لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۰۵:۲۸

گزینه چین پیش‌روی ایران


راجر کوهن مقاله‌نويس روزنامه نيويورک‌تايمز روزهای سالگرد انقلاب را در تهران می‌گذراند. او در اين مقاله‌ای به تشريح حال و هوای سياسی ايران، هم‌زمان با اعلام رسمی نامزدی محمد خاتمی برای انتخابات رياست‌جمهوری، پرداخته است.

مقاله روز دوشنبه نيويورک تايمز اين گونه آغاز می‌شود: بيشترين وحشت ايران از ظهور چهره‌ای مانند گورباچف است، فردی از درون حکومت که به اسم مصالحه با غرب کار را به حراج انقلاب و نابود کردن نظام اعتقادی آن بکشاند.

از اين منظر است که بايد به رقابت شديد بين نامزدها قبل از انتخابات رياست‌جمهوری ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ نگريست، انتخاباتی که بعد از انتخابات آمريکا مهم‌ترين انتخابات جهان است.

به نظر راجر کوهن، بحث اصلی در اين ميان آن است که آيا ايران می‌تواند به سبک و سياق چين اصلاحاتی را به انجام برساند که نظام اسلامی و سلسله مراتبی آن آسيبی نبيند، و يا آنکه گشايش روابط با آمريکا مساوی خواهد بود با يک درون‌پاشی به طريقی که شوروی اتفاق افتاد؟

کوهن می‌نویسد: شعار «مرگ بر آمريکا» همراه با شعار پرقدرت «مرگ بر اسرائيل» که در راهپيمايی‌ها سر داده می شود ظاهراً پاسخی بسنده به اين نوع بحث‌ها است. حکومت ايران تنها در زمينی بازی می‌کند که با آن آشنا است. اما تصوری که در مورد ايران وجود دارد تقريباً با واقعيت همخوانی ندارد. حکومت تلاش زيادی به خرج داده می‌دهد تا پيچيدگی‌ خود را در پس پرده نهان دارد.

راجر کوهن گفت‌وگوی خود را با جهانگير اميرحسينی که وکيلی باسابقه است و سابقه زندان هم در جمهوری اسلامی دارد، به ياد می‌آورد که به او گفته است: «برای جلب اعتماد، فريب‌کاری ضروری است». حرف او جدی بود. منظور وی آن بود که سياست يعنی به کار بستن تدابيری زيرکانه و مزورانه، اما آمريکا به جای آن موافق استفاده از پتک بوده است.

همان طور که در عمل ديده شده اين ابزار مناسبی برای کار نيست. برتری و تفوق ايران با دردسرهای آمريکا هم‌زمان شده است. در زمان رياست‌جمهوری آقای اوباما، اصل و اساس سياست ايالات متحده در قبال ايران بايد مجاب کردن آيت الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، در اين مسئله باشد که بهای مذاکره با آمريکا سقوط و انقراض جمهوری اسلامی نيست.

به نظر راجر کوهن، بحث اصلی در اين ميان آن است که آيا ايران می‌تواند به سبک و سياق چين اصلاحاتی را به انجام برساند که نظام اسلامی سلسله مراتبی ان آسيبی نبيند، و يا آنکه گشايش روابط با آمريکا مساوی خواهد با يک درون‌پاشی به طريقی که شوروی رفت؟
به اعتقاد مقاله‌نويس روزنامه نيويورک تايمز کليد حکومت روحانيون در ايران که خامنه‌ای حاکم آن است در همين جا نهفته است. حکومت خامنه‌ای، حکومتی مطلقه به معنای کامل کلمه نيست. در حکومتی که سرکوب و آزادی دشوارياب با يکديگر در رقابت هستند، همچنان که خودکامگی و دموکراسی، آيت‌الله خامنه‌ای، بزرگترين سهم از قدرت را در ميان اقلیّت دارد (و البته از سهم ممتاز الهی نيز برخوردار است).

راجر کوهن در ادامه می‌افزايد در اينجا به انتخابات حساس خرداد ماه می‌رسيم و نامزد شدن محمد خاتمی رئيس‌جمهوری سابق ، اصلاح‌طلبی که زمانی او را گورباچف ايران می‌دانستند، که نبود. دوران رياست‌جمهوری هشت ساله او از ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ بسياری از ايرانيان را سرخورده کرد. در بزنگاه‌ها، عقب نشست. اعتراض‌های دانشجويی در سال‌های ۷۷ و ۸۱ پيش از آنکه دستاوردی داشته باشد، از بين رفت.

با اين همه ايجاد فضای باز برای اصلاحات اقتصادی و گفتگو شاخص‌های دوران خاتمی بود همان طور که گزافه‌گويی و سوء‌مديريت شاخص جانشين‌اش محمود احمدی‌نژاد است. ريخت وپاش‌ها و خاصه خرجی‌های احمدی‌نژاد با سقوط قيمت نفت همراه شد، و ايرانی‌ها را در حيرت فرو برد که ميليياردها پول کشور به کجا رفته است. و اکنون با اعلام نامزدی خاتمی رقابت انتخاباتی شور و هيجان می‌گيرد.

