لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۰۰:۰۷

«تحولات چشمگیر» در ادبیات فارسی و ضعف جهانی شدن


آقای کریمی حکاک می گوید که پرسش جهانی نشدن ادبیات ایران به نيمه های قرن نوزدهم باز می گردد.
آقای کریمی حکاک می گوید که پرسش جهانی نشدن ادبیات ایران به نيمه های قرن نوزدهم باز می گردد.

شايد از چند دهه قبل، يعنی زمانی که «بوف کور» صادق هدايت به زبان های غربی ترجمه شد و رمان «قرنطينه» اثر فريدون هويدا مورد توجه مطبوعات روشنفکری فرانسه قرار گرفت، اين انتظار به وجود آمد که ادبيات معاصر ايران ظرفيت جهانی شدن را دارد.


اما با وجود اينکه در چند دهه اخير تعدادی از آثار ايرانی کم و بيش ترجمه شده اند ولی نه تنها شعر معاصر ايران بلکه داستان نويسی ايران نيز تا کنون نتوانسته است آن طور که از سوی برخی روشنفکران ايران انتظار می رفت، توجه خوانندگان غير ايرانی را جلب کند.


چرا علی رغم گذشت حدود ۸۰ سال از عمر ادبيات معاصر ايران، همچنان در قلمرو محدود اقليمی زبان فارسی باقی مانده است؟


«راديو فردا» اين پرسش را با دو کارشناس ادب معاصر ايران (دکتر احمد کريمی حکاک و دکتر سوزان باغستانی) در ميان گذاشته است.


دکتر احمد کريمی حکاک، استاد زبان فارسی و پژوهشگر ادبيات معاصر ايران که در حال حاضر استاد دانشگاه های آمريکا و مدير برنامه ايران شناسی دانشگاه مريلند در نزديکی واشينگتن است.


راديو فردا: آقای دکتر کريمی حکاک! سابقه اين پرسش که چرا ادبيات ما جهانی نيست به کدام دوره تاريخی ايران باز می گردد؟


احمد کريمی حکاک: اين پرسش به نيمه های قرن نوزدهم باز می گردد. يعنی زمانی که ايران به برقراری روابط مشخص و مستمر با کشورهای اروپايی اقدام کرد و در ميراث های ادبی فرهنگ ايرانی از يک طرف و فرهنگ اروپايی از طرف ديگر، تفاوت هايی ديد که اين تفاوت ها به شکل فقدانی در ادبيات فارسی تشخيص داده شد.


به عنوان مثال افرادی مانند آخوند زاده، ميرزا آقاخان کرمانی، ناظم الاطباء و ميرزا ملکم خان وقتی ادبيات فرانسه را می خواندند از خودشان می پرسيدند که چرا ما در ادبيات فارسی رمان و نمايشنامه نداريم؟


ژانرها و گونه هايی که در ادبيات فرانسه، انگليسی و روسی که بيش از همه با ادبيات فارسی در تماس بودند، مشاهده می شد ولی در ادبيات فارسی مشاهده نمی شد. تا پيش از اين دوران، چنين تماس برقرار نبود و البته اين پرسش هم پيش نمی آمد.


  • «آن چيزی که شاهنامه را تبديل به اثری می کند که در نهايت انسان شناسی موضوع آن است و ربطی به تاريخ يا افسانه های ايران باستان ندارد و يا مثنوی معنوی را تبديل می کند به تأملی در موقعيت انسان در زنجيره بزرگ هستی، اينها را ما امروز در ادبيات از دست داده ايم.»
احمد کریمی حکاک، مدير برنامه ايران شناسی دانشگاه مريلند

بنابراين به عقيده شما، آغاز مشروطه را بايد سرآغاز تمايل ايرانيان و ادبيات فارسی برای شناخته شدن يا خوانده شدن از سوی جهانيان دانست؟


با آغاز مشروطه، کوشش و اهتمامی سر گرفت که ادبيات فارسی را به شکلی با ادبيات اروپايی همسو کند. منظور ما از جهانی شدن در عرصه فرهنگ ايران، به کشورهايی مانند چين و ژاپن نظری ندارد بلکه منظور اروپا و در دوران ديگری، آمريکا است. يعنی با کشورهای به اصطلاح مترقی و پيشرفته و ما جهانی شدن را به اين شکل می بينيم.


