منصور کوشان، نویسنده و نمایشنامهنویس ایرانی مقیم نروژ، پس از دریافت جایزه سال ۲۰۱۰ کارل فون اوسییتسکی به پیک فرهنگ میگوید درصدد است مرکزی برای هماهنگی کارهای فرهنگی ایرانیان در خارج از ایران دایر کند که از هدفهای آن اطلاعرسانی فرهنگی و هنری است.
جایزه شانزده ساله اوسییتسکی که روز دوشنبه ۱۷ آبان به منصور کوشان تعلق گرفت، سالانه به نویسنده، ناشر، کنشگر، روزنامهنگار یا نهادی اهدا میشود که به باور هیئت داوران این جایزه به پیشبرد آزادی بیان کمک چشمگیری کرده باشند.
سال پیش محمد عمر، روزنامهنگار فلسطینی، برنده این جایزه شد و سال پیش از آن کمیته نروژی تبت. ایستگاه رادیویی صدای دموکراتیک برمه، زیگموند اشتروم، ناشر، و نویسندگانی چون جوانا شوارتز، اکسل جنسن، بریت کارن لارسن و فخرا سلیمی هم در شمار برندگان پیشین جایزه کارل فون اوسییتسکی هستند. کارل فون اوسییتسکی، روزنامهنگار و ناشر صلحدوست فقید مخالف رایش سوم بود.
منصور کوشان متولد دیماه ۱۳۲۷ از نویسندگان جوان حلقه معروف به جنگ اصفهان است که نویسندگان و مترجمان فقیدی مانند هوشنگ گلشیری و احمد میرعلایی هم در آن عضو بودند. قدیسان آتش، خوابهای زمان، پژوهشی در نقد نمایشنامههای ایبسن، محاق، واهمههای مرگ، خواب صبوحی و تبعیدیها، و ناخدا بانو از نوشتههای منصور کوشان است. به علاوه تازهترین رمان او به نام زنان فراموششده که در سال ۱۳۸۸ در تهران به چاپ رسیده است. الف لام میم، وعده ملاقات، و بودن از نبودن از جمله نمایشنامههایی است که به قلم منصور کوشان نوشته شده است.
گذشته از کارنامه ادبی، منصور کوشان شهرتش را مدیون دو تلاش گروهی است. یکی تدارک متن و گردآوری امضا برای نامه مشترک ۱۳۴ نویسنده ایران در نیمه اول دهه ۱۳۷۰ و دومی عضویت در هیئت برگزاری و تدارک مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران در کنار اعضای دیگری مانند محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، از قربانیان قتلهای زنجیرهای پائیز سال ۱۳۷۷.
در همان سال به دعوت انجمن قلم نروژ برای ایراد یک سخنرانی در مراسم پنجاهمین سالگرد صدور اعلامیه حقوق بشر یک روز بعد از ناپدید شدن محمد مختاری، منصور کوشان به اسلو رفت و دیگر به ایران بازنگشت. منصور کوشان که همچنین در نشریات ادبی توقیف شده از جمله آدینه، دنیای سخن، گردون و تکاپو سمتهایی داشته و قلم زده، اکنون در جنوب غربی نروژ در شهر استاونگر سردبیر نشریه ادبی جنگ زمان است که شماره هشتم آن به زودی منتشر خواهد شد.
منصور کوشان میهمان برنامه این هفته پیک فرهنگ است.
منصور کوشان: که بتوانم به کمک نویسندگان دیگری که در تبعید زندگی میکنند یک مرکز همبستگی و هماهنگی بین نویسندگان خارج از کشور به وجود بیاورم. چیزی شبیه گروه مشورتی کانون نویسندگان ایران در آن زمانی که در تهران بودم به اتفاق زندهیاد محمد مختاری و محمدجعفر پوینده و هوشنگ گلشیری و دیگران. برای این که تجربه خیلی خوبی از آن دوره دارم که توانستیم در تداوم آن کارهایی بکنیم، مثل انتشار متن «ما نویسندهایم» یا ۱۳۴ نویسنده وهمچنین منشور کانون نویسندگان.
فکر میکنم آن چه بزرگترین مشکل ما ایرانیان به طور عموم در خارج از کشور هست و بهویژه اهل فرهنگ، اهل ادب و هنر و به طور عمومی روشنفکر و کنشگر و کوشنده، عدم هماهنگی لازم و عدم همبستگی لازم است. همه فعالیت میکنند، ولی به قول نیمای بزرگ «یک دست بیصدا» است.
