لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۰۷:۲۷

«سربازها را با لباس خاک می کردند»


سهراب از تهران:

از منزل ما تا ميدان شهدا ۵ دقيقه راه بود. ۱۷ شهريور صبح صداى تير اندازى شنيدم و فورى رفتم به طرف ميدان. جمعيت زيادى نبود سربازان مردم را متفرق ميكردند. قيافه سربازها يك جورى بود انگار لباس ها به تنشون گريه مى كرد، يا به زور تنشون كرده بودند و با عجله آورده بودنشان به ميدان. هليكوپترى هم در آسمان دور مى زد.

من تا نزديك ميدان رفتم. ولى چند نفرى رو زمين خون آلود افتاده بودند. ديدم كه آمبولانس آمد بردشان.

مرتب مى رفتم خانه و برمى گشتم. از ترسم. ولى آن چيز هایى كه گنده می كنند، كه ۴ هزار نفر كشته شدند، نبود.

فقط در روز پيروزى انقلاب كه براى خاله جوانم، كه ۹ ماه حامله بود، ۲۲ بهمن ظهر در بهشت زهرا بوديم خيلى شلوغ بود. خاله‌ام با شكمى كه بچه ۹ ماهه داشت تير در مغزش خرده بود و فوت كرده بود. شوهرش از پادگان، [تفنگ] ژ۳ مى آورد خانه كه يك فشنگ هم در آن بوده. آن را مى گيرد رو به خاله‌ام و مى گويد: طاهره نگاه كن، الان مى كشمت. او هم مى گويد: نكن شايد فشنگ داره. شوهر خاله‌ام هم مى خندد و شليك مى كند.
در بهشت زهرا خيلى جنازه بود از نيروى هوايى و سربازان ديگر كه همه را با لباس خاك ميكردند.
XS
SM
MD
LG