از همان جا کوششی آغاز شد که ادبيات فارسی بتواند از نظر شيوه های بيانی و دستگاه بيان معانی خود، طوری باشد که اگر ترجمه می شود اروپايی ها نيز بفهمند.


اگر بخواهيم اين سير تطور و حرکت رويکرد به ادبيات غرب را در ايران مرحله بندی کنيم، چند مرحله را می توان تشخيص داد؟


البته اين رويکرد در هر مرحله ای دگرديسی می يابد. مرحله اول، مرحله انتقاد به ادبيات بومی است يعنی اين که چرا ادبيات ما مانند ادبيات خارجی نيست.


مرحله دوم، آغاز کوشش برای تحول در عناصر و مفردات ادب و شعر فارسی است به طوری که با ادب و شعر اروپايی هم سو شود.


مرحله سوم، مرحله تقليد سيستمی است که با کارهای افرادی مانند عشقی، لاهوتی و نيما به سرانجام می رسد و در مورد ادبيات منثور، جمالزاده و هدايت را می توان پيشروان اين راه دانست.


چهارمين و آخرين مرحله، پس از جنگ جهانی دوم است، به نحوی که اين همسويی کمتر به سمت ادبيات فرانسه و بيشتر به سوی ادبيات انگليسی و سپس ادبيات آمريکايی است و اينها الگوی پيشرفت ادب فارسی می شوند.


اگر بخواهيم به طور مشخص سؤال کنيم که چرا ادبيات ايران بسيار کم ترجمه و خوانده شده است، علت چيست؟


در هر اثر ادبی، دو نيرو بايد موجود باشد تا دست کم توان اين را بيابد که مورد توجه جهانيان واقع شود. یک نيروی بالفعل آنی برای مصرف در جامعه بومی و مردمان معاصر، يعنی خوانندگان بلافصل، نويسنده است.


در اين امر ما بد عمل نکرده ايم، يعنی آثاری که در ادبيات فارسی آفريده شده، موضوعيت خود را در تحولات اجتماعی و به ويژه سياسی به وجود آورده است. ولی در عين حال تأکيد بيش از حد روی اين نيروی بالفعل، باعث شده که ما از نيروی بالقوه جاودان جهانی که يک اثر را برای تمام جهانيان معتبر می کند باز بمانيم.


يعنی آن چيزی که شاهنامه را تبديل به اثری می کند که در نهايت انسان شناسی موضوع آن است و ربطی به تاريخ يا افسانه های ايران باستان ندارد و يا مثنوی معنوی را تبديل می کند به تأملی در موقعيت انسان در زنجيره بزرگ هستی، اينها را ما امروز در ادبيات از دست داده ايم.


علت چنين امری شايد اين باشد که مارکسيسم با نسخه استالينی خود وارد ايران شد و بر اين نيروی بالفعل و بلافاصله موضوعيت داشتن ادبيات تأکيد کرد و از تأملاتی در پيچيدگی های وجود انسان چشم پوشی کرد و به نوعی نسخه پيچی تبديل شد که اين راه اجتماعی خوب است و آن راه های ديگر بيراهه.


ما هنوز از اين چنبره بيرون نيامده ايم و کوشش های انجام شده از نوع کوشش هايی که مثلا در «ملکوت» يا در«يکوليا» يا در آثار گلشيری می بينيم، خواننده زيادی پيدا نکرده، زيرا ذهن خواننده ايرانی متوجه اثری است که ناگهان همه معضلات اجتماع را مورد بررسی قرار دهد.


نويسنده ها نيز بر اساس اين برداشت آثارشان را می آفرينند و در نتيجه از پيچيدگی های وجود انسانی که در همه اعصار معتبر است و در همه آثار می تواند بازتاب داشته باشد، غافل می شوند.


شش دلیل برای جهانی نشدن ادبیات فارسی


دکتر سوزان باغستانی نيز که کتاب هايی از هوشنگ گلشيری، زويا پيرزاد و ديگر نويسندگان را به سفارش ناشران آلمانی در اين چند سال به زبان آلمانی برگردانده است، اين باره حرف های شنيدنی دارد.


