لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۱۶:۱۳

ایران به کدام سو می رود؛ انقلاب، اصلاحات یا راه سوم؟


ده ماه پيش از انتخابات مجلس در ايران بار ديگر زمينه های گفت و گو درباره اعتبار يا بی اعتباری صندوق رای در جمهوری اسلامی در ميان طبقات نگران مسائل سياسی در ايران گشوده شده است.

باز هم پرسش هايی از اين دست که اصولا آيا اصلاح طلبی يعنی رفتن پای صندوق های رای؟ تحت حداقل شرايط؟ آن طور که مثلا محمد خاتمی، رئيس جمهور پیشین معتقد است؟

بسياری از اصلاح طلبان هوادار ديدگاه های خاتمی و خود او بارها گفته اند که نتيجه مستقيم بی اعتقادی به رای دادن و تحريم انتخابات، انقلابی گری و توسل به خشونت است. آيا دوگانه سازی اصلاح- انقلاب، از نظر جامعه شناسی هم محلی از اعراب دارد يا خير؟



دکتر حسين قاضيان، استاد پيشين جامعه شناسی دانشگاه های ايران: وقتی از دوگانه سازی ها سخن به ميان می آيد، اين دوگانه سازی ها متعلق به مقام تحليل و برای درک بهتر يک واقعيت خارجی است.

نه اينکه لزوما در جهان خارج و قابل لمس، دو مقوله مطرح شده کاملا ازهم مجزا باشند و اگر شما اصلاحات را به عنوان يک خط مشی انتخابات کرديد، انقلاب به طور کلی در جهان ذهنی شما منتفی باشد.

طبعا شما عاملان آگاه و کنترل کننده همه امورات جامعه نيستيد. شما فقط اراده ای داريد، اراده های ديگری هم وجود دارد و برآيند آنها ممکن است چيز ديگری بر خلاف اراده های اوليه آن کسانی باشد که اراده های اوليه را انجام داده اند. يعنی ممکن است کسی اراده اصلاح طلبان داشته باشد، اما اتفاقا برآيند عملکردش چيزی غير از اصلاحات از کار دربيايد.»

با اين حال بسياری از خود می پرسند که جامعه ايران در کجای اين کشاکش است؟ اصلاحات؟ انقلابی گری؟ و يا راه سوم؟

دکتر محمود صدری استاد جامعه شناسی دانشگاه تگزاس از اين راه سوم ياد می کند:
اجازه بدهيد من نگويم که رژيم سياسی موجود آماده اصلاحات نيست. چون بسياری از رژيم ها هستند که آماده اصلاحات نيستند. اصلاحات را بايد اصلاح طلبان به اين رژيم ها بقبولانند و تحميل کنند. يکی از ابزارهای اصلاح طلبان که مذاکره و گفت و گوست، هميشه اين نيست که شما با زبان خوش و خنده و مزاح با ديگری گفت و گو کنيد.

حسین قاضیان، جامعه شناس

«بنده معتقدم دوران اصلاحات که با سيما و شخصيت آقای خاتمی شناخته شد، سپری شده است. دوران انقلاب هم هنوز فرا نرسيده است چرا که انقلاب هنگامی رخ می دهد که هيچ راه ديگری در برابرمردم باقی نمانده باشد. آنچه در بطن آن قرار داريم دوران جنبش سبز است. دوران رفرم و تغييرات. دوران «اصقلاب»، کلمه ای است که به تازگی برای شرح اين دوران از جمع دو کلمه اصلاحات و انقلاب ساخته شده است.
معنايی که برای اين دوران می توان شرح داد اين است که اهداف ما انقلابی است با روش های اصلاحی.
هدف انقلابی ما تغيير قانون اساسی است. اما روش ، روش اصلاحی است. يعنی جنبش سبز بازوی نظامی ندارد، بنابر اين روشی عاری از خشونت است.»

