: اصولا ايراني كه در خارج از كشور هستند بالاخره يكبار در زندگي شان احساس كرده اند كه وقتي به عنوان خارجي، به عنوان ايراني مارا مي شناسند، ديد خيلي منفي دارند نسبت به ما همان دفعه اول شايد. درنگاه اول به عنوان يك تروريست يا انسان هاي عقب مانده و يك حالت اينجوري ما را مي بينند ولي اين هميشه ما را اذيت مي كندو آن نگاه اول آدم را مي رنجاند. من پروژه را مي خواستم طوري درست كنم كه اين گروه، يك گروه فرانسوي هستند كه در اين گروه هر كسي يك شخصيت مختلفي دارد، شخصيت خودش را دارد. ديد يك عده خارجي كه مي روند ايران چطوري مي تواند باشد؟ خيلي بيشتر برام جالب بود كه به خارجي ها اين ديد را از طريق خودشان از طريق نگاه خودشان نشان بدهم. با اينكه يك كارگردان ايراني است ولي من مي خواهم به آنها بقبولانم كه خارجي ها اين ديد را دارند از ايراني ها كه بتوانم كاري بكنم كه ديد خارجي ها نسبت به ايراني ها عوض بشود. ب.ن.: صداي آقاي رضا خطيبي را مي شنويم، كارگردان فيلم "هفت روز در تهران" كه ديروز براي نخستين بار در آمريكا در جشنواره فيلم ديده بان حقوق بشر در نيويورك به نمايش در آمد. آقاي رضا خطيبي مي گويد فيلم هاي ايراني كارگردانان معروف اغلب به روستائيان مي پردازند ولي او مي خواست با فيلم هفت روز در تهران، چهره ديگري از زندگي در ايران امروز را نمايش دهد كه كمتر در فيلم هاي ايراني كه از ايران به جشنواره هاي خارج صادر مي شود، شاهد آن هستيم. رضا خطيبي: الان فيلم هاي ايراني كه در كشور هاي خارج هست، يعني بيشتر همان كيارستمي و مخملباف و اينها كه خيلي كارگردانان بزرگي هستند ولي بيشتر ايراني ها را به جلوه اي نشان مي دهند كه تمام تماشاگران فرانسوي اينجا فكر مي كنند ايراني ها همه در دهات دارند زندگي مي كنند و وقتي فيلم من را ديدند باورشان نمي شد كه تهران هم خيابان هاي اينطوري دارد و شهر است و آدم ها اينطوري هستند. يعني يك همچه ديدي نداشتند. من مي خواستم يك همچه ديدي را به آنها نشان بدهم كه فقط در دهات نيستند ايراني ها. نه اينكه بگويم آنها بدند، بلكه مي خواستم يك ديد ديگر به اين ديدي كه نسبت به ايران و ايراني ها داريم. اين است كه گفتم بهتر است برويم توي شهر و شهر هم تهران، كه پايتخت ايران است و از اين طريق مي خواستم يك ديد جديد نشان بدهم. ب.ن.: در فيلم هفت روز در تهران، دو روشنفكر ايراني كه در فرانسه تحصيل كرده اند، يكي از آنها كارگردان فيلم و ديگري استاد فرانسه دانشگاه تهران، هركدام به نوعي و به دليلي سعي مي كنند از بازگو شدن مشكلات ايران جلوگيري كنند. برخورد آنها با همكاران فرانسوي گروه فيلمبرداري كه سعي در نشان دادن بدون ملاحظه همه چيز دارند و با جوانان ايراني كه از آنها مي خواهند پيامشان را به دنيا برسانند، برخورد مي كنند. از طريق اين برخورد، رضا خطيبي در داستان تلخ و شيرين و عاطفي خود، خودسانسوري و سكوت روشنفكران ايراني را محكوم مي كند. چارچوب فيلم، يعني فيلمي در باره ساخته شدن يك مستند در باره جوانان ايراني، فرصتي است براي ارائه فهرستي از مشكلات و نظرگاه هاي دختران و پسران سرزنده اي كه در انتقاد از وضع موجود ملاحظات روشنفكران را رعايت نمي كنند. صحنه اي از فيلم، مصاحبه با دو دختر ب.