  • «به نظر من در اين ۱۵-۱۰ سال اخير تحولات چشمگيری در ادبيات فارسی رخ داده است به طوری که می توان گفت اين ادبيات در حال جهانی شدن است.»
سوزان باغستانی، مترجم

راديو فردا: خانم دکتر باغستانی! می دانيد که ادبيات ايران بسيار کم به زبان های معتبر دنيا ترجمه شده است. به عنوان مثال تعداد ترجمه آثار از زبان فارسی به آلمانی تقريبا هيچ است. چرا چنين است؟


سوزان باغستانی: در وضعيت فعلی، من شش دليل عمده را می توانم ذکر کنم که موجب عدم ترجمه ادبيات فارسی به زبان آلمانی شده است.


علت اول عدم اهتمام دولت جمهوری اسلامی ايران، نسبت به ترويج و توسعه زبان و ادبيات فارسی در جهان است. دليل دوم عدم وجود مؤسسات ويژه معرفی ادبيات فارسی مانند انستيتو گوته در آلمان است.


نکته سوم عدم وجود اديتورهای فارسی زبان در آلمان و کشورهای آلمانی زبان مانند اتريش و سوييس است. بايد دانست که سيستم نشر در آلمان متفاوت است، اينجا ناشران تصميم گيرنده هستند و مانند ايران نيست که مترجمين پيشنهاد بدهند.


دليل چهارم عدم رعايت حقوق کپی رايت در ايران است زيرا جمهوری اسلامی هنوز قرارداد کپی رايت را امضا نکرده است. علت پنجم، معرفی ناقص و محدود آثار ادبيات فارسی توسط ناشران ايرانی است.


البته خانم لاهيجی، دو سال پيش در نمايشگاه کتاب فرانکفورت کار جالبی انجام داد و برای اولين بار يک سی دی از تازه های کتاب به زبان انگليسی ارائه داد ولی اين کار به چند ناشر محدود بوده و کافی نيست.


و دليل آخر، عدم وجود مبلغان حرفه ای و بنگاه های ادبيات فارسی است.


اين شش نکته موجب شده است که ناشران آلمانی زبان در مورد ادبيات معاصر فارسی دچار توهم شوند و اين ادبيات را به مثابه ادامه داستان های «هزار و يک شب» برداشت کنند يا از اين موضوع واهمه داشته باشند که مبادا رمان ها و داستان های فارسی، مبلغ اسلام گرايی و ضديت با غرب باشند.


برخی منتقدين معتقدند که ادبيات ايران نتوانسته آثاری بيافريند که خوانندگان ديگر جهان را قانع کند که با اثر مهمی روبرو هستند. شما به عنوان يک مترجم آثار فارسی به آلمانی، نظرتان در مورد اين ديدگاه چيست؟


اين ديدگاه تا حدودی صادق است. اما به نظر من در اين ۱۵-۱۰ سال اخير تحولات چشمگيری در ادبيات فارسی رخ داده است به طوری که می توان گفت اين ادبيات در حال جهانی شدن است.


چند صدايی، تنوع موضوعات و سبک های جديد و مدرن تر در رمان ها و داستان های جديد جلب توجه می کند. از اين لحاظ من خوشبينم که اين ادبيات، استعداد ترجمه شدن به زبان های خارجی را دارد.


منظور شما از تحولات رخ داده، تحول در ساختار و فرم های ادبی در تجربه های رمان نويسی و داستان نويسی است يا در انتخاب مضامين؟


می توان گفت در هر دو، ولی اين نکته بيشتر در مضامين آثار وجود دارد.


آيا می توانيد به طور مشخص نام ببريد؟


کتاب هايی که شخصا از آنها بسيار خوشم آمد «آداب بی قراری» از یعقوب یادعلی که مرا به ياد کتاب های پل آستر می اندازد، کتاب های احمد محمود که البته به آلمانی ترجمه شده و کارهای خانم پارسی پور و رضا قاسمی است.


در همین زمینه

XS
SM
MD
LG