اجازه بدهید که یادی هم از زندهیاد احمد میرعلایی و بهویژه غفار حسینی هم بکنم. بهویژه غفار حسینی عضو جمع مشورتی بود و در همان مقاطع یک سال قبل هر کدامشان به طور فجیعی کشته شدند و در راستای همین فعالیت در کانون نویسندگان ایران و بیانیه ۱۳۴ نویسنده.
اما پرسشتان درباره کانون نویسندگان ایران. تا آنجا که اطلاع دارم آن قدر فشارها در ایران زیاد شده و این قدر تنگناهای آزادی به حداقل ممکن رسیده است که دوستان عضو کانون نویسندگان ایران متاسفانه جز انتشار بیانیهای آن هم به صورت وبسایت یا روی اینترنت و انتشار آن در خارج از کشور در این سالهای اخیر هیچ کاری نتوانستهاند بکنند و طبیعتا تواناییهای لازم را نمیتوانند پیدا کنند. امکانات وجود ندارد و تحت فشار هستند. بهخصوص اخیرا هم منشی کانون نویسندگان ایران بازداشت شد.
من فکر میکنم اثر بسیار مفیدی میتواند داشته باشد. ببینید مقدار زیادی اطلاعات... حالا در راستای حرفه و قلمرو خود من و دوستانم... اطلاعات و آگاهیها و خبرهای زیاد فرهنگی ادبی و هنری در خارج پراکنده منتقل میشود به این طرف و گاهی ضد و نقیض تحلیل میشود در مطبوعات خارج از کشور و سایتهای خارج از کشور.
اگر یک مرکز هماهنگی وجود داشته باشد که این اطلاعات را همه را بیاورد و بهویژه که صحت و سقم آنها را هم تایید کند... چون بخشی از این خبرها گاه نادرست است و یک خبر نادرست متاسفانه بسیاری از خبرهای درست را تحتالشعاع قرار میدهد و اطمینان شنونده یا خواننده را سست میکند. بهتر است یک مرکزی باشد که بتواند منبع خبر باشد. مثل واحد خبرگزاری یا رادیوها که خبرنگار در داخل دارند یا بعضی از روزنامهها که خبرنگار داشته باشند در کشور.
ولی تا آنجا که من میدانم اگر هم نمایندهای در خارج از کشور داشته باشند این رسانههای فارسی خارج از کشور این تک و توک خواهد بود و همه نخواهند داشت و نمیتوانند داشته باشند با محدودیتهایی که وجود دارد.
در نتیجه این میتواند یک مرکز اطلاعرسانی و ارتباط مستقیم با اهل قلم داخل کشور و همه کوشندگان فرهنگی، سیاسی، ادبی، هنری در داخل کشور باشد و به یک سری نهادهای خبررسانی اطلاعات بهتری بدهد. من خودم در جایی کار میکنم که پوشش میدهد نویسندگان تحت تعقیب در سراسر دنیا را بهویژه در کشورهای جهان سوم و از جمله ایران، بهویژه افغانستان، عراق و نیجریه و جاهایی که نویسندگان تحت فشارند. این مرکز پشتیبانی میکند و برایشان شرایطی فراهم میآورد که بتوانند از مملکتشان خارج شوند و یک گوشهای بنشینند و آثارشان را بنویسند و یک زندگی بدون استرس و نگرانیهای اقتصادی داشته باشند.
حالا اگر بتوانیم این کار را به کمک دوستان و همکاران بهویژه برای خود ایرانیها بکنیم حالا پشتیبانی مالی که نمیتوانیم بکنیم، ولی به هرحال ساپورت [حمایت] سیاسی فرهنگی که میتوانیم بکنیم، فکر میکنم این میتواند یک اقدام بسیار موثری باشد.
خیلی سوال جذابی کردید. آن متن به اعتقاد من آن قدر گسترده و عمیق است که هنوز به قوت خودش باقی است و هنوز میتواند نشان دهد به مخاطب خودش یا بهویژه به حکومت اسلامی در ایران که نویسنده نویسنده است و آزادی بیان بنیان و تعیینکننده بقیه آزادیهاست. بدون بیان آزاد ما نمیتوانیم به خواستهای عمیق برسیم. نمیتوانیم تعریفهای درستی از قانون داشته باشیم. آن اعلامیه این را میگوید.
