لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۱۳:۰۱

سير تحول نامگذاری فضاهای عمومی در ايران


آخرين تغيير نام‌ های معابر عمومی در ايران نامگذاری خيابانی در تهران به نام «شهيده راشل کوری» تبعه‌ی آمريکايی کشته شده در نوار غزه (همشهری، ۲۰ مرداد ۱۳۹۰) و تبديل نام ميدان بهارستان مشهد به «شهدای بحرين» است. (کيهان، ۲۵ خرداد ۱۳۹۰) آخرين تغيير نام‌ها پيش از اين مورد در دوران بعد از انتخابات سال ۸۸ رخ داد. چندی پس از آنکه يک سايت حامی دولت خبر داد که برخی مردم رفسنجان خواستار تغيير نام ميدان «سردار سازندگی» در اين شهر شده اند، از اليگودرز زادگاه مهدی کروبی هم شنيده شد که نام ميدان «احمد کروبی» نيز در شرف تغيير است. (تابناک، ۴ بهمن ۱۳۸۸)

مطالعه‌ی تحول نامگذاری کوچه‌ها، خيابان‌ها، ميدان‌ها، پارک‌ها، محله‌ها، استاديوم‌ها، بزرگراه‌ها، سالن‌ها و به طور کلی فضاهای عمومی در ايران عرصه‌ی بسيار جالبی برای درک و تبيين چگونگی فرايندها و ساز و کارهای سياسی و اجتماعی مثل تمرکزگرايی و دولت سازی، رابطه‌ی دولت و ملت، شکل گيری و تحکيم عرف جامعه‌ی سياسی، و فرهنگ و گفتمان و نهادهای سياسی در ايران است.

با دقت در گستره و طيف نام ها، چگونگی و زمان نامگذاری‌ها، نوع اسامی انتخاب شده، تحول و جابجايی نام‌ها، دستگاه‌های درگير در نامگذاری و چالش‌های پيرامون نام‌ها می توان بخشی از تاريخ تحول سياسی و اجتماعی ايران را بازنمايی کرد. حکومت دينی برای تعيين نام افراد نيز خيز برداشت اما در اين حيطه چندان موفق نبود و تنها توانست ثبت اسامی کاملا غربی را در شناسنامه‌ها ممنوع کند.

اسامی معابر و فضاهای عمومی در ايران در دو فرايند متفاوت شکل گرفته اند: نامگذاری توسط مردم کوچه و بازار به هنگام شکل گرفتن يک محله يا معبر، و نامگذاری دولتی پس از ساختن و تاسيس فضاهای عمومی يا دستکاری در آنها. به هر ترتيب همه‌ی اين اسامی توسط گروهی وضع شده اند، خواه گروهی بی نام و نشان يا افراد قدرتمند و صاحب مقام.

اسامی شکل گرفته توسط گروه‌های بی نام و نشان منعکس کنند‌ه‌ی فرهنگ عمومی، و اسامی گذاشته شده توسط حکومت منعکس کننده‌ی فرهنگ و گفتمان سياسی در دوره های متفاوت هستند. حاکمان و سلسله‌های حکومتی نامگذاری و باز- نامگذاری معابر و محله‌ها را ابزاری برای تملک فضای عمومی و تحکيم قدرت خويش تلقی می کرده‌اند گويی بدون نامگذاری جديد انتقال قدرتی صورت نگرفته است.
در دوره‌ی بعد از انقلاب بسياری از اسامی خيابان‌ها و فضاهای عمومی تحت تاثير بحران‌های سياسی تعيين شده‌ است. در بحران‌های روابط خارجی ساده ترين عکس العمل‌ها تغيير اسامی خيابان‌ها برای دهن کجی به طرف مقابل با اسامی دل ناچسب برای او بوده است. به عنوان مثال در بحران روابط با دولت انگليس خيابان مجاور سفارت آن کشور به نام «بابی ساندز» (جمهوريخواه ايرلندی که با اعتصاب غذا جانش را از دست داد) نامگذاری شد يا برای ابراز مخالفت با دولت مصر نام قاتل انور سادات بر يک خيابان تهران گذاشته می شود.