ن.: صداي صحنه اي را مي شنيديم از فيلم "هفت روز در تهران" كه در آن دو دختر دانشجو سئوال هاي خبرنگار فرانسوي را جسورانه پاسخ مي دهند. آقاي رضا خطيبي دو شخصيت روشنفكر فيلم خود را در مصاحبه با بخش فارسي راديواروپاي آزاد، راديوآزادي، چنين توصيف مي كند. رضا خطيبي: توي اين داستان مي شود گفت دو تا روشنفكر هست. يكي شخصيت رضا توي داستان كه كارگردان گروه فرانسوي است و يكي هم اسفنديار كه استاد دانشگاه در دانشگاه تهران است، استاد زبان فرانسه. رضا كه كارگردان است، مرد تصوير، خودش سانسور مي كند خيلي چيز ها را يعني خودش نمي خواهد بگذارد يك سري چيز ها نشان داده شود و آن اسفنديار كه روشنفكر است و مردم كلام است در اين داستان حرفي نمي رند و تنها باري كه حرف مي زند پشتش به دوربين است و ما نمي بينم او را وقتي حرف مي زند و درست بعدش هم حالش به هم مي خورد. يعني مسئله روشنفكران در ايران: شخصيتي كه مرد كلام است نمي تواند حرف بزند و اينكه مريض هم هست و مريضي اش هم طوري است كه مي ميرد بالاخره. ولي داستان اصلا جنبه سياسي ندارد. بيشتر حنبه فرهنگي دارد تابخواهد سياسي صحبت كند. ب.ن.: فكر مي كنيد آنها چي را مي خواهند پنهان كنند؟ اين روشنفكر اين مرد كلام و اين مرد تصوير در فيلم شما، كه هردو از فرانسه آمده اند به كشورخودشان چي را مي خواهند از فرانسوي ها و بقيه مردم دنيا نسبت به كشور خودشان پنهان كنند؟ كه ايراني ها مي گويند بگذار ما بگوئيم و نشان بدهيم. رضا خطيبي: مثلا يك صحنه هست كه خبرنگار فرانسوي مي خواهد شامي كه روي زمين نشسته اند و دارند مي خورند نشان بدهد كه كنار سفره غذا مي خورند. شخصيت رضا نمي خواهد اين را نشان بدهد زيرا در ذهن خود فكر مي كند اگر بخواهد اين را به خارجي ها نشان بدهد خارجي ها برداشت اين را مي كنند كه ايراني ها يك سري آدم عقب مانده هستند و روي زمين غذا مي خورند. يك همچه چيزي توي كله اش. در صورتي كه شخصيت خبرنگار فرانسوي درست مقابل اين است و واقعا آدمي است كه خيلي باز است وبه او هم تاكيد مي كند كه اين فرهنگتان است و از اين كه آدم نبايد خجالت بكشد. آخرداستان هم كه توضيح مي دهد مي گويد اگر فرانسوي هم مي خواستند يك سري دهاتي هاشان را... اينجا هم از اين چيز ها هست و آداب و رسومي دارند بالاخره و فرانسه هم دهات دارد. مگر فرانسوي ها بايد خجالت بكشند از فرهنگ روستائي هاشان واينطور چيزها. مي گويد اين چيزها فرهنگتان را ضعيف نمي كند بلكه برعكس فرهنگتان را قوي مي كند و از اين ها نبايد خجالت كشيد. يك سري مسائلش اين است كه نمي خواهد نشان بدهد ويك سري مسائلش هم مسائل سياسي است كه خيلي وقت است نبوده است در ايران و برگشته است و از خيلي چيزها مي ترسد. وقتي با دانشجوها مي خواهند مصاحبه كنند برمي گردد و مي گويد نه در مورد سياست و نه در مورد زن و نه در مورد مذهب و نه در مورد روزنامه نگارها، صحبت نبايد بكني. خبرنگاره مي پرسد پس مي خواهي در باره آب و هوا صحبت كنيم؟ بعدش مي بينيم نه، خود دانشجو ها نمي ترسند و جلوي دوربين مي آيند و حرفشان را مي زنند. يعني گذشته زماني كه بخواهند بترسند ولي رضا موقعي كه رفته ديدش يك جور ديگر بوده است و حالا كه برگشته توي همان ديد خودش مانده است.ن اين را هم مي خواستم نشان بدهم. ب.ن.: يكي از صحنه هاي محوري فيلم، هنگامي است كه بعد از سفارش هاي كارگردان ايراني قهرمان داستان فيلم، خبرنگار فرانسوي هنگام مصاحبه با يك عده جوان ايراني در خيابان متوجه مي شود كه آنها براي حرف زدن در باره وضع خود و وضع سياسي و اجتماعي ايران به سئوال كردن نياز ندارند و حتي وقتي دوربين فيلمبرداري و ميكروفن را كارگردان خاموش مي كند، حاضر نيستند خاموش شوند. صداي فيلم، صحنه جوان ها ب.