(rm) صدا | [ 4:58 mins ]
کتابخانه کنگره آمریکا، که نقش کتابخانه ملی را در این کشور بازی میکند، هفته گذشته مجموعهای منتشر کرد از آثار برگزیده هفتاد منتقد فیلم را منتشر کرد که در آن میتوان به انواع برخوردها و طرزتلقیها در باره سینما از آغاز این هنر یکصدساله تا اکنون، برخورد کرد. مطالعه این کتاب نشان می دهد که منتقدانی که به فلسفه بافی و پیشبرد تئوری های خود در نقد فیلم پرداختند، از آنها که بدون تئوری نقد نوشتند کمتر موفق بودند و هیچ منتقدی نمی تواند با تئوری و تعبیرهای خود فیلمی را برای تماشاگر جذاب تر کند. نویسنده نیویورک تایمز مقاله نویس کهنه کار کلایوجیمز معتقد است که این کتاب چند تئوری رایج از جمله اینکه منتقدان آمریکائی هنرمندان سینمای آمریکا را بعد از منتقدان اروپائی کشف کردند و همچنین تئوری سینمای مولف اروپائیان، که فیلم را فقط ساخته پرداخته کارگردان و بازتاب شخصیت و هنر او می دانستند، را از اعتبار ساقط می کند. بهنام ناطقی (رادیو فردا، نیویورک): نوشتن در باره سینما کار سهل و ممتنعی است زیرا برخلاف رشتههای دیگر هنری یا ادبی، تقریبا کسی نیست که خود را متخصص سینما نداند و بنابراین کسی که بخواهد به عنوان منتقد فیلم خود را جا کند، یا باید بتواند عقاید یا نظراتی دیگران هم دارند، بهتر روی کاغذ بیاورد یا باید بتواند تئوریها و برداشتهائی به فیلمها و داستانها و شخصیتهای آنها نسبت دهد که به فکر کسی دیگری نرسیده باشد.
در کتاب منتقد فیلم آمریکائی یا American Movie Critic که برگزیدهای از آثار هفتاد متقد آمریکائی از همه دورههای تحول سینما را در آن میتوان یافت، هر دو روش نقدنویسی مورد با ارائه نمونههائی از نوشتههای منتقدان با ارائه نمونههائی از کار آنها مورد بررسی قرار گرفته است و منتقد و مقالهنویس برجسته آقای کلایو جیمز Clive James در نقدی که در نیویورک تایمز بر این کتاب نوشته، معتقد است که منتقدهائی که مثلا در باره آرایش موی مضحک هنرپیشههای زن در فیلمهای جنگ ستارگان جملات خندهآوری را ردیف میکنند، کارشان بسیار خواندنیتر و سرگرمکنندهتر از کار منتقدانی است که میخواهند ارتباط فیلمهای افسانهعلمی مثل جنگ ستارگان را با تحولات امپریالیسم آمریکائی ارتباط دهند.
کتاب برگزیده آثار منتقدان فیلم را مقالهنویس و منتقد برجسته نیویورکی آقای فیلیپ لوپیت Phillip Lopate برای انتشاراتی کتابخانه کنگره ویراستاری کرده است و حاصل ناخواسته کار او دست کم از دیدگاه یک منتقد، این است که منتقدانی که تلاش میکنند از دیدگاه نظریهپردازانه با فیلمها برخورد کنند و به خواننده بقبولانند که آنچه دیده است بخشی از یک جریان فکری است که نه از طریق تماشای فیلم بلکه از طریق کشف رمزهای نوشتههای پیچیده آنها میتواند درک کند، به مراتب کمتر موفق هستند از منتقدانی که دنبال کشف یا القای نظریههای فلسفی نیستند.
خواندن این کتاب میتواند خیلیها را به فلسفهپردازی در باره نقد فیلمنویسی و خود سینما بیاندازد. یک نتیجهگیری از دیدگاه مقالهنویس کهنهکار کلایو جیمز Clive James که نقد مفصلی دراین باره برای نیویورک تایمز نوشته است، این است که هیچ منتقدی نمیتواند با نظریهپردازی فیلمی را به تماشاگر بقبولاند، و او را به صندلی سینما بچسباند، زیرا این خود فیلم است که در دقایق اول یا به ذهن و قلب تماشاگر چنگ میاندازد یا او را سرد رها میکند، واین کار را فیلمها اغلب با داستانگوئی انجام میدهند و وقتی داستانی در کار نباشد، فیلمی هم در کار نیست. به طور مثال، وقتی روبر برسون، فیلمساز برجسته و محبوب منتقدان سینما که به تدریج از داستانگوئی فاصله گرفت، تماشاگران را هم از دست داد.
کتاب «منتقد آمریکائی» که نقدهای برگزیده منتقدان سینما را به ترتیب تاریخی تنظیم کرده است، نشان میدهد که منتقدان آمریکائی بعد از منتقدان اروپائی اهمیت سینمای آمریکا را درک کردند. قبل از جنگ و در سالهای بین دو جنگ جهانی، منتقدان آمریکائی بیشتر بر هنرمندان اروپائی سینما متمرکز بودند و بعد از جنگ جهانی دوم، این منتقدان جوان اروپائی و به خصوص فرانسوی بودند که مجهز به تئوری سینمای مولف، هنرمندان معتبر در سینمای آمریکا را کشف کردند و به جهان و به خود آمریکا، شناساندند. بعد از آن بود که نقد فیلم نویسی در آمریکا گل کرد و از نظر بلوغ به پای اروپا رسید.
