لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۰۱:۲۴

اسنوبیسم زبانی؛ بالاخره درست و غلط داریم یا نداریم؟ 


منبع:http://jeffs2009.podbean.com/e/language-and-cultural-evolution/
منبع:http://jeffs2009.podbean.com/e/language-and-cultural-evolution/

جامعه ایران بعد از نزدیک به ۴۰ سال سیطره انقلاب و گسیخته شدن انواع سلسله مراتب اجتماعی و اتوریته‌های علمی به جایی رسیده که کمتر کسی حرف کسی دیگر را گوش می‌کند و همه می‌خواهند خودشان حرف خود را بزنند.

از مجموع تحولاتی که در این ده پانزده ساله اتفاق افتاده و بخش بزرگی از آن را نخست وبلاگ‌ها و سپس شبکه‌های اجتماعی ثبت کرده‌اند می‌توان به این نتیجه رسید که جامعه ایران گرایش روشنی به نفی اتوریته‌ها پیدا کرده است و رسیدن به توافق و اجماع بسیار دشوار شده است. این از یک طرف خوب است چون جامعه خود را در جایی می‌بیند که باید همه اتوریته‌ها و احکام قبلی را بازنگری کند و از طرف دیگر در یک دوره آشوب نظر‌ها وارد شده است که هر چیزی می‌تواند درست باشد! و البته هر حکمی هم می‌تواند غلط پنداشته شود.

اتوریته‌های مزاحم

یکی از مسائل مهم و روزمره از این منظر بحث زبان است. این بحث هر از گاهی داغ می‌شود و دوباره به سایه می‌رود اما مسائلی که طرح می‌کند حل نمی‌کند. به همین دلیل وقتی هفته پیش (۲۰ آوریل) ویدئویی از مونا چلبی خبرنگار گاردین منتشر شد که در آن به اسنوب‌های زبانی حمله شده بود دوباره بسیاری از مسائل طرح و تکرار شد بدون اینکه پاسخ روشنی پیدا کند. اما برای سلامت فکری و اجتماعی ضمن آشوب بر کلیشه‌ها و اتوریته‌های مزاحم لازم است که بتوانیم به توافق‌های تازه‌ای برسیم و مشترکات خود را هم پیدا کنیم و گرنه در آشوب گیسختگی‌ها غرقه خواهیم شد و به حل مساله‌ای توفیق پیدا نخواهیم کرد.

ابتدایی‌ترین سوالی که مطرح می‌شود این است که آیا می‌توان در زبان خودمختار بود؟ آیا هر کس هر طور دوست داشت می‌تواند بنویسد؟ طبیعی است که هر کس هر طور خواست می‌تواند بنویسد اما به شرط آنکه اصل تفاهم زبانی را رعایت کند. زبان امری مشترک است و اگر به شیوه‌ای نوشتیم و سخن گفتیم که کسی نفهمید یا در فهم افراد خلل افتاد مشکلی در کاربرد زبان پیدا شده است. مرز زبان مثل مرز خودمختاری و استقلال مرزی دوسویه است. استقلال ناب و کامل غیرممکن است.

و البته پیروی کامل هم خلاف استقلال است. پس خط استقلال کجا ست؟ این مساله‌ای است که فرد مرتب با آن روبرو ست. چنانکه اهل سیاست هم با آن دست به گریبان‌اند. استقلال زبانی مثل استقلال سیاسی یک امر دفعی و همیشگی نیست بلکه امری هر روزه است که با هر تصمیمی باید به آن فکر کرد. بین حفظ مشترکات و حفظ خلاقیت و یکتا بودن فرد می‌توان خط و مرز استقلال را رسم کرد.

