لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۱۳:۳۵

انقلاب ایران و خشونت زدایی از ادبیات


صحنه ای از تظاهرات در هنگام انقلاب بهمن ۵۷
صحنه ای از تظاهرات در هنگام انقلاب بهمن ۵۷
در ۳۰ سال گذشته اظهار نظرهای بسیاری درباره تاثیر انقلاب بهمن ۵۷ در سیاست، اقتصاد، حقوق زنان،‌ اعتیاد و سایر مسائل اجتماعی بیان شده است.

در گزارش ویژه‌ای به جنبه های دیگری از این تاثیر، یعنی تاثیر انقلاب بر ادبیات ایران می پردازیم.

در این برنامه با سه نویسنده و پژوهشگر در مورد «تاثیر انقلاب در ادبیات سیاست زده، ‌تاثیر انقلاب بر نقش زنان در ادبیات و تاثیر انقلاب بر تجلی خشونت در ادبیات» گفت و گو کرده ایم.

میهمانان این هفته ما آذر نفیسی، ‌نویسنده و استاد ادبیات تطبیقی در دانشگاه جان هاپکینز واشنگتن که اخیرا کتاب «ناگفتنی های من» از او منتشر شده است، شهرنوش پارسی پور نویسنده «سگ و زمستان بلند»،‌ «طوبا و معنای شب» و اخیرا هم کتاب «آسیه در میان دو دنیا» و همچنین ماشاالله آجودانی نویسنده کتاب ها و مقالات متعددی از جمله کتاب «مشروطه ایرانی»‌ هستند.

در آغاز آذر نفیسی از تاثیر انقلاب در سیاست زدایی یا زدودن سیاست زدگی و ایدئولوژی از ادبیات ایران به رادیو فردا می گوید: «من فکر می کنم در سال های بعد از انقلاب دو مسئله در کنار هم اتفاق افتاد یکی به خاطر این که انقلاب همه چیز را زیر سوال برد شیوه فکر کردن ، نوع برخورد با زندگی و سیاست و در کنارآن برخورد با ادبیات دچار یک بحران شد، که البته بحران در هر صورت تحول زاست.»

خانم نفیسی می افزاید: «از طرف دیگر در تمام دنیا ، آن ایدئولوژی هایی که به نظر محکم و پابرجا به نظر می آمدند و بعد گروههای مختلفی مثل بعضی از نویسندگان در ایران در این باره تاثیر داشتند مثل مارکسیسم در شوروی، که ما اواخر سال های ۸۰ و اوایل دهه نود میلادی ما شکست آنها را می بینیم در طول انقلاب ترلزل شان را شاهد هستیم.»

به گفته آذر نفیسی «این حذف ایدلوژی در زندگی فرهنگی و سیاسی و اجتماعی ما باعث شد نویسندگان ما به طرف ایده های دیگری سوق داده شوند که این امر خودش منجر به نوعی خلاء شد که البته از نظر من خلاء بهتر از ایدئولوژی است چون خلاء باعث می شود که ما یک نوع تفکر جدید را بوجود بیاوریم.»

خانم نفیسی همچنین می گوید: «از سوی دیگر بخاطر حمله ایی که جمهوری اسلامی به آزادیهای فردی کرد و به این دلیل که در یک مقطع تاریخی آزادی های زنان و آزادی های فرهنگی در کنار همدیگر قرار گرفتند و ارتباط این دو مقوله با سیاست مشخص شد ،‌معلوم گردید که بدون آزادیهای فردی و فرهنگی ،‌اصولا آزدی سیاسی نمی تواند سرانجامی داشته باشد و برای این درک غریزی بود که بسیاری از نویسندگان ما به مسائل فردی توجه بیشتری نشان دادند.»

آذر نفیسی نتیجه می گیرد که «زنان نیز به جای اینکه نسبت به محدودیت های ایجاد شده به عقب گرد وادار شوند کوشش کردند که خود را در جامعه نشان دهند .»

«زنان قدر آزادی های شاه را نمی دانستند»

تعداد چشمگیر نویسندگان زن بعد انقلاب اسلامی مطلبی است که شهرنوش پارسی پور در گفت و گو با رادیو فردا آن را از پدیده های مهم بعد از انقلاب می خواند: «قبل از انقلاب و در رژیم شاه ، آزادی هایی به زنان داده شد که چون زنان برای کسب آن زحمتی نکشیده بودند قدر آن را
«حجاب اجباری تکان روانی شدیدی به جامعه زنان ایران وارد کرد و بر اثر این تکان زنان شروع کردند به دویدن در تمامی عرصه ها و از جمله این عرصه ها هم ادبیات بود.»شهرنوش پارسی
نمی دانستند. شاه بعد ازانقلاب سفید به زنان حق رای اعطا کرد . زنان توانستند وارد مجلس بشوند، وزیر بشوند و سناتور بشوند. به همین دلیل هم همه این اتفاقات را شوخی می پنداشتند، اما انقلاب اسلامی با حالت قهقرایی که داشت سعی کرد زنان را واپس بزند، که موفق نشد.»

وی افزود: « حجاب اجباری تکان روانی شدیدی به جامعه زنان ایران وارد کرد و بر اثر این تکان زنان شروع کردند به دویدن در تمامی عرصه ها و از جمله این عرصه ها هم ادبیات بود. تا پیش از انقلاب بجز خانم سیمین دانشور، و قبل از ایشان لعبت والا و بنده ، زن رمان نویس دیگری وجود نداشت، ولی اکنون با موج عظیمی از نویسندگان زن مواجه هستیم که تعدادشان شاید به دو هزار نفر هم برسد و من تصور می کنم همین زنان بزودی شاهکارهای بزرگی خلق خواهند کرد. این از نتایج جمهوری اسلامی است که به صورت سیلی به صورت زن ها خورد و آنها را وادار به دویدن کرد. اما آیا حضور کمی نویسندگان زن پس از انقلاب به حضور کیفی آنان هم انجامیده است؟ این سوالی است که برخی از منتقدان طرح می کنند.»

