(rm) صدا | [ 5:28 mins ]
در فیلم جدید «پیش از غروب» فیلمساز نسل نوی سینمای آمریکا ریچارد لینکتر به دوشخصیتی که ایتان هاوک و جولی دلپی در فیلم «پیش از طلوع» او بازی کردند، باز می گردد و آنها را 9 سال بعد در دیداری غیرمنتظره دیگر در پاریس با هم روبرو میکند و فرصتی است برای کارگردان، هنرپیشه ها و دو شخصیت فیلم وتماشاگر که به آنچه در 9 سال گذشته به دست آورده یا از دست داده اند فکر کنند و تغییری که در دیدگاه آنها نسبت به آشنائی، عشق و وصال پدید آمده است. بهنام ناطقي (راديوفردا، نيويورک): براي کارگردان جوان، متفاوت و موفق سينماي آمريکا، آقاي Richard Linklater فيلم جديد Before Sunset يا «پيش از غروب» مراجعه به يکي از فيلمهاي موفق اوليه، فرصتي است براي نمايش عوارض بلوغ. دو شخصيت اصلي اين فيلمها، که نقشهاي آنها را آقاي ايتن هاوک Ethan Hawke و خانم جولي دلپي Julie Delpy بازي ميکنند، در فيلم جديد 9 سال بعد از فيلم «پيش از طلوع» یا Before Sunrise ، در پاريس بارديگر به هم ميرسند، براي نخستين بار 9 سال بعد از شبي که در فيلم قبلي در وين با هم به صبح آوردند.
در فيلم «پيش از طلوع» دلدادگان اتفاقي قهرمان فيلم در قطاري به سوي پاريس به هم برخورد ميکنند، جسی، شخصيت Ethan Hawke تازه دانشگاه را تمام کرده است و با بليط دانشجوئي در اروپا با قطار ميچرخد وسلین Celine شخصيت جولي دلپي، دخترجوان و صادق فرانسوي که مدتها در آمريکا زندگي کرده است، به سوي پاريس روانه است. آنها يک شب تاصبح در وين با هم راه ميروند، از اين در و آن در حرف ميزنند، با مردم شب معاشرت ميکنند و سرانجام به يکديگر عشق ميورزند اما قطار صبح آنها را از هم جدا ميکند، هرچند قرا رمي گذارند که شش ماه بعد در جائي همديگر را ببينند.
در فيلم «پيش از غروب،» شخصيت Ethan Hawke نويسنده شده است و براي امضاي نسخههاي نخستين رمان خود در کتابفروشي مشهور انگليسي زبان پاريس، Shakespeare & Company شخصيت جولي دلپي را ميبيند که کناري ايستاده است و اين بار هم مثل ده سال پيش، برخورد آنها کوتاه است زيرا پيش از غروب، شخصيت Ethan Hawke پرواز دارد که به آمريکا بازگردد.
در فيلم «پيش از طلوع،» Before Sunrise. يکي از فيلمهاي اوليه و به يادماندني آقاي ريچارد لنکتر، برخورد دو دلداره اتفاقِي و کوتاه بود و ضرب الاجل داشت و اين بار هم اتفاقي است و اين بار هم ساعت جدائي نزديک است و فرصت کوتاه، براي گفتن از همه دلدادگيها، دلنگرانيها، و دلبريها و دل شکستنها. و فيلم ميشود دو ساعت پرمعني، که دل تماشاگر طي آن مثل دل دو دلداده بارها از شعف حضور معشوق، به وجد ميآيد و از نزديکي باورنکردني لحظه وداع، درد ميکشد.
فيلم «پيش از غروب» تحول دو شخصيت اصلي را طي اين ده سال ميکاود و از اين نظر به نوعي مکالمه ذهني صريح، شخصي و حتي گاه خودنمايانه تبديل ميشود بين اين دو آدم، يعني Ethan Hawke و Julie Delpy براي اينکه هر دو آنها در نوشتن فيلمنامه شرکت دارند و به لينکلتر کمک ميکنند در شخصيتر کردن اين اثر، که خيرگي آن را تشديد ميکند، زيرا ما را به نه تنها به دنياي دروني دو شخصيت خيالي سينمائي، بلکه به دنياي دروني دو انسان معاصر که در ميان ما زندگي ميکنند، رهنمون ميشود و اشتهاي ما را براي خيرهنگري يا voyeurism ارضا ميکند.
تکنيک کارگردان لينکلتر هم اينجا بالغ تر است و راحتتر است. برخلاف فيلم قبلي که زبان تصويري مشخصي نداشت، در اين فيلم لينکتر براي نشان دادن پرسه طولاني دوشخصيت در کوچههاي تنگ و پيچ درپيچ پاريس، يا در فراخناي کنار رودخانه سن، با دوربين جلوي آنها حرکت ميروند و نماها، کشدار و طولاني و بيوقفه هستند و رنگها، عميق و دلانگيز.
فيلم قبلي، که هر دو شخصيتها، هر دو هنرپيشهها و کارگردان، در آن جوانتر بودند، فيلم فرحبخشي بود، اما تا حدودي ساده، چه از نظر ساختمان قصه و چه دلمشغوليهاي شخصيتها، فيلم جديد، «پيش از غروب» به همان اندازه حتي بيشتر فرحبخش است، اما بالغتر هم هست و در دنياي ذهني شخصيتها، عميقتر ميکاود، و جالب است که ميبينيم بلوغ و بالارفتن سن، بسياري از ما را به زندگي و تجربه ناشناختهها، مشتاقتر ميسازد، و براي عشق، گرسنهتر ميکند، و براي خطرکردن عاطفي، آماده تر.
اما ضمنا ميبينيم در 9 سالي که بين اين دوديدار و اين دوفيلم گذشته، هر دو شخصيت، و هردو بازيگر، چيزهائي را از دست دادهاند، شخصيت Ethan Hawke ديگر آن جوانک رومانتيک با ريش بزي نيست که در جهان بي هدف پرسه ميزد، و شخصيت Julie Delpy هم معصوميت دختر شاه پريان را که در فيلم قبلي داشت از دست داده است، و فيلم «پيس از غروب» به تماشاگري که با علاقه براي ديدن دو دلداده فيلم پيش از طلوع به سينما بازگشته يادآور عمري مي شود و چپزهائي که خود او در 9 سال گذشته از کف داده است، و فيلم پژوهشي ميشود در باره بلوغ و گذر عمر، نه تنها براي شخصتهاي داستان و خود هنرپيشهها، بلکه براي تماشاگرها هم.