حداقل‌های زبانی

سوال دیگر این است که اگر بخواهیم مشترکات را رعایت کنیم حد را کجا بگذاریم؟ رعایت مشترکات مثل آداب عرفی و دینی و غیر آن دو مسیر حداکثری و حداقلی دارد. تعیین اینکه می‌خواهیم با مه‌مان خود حداکثر تفاهم را داشته باشیم یا به حداقل لوازم مهمانداری پایبند باشیم باز امری است که به تصمیم فردی بر می‌گردد. بخش حداکثری‌اش را کنار بگذاریم می‌شود به این سوال پاسخ مثبت داد که: آیا حداقل‌های زبانی را باید رعایت کرد؟

اما چگونه می‌شود حداقل‌ها را رعایت کرد؟ و چگونه باید این کار را کرد؟ فرق نثر خوب و بد چیست؟ اصلا فرقی دارند؟ اصلا حق داریم خوب و بد کنیم؟ این سوال آخری بخصوص خیلی به روحیه جوانترهای روزگار ما سازگار است! آیا حق داریم خوب و بد کنیم؟ البته! همیشه می‌توانیم خوب و بد کنیم. منتها میزان نفوذ و وسعت آن است که مهم است. ممکن است طلبه‌ای در قم نثر قاجاری را خوب بداند و نثر فلان مرجع تقلید را بد و بیراه و بیهوده دشوار بشمارد. اما مهم این است که چند نفر در حلقه دوستان او با او همنظر می‌شوند.

یکی از راههایی که اتوریته شکل می‌گیرد و با خود خوب و بد کردن می‌آورد توافق‌های عمومی است. اگر شمار کسانی که سهراب سپهری را شاعر خلاقی می‌شمارند آنقدر زیاد باشد که نفی شاعری و خلاقیت سپهری را دشوار کند با تشکیل یک اتوریته زبانی و ادبی و اجتماعی روبرو هستیم. بنابرین بد و خوب کردن امری روزمره است و همه ما انجام می‌دهیم. منتها برای اینکه بیشترین توافق را ایجاد کنیم باید به‌‌ همان حداقل‌ها بسنده کنیم. هیچ تمایل حداکثری قدرت ایجاد توافق وسیع را ندارد.

حداقل‌ها را بگذاریم برای درست و نادرست. اما اینجا هم مشکلی هست. ویدئوی گاردین با حمله به بعضی درست و نادرست‌ها اصرار بر سر آن‌ها را اسنوبیسم می‌خواند. آیا پس هر کسی در فارسی هم گفت چه چیزی درست یا نادرست است اسنوب است؟ آیا ابوالحسن نجفی نویسنده کتاب مرجع غلط ننویسیم اسنوب بود؟ هر کس به دستور زبان و سلامت زبان و بیان توجه کرد اسنوب است؟ آیا همه ویراستاران اسنوب‌اند؟ آیا کسانی که در رسانه فعال‌اند و روزنامه نگار یا حتی وبلاگ نویس و شهروند روزنامه نگارند می‌توانند با تکیه به این حرف‌ها از سلامت زبانی پرهیز کند؟

انقلاب علیه زبان؟

این مشکل برای کسانی که با رسانه سر و کار دارند مشکلی مهمی است چون سرمایه اهل رسانه زبان است. ترکیب توانایی‌های زبانی آن‌ها با دانش موضوعی آن‌ها ست که از آن‌ها روزنامه نگار خوب می‌سازد. آیا می‌شود به زبان بی‌اعتنا بود؟ اگر روزنامه نگاران و مترجمان و ناشران و شاعران و نویسندگان به زبان بی‌اعتنا بشوند چه اتفاقی می‌افتد؟

حتی اگر بخواهیم انقلابی علیه زبان به راه بیندازیم باید فکر کنیم بعد از آنچه خواهد شد؟ ما یکبار انقلاب کرده‌ایم برای انقلاب‌های بعدی باید کمی هم که شده دست به عصا باشیم و محتاط‌تر!

مشکل اصلی برخورد اتوریته‌های قدیمی‌تر با گرایشهای جدید‌تر است. مساله را اینطور حل کنیم بهتر به نتیجه می‌رسیم. در ویدئوی گاردین می‌بینیم که برخی اتوریته‌های قدیم اصرار دارند که جمله را نباید با «اما» و «و» شروع کرد. امروزه بسیاری چنین می‌کنند. بنابرین می‌شود به تعارضی میان حکم اتوریته‌های قبلی با عمل زبان وران امروزی دید.

