(rm) صدا | [ 5:44 mins ]
اختلاف طبقاتي از زماني که کارل مارکس آن را در اوائل قرن بيستم زمينه مانيفست خود قرار داد، همواره بر محور ثروت و زور دور ميزد، اما در قرن بيست و يکم، چنانکه ديويد بروکس، ستون نویس روزنامه نيويورک تايمز ميگويد، اختلاف طبقاتي ميان ثروتمندان و فقرا يا طبقه مالک و طبقه زحمتکش نيست، بلکه ميان طبقه تحصيلکرده است و تودههاي تحصيل نکرده. بروکس می گوید هرچند به مبارزه طبقاتی اعتقاد ندارد اما در مطلبی که به شوخی تحت عنوان «بیانیه جدید مارکس» نگاشته است، نکته های جالب فراوان است. بهنام ناطقي (راديوفردا، نيويورک): آقای ديويد بروکس، ستوننويس نيويورک تايمز مينويسد تاريخ جوامع بشري تاکنون بر مبناي اختلاف طبقاتي توصيف ميشد، اختلاف ميان انسانهاي آزاد و بردهها، مالکان و رعيتها، سرمايهداران و کارگران، يا به عبارت ديگر، مستکبر و مستضعف. اما در عصر اطلاعات، که در آن دانش پول است و قدرت است، اختلاف طبقاتي بين نخبگان تحصيلکرده است و تودههاي تحصيلنکرده.
در جهان بيني مارکس، طبقه سرمايهدار از طريق کنترل ابزار توليد، يعني مالکيت کارخانهها، طبقه ديگر را استثمار ميکرد، اما آقاي بروکس مينويسد اينک نخبگان عصر اطلاعات، قدرت خود را از طريق کنترل وسايل توليد اطلاعات، يعني نظام آموزشي، اعمال ميکنند. او با اتکا به آمار، مينويسد درآمد متوسط خانواده يک دانشجوي دانشگاه هاروارد، سالي 150 هزار دلار است، که او را در ميان طبقه مرفه آمريکا قرار ميدهد، و تنها سه درصد از دانشجويان 146 دانشگاه و موسسه آموزش عالي آمريکائي از فقيرترين خانوادههاي جامعه هستند.
آقاي ديويد بروکس در مقالهاي که عنوان آن را بيانيه جديد کارل گذاشته است، مينويسد طبقه تحصيلکرده نخستين نخبگان تاريخ هستند که از طبقه مستضعف بيشتر کار ميکنند، زيرا براي خريد خانه دوم حرص ميزنند و با استفاده از قيمت بالاي املاک و مستغلات در محلات خاص، در واقع ديواري نامرئي به دور محلات خود کشيدهاند و به اين دل خوش ميکنند که بچههاي خود را به مدرسه دولتي اين محلات ميفرستادند و با حمايت فريبکارانه خود از سياستهاي مهاجرپذير، عملا دسترسي کار ارزان مهاجران غيرقانوني را براي تميزکردن خانههاي خود و زدن چمن باغچههاي خود، تضمين ميکنند.
بچههاي طبقه تحصيلکرده در دانشگاههاي ايالتي مثل پنسيلوانيا، برکلي و ويسکانسين، مهارتهاي اجتماعي و مهارتهاي ديگر براي حفظ برتري طبقاتي خود را ياد ميگيرند.
آقاي بروکس مينويسد طبقه تحصيلکرده در اين دانشگاهها نوعي وجدان کاذب را ياد ميگيرد زيرا هرچه دانشگاه گرانتر و راه يافتن به آن سختتر باشد، دانشآموختگان آن بيشتر خود را طرفدار اتحاد مستضعفان نشان ميدهند و هرچه بيشتر به طور عيني به جناح راست خدمت کنند، بيشتر در مقالات و مباحث، عقايد جناح چپ را انعکاس ميدهند.
آقاي بروکس استدلال ميکند که انتخابات آمريکا، در واقع انتخاباتي ساختگي ميان تحصيلکردگان دانشگاههاي عمده است که اعضاي دو حزب جمهوريخواه و دمکرات را ميان خود قسمت کردهاند و در باره تنها چيزي که با هم بحث نميکنند، ريشه ومنبع قدرت خودشان است، که به تبعيض در جامعه از طريق تحصيلات منجر شده است. بيشتر از امپراطورهاي رم باستان و سرمايهداران، تبهکاران طبقه تحصيلکرده نه تنها تلاش ميکنند بر طبقه کارگر غلبه کنند، بلکه ميکوشند در حاليکه براي خودشان نهايت آزادي جنسي را قائل هستند، از طريق ايجاد اغتشاش در ساختار خانوادگي طبقه کارگر، آن را نابود کنند.
نويسنده نيويورک تايمز مينويسد در سال 1960 از نظر ساختاري تفاوتي ميان خانوادههاي فقير و ثروتمند وجود نداشت و رياست سه چهارم خانوادههاي کارگر را زوجهاي ازدواج کرده تشکيل ميدانند در حاليکه در حال حاضر فقط يک سوم بچههاي خانوادههاي طبقه کارگر هم پدر و هم مادر را بالاي سر خود دارند. دوسوم خانوارها را زنان بدون شوهر اداره ميکنند. به عبارت ديگر در حاليکه نظام خانوادگي در طبقه تحصيلکرده فرقي نکرده، ساختار خانوادگي در طبقه مستضعف از هم پاشيده است.
بچههاي خانوارهاي فقير اين روزها کمتر با پدرو مادر واقعي خود زندگي ميکنند، کمتر شانس تمام کردن دبيرستان و راه يافتن به دانشگاه و پيداکردن کار و يافتن موقعيتي براي به چالش طلبيدن برتري طبقه تحصيلکرده دارند، و نابرابري خانوادگي، نابرابري درآمد را از نسلي به نسل بعد منتقل ميکند. بروکس در پايان اين بيانيه از شخصيت ساختگياي به نام کارل، مينويسد بيسوادهاي جهان، متحد شويد زيرا چيزي جيز زنجيرهاي اسارت براي از دست دادن در اختيار نداريد.
آقاي بروکس، که به طنز اين جملات را بخشي از مانيفست کارل توصيف ميکند، مينويسد خود او با بسياري از اين نتيجهگيريها مخالف است زيرا به مبارزه طبقاتي اعتقاد ندارد اما ميافزايد بايد پذيرفت که نکات خوبي در اين بيانيه هست.