روشی اصلاحی اما با هدفی انقلابی؟ مگر چنين ترکيبی هم عملا ممکن است؟

حسين قاضيان می گويد که نه تنها ممکن است، بلکه فهم همين موضوع و پرهيز از خلط آن برای فهم حرکت های اجتماعی ، نکته ای کليدی است.

«به طور کلی می شود اين دو مفهوم، يعنی اصلاح و انقلاب را از حيث روش و يا هدف بودن جدا و تفکيک کرد. چهار وضعيت متصور ممکن است رخ دهد.
ممکن است شما هم در روش ها و هم هدف های تان – هر دو- انقلابی باشيد. ممکن است در روش ها و هدف های تان اصلاح طلب باشيد. ممکن است در روش ها اصلاح طلب و در اهداف تان انقلابی فکر کنيد و ممکن است در روش ها انقلابی عمل کنيد و در اهداف تان اصلاح طلب باشيد.
شما ممکن است در روش های تان اصلاح طلب باشيد به اين معنا که نپذيريد در روش های سياسی تان از خشونت استفاده کنيد و عموما از روش های مسالمت آميز استفاده کنيد، اما اتفاقا در هدف های تان انقلابی باشيد، خواهان دگرگونی کامل نظام سياسی و اقتصادی جامعه باشيد، بدون اينکه لزوما بخواهيد به خشونت متوسل بشويد. مثل اتفاقی که در آفريقای جنوبی رخ داد.»

انقلاب و رفرم دو ترم مشخص و تعريف شده اجتماعی است. رهبران و هواداران جنبش سبز در کدام طيف اين دو نقطه قرار می گيرند؟

محمود صدری، استاد جامعه شناسی دانشگاه تگزاس که تحولات ايران را دنبال می کند، چنين می گويد: بديل جنبش سبز را نخستين بار در دهه ۹۰ ميلادی در اروپا ديديم، آنچه که به نام «انقلاب مخلمی و انقلاب سبز و يا انقلاب رنگين» شهرت پيدا کرد. که البته هر کدام از اين انقلاب ها با ديگری متفاوت و نه مترادف است.
در آنجا نيز ديديم که نظام سياسی تغيير کرد ولی روش رسيدن به اين تغيير، روشی مسالمت آميز بود. در واقع يک نوع حرکت مدنی رخ داد که اهداف راديکال و تغييرات بنيادی به همراه داشت.
مردم می گويند ما زندگی در چهارچوب اين قانون اساسی و با وجود اين ولايت فقيه را نمی پذيريم. ديگر نمی شود اين اژدها را دوباره خواب کرد. مردم بيدار شده اند و نمی خواهند به آن مرحله بازگردند که بگويند بله. بالاخره اصلاحات در جامعه رخ می دهد و ما می توانيم در چهارچوب همين قانون اساسی به خوشبختی و سعادت برسيم.»
بنده معتقدم دوران اصلاحات که با سيما و شخصيت آقای خاتمی شناخته شد، سپری شده است. دوران انقلاب هم هنوز فرا نرسيده است چرا که انقلاب هنگامی رخ می دهد که هيچ راه ديگری در برابرمردم باقی نمانده باشد. آنچه در بطن آن قرار داريم دوران جنبش سبز است. دوران رفرم و تغييرات.

محمود صدری، استاد جامعه شناسی دانشگاه تگزاس

آن طور که دکتر حسين قاضيان، استاد پيشين جامعه شناسی دانشگاه های تهران معتقد است، ماجرا از اين تقسيم بندی کمی پيچيده تر است.