مواد مورد استفاده در اين تحقيق نقشه های تهران در سالهای ۱۲۳۶، ۱۲۷۰، ۱۳۵۶ و ۱۳۶۶ و اخبار مربوط به تغيير نام‌ها در سال‌های بعد به علاوه‌ی مشاهدات نويسنده در زندگی چهل ساله در تهران هستند. علت انتخاب تهران برای اين بررسی آن است که پايتخت کشور بيش از همه‌ی شهرها تحولات اجتماعی و سياسی در کشور را منعکس می کند و شهرستان‌ها همواره دنباله روی تهران بوده‌اند. همچنين حکومت‌ها در ايران بيشترين حساسيت را به شهر تهران داشته‌اند.

تهران در دوران جديد مرکز تحولات سياسی و فکری و اجتماعی بوده و تحولات تهران به صورت موج در نقاط ديگر کشور پخش می شده است. علت انتخاب سالهای مزبور آن است که اولا در اين سال‌ها نقشه‌هايی از تهران به ترتيب توسط فون اوگوستوس کرزيز، عبدالغفار نجم الملک، سحاب و گيتاشناسی تنظيم شده اند، و ثانيا هر يک از آنها يک دوره‌ی بسط جغرافيايی شهر، دوره‌ی سياسی يا اوج و تحقق برنامه‌های يک دوره ‌ی سياسی را بازمی نمايند.

علت اختيار دوران مدرن بالاخص قرن بيستم برای اين نگاه مختصر آن بود که در اين قرن بخش عمده‌ی فرايند دولت سازی مدرن در ايران انجام می شود و دولت حيطه‌ی عمل خويش را با تمرکز قدرت و بسط حوزه‌ی عمل خويش در پهنه‌ی جغرافيا و امور گسترش می دهد. در قرن بيستم است که دولت با همه‌ی تحولاتش حوزه‌ی عمومی را در ايران تحت اختيار و کنترل خويش می گيرد.

در صورت در اختيار داشتن نقشه‌ها و اطلاعات کافی، سال های زير را برای اين بررسی بر می گزيدم تا با دقت بيشتری تحولات سياسی را در تحولات نامگذاری‌ها نشان دهم: ۱۲۳۰ يعنی تهران پيش از تغييرات دوره‌ی ناصری، ۱۲۷۵ سال ترور ناصر الدين شاه، ۱۲۸۵ سال اوج و پيروزی جنبش مشروطه، ۱۲۹۹ سال پايانی اقتدار قاجاری، ۱۳۰۷ سال اوج قدرت رضا شاه، ۱۳۳۱ سال پايانی حکومت مصدق، ۱۳۳۵ سال اتمام تحکيم قدرت حکومت محمد رضا شاه پس از کودتای بيست و هشتم مرداد ۱۳۳۲، ۱۳۵۵ سال پايانی اقتدار سياسی حکومت پهلوی، ۱۳۶۵ سال اوج اقتدار و قدرت حکومت خمينی، ۱۳۷۳ سال اوج قدرت حکومت خامنه‌ای - رفسنجانی، و۱۳۸۷ سال اوج قدرت حکومت خامنه ای-احمدی نژاد. اما به علت فقدان نقشه در برخی از اين سال‌ها به چهار سال مذکور در ابتدای اين بند اکتفا می کنم.

ذيلا هفت موج مختلف در تاريخ تهران را با استفاده از منابع مذکور توضيح می دهم:

موج تمرکزگرايی و دولت گرايی: سال‌های ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰

پيش از موج تمرکزگرايی و دولت گرايی دوران رضا شاه اسامی محلات و معابر عمدتا از نام گروه‌های اجتماعی مذهبی، قومی، محلی و صنفی (مثل محله‌ی افشارها، ارمنی‌ها، کرمانی‌ها، دباغ‌ها)، شرايط اقليمی (سرچشمه)، نقاط ارتباطی و راه‌ها (دروازه شميران، دروازه دولاب)، و افراد ذی نفوذ ساکن در يک محل (ناصريه، ظهير الدوله، عين الدوله) گرفته می شدند. (محمد حسين پاپلی يزدی، نامگذاری کوچه و خيابان ها در تهران ديروز و امروز، ترجمه‌ی ابوالحسن سروقد مقدم، تحقيقات جغرافيايی، تابستان ۱۳۷۳ - شماره ۳۳).
پيش از موج تمرکزگرايی و دولت گرايی دوران رضا شاه اسامی محلات و معابر عمدتا از نام گروه‌های اجتماعی مذهبی، قومی، محلی و صنفی (مثل محله‌ی افشارها، ارمنی‌ها، کرمانی‌ها، دباغ‌ها)، شرايط اقليمی (سرچشمه)، نقاط ارتباطی و راه‌ها (دروازه شميران، دروازه دولاب)، و افراد ذی نفوذ ساکن در يک محل (ناصريه، ظهير الدوله، عين الدوله) گرفته می شدند. (محمد حسين پاپلی يزدی، نامگذاری کوچه و خيابان ها در تهران ديروز و امروز

