علی واعظ در تحلیلی از تازهترین تنشها بین ایران و غرب که وبسایت «فارن پالسی» آن را چاپ کرده، میگوید که آیتالله خامنهای رهبر ایران همواره در محاسبات و سیاستهای خود مرتکب اشتباه شده و راه به خطا رفته است.
تهدیدهای روزهای گذشته حکومت ایران مبنی بر مسدود کردن تنگه هرمز و پاسخ قاطع دولت و مقامات نظامی آمریکا که هشدار دادند به هیچ وجه اختلال در جریان صدور نفت را تحمل نخواهند کرد، در حقیقت نمونهای از سیاست خارجی آیتالله خامنهای است که بارها اعلام کرده است «ایران با هرگونه تهدیدی به روش تهدید مقابله خواهد کرد».
اما این شعارهای جنگافروزانه توجه منطقه و سراسر جهان را به خود جلب کرد و به غرب و متحدان منطقهای آن یادآوری کرد که خلیج فارس منطقه بسیار حساسی است که هرگونه اشتباه محاسبه در آن میتواند به جنگی فاجعهبار بینجامد.
علی واعظ در تحلیل خود میافزاید که تهدیدهای ایران مبنی بر مختل کردن جریان صدور نفت آن هم در شرایط رکود اقتصادی در جهان اقدامی هوشمندانه و تاثیرگذار نبود و یک بار دیگر نشان داد که رهبر جمهوری اسلامی در محاسبات و تحلیل خود از رویارویی ایران با غرب سخت در اشتباه است و خطوط قرمز غرب در مواجهه با ایران را خوب نمیشناسد.
هر چند ایران ممکن است به طور موقت از اختلال در جریان صدور نفت و افزایش بهای این محصول سود ببرد، متشنج کردن این آبراه استراتژیک باعث کاهش صدور نفت ایران، تیره شدن مناسبات اقتصادی با شرکای تجاری و خریداران نفت این کشور به خصوص چین و ژاپن و علاوه بر این باعث نارضایتی دولتهایی نظیر عراق، عمان و قطر خواهد شد که معدود حکومتهای منطقه هستند که تاکنون روابط دوستانهای را با ایران حفظ کردهاند.
علی واعظ در ادامه تحلیل خود که در وبسایت «فارن پالسی» چاپ شده یادآوری میکند که حکومت ایران در پیش گرفتن راهکارهای غلط در عرصه سیاست خارجی سابقه طولانی دارد. نمونه برجسته دیگر آن نحوه هدایت بحران هستهای ایران توسط آیتالله خامنهای در دهه اخیر است.
رهبر جمهوری اسلامی که در پی سرنگون شدن رژیم صدام حسین احتیاط را در پیش گرفته و اهداف برنامههای هستهای را تعدیل کرده بود در سالهای متعاقب آن به این نتیجه رسید که با تداوم سرسختانه این برنامهها ایران قادر خواهد بود در صفوف جامعه بینالمللی شکاف ایجاد کند.
رهبر ایران به توصیههای افراد واقعبینتری نظیر حسن روحانی، مسئول سابق پرونده هستهای در شورای عالی امنیت ایران، توجه نکرد و در نتیجه از سال ۲۰۰۷ به بعد چهار قطعنامه در شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران به تصویب رسید.
رهبر جمهوری اسلامی نه تنها در مورد اختلاف نظر بین آمریکا و اروپا بلکه در مورد احتمال حمایت روسیه و چین از تحریم و مصوبات شورای امنیت دچار اشتباه محاسبه شد. سرسختی نابخردانه آیتالله خامنهای به علاوه دیپلماسی ستیزهجویانه محمود احمدینژاد باعث شد که ایران در ازای پیشرفت اندکی در برنامههای هستهای خود به شدت منزوی شود و تحت فشار قرار بگیرد.