حسین قاضيان: نمی شود اعتقاد کسانی را که معتقدند ادامه تفکرات اصلاح طلبانه سال ۱۳۷۶ به جنبش سبز امروز منتهی شده است، اما اهداف اين جنبش امروز به راديکاليسم رسيده است، را به تمامی قبول کرد.
به اين دليل که رهبران اين جنبش کماکان دارند در چهارچوب همين نظام جمهوری اسلامی- يعنی نظم سياسی مستقر و موجود- عمل می کنند و در تلاشند تا اين رژيم را اصلاح کنند نه اينکه بخواهند آن را از اساس دگرگون کنند يا براندازند.
من فکر می کنم می شود گفت که رهبران اين جنبش کماکان در اهداف شان اصلاح طلبند، مشتاق به تغييراتی در درون همين رژيم هستند همان طور که بعضا، خودشان هم اشاره کرده اند که «ما می خواهيم به دوران طلايی امام خمينی برگرديم»، يعنی به دورانی که از نظر آنها هنوز جمهوری اسلامی منحرف نشده بوده است.
اما ماجرا در سطح پيروان جنبش سبز متفاوت است. آنها طيف بسيار متنوعی هستند که عده ای از آنها تغييرات را در چهارچوب همين رژيم موجود می خواهند و نيز کسانی که تغييرات را به نفع راديکال بنيادين طلب می کنند و خواهان دگرگونی کامل مناسبات سياسی، اقتصادی و اجتماعی و بنابر اين خواهان بهم خوردن نظم سياسی مستقرو موجود هستند.»

در چند ماه اخير و پس از بروز حرکت هايی محدود از سوی اصلاح طلبان دوم خردادی برای طرح مجدد اجازه يابی و امکان حضور اصلاح طلبان در انتخابات، برخی از هواداران اين ديدگاه آشکارا اعلام کردند که صندوق رای، تنها مسير تغيير سياسی در ايران است که آنها می شناسند.

محمود صدری: من معتقدم اصلاحات چيزی بود که امتحان خودش را پس داد. می شود گفت يا امکانات نظری کافی در آن مستتر نبود يا اينکه در رهبری آن مشکلی وجود داشت که نتوانست آمال مردم را محقق کند يا اينکه آن کسانی که در برابر آن ايستادند، لجاجت به خرج دادند.
به هر ترتيب دوران اصلاحات سپری شده و امتحان خود را پس داده است. بعد از دوران اصلاحات، حرکت جامعه به قهقرا نيست، بلکه حرکت به سمت جلو است. بنابر اين بين اصلاح و انقلاب، شاهد بروز دوران جنبش سبز هستيم.»

اما چرا اصلاحات دوم خردادی آن گونه در تحقق اهدافش شکست خورد؟

حسين قاضيان: من فکر می کنم يکی از دلايل روشن اين شکست اين است که اصلاح طلبان سال ۷۶، چه در آغاز و چه در پايان، تعريف روشن و يا استراتژی روشنی برای پيشبرد اصلاح طلبی نداشتند.
اين اصلاح طلبان حتی از تاکتيک های مناسبی هم برخوردار نبودند و به طور کلی فاقد ابتکارعمل بودند.
اين اصلاح طلبان چون از دل کارگزاران يک رژيم سياسی بيرون آمدند و همواره در مقام قدرت بوده و در حيطه سياسی عمل می کردند، فاقد آن نوع انديشه سياسی مبارزان بيرون از نظام سياسی بودند که ممکن است از ابتکار عمل بيشتری برخوردار باشند.
شما وزير يا نماينده مجلسی را در نظر بگيريد که می خواهد وارد مبارزه سياسی و اصلاح طلبانه شود. اين فرد راهی به جز اصلاحات در درون همان رژيم نمی شناسد و به محض اينکه از نظام سياسی هم بيرون رانده شدند، اتفاقا ديگر تقريبا کارشان پايان گرفت چرا که گويا بلد نبودند هيچ کار ديگری انجام دهند.
به قول کسی که از درون همين اصلاح طلبان گفته بود که «من فقط بلد هستم وزارت کنم»، چون اين فرد از لحظه ورودش به عرصه سياسی، فقط وزير بوده است.
البته نيروهای ديگری مابين اصلاح طلبان حضور داشتند که از اين خصيصه ها تا حد زيادی دور بودند. اما اين افراد متاسفانه عملا در حاشيه قرار گرفتند و هيچ وقت هم در مرکز و کانون قدرت اصلاح طلبانی که از سال ۷۶ پا گرفتند، قرار نگرفتند. شايد به همين علت بود که اصلاح طلبان سال ۷۶ فاقد ابتکارعمل کافی بودند.»