در دوره‌ی ناصرالدين شاه و همراه با تغيير فضای شهری تهران، به تدريج نام‌های دولتی رايج شد. اين امر به دوران رضا شاه نيز بسط داده شد. در اين دوره خيابان‌های تازه تاسيس به اسامی مربوط به نام سلسله‌ی پهلوی و مقامات حکومتی اختصاص يافتند. علاوه بر آن با تخريب برج و باروها معابر تازه ای شکل گرفتند که مِلک حکومتی تلقی شده و نام حکومتی نيز برخود می گرفتند.

موج ايدئولوژی شاهنشاهی: سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷

با افزايش قدرت حکومت، پيشرفت فرايند دولت سازی و تمرکز گرفتن قدرت، حکومت حيطه‌ی حضور خويش را بر حوزه‌ی عمومی افزايش بخشيد. در اين دوره رويدادهای تاريخی (۲۴ اسفند، ۲۸ مرداد)، اسامی مسئولان مملکتی (شاه و خانواده اش)، شاهان و شخصيت‌های تاريخی ايرانی (کريمخان زند، داريوش، حافظ، سعدی، زردشت، مانی)، و شخصيت‌های سياسی دولت‌های بزرگ (آيزنهاور، چرچيل، روزولت، کندی و استالين) مبنای نامگذاری معابر و محل‌های عمومی قرار گرفتند. اسامی مذهبی در اين دوره بر تابلوی خيابان‌های اصلی نقش نمی بندند اما در حوزه‌های محدود تر، مردم محلات قدرت بيشتری بر تصميم گيری در امور خود دارند. دولت شاهنشاهی ديگر در نامگذاری کوچه‌ها دخالتی نداشت.

موج انقلابی گری: سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰

در اين موج رويدادهای تاريخی (۱۵ خرداد، ۱۷ شهريور، انقلاب، نهضت جنگل، ۷ تير)، گروه‌های انقلابی (فداييان اسلام)، شخصيت‌های تاريخی و مذهبی (مصدق، فاطمی، مدرس، امام حسين، حر، غفاری، سعيدی) و اسامی شهدای انقلاب بر تابلوی خيابان‌ها و کوچه ها نقش بست. در اين دوره تلاش بر اين بود که تنها اسامی خيابان‌هايی که اسامی شان با انقلاب همخوانی ندارد تغيير يابد و اسامی انتخاب شده معنای مقابل را متبادر کنند. به عنوان مثال خيابان‌ها و ميادين پهلوی به مصدق، استالين به نهضت جنگل، قوام السلطنه به سی تير، تاج به ستارخان، آريامهر به فاطمی، ۲۸ مرداد به استقلال، و آيزنهاور به آزادی تغيير نام يافتند.

موج قهرمان گرايی و فقه گرايی: ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ در دوران جنگ ايران و عراق

اسامی روحانيون غير انقلابی (شيخ فضل الله نوری، آيه الله کاشانی) و ترور شده در منازعات و جنگ قدرت (مطهری، دستغيب، مدنی، صدوقی، اشرفی اصفهانی، قاضی، بهشتی، مفتح)، ايده‌های انقلابی (قيام، وحدت اسلامی) و شهدای جنگ در اين دوره جای اسامی و ايده‌ها و مفاهيم غير ايدئولوژيک و غير انقلابی را گرفتند. تعداد اندکی از خيابان ها نيز به نام شخصيت‌ها و کشته‌های جنبش‌های انقلابی (خالد اسلامبولی، حسن البنا) در ديگر کشورها در آمدند. حاکمان جديد حتی نام‌های دوره‌ی انقلاب مثل مصدق و حنيف نژاد را به نام‌های متناسب با ايدئولوژی خود مثل ولی عصر و وحدت اسلامی تغيير دادند. حتی نام برخی مساجد در اين دوره تغيير يافت (مسجد و مدرسه‌ی سپهسالار به مطهری).