علی واعظ سپس به پاسخ منفی رهبر ایران به پیام آشتیجویانه باراک اوباما در ماههای اول ریاست جمهوریاش در سال ۲۰۰۹ اشاره کرد و نتیجه میگیرد که رد این فرصت تاریخی باعث شد که در نتیجه تلاشهای آمریکا یک قطعنامه دیگر علیه ایران در شورای امنیت به تصویب برسد.
حکومت ایران با پرداخت یک چنین هزینههای کلانی در عرصه برنامههای هستهای پیشرفت چندانی نداشته است. برخلاف ادعاهای مربوط به ساخت و راهاندازی ۵۰ هزار سانتریفیوژ، اکثر گزارشها و ارزیابیهای کارشناسی حاکی از آن است که ایران به زحمت میتواند از هشت هزار دستگاه سانتریفیوژ خود بهرهبرداری کند.
در پایان این تحلیل آمده است که رهبر جمهوری اسلامی که به شدت تحت فشار قرار دارد هیچ راهی ندارد مگر تبدیل کردن تحلیل و محاسبات غلط خود به شعارهای ایدئولوژیک نظام اسلامی. برای رهبری که به قول برخی «حاضر است در جهنم رهبری کند، ولی در بهشت خدمت نکند» پذیرش اشتباه محاسبه و تغییر راهکارهای خود نوعی تسلیم و تسلیم خود نوعی خودکشی است.
در مقابل یک چنین رهبر و یک چنین روشی از سیاست خارجی، اعمال تحریم و فشار بیشتر از سوی آمریکا و غرب موثر نخواهد بود. آیتالله خامنهای به هیچ وجه تحت فشار حاضر به تغییر یا تصحیح سیاستهای خود نیست. بنابراین واشینگتن باید در پی یافتن راه حلی باشد که ضمن دادن نوعی امتیاز یا مشوقهایی به ایران «آبروی» رهبر نظام اسلامی نیز خدشهدار نشود. دو طرف باید بتوانند به توافقی برسند که بر اساس آن تمام جزئیات برنامههای هستهای ایران زیر نظارت دقیق و سختگیرانه نهادهای بینالمللی قرار بگیرد.
تهدیدهای روزهای گذشته حکومت ایران مبنی بر مسدود کردن تنگه هرمز و پاسخ قاطع دولت و مقامات نظامی آمریکا که هشدار دادند به هیچ وجه اختلال در جریان صدور نفت را تحمل نخواهند کرد، در حقیقت نمونهای از سیاست خارجی آیتالله خامنهای است که بارها اعلام کرده است «ایران با هرگونه تهدیدی به روش تهدید مقابله خواهد کرد».
اما این شعارهای جنگافروزانه توجه منطقه و سراسر جهان را به خود جلب کرد و به غرب و متحدان منطقهای آن یادآوری کرد که خلیج فارس منطقه بسیار حساسی است که هرگونه اشتباه محاسبه در آن میتواند به جنگی فاجعهبار بینجامد.
علی واعظ در تحلیل خود میافزاید که تهدیدهای ایران مبنی بر مختل کردن جریان صدور نفت آن هم در شرایط رکود اقتصادی در جهان اقدامی هوشمندانه و تاثیرگذار نبود و یک بار دیگر نشان داد که رهبر جمهوری اسلامی در محاسبات و تحلیل خود از رویارویی ایران با غرب سخت در اشتباه است و خطوط قرمز غرب در مواجهه با ایران را خوب نمیشناسد.
هر چند ایران ممکن است به طور موقت از اختلال در جریان صدور نفت و افزایش بهای این محصول سود ببرد، متشنج کردن این آبراه استراتژیک باعث کاهش صدور نفت ایران، تیره شدن مناسبات اقتصادی با شرکای تجاری و خریداران نفت این کشور به خصوص چین و ژاپن و علاوه بر این باعث نارضایتی دولتهایی نظیر عراق، عمان و قطر خواهد شد که معدود حکومتهای منطقه هستند که تاکنون روابط دوستانهای را با ایران حفظ کردهاند.
