لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۱۵:۲۴

فیلم «ترمینال» آخرین ساخته اسپیلبرگ: تبدیل داستانی در باره بحران هویت به داستانی در باره بیگانه ای در آمریکا


(rm) صدا |
در آخرین فیلم خود Terminal، کارگردان برجسته آمریکائی Steven Spielberg با الهام ماجرای 15 سال سرگردانی یک ایرانی در فرودگاه شارل دوگل پاریس، به درونمایه همیشگی خود باز می گردد: بیگانه ای که به آمریکا می آید تا رویای آمریکائی را به آمریکائیان یادآوری کند. بهنام ناطقي (راديوفردا، نيويورک): در فيلم جديد استيون اسپيلبرگ، تام هنکز Tom Hanks هنرمند تواناي هاليوود، نقش مردي را بازي مي‌کند از يک کشور بالکان که درسالن ترانزيت فرودگاه نيويورک، گير مي‌کند، براي اينکه در کشوري که بايد به آن برگردد کودتا شده، و آمريکا هم بدون پاسپورت معتبر به او ويزا نمي‌دهد. آنها که با زمينه ساخته شدن فيلم Terminal آشنائي دارند به ياد مي‌آورند که اين فيلم را استيون اسپيلبرگ بر اساس داستان يک ايراني‌تبار به نام مهران کريم‌ناصري يا Sir Alfred ساخته است که در پي 15 سال سرگرداني در سالن ترانزيت فرودگاه شارل دوگل پاريس شهرت جهاني يافت و موضوع دهها گزارش تلويزيوني و فيلم مستند بود. از جمله، کارگردان فقيد سهراب شهيد ثالث بارها از تمايل خود به فيلم کردن زندگي آقاي مهران کريم‌ناصري سخن گفته بود، و آقاي حميد رحمانيان، فيلمي از چند برخورد با او ساخت که جايزه‌هاي متعدد گرفت. مهران کریم ناصری: At this terminal they keep me very long because of standby, without passport, visa, identity document,...held here for a long time ب.ن.: صداي مهران کريم‌ناصري را مي‌شنيديم از فيلم سرآلفرد فرودگاه شارل دوگل ساخته حميد رحمانيان. در روايت آقاي اسپيلبرگ از ماجراي مهران کريم‌ناصري، فرودگاه شارل دوگل، به فرودگاه جان اف کندي نيويورک تبديل شده است و مهران کريم‌ناصري شده است ويکتور ناوورسکي Victor Navorski از يک کشور بالکان که نقش او را تام هنکس با مهارت خارق‌العاده‌اي که در به پرده کشيدن مردم عادي دارد، بازي مي‌کند. در فيلم اسپيلبرگ، چيزي که هرگز ممکن نبود در زندگي مهران کريم‌ناصري اتفاق بيافتد براي شخصيت تام هنکز اتفاق مي‌افتد، يعني خانمي به زيبائي کترين زيتا جونز، که از قضا به عنوان ميهماندار هواپيما در آن فرودگاه کار مي‌کند، عاشق او مي‌شود. اگر زندگي آقاي ناصري در اين فيلم نيست، اما بايد گفت توجه هاليوود به زندگي او دست کم اين خاصيت را داشت که نيم ميليون دلار به او پول دادند تا داستان زندگي‌اش را به کلي عوض کنند. آقاي حميد رحمانيان، فيلمسازي که بعد از صرف يک ماه وقت با اين شخصت فيلمي در باره او به نام سرآلفرد فرودگاه شارل دوگل ساخته است، مشکل او را هويت مي‌داند. آقاي رحمانيان درمصاحبه با راديوفردا در باره برداشت خود از اين داستان مي‌گويد: حمید رحمانیان: اسمش هست مهران کریمی ناصری، ولی اسمش را عوض کرده و به خودش می گوید سر آلفرد. یک ایرانی هست که نزدیک 15 سال است در فرودگاه شارل دوگل اونجا هست. روزنامه ها و مدیا طوری جلوه دادند که این آقا قربانی مسائل بوروکراتیک