موج اسلام گرايی: سال‌های ۱۳۶۸ تا ۱۳۹۰

در اين دوره حکومت نه می توانست با نام شهدا و نه با نام شخصيت‌های انقلابی به باز تملک فضاهای عمومی بپردازد: نه جنگی در کار بود و نه انقلابی. البته حکومت به دفن اجساد بی نام و نشان در فضاهای عمومی بالاخص دانشگاه‌ها پرداخت اما اين موضوع در حيطه‌ی نامگذاری تاثيری نداشت. از اين جهت حکومت عمدتا دست به دامن حرکت‌ها و مقاومت‌های اسلامی در منطقه شد. از اين جمله‌اند خيابان‌های فتحی شقاقی، احمد قصير، عماد مغنيه (در قم و تهران؛ اين خيابان در شمال شهر تهران در حد فاصل خيابان‌های شهيد خالد اسلامبولی و شهيد احمد قصير قرار دارد)، و محمد الدوره، که مصری، فلسطينی و لبنانی بودند. يکی از خيابان‌های شهر ايرانشهر به نام «منتظرالزيدی» خبرنگار عراقی که به جرج دبليو بوش کفش پرت کرد نامگذاری شد. در اين دوره اسامی برخی معابر به خاصان درگاه خامنه‌ای نيز اختصاص يافت (پل شهيد آوينی).

در دوره‌ی بعد از انقلاب بسياری از اسامی خيابان‌ها و فضاهای عمومی تحت تاثير بحران‌های سياسی تعيين شده‌ است. در بحران‌های روابط خارجی ساده ترين عکس العمل‌ها تغيير اسامی خيابان‌ها برای دهن کجی به طرف مقابل با اسامی دل ناچسب برای او بوده است. به عنوان مثال در بحران روابط با دولت انگليس خيابان مجاور سفارت آن کشور به نام «بابی ساندز» (جمهوريخواه ايرلندی که با اعتصاب غذا جانش را از دست داد) نامگذاری شد يا برای ابراز مخالفت با دولت مصر نام قاتل انور سادات بر يک خيابان تهران گذاشته می شود.

مقاومت مردمی

چنانکه ملاحظه می شود با پيشرفت فرايند دولت سازی در ايران و مدرن شدن نهادهای حکومتی، حکومت همواره به افزايش حيطه و قدرت تصميم گيری و سياست گذاری خود افزوده و مردم را از تصميم گيری در امور مربوط به خود در همه‌ی حيطه‌ها از جمله نامگذاری معابر و فضاهای عمومی محروم کرده است. اما مردم نيز در اين ميان ساکت ننشسته اند و تلاش کرده اند با مقاومت منفی و مثبت به تغيير روندها بپردازند. منطق حکومت در نامگذاری آن بوده که هر کس زور بيشتری دارد نام را تعيين می کند و منطق مردم به کار نبردن اسامی غير محبوب يا شوخی با آنها بوده است.
اسامی گذاشته شده در دهه‌های شصت و هفتاد که صرفا تصميم حکومتی بدون لحاظ فرهنگ عمومی بوده اند کاملا با بی توجهی مردم مواجه شده اند. سيل اسامی دولتمردان و نظاميان عالی رتبه‌ی کشته شده (به قول حکومت، شهيد) مثل فلاحی، کلاهدوز، ديباجی، لواسانی، قرنی، شيرودی، و مانند آنها کاملا با ناديده گرفته شدن توسط مردم مواجه شده و اسامی قبلی يعنی زعفرانيه، دولت، اختياريه، فرمانيه، فيشر آباد، و امجديه همچنان استفاده می شوند گرچه هر روز در رسانه های دولتی اسامی رسمی تکرار می شوند.