به این اعتبار یک معنای اسنوب یعنی کسی که به اتوریته‌ای قدیمی‌تر دلبسته است و حاضر نیست در مقابل واقعیت‌های جاری از آن‌ها دل بکند و به واقعیت تن بسپارد. اما اینجا هم مشکلاتی وجود دارد. قدیم یعنی چقدر قدیم؟ ده سال؟ بیست سال؟ پنجاه سال؟ صد سال؟

غلط و زمان

بسیاری از کسانی که وارد بحث غلط و درست با اسنوب‌ها می‌شوند می‌گویند زبان تغییر می‌کند. این کاملا درست است. زبان تغییر می‌کند اما نه با آن سرعتی که شما فکر می‌کنید. سرعت‌اش آنقدر پایین است که چه بسا متوجه نشوید! این خوبی زبان است. چون ابزار تفاهم است. اگر فرضا هر سال یک زبان نویی داشته باشیم تصور کنید چه می‌شود. ما باید بتوانیم با پدر و مادر خودمان حرف بزنیم. تفاوت سنی ما معمولا کمتر از ۲۰-۲۵ سال نیست. باید بتوانیم با پدربزرگ و مادربزرگ خود هم حرف بزنیم. استادان و معلمان ما ممکن است ۳۰ یا ۴۰ یا ۵۰ سال از ما بزرگ‌تر باشند.

پس آگاهی زبانی ما باید دست کم یک دوره ۵۰ ساله را در برگیرد. و این برای گفتار و هم صحبتی و شنیدن از هم است. اما نیازهای ما فرا‌تر از آن است. باید بتوانیم به کتاب‌ها و مجلاتی که پیش از این ۵۰ سال منتشر شده هم مراجعه کنیم و آن‌ها را بفهمیم. پس به قول قدیمی‌ها شیرین یک ۱۰۰ سالی باید دانش متصل زبانی داشته باشیم. اگر دانشجوی تاریخ و ادبیات و فلسفه و علوم اجتماعی باشیم نیازمند خواندن و فهمیدن متون مشروطه و قبل از آن هم خواهیم بود. یعنی سواد زبانی دانشجویان باید کمی بیشتر از ۱۰۰ سال و ۲۰۰ سال باشد.

حال اگر این متن‌ها در طول زمان بسیار تغییر کرده باشند کار ما بسیار دشوار‌تر خواهد بود و هر قدر کمتر تغییر کرده باشند فهم آن‌ها برای ما آسان‌تر است. البته فهم هیچ متنی که از نسل ما قدیم‌تر باشد آسان نخواهد بود. چون بسیاری از ظرایف زبانی و ارجاعات فرامتنی و اجتماعی در آن‌ها هست که باید به آن‌ها آگاه بود تا متن را درست درک کرد.

بنابرین نه تنها زبان به سرعتی که ما فکر می‌کنیم تغییر نمی‌کند بلکه خوب هم نیست که بسرعت تغییر کند! مثلا «طلایه» از «طلایع» عربی آمده است. آمده دقیق نیست باید بگوییم‌‌ همان است. یعنی طلایه مساوی است با طلایع. اما چون عین از آخر این کلمه عربی افتاده به آن معنا نیست که شما می‌توانید عین را از پایان همه کلمات عربی بیندازید و بگویید زبان تغییر می‌کند! اگر به متون فارسی مراجعه کنید متوجه می‌شود این تغییر یعنی تغییر طلایع به طلایه دست کم هزار سال پیش اتفاق افتاده است.

همه زبانهای بزرگ زمانی محلی بوده‌اند و بعد از یک محل به محل‌های دیگر گسترش پیدا کرده‌اند. محلی بودن آن‌ها شبیه لهجه‌های امروز است. اما این به آن معنا نیست که امروز هر کسی می‌تواند با لهجه خود بنویسد و بخواهد دیگران او را بفه‌مند! در عمل هم مردم در مکاتبات و مراجعات و تماس‌های خود و محیط‌های اجتماعی به زبان یکدیگر نزدیک می‌شوند تا هم را بفه‌مند و از هم دور نمی‌شوند. بنابرین اگر کسی زبانی را اختیار کند که عامدانه او را از دیگران دور می‌کند کاری بر خلاف طبیعت اجتماعی زبان کرده است.