ن.: صداي صحنه اي را مي شنويم از فيلم هفت روز در تهران كه در آن يك گروه فرانسوي به كارگرداني يك ايراني مقيم فرانسه سعي مي كنند فيلم مستندي در باره جوانان ايراني بعد از انتخاب آقاي خاتمي بسازند اما متوجه مي شوند كه قبل از روبرو شدن با جوانان ايراني، ابتدا بايد به پيشداوري هاي خود بپردازند. آقاي رضا خطيبي كارگردان فيلم در مصاحبه با راديوآزادي در باره كار خود توضيح مي دهد. ب.ن. (سئوال از خطيبي): شما اين فيلم را در واقع يك فيلمي ساخته ايد از يك گروهي كه آمده اند دارند يك فيلم مستند مي سازند ولي فيلم خود شما به خاطر اينكه بودجه اش كم است و با فيلم مستند و وسائل فيلم مستند ساخته شده است مثل يك فيلم مستند مي ماند. چطور شد كه يك فيلم مستند نساختيد و اين فيلم را چقدر مستند مي بينيد؟ رضا خطيبي: يك نكته مثبت اين فيلم اين است كه همه فكر مي كنند داستان هائي كه در اين فيلم اتفاق افتاده واقعي است در صورتي كه اين فيلم كلمه به كلمه داستان آن نوشته شده بوده و دانشجوها هرچه مي گويند كلمه به كلمه اش نوشته شده و همه هنرپيشه بودند. يعني از نظر تكنيك كار فيلم سينمائي است و خودم قبل از اينكه بروم همه هنرپيشه ها و حتي نقش هاي كوچك مثل آن دانشجوها كه حرف مي زنند، كوچكترين نقش ها را "كستينگ" كرده بودم و انتخاب كرده بودم كه مثلا كي كجا بايستد و قد كي بلند تر است ودخترها جلوتر بيايند. وقتي دو تا دختر حرف مي زنند پسر ها تائيد مي كنند. مي خواستم نشان بدهم كه توي ايران زن ها هستند كه دارند يك سري چيز ها را جلو مي برند و مردها پشت آنها هستند. يعني همه اينها نوشته شده بود. از نظر تكينيكي و كار فيلم اصلا مستند نيست و هيچ حاي فيلم نيست كه بگويم همين طوري فيلمبرداري كرده ايم و بعد گذاشته ايم توي فيلم. صداي صحنه فيلم با دانشجويان: صحبت دختر ها رضا خطيبي: نحوه كار، چون دوربين هائي كه ما استفاده كرديم يك حالت مي خواستيم باشد كه توي چشم نخورد. يكي خوب براي هنرپيشه ها، كه راحت تر مي توانند بازي شان را بكنند. مثلا با چند تا دوربين فيلمبرداري كرديم كه مونتاژ راحت بشود و مشكل براي هنرپيشه كمتر باشد. يعني هنرپيشه يك دقيقه اول ممكن است برايش سخت باشد ولي بعد ديگر بيايد توي داستان كه بتواند بازي اش را بكند. وي اينكه دوربين هائي كه انتخاب كرديم طوري است كه مردم كه رد مي شوند، توي چشم نخورد و زياد نخواهند بيايند ببينند كه شلوغ شود و ببينند چه خبر است و چه خبر نيست. روي اين حساب سبك را اينطوري كردم كه فيلم يك حالت حقيقي جلوه كند. وقتي اين فيلم در فستيوال فجر در تهران نشان داده شد يك دخترخانم آمد جلو و گفت ببخشيد آقا اين آقاي اسفنديار آخر فيلم... آيا واقعا سرطان دارد؟ براش يك حالت واقعي بود. من خيلي خوشحال شدم از اينكه اين قدر برايش واقعي جلوه كرد و مي خواستيم يك همچه چيزي را نشان بدهيم كه مردم احساس كنند يك چيز حقيقي را دارند مي بينند كه با اينكه فيلم داستاني است مردم فكركنند فيلم حقيقي است. ب.