به این ترتیب، باز هم این نظریه پردازی بود که باعث این تحول شد: نظریه مولف، بر این باور مبتنی است که کارگردان است که با استفاده از خلاقیت و شخصیت هنری خود به فیلم شکل میدهد، حتی اگر فیلم در چارچوب سینمای تجاری آمریکا و نظام استودیوئی هالیوود ساخته شده باشد. با این حال، تاریخچه این تحویل مبتنی بر تئوری مولف، هر چند به ظاهر خیلی شستهرفته میرسد، اما چنانکه از مقالات کتاب حاضر بر میآید، پوچ و ساختگی است.
در میان منتقدان اولیه در آمریکا، کسانی برجسته بودند که در رشتههای دیگر معروف شده بودند، مثلا واچل لیندسی Vachel Lindsay و Carl Sandburg شاعر بودند و ادموند ویلسن، ادیبی برجسته بود و اچ. ال. منکن H. L. Menchen در روزنامهنویسی ستاره بود، گیلبرت سلدز Gilbert Seledes در باره انواع هنرها که او آنها را هنرهای زنده مینامید، چیز مینوشت و رابرت شروود، نمایشنامهنویس بود. اما هیچکدام اینها به خاطر دلمشغولیهای دیگر، به اندازه نسل بعدی از منتقدان حرفهای نمیتوانستند جنبههای مثبت فیلمها را به خواننده نشان دهند.
نخستین منتقد جدی و حرفهای که مداوم در باره این رشته مینوشت منتقد فیلم مجله نیوریپابلیک The New Republic آقای Otis Fergusen بود که نه تنها جنبههای مثبتی در فیلمهای آمریکائی مییافت و ستایش میکرد بلکه معتقد نبود که تنها کارگردان است که به فیلم شکل میدهد. فرگوسن هشت سال در فاصله 1934 تا 1942 به نگارش ادامه داد و در سن 36 سالگی جوانمرگ شد. نمونههای خواندنی از کار او در کتاب «منتقد آمریکائی» میتوان یافت که تاثیر عمیقی بر کار منتقدان دیگر از جمله آرلین کروچه داشت.
از منتقدان دیگری که در کتاب منتقد آمریکائی کار آنها یادآوری میشود، ملوین تلسن Melvin Tolson شاعر است که نقد او در باره فیلم برباد رفته برای روزنامه واشنگتن تریبیون که برای سیاهپوستان منتشر میشد، به بیانیهای برای جنبش حقوق مدنی آمریکا شبیه است که بیست سال بعد پا گرفت.
کار منتقد برجسته و هوشمند جیمز اگی James Agee نه تنها به خاطر درک همه جانبه او بلکه همچنین به خاطر طنز و نیش زبانش خواندنی است. اما منتقدی که با دنبال کردن راه فرگوسن در مجله نیو ریپابلیک آن را تکمیل کرد، آقای استنلی کافمن Stanley Kauffmann است که بعد از 50 سال هنوز هم به کار ادامه میدهد، که به خصوص به خاطر آگاهیاش در باره بازیگری قابل توجه است.
آقای کلایو جیمز در میان نقدهای طولانی منتقدانی که به فلسفهبافی در باره فیلمها پرداختهاند، نظریههای پوچ و مبتذل و بیربط بسیاری پیدا میکند اما وقتی به در توصیف خود از چهرههای برجسته در میان هفتاد منتقدی که در کتاب منتقد آمریکائی نمونههائی از آثارشان آورده شده، به وینست کنبی میرسد زبان به ستایش او میگشاید که میتوانست جنگ بر سر نوشتن نقد عادلانه را یک تنه برنده شود. وی همچنین آثار نویسندگان معاصر از جمله آقای دیوید دنبی، منتقد فیلم نیویورکر، کنت توران منتقد فیلم روزنامه لس آنجلس تایمز و ای. ا. اسکات منتقد نیویورک تایمز را در دسته منتقدان منفرد، آگاه و خواندنی قرار میدهد، و مینویسد اگر در این کتاب به نقدهای طولانی نویسندگانی مثل پاولین کین این قدر جا داده نمیشد، شاید فرصت بیشتری برای گنجاندن نوشتههای کوتاه و خواندنی اینها و دهها منتقد با ارزش دیگر، باقی میبود.
پاولین کیل Pauline Kael هر دو هفته یک بار نقدی طولانی تحویل میداد که حاصل برداشت او از فیلم و برداشت او از افکار خودش در برداشت از فیلم بود ولی سرانجام آنچه از خواندن همه این نقدها بر میآید این است که برخلاف آنچه نظریه سینمای مولف در میان منتقدان اروپا و بعد آمریکا رایج ساخت، کارگردان تنها خالق فیلم نیست و کارگردانان برجستهای مثل رابرت آلتمن که پالین کیل به شدت میستود، وقتی سناریست خوبی نداشتند، فیلمهای بدی مثل «لباس حاضری» آلتمن را تحویل هنردوستان دادند.