لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۱۹:۱۵

فراز و فرود ارکستر ملی؛ «فرهاد فخرالدینی را خسته کردند»


فرهاد فخرالدینی در حال هدایت ارکستر ملی ایران
فرهاد فخرالدینی در حال هدایت ارکستر ملی ایران
حدود دوازده سال پيش اركستر ملى ايران بنياد نهاده شد تا به عنوان تنها اركستر ملى يك كشور هفتاد ميليونى قطعات موسيقى ايرانی را بنوازد. در قالب گروهى بزرگ و به رهبرى فرهاد فخرالدينى. روزهاى راه اندازى اش با اميد و خبررسانى هاى گسترده مطبوعاتى همراه بود. شب افتتاحيه اش هم با محمد رضا شجريان آغاز شد.

هر سال فرهاد فخر الدينى اين اركستر را هر چند وقت يك بار گردهم می آورد تا موسيقى ايرانى اجرا كند. اگرچه برخى از اهل موسيقى انتقاداتى هم به او داشتند. از اينكه چرا اين اركستر كه نامش «ملى» است بارها با موسيقى و خوانندگان آذرى زبان كشور كوچك همسايه به صحنه مى آيد و كمتر به موسيقى رنگارنگ اقوام ايرانى توجه مى كند، تا اين انتقاد كه فخرالدينى يك آهنگساز است و نه رهبر اركستر.

با اين حال هر بار كه به هر دليل اين اركستر در تالار وحدت به صحنه رفت و نواخت، يك صندلى خالى هم در اين سالن به چشم نيامد و البته هر بار نيز سرود «اى ايران» بود كه در پايان هر كنسرت به رهبرى فخرالدينى و با همخوانى صدها تماشاگر سالن را به لرزه در آورد.



اما حالا اين اركستر ديگر نمى نوازد. در كوران حوادث بعد از انتخابات تابستان ۸۸ بود كه گفته شد فخرالدينى در اعتراض به سركوب هاى خيابانى خونين معترضان پس از انتخابات استعفا داده است.

بعدتر حرف هاى ديگرى هم زده شد. از نبود بودجه و عدم توانايى پرداخت حقوق يكصد نوازنده اركستر ملى تا عدم توانايى جسمانى فخرالدينى براى چنين كار سنگينى و غيره و غيره...

در گفت و گوى ويژه اين هفته راديو فردا از يك موسیقیدان و رهبر اركستر دعوت كردم تا از حال و روز موسيقى در ايران و سرنوشت اركستر ملى بگويد. پيمان سلطانى. او رهبر اركستر ملل است.

اولين بار او بود كه با همين اركستر ملل نخستين سرود ملى ايران را با عنوان ايران جوان كه به «وطنم وطنم» مشهور است با شعرى از بيژن ترقى و صداى سالار عقيلى از نوع تنظیم و اجرا كرد.

پيمان سلطانى ساكن تهران است و در حال ساختن قطعه اى اركسترال به نام «ايرانه خانم» بر اساس شعرى از رضا براهنى است.

آقاى سلطانى! قبل از هر چيز مى خواهم از شما خواهش كنم که در باره اهميت اركستر ملى و تفاوت آن با اركستر سمفونى تهران توضیحاتی بفرمایید.

پيمان سلطانى: شما راجع به اركستر ملى به رهبرى آقاى فخرالدينى صحبت مى كنيد. من احساس مى كنم كشور ما بيشتر نيازمند اركستر ملى و اركسترهايى است كه به نوعى به حفظ هويت ايرانى كمك كند و آن هم مى تواند حفظ زبان موسيقايى ايران باشد. تفاوت اصلى اش با اركستر سمفونيك نیز، همين است.