غلط و اینترنت

اینترنت زبان را از بسیاری از قید و بندهای پیشین‌اش آزاد کرده است. درست است. نمونه خاص آن در فارسی زبانی است که باید به آن زبان گودری گفت. یعنی زبانی که استفاده کنندگان از گودر (یا گودر-زی‌ها) از آن استفاده می‌کردند.
اما چرخش اصلی در اینجا ثبت شدن سبک و شیوه ادای زبان محاوره است. پیش از اینترنت زبان محاوره با این حد از تنوع ثبت و نوشته نشده بود. این پیامدهای خود را دارد. و تحول مهمی در زبان رسانه ایجاد کرده است. این سوی روشن آن است. زبان مردمی‌تر و دموکراتیک‌تر شده است. اما سوی تاریک‌اش آن است که به رواج غلط‌های مختلف هم دامن زده است! استقبال از سوی روشن مساله نباید باعث شود که بر سوی تاریک‌اش چشم ببندیم. می‌شود زبان را دموکراتیک‌تر کرد بدون اینکه راه به ترویج غلط نویسی داد.

دستور و زبان بر‌تر

این یک واقعیت تاریخی است که علمای دستور انگلیسی مدت‌ها تلاش داشته‌اند قواعد لاتین را بر انگلیسی تحمیل کنند. این هم یک واقعیت تاریخی است که علمای دستور فارسی هم مدت‌ها تلاش داشته‌اند قواعد زبان عربی را بر فارسی سوار کنند. در تاجیکستان یکبار با دانشوری از آکادمی آنجا صحبت بود و اصرار داشت که زبان تاجیکی و زبان روسی یک دستور دارند!

این‌ها واقعیت‌هایی است که نشان می‌دهد قواعد زبان را بر اساس «زبان بر‌تر» تصور می‌کنیم. این زبان بر‌تر می‌تواند لاتین نباشد انگلیسی باشد. عربی نباشد فارسی باشد. روسی نباشد تاجیکی باشد. اما آن بخشی از زبان (انگلیسی و عربی و تاجیکی) باشد که بزرگان آن زبان و دانشوران آن زبان تایید کرده‌اند.

این فی نفسه عیبی ندارد! اما ممکن است راه بدهد به اسنوبیسم. البته چنین راه دادنی فقط در حوزه زبان نیست. در حوزه حقوق و پزشکی و فیزیک و اختر‌شناسی هم می‌تواند اتفاق افتد. روندهای پزشکی هم به منابعی از اتوریته متصل‌اند. نقض اتوریته‌ها آسان نیست. در زبان هم نیست. این اتوریته‌ها تغییر می‌کنند اما تغییر آن تدریجی و بر اساس قواعد درون آن دانش است. هر کسی قادر نیست این اتوریته‌ها را نفی کند. به قول معروف برای رد کردن فلسفه باید فیلسوف بود!

این خطا ست که تصور کنیم چون به زبانی مسلط هستیم – فارسی یا کردی یا عربی یا انگلیسی و تاجیکی و غیر آن- هر چه گفتیم درست است و هر چه نوشتیم بی‌خطا ست. زبان‌ها و دانش‌ها همه اموری اجتماعی‌اند و با دیگران سر و کار دارند. این دیگران قابل حذف نیستند و این دیگران با خود سنت‌های بسیاری را حمل می‌کنند و اتوریته‌های زبانی و علمی فراوانی را پذیرفته‌اند و بر کار خود حاکم می‌دانند. تغییر آن‌ها با خطا ممکن نیست.