ما الان میدانیم که در ایران به خصوص در چند سال گذشته هر نویسندهای را، هر روزنامهنگاری را، هر فعال و کنشگری را که میگیرند به اتهام غیر از نویسندگی یا بیان اندیشه میگیرند و به او برچسب میزنند میگویند جاسوس است، میگویند خودفروش است، میگویند مزدور است. هزار و یک چیز میگویند. آن متن تمام هم وغمش این بود که اولا فقط نویسنده را به عنوان نویسنده بشناسید. نهایت اگر میخواهید نویسندهای را محاکمه کنید به عنوان نویسنده محاکمه کنید. دوم در برابر کلام نویسنده کلام به کار ببرید. در برابر بیان بیان به کار ببرید. در برابر نقاشی نقاشی. در برابر کاریکاتور کاریکاتور. این که نمیشود یک نویسنده یا روزنامهنگار، یک نقاش، یک موزیسین، یک فیلمساز اثرش را منتشر کند و بعد شما به جای انتقاد کردن و در همان سیستم پاسخ دادن، او را شلاق بزنید و بازداشت کنید و او را تهمت سیاسی بزنید و تهمتهای اجتماعی بزنید.
این فکر میکنم آن متن به قدر خودش کافی است و این بحث نهاد یا مرکزی هم که من میکنم بر مبنای همان متن میکنم و بر مبنای منشور کانون نویسندگان ایران که از نظر محتوایی دهمادهای که در آن منشور هست، من افتخار میکنم که یکی از اعضای جمع مشورتی بودم که آن متن را تنظیم و تدوین کردیم و بسیار پیشرفتهتر از بسیاری از میثاقهای بینالمللی و قانونهای بینالمللی و حتی انجمن قلم جهانی یا کانون نویسندگانی که در جاهای دیگر هست.
جایزه شانزده ساله اوسییتسکی که روز دوشنبه ۱۷ آبان به منصور کوشان تعلق گرفت، سالانه به نویسنده، ناشر، کنشگر، روزنامهنگار یا نهادی اهدا میشود که به باور هیئت داوران این جایزه به پیشبرد آزادی بیان کمک چشمگیری کرده باشند.
سال پیش محمد عمر، روزنامهنگار فلسطینی، برنده این جایزه شد و سال پیش از آن کمیته نروژی تبت. ایستگاه رادیویی صدای دموکراتیک برمه، زیگموند اشتروم، ناشر، و نویسندگانی چون جوانا شوارتز، اکسل جنسن، بریت کارن لارسن و فخرا سلیمی هم در شمار برندگان پیشین جایزه کارل فون اوسییتسکی هستند. کارل فون اوسییتسکی، روزنامهنگار و ناشر صلحدوست فقید مخالف رایش سوم بود.
منصور کوشان متولد دیماه ۱۳۲۷ از نویسندگان جوان حلقه معروف به جنگ اصفهان است که نویسندگان و مترجمان فقیدی مانند هوشنگ گلشیری و احمد میرعلایی هم در آن عضو بودند. قدیسان آتش، خوابهای زمان، پژوهشی در نقد نمایشنامههای ایبسن، محاق، واهمههای مرگ، خواب صبوحی و تبعیدیها، و ناخدا بانو از نوشتههای منصور کوشان است. به علاوه تازهترین رمان او به نام زنان فراموششده که در سال ۱۳۸۸ در تهران به چاپ رسیده است. الف لام میم، وعده ملاقات، و بودن از نبودن از جمله نمایشنامههایی است که به قلم منصور کوشان نوشته شده است.
گذشته از کارنامه ادبی، منصور کوشان شهرتش را مدیون دو تلاش گروهی است. یکی تدارک متن و گردآوری امضا برای نامه مشترک ۱۳۴ نویسنده ایران در نیمه اول دهه ۱۳۷۰ و دومی عضویت در هیئت برگزاری و تدارک مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران در کنار اعضای دیگری مانند محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، از قربانیان قتلهای زنجیرهای پائیز سال ۱۳۷۷.
در همان سال به دعوت انجمن قلم نروژ برای ایراد یک سخنرانی در مراسم پنجاهمین سالگرد صدور اعلامیه حقوق بشر یک روز بعد از ناپدید شدن محمد مختاری، منصور کوشان به اسلو رفت و دیگر به ایران بازنگشت. منصور کوشان که همچنین در نشریات ادبی توقیف شده از جمله آدینه، دنیای سخن، گردون و تکاپو سمتهایی داشته و قلم زده، اکنون در جنوب غربی نروژ در شهر استاونگر سردبیر نشریه ادبی جنگ زمان است که شماره هشتم آن به زودی منتشر خواهد شد.