اركستر سمفونيك اركسترى است كه آثار متعلق به فرهنگ هايى را اجرا مى كند كه غالباً فرهنگ غرب ناميده مى شود و غالباً موسيقى هايى را اجرا مى كند كه با تصور و تفكر غربى (اروپايى آمريكايى) نوشته مى شود. حالا مى تواند اين موسيقى در خود ايران يا شرق دور نوشته شود.

تفاوت اصلى اش با اركستر ملى اين است كه اركستر ملى زبان و ساختار موسيقى مادرى اين سرزمين را قرار است اجرا كند. اين اساسى ترين تفاوتش هست.

پس وظیفه اصلی اركستر ملى پوشش دادن موسيقى در نواحى و قسمت هاى مختلف ايران است. اما ارائه اين موسيقى چگونه است. آيا قرار است اركستر ملى این موسیقی را در يك زبان يا فرآيند تازه اى تلفيق و تركيب كند و ارائه دهد يا قرار است عين موسيقى هاى نواحى مختلف ايران را بازسازى و عرضه كند؟

اركستر ملى كه تا سال گذشته به مدت ۱۲ سال فعاليت مى كرد و زير نظر مركز موسيقى وزارت ارشاد فعاليت مى كرد و رهبر آن آقاى فرهاد فخرالدينى بود، ذهنيت خاصى نسبت به اين اركستر به اين شكلى كه شما مى گوييد، نداشتند.

موسيقى كه اجرا مى كردند شباهت هاى فراوانى به موسيقى ای داشت كه مربوط به دوره موسيقى راديو و گلها بود. البته هارمونى ها غنى تر و پخته تر شده بود. اركستراسيون از غناى بيشترى برخوردار بود.

نهايتاً اين تصور ايجاد نمى شد كه اركستر ملى دارد موسيقى ايران را اجرا مى كند. در درونش مى توانستيد ريشه هاى موسيقى دستگاهی و گاه يك اتمسفرهايى از موسيقى فولك پيدا كنيد. ولى به طور واقعى موسيقى ای كه در برگيرنده تمام جغرافياى ايران باشد را اين اركستر نتوانست اجرا كند.

اركستر ملى به هرحال تنها اركسترى بود كه در ایران به نام ملى ايجاد شد و بيش از يك دهه به فعالیت خود ادامه داد، البته منتقدين مختلفى هم داشت، اما به عنوان يك فرصت غنيمت شمرده مى شد.

البته همان طور كه شما مى گوييد من هم برای فرهنگ موسیقی ایران با حضور این ارکستر جنبه هاى مثبت و ماندنى مى بينم. الان از اين تعطيلى كه يك سالى مى گذرد، براى همه ما نگرانی ايجاد شده. چرا كه تصور مى كنم در هر بحرانى كه فضاى سياسى و اجتماعى ايران قرار مى گيرد، اولين ضربه ها به هنر و فرهنگ و به خصوص به موسيقى وارد مى شود. اين نگرانى دارد.

پیمان سلطانی، رهبر ارکستر ملل، می گوید: الان سطح موسيقايى مردم ايران بسيار پائين است و آنها دچار يك سوء تغذيه موسيقايى هستند.
گرچه غالب اهالى موسيقى به این رویه عادت كرده اند و پذيرفته اند كه موسيقى را بايد به صورت فردى دنبال كنند و كارى اگر مى خواهد انجام شود روى دوش خودشان باشد.

چرا موسيقى در آسيب ها و بحران هاى اجتماعى كه در ايران به وجود مى آيد و يا تصميم گيرى هايى كه براى حذف يا كاهش در حوزه فرهنگ اتفاق مى افتد- آن طور كه شما مى گوييد و همينطور خيلى از اهالى موسيقى- سالهاست در اين مورد مى گويند كه موسيقى خط مقدم آسیب های فرهنگى است؟

دلايلش همان نگاه مذهبى كه حاكم است و در اين مورد دخالت دارد. موسيقى از ديدگاه تشيع باید روند خاصى را طى كند و به آن يك نوع خاصى نگاه شود. در عين حال چون اين تعريف ها هنوز خيلى دقيق و روشن نيست و هنوز كسى نتوانسته به طور علمى راجع به آنها بحث كند، اين بلاتكليفى وجود دارد. يعنى تمام مديرانى هم كه در راس اين جريان قرار مى گيرند، خودشان هم نمى دانند كه چه تصميمى باید براى موسيقى گرفته شود. تعريف درستى از موسيقى ندارند. فرق موسيقى خوب و بد را نمى دانند.