خواهندگان تغيير شرايط فعلی ايران، چه مردم و چه رهبران، برای رسيدن به اهدافشان بايد همچنان از جمهوری اسلامی با همه توان خويش بهره بجويند. اين را دکتر محمود صدری، استاد دانشگاه تگزاس می گويد.

محمود صدری: آقای خامنه ای کارگزار قانون اساسی بود که در ابتدای انقلاب نوشته شد. در آن قانون اساسی به ولی فقيه تمام آن اختياراتی که امروز آقای خامنه ای از آن بهره می برد، داده شده است.
آن قانون اساسی هم وحی منزل نيست. ميثاقی است که مردم با حکومت بسته اند و خود مردم هم قادرند راهی برای تغيير آن جستجو کنند. اين مسئله هم منطقی و هم به لحاظ تاريخی ممکن است.
البته نيروی حاکم از تمام اهرم های خودش استفاده خواهد کرد. همچنان که تا به حال استفاده کرده است اما به اين معنا نيست که چون آنها از همه اهرم هايشان بهره برده اند ما هم بايد برويم و نااميدانه رو به قبله دراز بکشيم.
نه. ما هم بايد با تمام قوا بايد به سمت تغيير ساختار به معنای تغيير قانون قانون اساسی و يا حذف اصل ولايت فقيه از اين قانون باشيم.»

با اين حال در شرايط امروز و در انسداد سياسی ايران که گفته می شود جمهوری اسلامی ظرفيت اصلاح پذيری اش را از دست داده، چگونه می توان همچنان هم اهداف انقلابی داشت و هم به روش های اصلاحی و غير خشونت آميزی چون گفت و گو، پايبند بود؟

حسين قاضيان: اجازه بدهيد من نگويم که رژيم سياسی موجود آماده اصلاحات نيست. چون بسياری از رژيم ها هستند که آماده اصلاحات نيستند. اصلاحات را بايد اصلاح طلبان به اين رژيم ها بقبولانند و تحميل کنند. يکی از ابزارهای اصلاح طلبان که مذاکره و گفت و گوست، هميشه اين نيست که شما با زبان خوش و خنده و مزاح با ديگری گفت و گو کنيد.
مذاکره در روش های اصلاح طلبانه نه تنها برای قانع کردن طرف مقابل است، بلکه برای «قانعیدن» طرف مقابل است. يعنی برای اين است که شما طرف مقابلتان را وادار کنيد که نسبت به خواسته های شما قانع شوند.
اين متعلق به وقتی است که شما نيروی تجهيز شده کافی، در ميدان نبرد سياسی و اجتماعی داشته باشيد وبه مدد و پشتوانه آن بتوانيد رقيب تان را در مذاکره وادار به عقب نشينی کنيد و به اصطلاح او را «بقاناعيد».
بنابر اين ممکن است رژيم سياسی حاضر بخواهد اصلاحات را بپذيرد يا اينکه نخواهد اين اصلاحات را بپذيريد. اين مسئله اهميت درجه اولی ندارد.
اهميت نخست به جبهه اصلاح طلبان برمی گردد که آيا آنها از توازن مادی کافی برای قبولاندن اهداف خودشان به رژيم سياسی موجود برخوردارند يا خير؟ و اينکه آيا ابتکارعمل سياسی کافی برای وادار کردن رژيم برای پذيرش خواسته هايشان دارند يا خير؟»

به نظر نمی رسد که در شرايط فعلی که از اصلاح طلبان دوم خردادی تا هواداران جنش سبز، گرفتار قهر و سرکوب نظام سياسی ايرانند، پاسخ به اين دو پرسش اساسی برای دلبستگان جريان های اصلاح طلبی کار چندان آسانی باشد.
XS
SM
MD
LG