منصور کوشان میهمان برنامه این هفته پیک فرهنگ است.
- آقای کوشان، بعد از دریافت جایزه کارل فون اوسییتسکی به چه ابتکارهای تازهای فکر میکنید در مسیر فرهنگی در بیش از چهار دههای که تاکنون پیمودهاید؟
منصور کوشان: که بتوانم به کمک نویسندگان دیگری که در تبعید زندگی میکنند یک مرکز همبستگی و هماهنگی بین نویسندگان خارج از کشور به وجود بیاورم. چیزی شبیه گروه مشورتی کانون نویسندگان ایران در آن زمانی که در تهران بودم به اتفاق زندهیاد محمد مختاری و محمدجعفر پوینده و هوشنگ گلشیری و دیگران. برای این که تجربه خیلی خوبی از آن دوره دارم که توانستیم در تداوم آن کارهایی بکنیم، مثل انتشار متن «ما نویسندهایم» یا ۱۳۴ نویسنده وهمچنین منشور کانون نویسندگان.
فکر میکنم آن چه بزرگترین مشکل ما ایرانیان به طور عموم در خارج از کشور هست و بهویژه اهل فرهنگ، اهل ادب و هنر و به طور عمومی روشنفکر و کنشگر و کوشنده، عدم هماهنگی لازم و عدم همبستگی لازم است. همه فعالیت میکنند، ولی به قول نیمای بزرگ «یک دست بیصدا» است.
- در آستانه دوازدهمین قتلهای سیاسی زنجیرهای هستیم که اشاره کردید دو تن از قربانیان آن محمد مختاری و محمدجعفر پوینده از همکارانتان در جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران بودند. رویدادی که در زندگی شخصی شما هم اثرگذار بوده، چون یک روز پس از ناپدید شدن محمد مختاری، خانه آزادی بیان و انجمن قلم نروژ برای سخنرانی در اسلو به مناسبت پنجاهمین سالگرد صدور اعلامیه جهانی حقوق بشر شما را دعوت کرده بود و این قتلها باعث شد که شما پس از سخنرانی مقیم نروژ شوید. ۱۲ سال پس از قتل این دو از دور چه برآوردی دارید از وضع کانون نویسندگان ایران و نویسندگان ایران؟
اجازه بدهید که یادی هم از زندهیاد احمد میرعلایی و بهویژه غفار حسینی هم بکنم. بهویژه غفار حسینی عضو جمع مشورتی بود و در همان مقاطع یک سال قبل هر کدامشان به طور فجیعی کشته شدند و در راستای همین فعالیت در کانون نویسندگان ایران و بیانیه ۱۳۴ نویسنده.
اما پرسشتان درباره کانون نویسندگان ایران. تا آنجا که اطلاع دارم آن قدر فشارها در ایران زیاد شده و این قدر تنگناهای آزادی به حداقل ممکن رسیده است که دوستان عضو کانون نویسندگان ایران متاسفانه جز انتشار بیانیهای آن هم به صورت وبسایت یا روی اینترنت و انتشار آن در خارج از کشور در این سالهای اخیر هیچ کاری نتوانستهاند بکنند و طبیعتا تواناییهای لازم را نمیتوانند پیدا کنند. امکانات وجود ندارد و تحت فشار هستند. بهخصوص اخیرا هم منشی کانون نویسندگان ایران بازداشت شد.
- این ابتکار شما در جهت هماهنگی بین داخل و خارج چه اثری میتواند داشته باشد؟
من فکر میکنم اثر بسیار مفیدی میتواند داشته باشد. ببینید مقدار زیادی اطلاعات... حالا در راستای حرفه و قلمرو خود من و دوستانم... اطلاعات و آگاهیها و خبرهای زیاد فرهنگی ادبی و هنری در خارج پراکنده منتقل میشود به این طرف و گاهی ضد و نقیض تحلیل میشود در مطبوعات خارج از کشور و سایتهای خارج از کشور.
اگر یک مرکز هماهنگی وجود داشته باشد که این اطلاعات را همه را بیاورد و بهویژه که صحت و سقم آنها را هم تایید کند... چون بخشی از این خبرها گاه نادرست است و یک خبر نادرست متاسفانه بسیاری از خبرهای درست را تحتالشعاع قرار میدهد و اطمینان شنونده یا خواننده را سست میکند. بهتر است یک مرکزی باشد که بتواند منبع خبر باشد. مثل واحد خبرگزاری یا رادیوها که خبرنگار در داخل دارند یا بعضی از روزنامهها که خبرنگار داشته باشند در کشور.