يعنى تصور خيلى از اين اهالى موسيقى اين است آن چيزى كه توسط موسيقى بيان مى شود، آن معناى كلام است. آنها تصورى راجع به موسيقى بى كلام ندارند. در واقع نمى دانند كه موسيقى ذاتاً هنر غير مفهومى است. به اين دليل لطمه مى خورد كه نمى توانند تصميم بگيرند كه اين نوع موسيقى منافات دارد با نگاهى كه در تشيع وجود دارد يا نه.

اشاره كرديد به انگيزه هاى برخاسته از ديدگاه مذهبى و به طور مشخص آنچه در فقه شيعه درباره موسيقى بيان شده. اما تا جایی كه در اين سه دهه همواره در ايران- از طرف فقها يا صاحبنظران اين حوزه، يا وزارت ارشاد گفته شده- آن چه دارای اشکال است، غناست و نه موسیقی. يعنى فاصله موسيقى بد و خوب يا موسيقى ممنوعه و غير ممنوعه را در ايران غنا دانسته اند.

موسيقى از عناصر مختلفى تشكيل شده و يكى از مهمترين عناصر موسيقى، ريتم و وزن است. اين ريتم و وزن از طبيعت مى آيد. در طبيعت ما ريتم هاى تركيبى داريم، وزن هاى تركيبى داريم، وزن هاى ساده داريم. اگر وزن تركيبى در يك اثر استفاده شود، آن اثر غنايى خوانده مى شود. اگر نشود آن اثر غنايى نيست. اين تعبير به نظر من تعبير بسيار غلطى است، براى اين كه ريتم برآمده از طبيعت است.

به عنوان مثال وقتى پرنده هاى خوشخوان در جنگل آواز مى خوانند، نمى توانيد به اينها بگوييد كه آقا نخوان چون خواندن شما غنايى است.

موسيقى برآمده از طبيعت است. استفاده ما به عنوان آهنگساز و موزيسين و هر كسى كه در موسيقى استفاده مى كند از ريتم آن چيزى است كه از طبيعت به ما رسيده. ما نمى توانيم خودمان را محدود كنيم و بگوييم از اين بخش طبيعت حق استفاده نداريم. موسيقى هنر غير مفهومى است. غيرقابل ارجاع است. وقتى كه با كلام توام مى شود، وقتى كه نشانه گذارى ها بر اساس ظرف ها و وزن هاى تركيبى و ساده باشد، غنايى بودن يا نبودنش را به رخ مى كشد. آن از ديدگاه فقهى است و به نظر من ديدگاه درستى نيست.

آن موسيقى كه شما كار مى كنيد، موسیقی ارکسترال، معمولاً دچار مشكلات و تنگناهاى بيشترى است از موزيكى كه از مصاديق غنا هم شمرده شده و به آن موسيقى پاپ يا نازل يا هر اصطلاحى دیگری گفته می شود. مثل اينكه آنها دست بازترى دارند. آيا علت آن، بازار است و تقاضا یا سياستگذارى های رسمی؟

هميشه نمى شود مردم و مخاطب را مقصر دانست چون سطح ذائقه شنيدارى پائينى دارد و نمى تواند موسيقى خوب را درك كند، چون آن تقاضا مى كند پس اين نوع موسيقى وجود دارد.

