لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۱۶:۱۳

گردهمائي در گورستان پرلاشز پاريس به مناسبت سالگرد وفات غلامحسين ساعدي


(rm) صدا |
شيرين فاميلي (راديوفردا): امروز هجدهمين سالگرد درگذشت دکتر غلامحسين ساعدي، گوهر مراد ادبيات نمايشي ايران است. خانواده او و دوستانش و اعضاي كانون نويسندگان ايران در تبعيد بر مزار او در گورستان پرلاشز پاريس گردآمدند. نخست، محسن يلفاني، از همقلمان و دوستان ساعدي سخن گفت. محسن يلفاني: گذراي خارج از كشور تصوير گذراي ديگري است در جستجوي امنيت و آزادي، در جستجوي عرصه هاي جديد خلاقيت، اما جاذبه و گرماي حريق انقلاب، هنرمند را به ميهن فرامي خواند. در اين تصوير، ساعدي به مثابه هنرمند مسئول و متعهد نمونه وار، با همه توانائي ها و ناتواني هايش، با همه امتيازها و ضعف هايش در پي مهار ديوي است كه انقلاب از كوزه اعصار كهن بيرون كشيد. بسياري از ما كه برادر كوچكتر او بوديم اينك از او پيرتريم و به او كه جوان تر از ما پايان كار را دريافت و پذيرفت، مي انديشيم و از مشاهده حاصل كارنامه خود در سالهاي گذشته دچار ترديد و پرسش مي شويم، اگر نگوئيم كه به خود مي لرزيم. ش.ف.: در پي سخنراني كوتاه محسن يلفاني بر مزار ساعدي نامه هائي از ساعدي براي حاضران خواهد شد. آنچه خواهيد شنيد بخش هائي است از نامه هائي كه ساعدي در سال 1360 خورشيدي از پاريس براي يكي از دوستان خود در آمريكا فرستاده است، زماني كه ساعدي در كار انتشار نخستين دفتر الفبا بود، ماهنامه اي فرهنگي كه با مرگ ساعدي بسته شد. نامه ساعدي را محمد سحر، شاعر، و از دوستان ساعدي، بر مزار ساعدي خواند. محمد سر (متن غلامحسين ساعدي): در باره الفبا بگويم كه حداكثر تا 24 ژانويه بيرون خواهد آمد. شماره خوبي شده است. در حال تدوين شماره دوم هستم كه فكر مي كنم يك ماهي به طول خواهد كشيد. آمدن من به آمريكا بسيار مشكل است اما شايد براي مدت كوتاهي هم كه شده، بهار بيايم اما ماندن در آنجا يا در اين خراب آباد، نمي دانم به چه صورتي خواهد بود. شايد برگردم و بروم به كردستان. زياده از حد كلافه ام. چندين و چند قصه به تازگي تمام كرده ام يعني برخلاف كارهاي قبلي و مزخرف، سرهم نكرده ام و دقت كرده ام كه سر پيري كلمه را دقيقا بغل كلمه بگذارم تا رنگ و بوئي داشته باشد. مقاله اي دارم كه تايپ شد، برايت مي فرستم. عنوانش است چهره طلائي دمكراسي در قاب سياه. راجع به نمايشنامه ها، تا يادم نرفته، بنويسم كه جانشين خيلي مناسب است. اجراي آن در تهران سرو صدائي كرده است. لطف كن و نسخه اي از آن را پيدا كن، براي مجموعه تاتر فكر مي كنم خيلي مناسب باشد. اگر هم توانستي چند لال بازي از مجموعه لال بازي ه اضافه كن. منتظر مقاله ات هستم ولي هنوز خبري نشده است نمي دانم چرا تنبلي مي كني؟ شماها اگر كمك نكنيد، چه خاكي به سر كنم؟ زمان صفويه اهل قلم و اهل فكر رفتند هندوستان. بالاخره نتيجه اش مكتب اكبرشاه بود. يا زمان مشروطيت، از بيرون چيزي صادر مي شد. ولي حالاكه ما نبايد بيكار بنشينيم. تا مي تواني براي من نامه بنويس و بي خبرم نگذار. قربانت مي روم. غلامحسين ساعدي. امروز هجدهمين سالگرد درگذشت دکتر غلامحسين ساعدي، گوهر مراد ادبيات نمايشي ايران است. خانواده او و دوستانش و اعضاي كانون نويسندگان ايران در تبعيد بر مزار او در گورستان پرلاشز پاريس گردآمدند. نخست، محسن يلفاني، از همقلمان و دوستان ساعدي گفت ساعدي به مثابه هنرمند مسئول و متعهد نمونه وار، با همه توانائي ها و ناتواني هايش، با همه امتيازها و ضعف هايش در پي مهار ديوي است كه انقلاب از كوزه اعصار كهن بيرون كشيد. بسياري از ما كه برادر كوچكتر او بوديم اينك از او پيرتريم و به او كه جوان تر از ما پايان كار را دريافت و پذيرفت، مي انديشيم و از مشاهده حاصل كارنامه خود در سالهاي گذشته دچار ترديد و پرسش مي شويم. محمد سحر، شاعر و از دوستان ساعدي، نامه اي از وي را قرائت كرد.
XS
SM
MD
LG