اسنوب‌ها کی هستند؟

اما بالاخره اسنوب‌ها کی هستند؟ یعنی بر فرض که هر چه تا اینجا گفته شد درست باشد باز می‌توان پرسید خب این اسنوب زبانی چه جور آدمی است؟ به نظر من اسنوب زبانی یا کسی که به اتوریته‌های کمی قدیمی و از رده خارج دل بسته باشد در شرایط امروز زبان فارسی چنین کسی است:

الف. عقاید زبانی:
. معتقد است که یک زبان فارسی معیار وجود دارد و همه باید از آن تبعیت کنند و باقی ورسیون‌های زبانی را انحراف می‌شمارد.
. معتقد است نادرست‌های زبانی همیشگی‌اند و معمولا گرایش دارد که درست را در برگرداندن کلمه به اصل و ریشه‌اش پیدا کند
. معمولا به برتری عربی بر فارسی گرایش دارد.
. با زبان‌شناسی میانه‌ای ندارد. بنابرین شناخت‌اش از زبان بر اساس نوشته‌های بزرگان فن و متون قدیم و قواعد نحوی عربی (در مورد انبوه کلمات عربی در فارسی) است.
. دستور زبان برای چنین کسی تجویزی است نه توصیفی. فکر می‌کند دستور زبان فن درست نوشتن و گفتن است. نه دانش تحلیل و توصیف قواعد زبان.

ب. درک‌شناختی:
. اسنوب زبانی قائل به اطاعت دیگران است. به چوب‌تر برای تربیت قائل است.
. به تحولات زبانی بی‌اعتنا ست. و اصولا چه بسا مخالف قبض و بسط است! فکر می‌کند همه چیز از آدم تا امروز همینطور بوده که به نظر او می‌رسد.
. مقوله زمان در زبان را درک نمی‌کند بنابرین تغییرات را فساد می‌شمارد و انحراف می‌داند.
. دیدگاه‌اش از زبان مکانیستی است.
. معادل این دیدگاه در فقه و شریعت هم دیده می‌شود. یعنی کسانی که به ظواهر آیات توجه دارند و کثرت برداشت‌ها آن‌ها را پریشان می‌کند.

ج. رفتار اجتماعی:
. نگاه اسنوب زبانی بالا به پایین است. در واقع می‌خواهد برتری خود را نشان دهد نه اینکه شما را به درست و نادرست آگاه سازد.
. رفتارش پدرسالارانه و قیم مآبانه است. به تجویز توجه دارد نه توصیف. اهل ولایت زبانی است!
. زبان برای اسنوب زبانی ابزار تفاخر طبقاتی و صنفی است.
. توصیه‌های اسنوب زبانی ابزار قدرت نمایی و تحقیر دیگران است. نه آموزش.
. از نظر او اگر شما خطای زبانی مرتکب شدید به دلیل آن است که نسلتان فاسد شده است!
. بنابرین اصلا به دلیل خطای زبانیتان آدم بدردبخوری هم نیستید و باید شما را کنار گذاشت.
. اسنوب زبانی از حس همدلی معلمانه تهی است.
. اسنوب بزرگی فروش است! یعنی علم و سوادش را اسباب تفاخر خویش و تحقیر دیگران می‌کند.

بنابرین می‌بینید که مشکل اسنوب‌ها «موضوع بحث» نیست. مشکل خود آن‌ها ست! یعنی اینکه فرضا کسی از زبان کسی ایراد بگیرد موجب اسنوب شدن نمی‌شود. اینکه چگونه ایراد بگیرد ممکن است به اسنوبیسم ختم شود! یعنی چه مهم نیست. چگونه مهم است!

به قول انگلیسی‌ها یاری کردن و باری برداشتن خوب است (help) اما آزاررسانی و بار گذاشتن بر دیگران خوب نیست (hurt). زبان شما باید بهداشتی باشد. همه جا. مهم نیست که موضوع نقد شما دستور زبان و ویرایش است یا منبع خبر و گزارش یا موضع سیاسی تحلیلگر و مانند آن.

پس درست کردن نادرستهای زبانی مهم است و ارزشمند است. مهم این است که خودتان را به نقدتان سنجاق نکرده باشید! بگذارید نقدتان دیده شود نه خودتان! زبان روشن و استوار فارسی را دیدن و از آن لذت بردن و به آن دعوت کردن و خوب نوشتن را ترویج کردن چیزی نیست که بشود ارزش آن را نادیده گرفت.

XS
SM
MD
LG