ولی تا آنجا که من میدانم اگر هم نمایندهای در خارج از کشور داشته باشند این رسانههای فارسی خارج از کشور این تک و توک خواهد بود و همه نخواهند داشت و نمیتوانند داشته باشند با محدودیتهایی که وجود دارد.
در نتیجه این میتواند یک مرکز اطلاعرسانی و ارتباط مستقیم با اهل قلم داخل کشور و همه کوشندگان فرهنگی، سیاسی، ادبی، هنری در داخل کشور باشد و به یک سری نهادهای خبررسانی اطلاعات بهتری بدهد. من خودم در جایی کار میکنم که پوشش میدهد نویسندگان تحت تعقیب در سراسر دنیا را بهویژه در کشورهای جهان سوم و از جمله ایران، بهویژه افغانستان، عراق و نیجریه و جاهایی که نویسندگان تحت فشارند. این مرکز پشتیبانی میکند و برایشان شرایطی فراهم میآورد که بتوانند از مملکتشان خارج شوند و یک گوشهای بنشینند و آثارشان را بنویسند و یک زندگی بدون استرس و نگرانیهای اقتصادی داشته باشند.
حالا اگر بتوانیم این کار را به کمک دوستان و همکاران بهویژه برای خود ایرانیها بکنیم حالا پشتیبانی مالی که نمیتوانیم بکنیم، ولی به هرحال ساپورت [حمایت] سیاسی فرهنگی که میتوانیم بکنیم، فکر میکنم این میتواند یک اقدام بسیار موثری باشد.
- جلوتر اشاره کردید به بیانیه ۱۳۴ نویسنده یا «ما نویسندهایم» که در تهیه متن کتبی آن خود شما دخالت داشتید. فکر میکنید اگر امروز قرار بود یک متن مشابهی نوشته شود، مضمونش چه بود؟
خیلی سوال جذابی کردید. آن متن به اعتقاد من آن قدر گسترده و عمیق است که هنوز به قوت خودش باقی است و هنوز میتواند نشان دهد به مخاطب خودش یا بهویژه به حکومت اسلامی در ایران که نویسنده نویسنده است و آزادی بیان بنیان و تعیینکننده بقیه آزادیهاست. بدون بیان آزاد ما نمیتوانیم به خواستهای عمیق برسیم. نمیتوانیم تعریفهای درستی از قانون داشته باشیم. آن اعلامیه این را میگوید.
ما الان میدانیم که در ایران به خصوص در چند سال گذشته هر نویسندهای را، هر روزنامهنگاری را، هر فعال و کنشگری را که میگیرند به اتهام غیر از نویسندگی یا بیان اندیشه میگیرند و به او برچسب میزنند میگویند جاسوس است، میگویند خودفروش است، میگویند مزدور است. هزار و یک چیز میگویند. آن متن تمام هم وغمش این بود که اولا فقط نویسنده را به عنوان نویسنده بشناسید. نهایت اگر میخواهید نویسندهای را محاکمه کنید به عنوان نویسنده محاکمه کنید. دوم در برابر کلام نویسنده کلام به کار ببرید. در برابر بیان بیان به کار ببرید. در برابر نقاشی نقاشی. در برابر کاریکاتور کاریکاتور. این که نمیشود یک نویسنده یا روزنامهنگار، یک نقاش، یک موزیسین، یک فیلمساز اثرش را منتشر کند و بعد شما به جای انتقاد کردن و در همان سیستم پاسخ دادن، او را شلاق بزنید و بازداشت کنید و او را تهمت سیاسی بزنید و تهمتهای اجتماعی بزنید.
این فکر میکنم آن متن به قدر خودش کافی است و این بحث نهاد یا مرکزی هم که من میکنم بر مبنای همان متن میکنم و بر مبنای منشور کانون نویسندگان ایران که از نظر محتوایی دهمادهای که در آن منشور هست، من افتخار میکنم که یکی از اعضای جمع مشورتی بودم که آن متن را تنظیم و تدوین کردیم و بسیار پیشرفتهتر از بسیاری از میثاقهای بینالمللی و قانونهای بینالمللی و حتی انجمن قلم جهانی یا کانون نویسندگانی که در جاهای دیگر هست.