خاتمی با گفتن آنکه «خواست تاريخی ايرانيان برای آزادی، استقلال و عدالت » او را ملزم به شرکت در انتخابات کرده است، به شايعات پايان داد. اينکه او به آزادی، به عنوان وعده عمل نشده انقلابی که به سقوط شاه منتهی شد، اولويت نخست را می‌دهد موضوعی قابل‌توجه است.

رقيب اصلی خاتمی در اين انتخابات، رئيس‌جمهوری کنونی محمود احمدی‌نژاد است که بخت نخست پيروزی است. رئيس‌جمهوری که موفق شد از ايران تصويری بسازد تا آن را به عنوان صدای محرومان جهان بشناسند. اين تصوير به همراه سرعت بخشيدن به برنامه هسته‌ای کشور و سبک و شيوه عامه‌‌پسندانه او،آيت الله خامنه‌ای را تحت تأثير خود قرار داده است.

اما به اعتقاد مقاله‌نويس روزنامه نيويورک تايمز شتاب‌زدگی احمدی‌نژاد او را به شئ پرنده ناشناخته‌ای در فضای سياست جهانی بدل ساخته، و اين رهبری انقلاب و ميليون‌ها نفری که پيشتر به او رأی داده بودند را به درنگ بيشتری در انتخاب مجدد او وا می‌دارد.

يک نظريه قائل به اين است که وجود احمدی‌نژاد به نفع ايجاد فضای باز سياسی در ايران است، چرا که رئيس‌جمهوری ايران در برابر پيشنهاد اوباما برای گفتگو با آمريکا بر اين اعتقاد است که در نتيجه اين گفتگو اين حکومت روحانيون در ايران نيست که سرنگون می‌شود بلکه حکومت آمريکا است. او می‌گويد نشانه‌هايی در دست است که کاپيتاليسم هم در پی کمونيسم به زباله‌دان تاريخ خواهد رفت.

در مقاله نيويورک تايمز به قلم راجر کوهن آمده است: نفع غرب در آن است که احمدی‌نژاد برای دوره‌ای ديگر به رياست‌جمهوری برگزيده نشود. با توجه به اينکه احمدی‌نژاد به دنبال تقابل و رو در رويی با آمريکا است، اوباما نبايد زمينه‌ساز اين امر باشد. لحنی که جو بايدن، معاون رياست‌جمهوری آمريکا، در مورد ايران به کار برد و گفت:«ادامه اين راهی که طی می‌کنيد به فشار و انزوا ختم می‌شود»، کاملاً اشتباه است.

مصطفی تاج‌زاده که در زمان رياست‌جمهوری خاتمی معاون وزارت کشور بوده به راجر کوهن گفته است: «بوش صدمات زيادی به جنبش اصلاحی ايران زد. ما از آرام شدن جو، و صرفه نظر کردن از گزينه نظامی استقبال می‌کنيم». کاظم جلالی، سخنگوی کميته امنيت ملی مجلس هم می‌گويد «آمريکا بايد از اينکه از موضع سلطه به ما بنگرد، پرهيز کند».

پيش از انتخابات ايران، اوباما بايد اعلام کند که به دنبال تغيير رژيم در ايران نيست. اين موضوع را نيز بايد روشن کند که آمريکا می‌خواهد «ميانجی صادقی» در منازعه اسرائيل ـ فلسطين باشد و اين سياست را جايگزين سياست بوش کند که «هيچ وقت خطايی از اسرائيل سر نمی‌زند».

اقداماتی نظير اين بهانه‌ای برای نطق‌های آتشين در اختيار احمدی‌نژاد نخواهد گذاشت و اين خود کمکی است به خاتمی و يا حتی شايد کمکی است به يک فرد عمل‌گرای محافظه‌کار مانند محمدباقر قاليباف، شهردار تهران. البته که يک رئيس‌جمهوری ميانه‌رو مشکل هسته‌ای ايران را حل نخواهد کرد (خامنه‌ای تمايل دارد که سرسخت و سازش‌ناپذير باشد) اما انتخاب چنين فردی به اين امر کمک خواهد کرد.

ايکاش اوباما می‌توانست به محل اقامت سفير بريتانيا در تهران بيايد و ميزی را ببيند که شام روز ۳۰ نوامبر ۱۹۴۳ (۹ آذر ۱۳۲۲) بر روی آن صرف شد. شامی به افتخار تولد ۶۹ سالگی چرچيل با حضور او، رزولت و استالين، در بين اين مقامات حتی يک ايرانی هم حضور نداشت تا شاهد سرنوشت جهان پس از جنگ باشد.

استقلال اصل انقلاب ايران است که در آستانه سی سالگی قرار دارد. پرتاب ماهواره، مانند برنامه هسته‌ای باعث غرور ملی شده است. هدف آمريکا بايد باز شدن فضای حاکميت ايران بشد و نه سرنگون کردن آن. برای اين کار بايد هوشمندانه به جای به کار بردن تهديد، به اين غرور ميدان داد. اگر قرار بر تغيير و دگرگونی است، بايد بسيار پيش از انتخابات ۲۲ خرداد اين تغيير روی دهد تا جوانان ايرانی بتوانند آن را باور کنند.
XS
SM
MD
LG