اگر شما سال ۷۵ يا ۷۴ يادتان باشد زمانى بود كه موسيقى دستگاهى ايران در اوج خودش بود. يعنى در واقع این روند از فعاليت گروه چاوش از حوالى سال ۵۸ شروع شده بود و تا ۷۴ و ۷۵ به طور جدى ادامه داشت، خيلى رابطه تنگاتنگ و خوبى بين مخاطب و مجرى ايجاد شده بود.

طرفداران موسيقى دستگاهى و علاقمندان به اين موسيقى بسيار زياد بودند. یک دفعه چه اتفاقى افتاد كه اين واكنش از سوى مردم برگشت و نگاه برگشت. تكرار بيش از حد، و رسانه بود. سياستگذارى بود.

الان سطح موسيقايى مردم ايران بسيار پائين است. دچار يك سوء تغذيه موسيقايى هستند. فقط خودشان مقصر نيستند. موزيسين ها هم بعضى اوقات در اين زمينه مقصرند. دولت هم مقصر است. رسانه هم مقصر است. خود مخاطب هم مقصر است به خاطر اينكه اين اجازه را مى دهد. اين خواسته را طلب مى كند كه برايش ايجاد شود.

از اين بحث عمومى موسيقى برگرديم به بحث اركستر ملى كه اين روزها حرف و حديث در باره آن فراوان است. حدود يك سال پيش بود كه آقاى فخرالدينى اعلام كرد به دلايلى ادامه نخواهند داد. عده اى گفتند ايشان خسته شده، عده اى آن را مرتبط با مسائل ديگرى دانستند. اما به هر حال اركستر ملى در سكوت و سايه فرو رفت. فكر مى كنيد علت اصلى تعطيلى اركستر ملى چيست؟ عدم حضور آقاى فخرالدينى يا مسائل مالى و اسپانسر كه اين را جمع كند؟

مسائل مالى به هيچ وجه دخالتى نداشت. به دليل اين كه بودجه كافى در اختيار مركز موسيقى هست. من خبر دارم كه بودجه هاى آن چنانى براى چيزهاى مختلف در نظر گرفته مى شود. فعاليت هاى مختلف و در خيلى از مواقع بي جا براى موسيقى ايران در نظر گرفته مى شود.

علت اصلى اش اين است كه آقاى فخرالدينى را خسته كردند. با ايشان همكارى نكردند. خط و خطوط مى دادند به ايشان و ايشان نپذيرفت، زير بار نرفت.

بعد از يك مدتى به هر حال يك سال از آن ماجرا گذشته و ايشان هم در حدى است كه الان بايد استراحت كنند. اگر بخواهند موسيقى ملى حضور داشته باشد، من اركستر ۱۳۰ نفره را هدايت كرده ام به مدت شش، هفت سال بدون كمك كسى. بدون اين همه كبكبه و دبدبه اى كه وزارت ارشاد دارد، من اين كار را كردم. پس نگهداشتن اركستر كار دشوارى نيست. مشكل است. سخت است. ولى براى يك وزارتخانه كار دشوارى نيست.

اگر بخواهند اركستر را نگه دارند، به راحتى مى توانند نگه دارند. پس مشكل آن نوع سياستگذارى و اين كه نمى خواهند موسيقى فعاليت جدى داشته باشد.

اركستر ملى طرفداران بي شمارى داشت. مخاطب خاص داشت. گسترده تر و پر رونق تر از اركستر سمفونيك فعاليت مى كرد. نشان داده مى شود كه اين رونق را نمى خواهند. خيلى وقت ها ديديم كه اركستر سمفونيك تهران با مخاطب دويست نفرى رو به رو است. يعنى تالار وحدت حدود هشتصد نفر گنجايش دارد. گاهى با تمام بليت هاى اهدايى كه اينها ارائه مى دادند به اين ور و آن ور، سالن تالار وحدت به دويست نفر نرسيد. به دليل اين كه تمام خواسته هاى ملت را پاسخ نمى گفت. يك اركستر مناسبتى بود براى مناسبت هاى خاص. آقاى فخرالدينى هم چون اين مناسبت ها را جدا از موسيقى مى دانست و موسيقى را جدا از مناسبت ها، اين همكارى به طور جدى صورت نگرفت.

