(rm) صدا | [ 4:24 mins ]
در فيلم «درياي درون» از کارگردان اسپانيائي الهاندرو آمنبار Alejandro Amenebar، که نمايش آن در سينماهاي شهرهاي عمده آمريکا آغاز شده است، تلاش يک افليج براي خاتمه بخشيدن به زندگي خود، به بحثي تبديل ميشود ميان اعتقادات محافظهکارانه مذهبي و گرايشهاي انسانگرايانه جامعهاي غيرمذهبي. بهنام ناطقي (راديوفردا، نيويورک): در فيلم «درياي درون» The Sea Inside که در شهرهاي عمده آمريکا به نمايش عمومي درآمد، هنرپيشه برجسته اسپانيائي آقاي حاويه باردم Javier Bardem نقش بيمار از چهاردست و پا افليجي را بازي ميکند که سرانجام دولت اسپانيا را متقاعد ميکند به او اجازه داده شود به زندگي خود خاتمه دهد.
اين فيلم را کارگردان صاحب سبک اسپانيائي الهاندرو امنابار Alejandro Amenabar ساخته است که فيلم قبلي او «ديگران» The Others با شرکت نيکول کيدمن Nicole Kidman مورد توجه علاقمندان سينماي غيرمتعارف قرار گرفت.
سوژه فيلم «درياي درون» از آن سوژههائي است که ميتواند خيلي اشکانگيز و سانتيمانتال کار شود و به طور غريزي در بيننده، قبل از ديدن فيلم، نوعي پيشداوري ايجاد ميکند براي مقاومت در برابر احساسات رقيق و پرهيز از بازيچه قرارگرفتن در دست يک کارگردان سانتيمانتال، اما تماشاي فيلم «درياي درون» که با ظرافت بصري تهيه شده است، مقاومت هر منتقد سختگيري را در هم ميشکند، نه در برابر غليان احساسات بلکه در برابر تسلط هنرمندانه کارگردان و هنرپيشه اول، آقاي حاويه باردم، که تماشاگر را با خود به جهان دروني مردي ميبرند که هرچند زمينگير شده است اما ميتواند بر بالهاي خيال و رويا پرواز کند.
باردوم در فيلم «درياي درون» نقش يک مکانيک کشتي به نام رامون سمپدرو را ايفا ميکند که در اثر يک تصادف در هنگام شنا، مدت سي سال است از گردن به پائين به فلج کامل دچار شده است و در اين مدت خواهان چيزي نيست مگر پايان بخشيدن به زندگياي که به نظرش، جز رنج و شرمساري براي خود او و زحمت براي اطرافيانش چيزي همراه ندارد.
داستان فيلم، که براساس يک ماجراي حقيقي نوشته شده به نظر باورنکردني ميرسد، اما کارگردان با پرداخت سريع، عاطفي و بصري خود، آن را طبيعي جلوه ميدهد، زيرا در جريان داستان، اين مرد زمينگير در يک مثلث رومانتيک عشقي قرار ميگيرد. يک ضلع اين مثلث، خانم وکيلي است که براي متقاعد کردن دولت به مرگ خود استخدام کرده و ضلع ديگر آن، زن کارگري است که در دادگاه عليه مرگ خودخواسته او شهادت ميدهد به اين اميد که مانع از آن شود. اين دو زن در دوسوي گفتمان مرگ و زندگي قرار ميگيرند.
منتقد برجسته آقاي کن تاکر، در نقدي که در مجله «نيويورک» در باره اين فيلم نوشته است، ياد آور ميشود که مثلث عشقي که فيلم عرضه ميکند فقط به خاطر بازي روان و گيراي حاويه باردم باورکردني ميشود، بازيگري که در بيشتر صحنههاي فيلم فقط با صورت و چشم ميتواند احساسات خود را بيان کند، ولي با موفقيت، از يکسو جذابيت و گرماي اين شخصيت را با لبخندهاي خود تصوير ميکند و از سوي ديگر، رنج او را به تماشاگر ميفهماند.
در صحنهاي از فيلم وقتي از او ميپرسند چرا اين قدر لبخند ميزند، حاوير باردم از زبان رامون جواب ميدهد وقتي انسان براي زندگي اين قدر به ديگران وابسته باشد، ناچار ميشود با لبخند گريه کند.» اين پاسخ در عين حال، نشان دهنده سپاس ابدي او نسبت به اطرافيانش است و از سوي ديگر نشان دهنده خشمي است که نسبت به وضع خود احساس ميکند.
آنچه به فيلم بالهائي براي پرواز ميدهد براي بيرون رفتن از موقعيت بسته اين شخصيت، صحنههاي روياي اوست، روياي برخاستن، پرواز و رسيدن به اقيانوس، که کارگردان Amenebar در پرداخت آنها از تصاويري زيبا و شاعرانه استفاده ميکند.
فيلم درياي درون، از يکسو در باره پيروزي اراده است و از سوي ديگر در باره پيروزي قوانين انسانگرايانه دنيوي بر قوانين الهي، که کشيش افليجي در فيلم براي محکوم کردن آرزوي مرگ رامون به آنها استناد ميکند و منتقدها نمايش آن را در آمريکا نوعي مبارزه هنري براندازنده ميبينند عليه گرايشهاي محافظهکارانه مذهبي.