لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۰۷:۳۶

ابراهيم نبوي: اكثر نويسندگان روزنامه ها و اينترنت از اكثر مديران كشور و وعاظ و روحانيون شريف ترند


(rm) صدا |
نامه سرگشاده ابراهيم نبوي، طنزنويس، به حجت الاسلام محمد خاتمي، رئيس جمهوري اسلامي آنچه مي‌نويسم نه يک نامه سرگشاده به قصد افشاگري چيزي است و نه قصد دارم شما را براي کاري که نمي‌توانيد بکنيد تحت فشار بگذارم، فقط يک درددل است که جز شما کسي را پيدا نکردم که قابل باشد تا بتوان با او حرف زد. مي‌دانم شما نيز مثل ما تحت فشار و اضطراب هستيد و شايد امروز از صندلي‌اي که رويش نشسته‌ايد متنفر باشيد. نمي‌دانم! اما همچنان مثل اولين روزي که راديو خبر پيروزي شما و مردم را در انتخابات اعلام کرد دوستتان دارم. همچنان تنها کسي هستيد که مي‌دانم روح انساني تان از وضعي که درآنيد آسيب مي‌بيند و رنج مي‌کشد. مي‌دانيد! شما را مانند مرد محترمي مي‌دانم که در کوچه و محله اش توسط موجودي غيرمحترم و يک لات بي و سروپا به دعوا دعوت مي‌شود و جز عرق ريختن و کنار کشيدن خود از دعوا کاري از دستش برنمي آيد. بگذريم. امروزه روزي است که بهترين دوست من- سينا مطلبي- در بازداشت است. بازداشتگاهي غيرقانوني، غيرمسوول و غيرانساني بازداشت او را عهده دار بوده است و مثل بيش از ۵۰-۴۰ نفر از هنرمندان و روشنفکران در طول دو سال گذشته به دليل پرونده اي واهي در حال تحمل زندان است. حداقل دو يا سه بار پاي من هم به اين پرونده کشيده شد و برخوردهاي خشن و غيرمنطقي بازجوي اصلي اين پرونده را ديدم و چون دوست نداشتم دچار مشکل شوم در مورد آن حرفي نزدم، چون من هم اگرچه يزدي نيستم، ولي مثل شما از دعوا کمي مي‌ترسم. آقاي خاتمي! شش سال است که مي‌نويسم و شش سال است که در اضطراب زندگي مي‌کنم. شش سال پراز اضطراب و ترس فقط به دليل نوشتن. و تازه من خوشبخت ترين نويسندگان اين مملکت هستم، چون نه شجاعت اکبرگنجي و عمادالدين باقي و شمس الواعظين را داشتم که در زندان بمانم و نه حاضر بودم مثل احمد زيد آبادي رنج بيکار ماندن و ننوشتن را تحمل کنم. فکر کردم حداقل بگذارم آنچه را مي‌شود گفت بگويم، اگرچه تمام حقيقت نيست. رفيق عزيز! مي دانم که اهل ادب و هنر و فکر هستيد و مي‌دانم که بارها بخاطر ناتواني تان که ناشي از شرايط کشور است رنج کشيده ايد، اما حداقل با شما درددل که مي‌شود کرد. ما، نويسندگان مطبوعات و کساني که کتاب مي‌نويسند و فيلم مي‌سازند و فکر مي‌سازند و کار هنري مي‌کنند شش سال است که در کنار توليد اثر هنري رنج مي‌کشند. دائما در ترس زندگي مي‌کنند. ترس از اينکه با يک تلفن يا يک برگه احضار شوند وبازجويي با لحن اهانت آميز و با تهديد آنها را تحت فشار بگذارد و زندگي شخصي و حرفه اي شان را زير سووال ببرد و بارها چيزي را که هزار بار درجاهاي مختلف توضيح داده اند دوباره بپرسد. ما در ترس و وحشت زندگي مي‌کنيم. ما دائما در هراس بازجويي و بازداشت چيز مي‌نويسيم. دائما در هيچان از بين رفتن آزادي مان هستيم و هميشه بايد با اين فرض زندگي کنيم که تمام تلفن هاي مان و تمام روابط مان تحت کنترل است. آقاي خاتمي! از نظر شما آيا اين شرايط شايسته يک نويسنده است؟ در اين پنج سال، چند باري به سفر بلاد فرنگ رفته ام. هميشه وقتي هواپيما از فرودگاه مهرآباد – که ظاهرا مکان مهرو محبت است- بلند مي‌شود احساس راحتي مي‌کنم و وقتي براي بازگشت به وطن سوار ايران اير مي‌شوم قلبم تير مي‌کشد. وقتي وارد آسمان ايران مي‌شوم اضطراب شروع مي‌شود. تمام دردهاي عصبي و بحران هاي روحي سراغم مي‌آيد و از اول شروع مي‌شود به آزار کشيدن. چه بايد بکنيم؟ الان يک ماهي است که از وحشت و ترس به اروپا آمده ام. آقاي عزيز! مي‌ترسم. چه کنم؟ به من مي‌گويند که يکي از پرکارترين نويسندگان سالهاي اخير ايران و جزو طنزنويسان مهم کشور هستم. حداقل اين است که در سالهاي اخير سه سال پشت سرهم جايزه بهترين طنزنويس کشور را گرفته ام. اما مي‌ترسم در ايران بمانم و بنويسم. مي‌ترسم. مي‌فهميد؟ وقتي بازجوي نيروي انتظامي از من مي‌خواهد آنچه در مورد مشارکت و رضا خاتمي و تاج زاده و نمايندگان مجلس مي‌دانم بنويسم وحشت مي‌کنم. مي‌خواهند آدم را به لجن تبديل کنند. بيشتر از اين نمي‌توانم به لجن کشيده شوم. رذالت هم حدي دارد. بالاخره حداقلي از شرافت وجود دارد که از آن نمي‌توان عدول کرد و تازه، مگر ما چه کار کرده ايم؟ من نويسنده ادبيات و فرهنگ هستم، نه رهبر سياسي. چرا بايد هميشه در ترس و وحشت زندگي کنم؟ آقاي خاتمي! سينا مطلبي يکي از پاک ترين و شريف ترين فرزندان اين کشور است. نه فقط او، بلکه اکثر بچه هاي نويسنده در روزنامه ها و اينترنت از اکثر مديران کشور و آقايان واعظ و روحاني پاکدامن تر و شريف تراند. آنها اهل مدارا و سازش هستند، اما هيچ راهي جلو پايشان نيست. ده روز است که سينا مطلبي در بازداشت است. جرم او نوشتن در اينترنت است. جرم خيلي ديگر از بچه هاي اهل فرهنگ و هنر ديدن فيلم هاي تاريخ سينماست. طبق مصوبه قوه قضائيه کسي حق ندارد فيلم هاي شخصي يک فرد را در خانه اش بررسي کند. اما مثل آب خوردن آدم ها به هر چيزي – قانوني و غيرقانوني- متهم مي‌شوند. سينا مطلبي، بايد ماهها در ترس و اضطراب زندگي کند، چون به فکر اصلاحات است و به شما ارادت دارد. آقاي خاتمي! در سنت ايراني اگر کسي براي ما يک لطف کوچک مي‌کرد، تا ما چند برابر آنرا تلافي نمي‌کرديم احساس رضايت نمي‌کرديم. استاد! ما به خاطر اصلاحات، بخاطر آزادي، بخاطر دموکراسي بارها زندان رفتيم و عذاب کشيديم. بگذاريد از شما انتظار داشته باشيم که حداقل عصباني بشويد. سينا مطلبي بارها در دفاع از جنبش اصلاحات مقاله نوشته است. شما به او و به ما مديون هستيد. حداقل کمي عصباني بشويد و بگذاريد ما بفهميم عصباني هستيد. آقاي خاتمي! دختر من با من تلفني حرف مي‌زند و مي‌گويد که دلش براي من تنگ شده است، اما به من مي‌گويد فعلا به ايران نيا، آخر اين چه مملکتي است که درست کرده ايم؟ ما هم که شده ايم يهودي سرگردان. دو هفته که از ايران بيرون مي‌رويم دلمان تنگ مي‌شود براي ايران و اتاق هاي بازجويي و سلول‌هاي انفرادي و وقتي به ايران برمي‌گرديم قصد بيرون رفتن از کشور را مي‌کنيم. ما چه بايد بکنيم؟ مي‌دانيد! وقتي مي‌گويند دوروبري هاي صدام را آمريکايي ها گرفتند دلم خنک مي‌شود. وقتي مي‌شنوم آمريکايي ها در بغداد قدرت شان را تثبيت مي‌کنند دلم خنک مي‌شود، اين در حالي است که هميشه از زورگويي آمريکا متنفر بودم. ولي بخدا قسم بسياري از رژيم هاي استبدادي از آمريکا بدترند. حداقل اين است که وقتي آمريکا مي‌آيد در زندگي خصوصي انسان دخالت نمي‌کند و جلوي آزادي هاي فردي را نمي‌گيرد. باور کنيد آزادي فردي از استقلال کشور مهم تر است. در بسياري از رژيم هاي سياسي استقلال فقط راهي براي اعمال استبداد است. آقاي خاتمي! از هرچه عکس عظيم و بزرگ است متنفرم. نمي‌دانم چرا فقط در سوريه و عراق وکره جنوبي و ايران و کشورهايي مانند آن آدم عکس هاي عظيم مي‌بيند. دلم مي‌خواهد تمام اين ديوارهايي که عکس هاي کاسترو و صدام و کيم جونگ ايل روي آن نقاشي شده توسط تانک هاي آمريکايي ويران شود. جالب است که دوستان روزنامه کيهان مي‌خواهند صدام حسين را يک بار ديگر در کربلا و نجف احضار روح کنند. آقا جان، تمام شد! شتر مرد، حاجي خلاص! اين مرده به دم هيچ مسيحا نفسي زنده نمي‌شود. مردم در تمام جاهاي دنيا آزادي مي‌خواهند. آزادي شرط اول زندگي انساني است. خدا را هزار بار شکر مي‌کنيم که مردم عراق اينقدر رنج استبداد را کشيده اند که حاضر نيستند سرمقاله هاي کيهان را بخوانند و يک بار ديگر غلطي را که در زمان حزب بعث کردند تکرار کنند. و خدا را شکر که فعلا بشار اسد چنا ن ترسيده است که ديگر غلط هاي پدرش را تکرار نمي‌کند. آقاي خاتمي! دنياي آينده آنقدر نزديک است که خوشبختانه هيچ کس از شر آن در امان نيست. فقط از شما خواهش مي‌کنم حداقل بخاطر بدهکاري که به ماها ونسل جوان داريد کمي به برادران بازجو فشاربياوريد که تعداد بازجوها را بيشتر کنند تا دوستان ما زودتر از نکير و منکر بارگاه دادستاني محترم خلاص شوند و از اين عذاب اليم نجات پيدا کنند. ضمنا خواهشمند است حداقل شرافت ايراني را در نظر بگيريد و به يکي از کارمندان دفترتان بگوييد که به خانه سينا مطلبي تلفن کنند و به پسر چند ماهه اش اطمينان بدهد که پدرش زودتر به خانه برمي گردد. ابراهيم نبوي، طنزنويس برجسته، در نامه اي خطاب به حجت الاسلام محمد خاتمي، رئيس جمهوري اسلامي، به بهانه حمايت از سينا مطلبي، روزنامه نگار زنداني، به تشريح وضعيت اسفبار روشنفكران و نويسندگان ايراني پرداخت كه از سوي قوه قضائيه جمهوري اسلامي مورد تهديد قرار گرفته اند. ابراهيم نبوي نوشت: امروزه روزي است که بهترين دوست من سينا مطلبي در بازداشت است. بازداشتگاهي غيرقانوني، غيرمسئول و غيرانساني، بازداشت او را عهده دار بوده است. نبوي نوشت: بيشتر از اين نمي توانم به لجن کشيده شوم. رذالت هم حدي دارد. وي افزود: سينا مطلبي يکي از پاکترين و شريفترين فرزندان اين کشور است. نه تنها او بلکه اکثر بچه هاي نويسنده در روزنامه ها و اينترنت از اکثر مديران کشور و آقايان واعظ و روحاني، پاکدامن تر و شريف ترند.
XS
SM
MD
LG