است و نمی تواند از آنجا برود و آنجا حبس شده است و مشکل ویزا دارد ولی وقتی من رفتم آنجا می خواستم او را ببینم چون یک عالم از او خوانده بودم و شنیده بودم برای من جالب بود این آدم را ببینم وقتی رسیدم آنجا دیدم مشکل این آدم مشکل بوروکراتیک نیست بلکه مشکل هویت دارد و داستان فیلم بیشتر این را نگاه می کند به این عنوان که این آدم می خواهد یک آدم دیگرباشد و بین مرز دو فرهنگ گیر کرده است و در ترک بین فرهنگ حبس شده است. ب.ن.: برداشتي که در فيلم اسپيلبرگ از اين داستان ارائه مي‌شود، با هويت و مهاجرت، دو موضوع مورد توجه ايراني‌ها، چندان کاري ندارد. در فيلم Terminal آقاي اسپيلبرگ به درونمايه‌هاي محبوب خود باز مي‌گردد، تام هنکز، مانند ET بيگانه‌اي است که به آمريکا قدم مي‌گذارد. او فرودگاه را که فضائي سرد و فاقد شخصيت است، در اين فيلم به نمونه‌اي از اجتماع آمريکا تبديل کرده است با مردمي از همه رنگ و نژاد، و خوشبيني عميق آمريکائي و خوش‌بيني عميق به آمريکا را در اين داستان دميده است، يعني عواملي کاملا مجزا از زندگي در فرودگاه شارل دوگل پاريس. آقاي اسپيلبرگ شخصت قهرمان فيلم، ويکتور ناوورسکي را به ميهمان مرموزي تبديل مي‌کند که مفهوم روياي آمريکائي را به آمريکائي‌ها يادآور مي‌شود هرچند مانند شخصت ET قصد ندارد خودش در آمريکا بماند. در صحنه‌اي از فيلم، که به ماجراي آقاي مهران کريم‌ناصري شبيه است، مامور اطلاعاتي – امنيتي فرودگاه به ويکتور پيشنهاد مي‌‌کند که حاضر است سرش را برگرداند و اجازه بدهد که او از فرودگاه خارج شود اما ويکتور نمي‌خواهد. فيلم Terminal در ابعادي که اسپيلبرگ به اين داستان پرداخته است، فرصتي مي‌شود براي Tom Hanks که بارديگر به گوشه‌هاي زندگي فيزيکي و عاطفي يک فردعادي بپردازد که در موقعيتي غيرعادي قرار مي‌گيرد. کاري که تام هنکز در فيلمهاي خود هميشه استادانه از پس آن برآمده است. حضور خانم کترين زيتا جونز در داستان به اسپيلبرگ امکان داده است که در فيلم Terminal داستان سالها سرگرداني يک شخصت در يک فرودگاه را به يک کمدي عشقي تبديل کند، زيرا سرانجام شخصيت فيلم در رابطه عشقي است که رهائي خود را پيدا مي‌کند، چيزي که براي مهران، شخصيت ايراني که منبع الهام فيلم بوده است، هرگز اتفاق نيفتاد. منتقدهاي آمريکا نسبت به اين فيلم دو جور واکنش نشان داده‌اند. بعضي آن را به شدت ستوده‌اند و برخي ديگر آن را احساساتي، رومانتيک، رقيق و بي‌عميق مي‌دانند. نويسنده نيويورک تايمز مي‌نويسد احساساتي بودن اين فيلم را عيب آن نمي‌داند و بازي تام هنکز را مي‌ستايد. اما احساساتي بودن فيلم براي منتقد فيلادلفيا اينکوايرر دقيقا نقطه ضعف آن است و مي‌نويسد اين فيلم به شخصيت‌هاي خود و به تماشاگر حقايق عاطفي را وارونه جلوه مي‌دهد. هفته‌نامه LA Weekly اين فيلم را نوعي ستايش سرمايه‌داري مي‌بيند و محو تصاويردقيقي شده است که اين فيلم از دستگاه‌ها و کامپيوتر‌ها و چشم‌هاي الکترونيک در فرودگاه نشان مي‌دهد.نويسنده سنفرانسيسکو کرانيکل مي‌نويسد هر لحظه فيلم بدعت‌آميز پراز عاطفه، حرکت، رابطه، چيزهاي ديدني و برخورد‌هاي انساني است.
XS
SM
MD
LG