آذر نفیسی در این مورد این گونه می گوید: «در خصوص ادبیات، ما در حال دوران گذار هستیم . آن تغییر و تحول فکری و ذهنی که در دوره مشروطه به آن شکل عظیم اتفاق افتاد و حاصل آن تولد هدایت ، نیما ، شاملو ، اخوان ثالث ، فرخ زاد و بهبهانی بود با آن کیفییت در ادبیات امروز ایران دیده نمی شود. بیشتر نویسندگان ما در حال کشف و جستجوی یک زبان مناسب برای بیان تحولات رخ داده هستند . من از نظر کیفی آن تحول را نمی بینم . اما به آن امید دارم . تصور من بر این است که وقتی یک ایدئولوژی انعطاف ناپذیر سقوط می کند به دنبال این فروپاشی، بحران هم خواهد آمد و این بحران نیز بوجود آمدن فرمهای تازه را نوید می دهد.»

«خشونت در ساختارهای فرهنگی ما وجود دارد»

اما ماشاالله آجودانی ، ادبیات ایدئولوژی زده را از دریچه خشونت و خشونت زدگی می بیند و به رادیو فردا می گوید: «این تاثیر گوناگون بوده است . یک ادبیات خشونت زده از دوران انقلاب به ما به ارث رسید به این دلیل که این ادبیات بیشتر یک ادبیات ایدئولوژیک بود و تحت تاثیر جریان
«نکته مهم اینجا بود که گسترش خشونت دولتی و نهادینه شدن این خشونت در ساختار نظام جمهوری اسلامی باعث شد که روشنفکران و مردم به فکر بیافتند که از خشونت پرهیز کنند.»
ماشالله آجودانی
های چریکی قرار داشت که نوعی قداست خشونت را تبلیغ می کرد. بعد از انقلاب طبیعی بود که نهادهای دولتی هم جنگ و خشونت و حتی کشتار مخالفان را تقدیس کنند و در بخشی از ادبیات تولید شده که همان ادبیات مذهبی بود این خشونت باز هم تولید و تقدیس شد.

به گفته آقای آجودانی «اما نکته مهم اینجا بود که گسترش خشونت دولتی و نهادینه شدن این خشونت در ساختار نظام جمهوری اسلامی باعث شد که روشنفکران و مردم به فکر بیافتند که از خشونت پرهیز کنند در نتیجه یکی از تاثیرات درخشان این مسئله در ادبیات ما این بود که نه تنها خشونت سیاسی و ایدئولوژیک تبلیغ نشد بلکه در بخشی از ادبیات ما با این نوع از خشونت ، آگاهانه برخورد شد و مورد نقد قرار گرفت.
وقتی می گویم این نقد به صورت آگاهانه بوجود آمد از این جهت است که دولت و ساختارهای حکومت اسلامی خشونت گرا بود به همین دلیل نیز نقدی بوجود آمد و این اندیشه انتقادی نسبت به خشونت وارد بخشی از ساختار ادبیات ما شد.»

آقای آجودانی می افزاید: «اما یک مشکل وجود دارد خشونت همچنان در جمهوری اسلامی ادامه دارد و در ساختارهای فرهنگی ما هم وجود دارد در نتیجه ما بازتاب این نوع خشونت را در ادبیات نوین معاصر هم می بینیم . چندی پیش مجموعه داستان « شهر سنگی » از زهرا پور قربان را مطالعه می کردم در داستان باغ در پاییز که داستان یک خانه سالمندان است به وضوح نشان داده می شود که چگونه با این سالمندان به خشونت رفتار می شود.»

ماشاءالله آجودانی همچنین از خشونت در جنبه های بسیار ظریف و قابل تامل در نوشتار پس از انقلاب اشاره می کند؛ خشونت در نشر و نگارش فارسی: «اما از اینها که کنارتر برویم وقتی به فرهنگ می رسیم مسئله عمیق تر و فاجعه آمیز تر است. یعنی آن خشونتی که در نظام جمهوری اسلامی حضوری بنیادی و تاریخی دارد و توجیه ایدئولوژیک و مذهبی شده است نسبت به زبان فارسی چه در زمینه شعر و چه در زمینه داستان و چه نثر نویسی و حتی در حوزه معمول زبان فارسی هم اعمال می شود.»

ماشاءالله آجودانی می افزاید «زبان حوزه ارتباط مفاهیم و وسیله ای برای ایجاد ارتباط است . می بینیم که مباحثی در زمینه مباحث تئوریک و پست مدرنیستم ایجاد می شود و بعد تحت عنوان «زبان پریشی» در زبان در پی یافتن راه هایی هستند که از ساختار زبان دور شوند تا خلاقیت هنری خود را به نمایش بگذارند.»

ماشاءالله آجودانی نتیجه می گیرد که «اما متاسفانه ما در پس پشت این تظاهرات به اصطلاح تئوریک و هنری که به بخش روشنفکری ایران هم مربوط می شود ما شاهد یک برخورد تجاوزکارانه و خشونت آمیز نسبت به زبان فارسی هستیم که این برخورد خشونت آمیز بنیادهای تفهیم و تفاهم را در جامعه ما به طور جدی دچار مشکلات اساسی می کند.»
XS
SM
MD
LG