در دو دهه‌ی اول جمهوری اسلامی و نيز سالهای قبل از آن مردم هيچ ساز و کاری برای تاثير گذاری در فرايند نامگذاری و به طور کلی امور شهری نداشتند. به عنوان مثال در دهه‌‌های اول و دوم، حکومت با فراغ بال و بدون هيچ مانعی هر اسمی را که خواست بر خيابان‌ها نهاد و هر اسمی را که نمی خواست تغيير داد. در تغيير اين اسامی نيز کمتر به فرهنگ عمومی توجه می شده است و خرده فرهنگ قشر روحانيت ميزان و فرهنگ درست و معيار تلقی می شده است.

با اجرای قانون شوراها پس از موج دمکراسی خواهی ناشی از جنبش اصلاح طلبی و با تشکيل شوراهای شهر اين نهادها دارای برخی ورودی‌ها و خروجی‌ها دراين حيطه شدند اما شوراها نيز تمايلات و دغدغه‌های مسئولان طراز اول حکومتی را لحاظ می کرده اند.

مردم بدون در اختيار داشتن ساز و کاری برای داشتن ورودی در تصميم گيری‌ها عکس العمل های متفاوتی در برابر اين نام گذاری‌ها در هر دوره از خود نشان داده اند. به عنوان مثال تغيير نام ميدان فوزيه يا شهناز به امام حسين، خيابان‌های شاهرضا و شاه به انقلاب و جمهوری، و پارک شاهنشاهی به ملت به راحتی از سوی مردم پذيرفته شد اما اسامی‌ای مثل خالد اسلامبولی، حسن البنا، نامجو، ۱۵ خرداد، (کوی) صادقيه، هلال احمر، (ميدان) قدس و (شهرک) قدس و مانند آنها همچنان مورد استفاده قرار نمی گيرند و اسامی قبلی آنها يعنی به ترتيب وزرا، مجيديه، گرگان، بوذرجمهری، (کوی) گيشا، هفت حوض، (ميدان) تجريش و (شهرک) غرب استفاده می شوند. ميدان سپه در دوران پهلوی و امام خمينی در دوران جمهوری اسلامی همچنان از سوی مردم ميدان توپخانه ناميده شده اند.

اين واکنش‌ها نشان می دهند که مردم ايران از تغيير نام‌هايی که بار ايدئولوژيک ندارند به نام‌هايی که بار ايدئولوژيک داشته ‌اند چندان استقبالی نکرده اند. پذيرش آسان اسامی‌ای مثل امام حسين نه به دليل وجه ايدئولوژيک آنها بلکه به دليل بودن آنها به عنوان بخشی از فرهنگ عمومی بوده است. امام حسين برای مردم ايران نه يک رهبر حزبی و نه تنظيم کننده‌ی ايدئولوژی حکومتی بلکه يک اسطوره در فرهنگ عمومی است.

اسامی گذاشته شده در دهه‌های شصت و هفتاد که صرفا تصميم حکومتی بدون لحاظ فرهنگ عمومی بوده اند کاملا با بی توجهی مردم مواجه شده اند. سيل اسامی دولتمردان و نظاميان عالی رتبه‌ی کشته شده (به قول حکومت، شهيد) مثل فلاحی، کلاهدوز، ديباجی، لواسانی، قرنی، شيرودی، و مانند آنها کاملا با ناديده گرفته شدن توسط مردم مواجه شده و اسامی قبلی يعنی زعفرانيه، دولت، اختياريه، فرمانيه، فيشر آباد، و امجديه همچنان استفاده می شوند گرچه هر روز در رسانه های دولتی اسامی رسمی تکرار می شوند.

برخی اسامی همچنان در حال رقابتند: تخت جمشيد و طالقانی (هر دو دارای وجوهی مورد قبول برای مردم)، سلطنت آباد و پاسداران (هر دو نماد دو ر‌ژيم استبدادی)، باغشاه و حر (هر دو کمی تا قسمتی حکومتی و کمی تا قسمتی مردمی)، چرچيل و نوفل لوشاتو (هر دو اسامی خارجی)، و ويلا و نجات اللهی (هر دو اندکی نا آشنا). شکاف و چالش ديرپای ميان دولت و ملت را در اين عرصه به روشنی می توان مشاهده کرد.
XS
SM
MD
LG