ن.: صداي آقاي رضا خطيبي را مي شنويم، كارگردان فيلم ايراني - فرانسوي هفت روز در تهران، كه علاوه بر نيويورك در جشنواره ديده بان حقوق بشر در لس آنجلس و همچنين در جشنواره فيلم مينياپوليس هم نماش داده خواهد شد. در اين فيلم يك لايه عاطفي وجود دارد كه از لايه اجتماعي و فرهنگي آن جدا نيست و اين بارهم باز چارچوب داستان، يعني بازگشت به وطن بعد از سالها دوري و ديدن مادر و همچنين روبرو شدن دو دوست گمشده، فرصت مطرح كردن دردهاي عاطفي دوري و غربت را به كارگردان مي دهد. اما آقاي رضا خطيبي با نوعي پرهيز از سانتي مانتاليسم در پرداخت اين صحنه ها، حداقل را به ما نشان مي دهد و حداكثر بهره برداري را مي كند. در اين صحنه معمولا دوربين به جاي اينكه مثل معمول سينماي متعارف عاطفه را با تمركز به روي صورت بازيگران نشان بدهد، با حيا و شرم حضور، دور مي ايستد و حتي كارگردان موانع بصري اي سر راه اين تصاوير قرار مي دهد تا فاصله ما را از آنها بيشتر كند. صداي فيلم: صحنه رضا و مادر رضا خطيبي: صحنه اي كه مادر و رضا براي اولين بار همديگر را مي بينند، ما پاهاشان را مي بينيم و صداهاشان را مي شنويم. يكي اينكه فكر مي كنم يك صحنه خيلي ساده خيلي كشش بيشتري مي تواند داشته باشد و خيلي احساسات را راحت تر و بيشتر مي توان نشان داد. يك دليلش براي من اين بود. دليل ديگرش هم اين بود كه وقتي صحنه ساده باشد، مثل همين صحنه كه مي گوئيم در آن صورت ها معلوم نباشد، هركس مي تواند يك لحظه خودش را جاي اين دو تا شخصيت بگذارد يعني اين چيزي است كه فكر مي كنم براي ما ايراني ها كه در خارج هستيم براي همه مان يا اتفاق افتاده يا منتظريم اتفاق بيافتد. پس بهتر است روي آن صورت نباشد چون آدم خودش را راحت تر مي تواند جاي يك نفر بگذارد كه صورتش را نبيند. صداي فيلم: صحنه رضا و مادر، ادامه ب.ن.: صداي صحنه اي را مي شنيديم از فيلم "هفت روز در تهران" از آقاي رضا خطيبي كارگردان مقيم فرانسه كه ديروز براي نخستين بار در آمريكا در جشنواره فيلم ديده بان حقوق بشر به نمايش در آمد. ب.ن. (سئوال از خطيبي): انعكاس فيلم شما چطور بوده در اين مدت؟ رضا خطيبي: والله اين فيلم آخر ژانويه تمام شد و به فستيوال روتردام درهلند رفت. چيزي كه براي من جالب بود اين بود كه خارجي هائي كه مي آمدند اين فيلم را مي ديدند آخرهر سانس در هر فستيوالي كه رفته بود مي گفتند ما مي خواهيم برويم ايران. البته آنها برداشت ديگري ممكن است داشته باشند. ولي هيچ نشده بود كه ما باشيم و چندنفر از تماشاچي هاي خارجي نيايند بگويند ما بعد از اين فيلم مي خواهيم برويم ايران كه به ما ثابت شد از ايران و ايراني ها ديد ديگري گرفته اند. بعد يك چيز ديگر كه اين هم براي همه بعد از سانس ها اتفاق افتاد اين بود كه مي گفتند در اين فيلم ما هم خنديديم وهم گريه كرديم اين هم براي من خيلي قوت قلب داد چونكه يك فيلمي كه توش هم آدم بخندد و هم گريه كند، يك فيلم ساده دلنشين و دلچسب مي تواند باشد. بعد توي ايران در فستيوال فجر خيلي مردم خوششان آمده بود و همين را مي گفتند كه ما در اين فيلم هم خنديديم وهم گريه كرديم.

رضا خطيبي، 35 ساله، مقيم پاريس، كارگردان فيلم "هفت روز در تهران" كه ديروز براي نخستين بار در آمريكا در جشنواره فيلمهاي حقوق بشر در نيويورك به نمايش درآمد، در مصاحبه با راديوآزادي مي گويد در اين فيلم كوشيده است ايران و ايراني را از ديد فرانسوي ها به خود آنها نشان دهد و در آن به بررسي برخورد روشنفكران تحصيلكرده در خارج از كشور مي پردازد كه بر خلاف نسل جوان ايران، نمي توانند خود را با واقعيت هاي زندگي امروز ايران تطبيق دهند.
XS
SM
MD
LG