لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۱۱:۳۲

ویگن: زندگی ما هميشه به تعارف می گذرد


ويگن در دوم آذرماه سال ۱۳۰۸ خورشيدی در همدان به دنيا آمد و پس از ۷۴ سال زندگی در چهارم آبان ماه سال ۱۳۸۲ خورشيدی در شهر لوس آنجلس آمريکا از دنيا رفت.

هنرمندی که از همان ابتدا با سبکی نو وارد دنيای موسيقی پاپ شد و همين امر رفته رفته بر معروفيتش افزود.

ويگن چندی پيش از مرگش برای انجام چند کنسرت به آلمان سفر کرد و در گفت و گویی با ضمن اشاره به گرفتاريهای هنری اش، در پاسخ به اين پرسش که علت العلل ماندگاری ترانه هايش را در چه چيزی خلاصه می کند؟ گفت: اين امر دو سه تا دليل دارد. يکی اينکه اولا مردم مرا آهنگساز، ترانه سرا و شاعر می دانند. گاهی خود من به تنهايی هم ترانه سروده ام، هم آهنگش را ساخته ام و هم آن را خوانده ام.

بارها می نشستيم روی يک ترانه کار می کرديم. فکر می کرديم، اين وقت را داشتيم و به آن اهميت می داديم. کاری که متاسفانه در خارج زياد رواج ندارد و اين طور نيست. اين قيد و بندها وجود ندارد. من معتقدم که هنرمندان نبايد به مردم خيانت کنند.

ويگن خواننده ترانه های بياد ماندنی که از او به عنوان آغازگر موسيقی پاپ و« سلطان جاز» در ايران ياد می شود، در پاسخ به اين پرسش که چه کسی به او لقب «سلطان جاز» را داده است ؟ می گويد: اين لقب را مردم به من داده اند. برای من هيچ مهم نيست که اين سلطان معنی واقعی داشته باشد يا نه ؟ چيزی که برای من مهم است آن چيزی است که مردم خواسته اند بگويند.

آنچه برای من مهم است اصل موضوع است، اينکه من چکاره ام؟ کارم آيا برای مردم ارزشی دارد يا ندارد؟

ويگن همچنين با اشاره به شيفتگی و دلبستگی اش به ايران گفت که« تنها آرزويش اين است که روزی برای مردم در ايران آواز بخواند.»

اميدوارم يک روز بشود که قبل از اينکه من به کلی کارم را کنار بگذارم، يکسری بروم به ايران و برای مردمی که آنجا بارها و بارها به من تلفن می زنند، برای جوانانی که به خانه من تلفن می زنند و آرزو می کنند که مرا ببينند، چون اصلا مرا نديده اند و فقط صدايم را شنيده اند، بخوانم. بروم و برای آنها يک برنامه بزرگ اجرا کنم.





آقای ويگن، شما پنجاهمين سال فعاليت هنريتان را جشن گرفته ايد. پيامتان برای مردم چيست؟

اين که مردم صداقت داشته باشند. حرفهايشان را بزنند. زندگی کوتاه است و ارزش ندارد. زندگی ما هميشه به تعارف می گذرد. اغلب من به جوانها می گويم شما که می خواهيد فردا را بسازيد تعارف را کنار بگذاريد. حقيقت زندگی را ببينيد و لمس کنيد. صادق باشيد و به همديگر راست بگوييد. حقيقت زندگی را دريابيد.



ببينيد کشورهای ديگر چطور پيشرفت کرده اند؟ چرا ما بايد عقب باشيم و عقب ماندگی ما دليلش چيست؟ هر چيزی دليل خاصی دارد. بايد برويد و دليل عقب ماندگی ما را دنبال کنيد و پيدا کنيد و اين کار جوانان است. جوانانی که امروز با اين همه پيشرفتی که در دنيا انجام شده می توانند بيايند و ياد بگيرند و چاره ای برای فردای زندگی در ايران بيانديشند.

اميدوارم اين جوانانی که الان به من گوش می دهند متوجه منظور من شده باشند.

XS
SM
MD
LG