يعنى به عبارتى آقاى فخرالدينى تمايل داشتند اين اركستر را دقيقاً فقط صرف موسيقى و هنر كنند اما پيشنهادات و هدايت هايى مى شد ايشان را به سمت و سوهاى سفارشى بودن هم مى برد و احتمالاً ايشان مقاومت مى كردند؟

تا آنجا كه من شناخت دارم، آقاى فخرالدينى در بسيارى موارد مقاومت مى كرد و به هر حال چون ايشان يك موزيسين حرفه اى است، طبيعى است كه خواست شان اين باشد موسيقى براى موسيقى باشد. موسيقى در اختيار موسيقى باشد. اين يك خواسته بسيار طبيعى و برحقى است.

اما اگر اراده اى باشد براى اينكه اين اركستر كارش را از نو آغاز كند، آيا در داخل کشور كسانى هستند كه بتوانند كار را با كيفيت خود آقاى فخرالدينى ادامه دهند يا باید از ميهمانان خارجى براى رهبرى اركستر استفاده شود؟

نه، به نظر من ايران موزيسين هاى بسيار برجسته اى دارد. بچه هاى جوان و تازه نفس بسيار توانمندى دارد. به هيچ وجه نيازمند خارج نيستيم. اين كه همكارى نمى شود كم لطفى حوزه موسيقى است. ربطى صرفاً به عدم حضور آقاى فخرالدينى ندارد.

نكته ديگر كه در مورد موسيقى اركسترال در ايران مطرح است، بحث اقتصادى است. در جهان غرب، اركسترها معمولاً از سوی شهردارى ها با طيب خاطر و وظيفه جدى، حمايت مالى كامل مى شوند. چرا چنین اتفاقی در ایران رخ نمی دهد؟

در ايران هم از سال ها پيش از سال ۱۳۲۰ از زمان فعاليت على نقى وزيرى يا آقاى محمود هم همين شكل بود. حاميان دولتى داشته تا الان ادامه پيدا كرده. ولى مشكل آن نگاه و ديدگاه مسئولان است كه در راس قرار گرفته اند. اين رويه سال هاست كه به اين شكل ادامه دارد.

شايعاتى هم مبنى بر خصوصى شدن اركستر ملى وجود دارد. آيا بخش خصوصی ای وجود دارد كه بتواند اركستر ملى ايران را هدايت كند؟

با تمام محدوديت هايى كه براى موسيقى در ايران وجود دارد، تقاضاهای بی شماری براى كنسرت ها، اجراها و لوح هاى فشرده اى كه از موسيقى منتشر مى شود وجود دارد.

ما مى بينيم هنوز كنسرت هايى كه در ايران هست با انبوهى از هجوم مخاطب و تماشاگر رو به رو هستند. بنابراين اگر بخواهند اقدامى كنند براى اسپانسر شدن اركسترى به اين شكل كه اعتبار دارد و سالها فعاليت دارد، اطلاع رسانى شده، معرفى شده، طبيعى است كه ضررى نخواهند كرد.

اما مشكل اين است كه اسپانسرهاى ايرانى يك نگرانى عمده دارند. اينكه آيا اين حمايت و اين هزينه اى كه براى اين اركستر دارد صرف مى شود به ثمر خواهد رسيد يا نه. يعنى كنسرت لغو مى شود، اماكن اجاره مى دهد، نمى دهد، شب آخر برق مى رود يا نمى رود. اين تمام اتفاقاتى است كه اسپانسر خصوصى را از اين ماجرا ترسانده و اسپانسر خصوصى به راحتى پا جلو نمى گذارد. چون نگران است.
XS
SM
MD
LG