علی واعظ در ادامه تحلیل خود که در وبسایت «فارن پالسی» چاپ شده یادآوری میکند که حکومت ایران در پیش گرفتن راهکارهای غلط در عرصه سیاست خارجی سابقه طولانی دارد. نمونه برجسته دیگر آن نحوه هدایت بحران هستهای ایران توسط آیتالله خامنهای در دهه اخیر است.
رهبر جمهوری اسلامی که در پی سرنگون شدن رژیم صدام حسین احتیاط را در پیش گرفته و اهداف برنامههای هستهای را تعدیل کرده بود در سالهای متعاقب آن به این نتیجه رسید که با تداوم سرسختانه این برنامهها ایران قادر خواهد بود در صفوف جامعه بینالمللی شکاف ایجاد کند.
رهبر ایران به توصیههای افراد واقعبینتری نظیر حسن روحانی، مسئول سابق پرونده هستهای در شورای عالی امنیت ایران، توجه نکرد و در نتیجه از سال ۲۰۰۷ به بعد چهار قطعنامه در شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران به تصویب رسید.
رهبر جمهوری اسلامی نه تنها در مورد اختلاف نظر بین آمریکا و اروپا بلکه در مورد احتمال حمایت روسیه و چین از تحریم و مصوبات شورای امنیت دچار اشتباه محاسبه شد. سرسختی نابخردانه آیتالله خامنهای به علاوه دیپلماسی ستیزهجویانه محمود احمدینژاد باعث شد که ایران در ازای پیشرفت اندکی در برنامههای هستهای خود به شدت منزوی شود و تحت فشار قرار بگیرد.
علی واعظ سپس به پاسخ منفی رهبر ایران به پیام آشتیجویانه باراک اوباما در ماههای اول ریاست جمهوریاش در سال ۲۰۰۹ اشاره کرد و نتیجه میگیرد که رد این فرصت تاریخی باعث شد که در نتیجه تلاشهای آمریکا یک قطعنامه دیگر علیه ایران در شورای امنیت به تصویب برسد.
حکومت ایران با پرداخت یک چنین هزینههای کلانی در عرصه برنامههای هستهای پیشرفت چندانی نداشته است. برخلاف ادعاهای مربوط به ساخت و راهاندازی ۵۰ هزار سانتریفیوژ، اکثر گزارشها و ارزیابیهای کارشناسی حاکی از آن است که ایران به زحمت میتواند از هشت هزار دستگاه سانتریفیوژ خود بهرهبرداری کند.
در پایان این تحلیل آمده است که رهبر جمهوری اسلامی که به شدت تحت فشار قرار دارد هیچ راهی ندارد مگر تبدیل کردن تحلیل و محاسبات غلط خود به شعارهای ایدئولوژیک نظام اسلامی. برای رهبری که به قول برخی «حاضر است در جهنم رهبری کند، ولی در بهشت خدمت نکند» پذیرش اشتباه محاسبه و تغییر راهکارهای خود نوعی تسلیم و تسلیم خود نوعی خودکشی است.
در مقابل یک چنین رهبر و یک چنین روشی از سیاست خارجی، اعمال تحریم و فشار بیشتر از سوی آمریکا و غرب موثر نخواهد بود. آیتالله خامنهای به هیچ وجه تحت فشار حاضر به تغییر یا تصحیح سیاستهای خود نیست. بنابراین واشینگتن باید در پی یافتن راه حلی باشد که ضمن دادن نوعی امتیاز یا مشوقهایی به ایران «آبروی» رهبر نظام اسلامی نیز خدشهدار نشود. دو طرف باید بتوانند به توافقی برسند که بر اساس آن تمام جزئیات برنامههای هستهای ایران زیر نظارت دقیق و سختگیرانه نهادهای بینالمللی قرار بگیرد.