لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۲۱:۴۴

هشتمين سالگرد مرگ مرموز احمد ميرعلايي، مترجم سرشناس ايران، از ديد يک روزنامه نگار


(rm) صدا |
جمشيد زند (راديوفردا): امروز هشتمين سالگرد مرگ مرموز احمد ميرعلايي، مترجم صاحب نام ايراني در تهران است. جسد ميرعلايي، روز سوم آبان ماه 1374، در يکي از کوچه هاي تهران پيدا شد. گفته مي شود که احمد ميرعلايي هم مانند محمد مختاري و محمد جعفر پوينده، و پروانه و داريوش فروهر، از اولين قربانيان قتل هاي زنجيره اي بوده است. عباس معروفي، سردبير نشريه توقيف شده گردون، در گفتگويي با پرويز مرداني از راديوفردا، از احمد ميرعلايي ياد مي کند و از تاثير ترجمه هاي او بر ادبيات امروز ايران مي گويد. عباس معروفي (سردبير نشريه توقيف شده گردون): شبي که ميرعلايي را کشته بودند، گلشيري مي گفت: اين تيري بود که زير گوش همه مان خالي کردند. و خوب اين به هر حال، احمد ميرعلايي يکي از امضاهاي ثابت کانون نويسندگان بود، و اصفهان، هر وقت کانون نويسندگان کاري داشتيم با ديگر نويسندگان، حتما ميرعلايي بايد در جريان قرار مي گرفت. جداي مسائل عاطفي، اين شخصيت در جاي خود ايستاده و ارزش هاي خود را دارد و تاريخ در آينده او را بيشتر خواهد شناخت. پ.م.: آقاي معروفي، ترجمه هاي ايشان چه تاثيري در ادبيات امروز ايران از خود به جاي گذاشته. عباس معروفي: تاثيري که يک مترجم يا يک نويسنده يا يک هنرمند مي تواند داشته باشد، خوب من فکر مي کنم در نگاهش به جهان است. در انتخابش است. يعني اين نيست که هر کسي هر کتابي را ترجمه کند يا هر کتابي را بنويسد، هر سوژه اي را بپردازد. همه مساله انتخاب است و نوع نگاه کردن به پديده. که مثلا يک نوجواني بودم، کارهايي را خوانده ام که بنيان هاي مرا استوار کرده است. و بعد که نگاه مي کنم، مي بينم که اين کارها ترجمه احمد ميرعلايي است. شما ببينيد که چه کسي مي آيد بورخس را در کشور ايران مي شناساند و با آن ترجمه بسيار زيبا. چه کسي مي آيد برنارد مالمود را مي شناساند. چه کسي مي آيد گلدينگ را مي شناساند. يا بسياري از نويسندگان، يا اوکتاويو پاز را مثلا به جامعه معرفي مي کند. اين انتخاب کردن، برداشتن از جهاني و آوردن به جهان ما، خوب زحمتي بوده که اين آدم کشيده و کم هم کار نکرده. يعني هزاران صفحه، احمد ميرعلايي ترجمه کرده، ترجمه هايي که همه معتبر است و متاسفانه نداريم احمد ميرعلايي را که به کارهايش ادامه دهد. و سوال من هم اين است که چرا احمد ميرعلايي را نداريم. پ.م.: آقاي عباس معروفي، مي خواهم از شما خواهش کنم که از سال هاي آشنايي خود با زنده ياد احمد ميرعلايي بگوييد و بگوييد که چه اندازه تحت تاثير ترجمه هاي آقاي احمد ميرعلايي قرار داشتيد؟ عباس معروفي: احمد ميرعلايي را من از سال هايي که در کانون، هر وقت جلسه بود، که ايشان مي آمد و مي ديدمش، در حد يک آشنايي، و خوب من به عنوان يکي از کساني که ارادت داشتم به او، يعني دوستش داشتم، يک رابطه بسيار صميمي بين ما برقرار بود. مثلا من اصفهان مي رفتم، حتما به ديدارش مي رفتم يا اگر از آن مسير مي گذشتم، بايد مي رفتم به ديدار آقاي ميرعلايي. و خوب وقتي گردون را منتشر کردم، فکر کردم نشريه بايد يک گفتگو درش وجود داشه باشد، که ما رفتيم با دکتر فرامرز سليماني و خانم زهره خالقي، در خانه آقاي دکتر سليماني، و آن شب من يادم هست که تا ديروقت نشستيم حرف زديم و يک گفتگويي شکل گرفت و يک خاطره اي براي من ماند که آن گفتگو در اولين شماره گردون چاپ شد. و خوب مرتب اين ارتباط بود، هي قويتر مي شد، قويتر مي شد تا اينکه آخرين تلفني که من داشتم، فکر کنم يک ماه يا کمتر، قبل از مرگش بود که به من زنگ زد و از جايزه ادبي گردون و قلم زرين صحبت مي کرد. و خيلي مايل بود که شهر اصفهان با نشريه زنده رود و کتابفروشي زنده رود، يک جايزه اي داشته باشند براي جوانان. مي گفت که چقدر اين کار بنيان هاي دمکراسي را استوار مي کند، چقدر ما به اين کارها نياز داريم و اين نهادها را ما لازم داريم. يعني مي دانيد گاهي اوقات يک چيزهايي فکر مي کنم، خاطرات ما شبيه يک کابوس است، يک کابوس است که چيزهاي قشنگي هم در آن وجود داشته، ولي همه اش گاهي اوقات فکر مي کنم که پس کي ما از اين خواب بيدار مي شويم. امروز هشتمين سالگرد مرگ مرموز احمد ميرعلايي، مترجم صاحب نام ايراني در تهران است. جسد ميرعلايي، روز سوم آبان ماه 1374، در يکي از کوچه هاي تهران پيدا شد. گفته مي شود که احمد ميرعلايي هم مانند محمد مختاري و محمد جعفر پوينده، و پروانه و داريوش فروهر، از اولين قربانيان قتل هاي زنجيره اي بوده است. عباس معروفي، سردبير نشريه توقيف شده گردون، در مصاحبه با راديوفردامي گويد که شبي که ميرعلايي را کشتند، هوشنگ گلشيري گفت که اين تيري بود که زير گوش همه مان خالي کردند. وي مي افزايد که تاثيري که يک مترجم يا يک نويسنده يا يک هنرمند مي تواند داشته باشد، در نگاهش به جهان است، در انتخابش است، يعني اين نيست که هر کسي هر کتابي را ترجمه کند يا هر کتابي را بنويسد، هر سوژه اي را بپردازد، همه مساله انتخاب است و نوع نگاه کردن به پديده. وي مي گويد که در نوجواني، کارهايي را خوانده ام که بنيان هاي مرا استوار کرده است، و بعد که نگاه مي کنم، مي بينم که اين کارها ترجمه احمد ميرعلايي است.
XS
SM
MD
LG