لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۰۵:۴۸

بازار، روحانیت، دولت مصدق و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲


نگاه بازار و روحانیت به دولت محمد مصدق در آستانه روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ چگونه بود؟

برخی مورخان با استناد به حمایت بازاریان پرنفوذ و مغازه داران از دولت مصدق بازار را در کنار بخش قابل اعتنایی از طبقه متوسط مدرن از پایه‌های اصلی نهضت ملی ایران دانسته اند. اما برخی دیگر به نفوذ عناصر خیابانی و میدانی به رهبری چهره‌هایی مانند شعبان جعفری و طیب حاج‌رضایی در میان بخش‌هایی از بازاریان داده‌اند.

همزمان شماری از مورخان پشتیبانی قاطع چهره‌های روحانی مانند برادران زنجانی و سید محمود طالقانی و حمایت (یا دست کم عدم مخالفتِ) چهره‌های عمده روحانی وقت مانند مرجع تقلید وقت شیعه آیت‌الله سیدحسین بروجردی و روحانیان همسو با او با دولت مصدق را نشانه‌ای از این دانسته‌اند که اکثریت روحانیت پشت سر دولت مصدق بود.

اما برخی دیگر مخالفت «فداییان اسلام» و سوء قصد ناکام محمدمهدی عبدخدایی عضو ۱۴ ساله این گروه اسلامگرا را به حسین فاطمی، وزیر خارجه دولت مصدق، در کنار پشت کردن آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی به محمد مصدق را نشانه‌ای از نارضایتی بخشی از روحانیت از دولت مصدق می‌دانند.

حسین شاه‌حسینی عضو شورای مرکزی «جبهه ملی ایران» که پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با بازاری‌های دیگر و شماری از فعالان سیاسی و روحانیون حامی محمد مصدق از بنیانگذاران «نهضت مقاومت ملی ایران» شد، ۶۰ سال پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در گفت‌وگو با رادیو فردا خاطراتش را از نگاه بخش‌های گوناگون روحانیت و بازار به دولت محمد مصدق و نهضت ملی ایران بازگو می‌کند.

please wait

No media source currently available

0:00 0:32:21 0:00
لینک مستقیم

آقای شاه حسینی، قبل از ۲۸ مرداد، نوع رابطه اقشار و اصناف مختلف بازار با دولت محمد مصدق و نهضت ملی ایران چگونه بود؟

بسیار خوب بود. به دلیل اینکه تحریکات بسیار سیاست‌های خارجی می‌کردند و حتی می‌خواستند روحانیت را در مقابل دکتر مصدق قرار دهند. روحانیت با یک ترفندی که این در رأس مطلبی است که حالا عرض می‌کنم که این را مرحوم آیت‌الله زنجانی فرمودند... به این نحو بود که فشار آوردند به آیت‌الله بروجردی. به این نحو که دکتر مصدق کارهایی که دارد می‌کند بر موازین شرعی منطبق نیست و از نظر شرعی وضع ایشان موجه نیست.

آیت‌الله بروجردی دستور داد تیمی که خلیل کمره‌ای یکی‌اش بود، دو تا برادران جزایری هم بودند و یکی دیگر از آقایان هم بود که حالا یادم نیست، اینها زمانی بیایند خدمت آقای دکتر مصدق و خواسته‌های آیت‌الله بروجردی و همچنین جامعه روحانیتی که در قم هستند این را مشخص کنند.

واسطه این کار حاج سیدرضای زنجانی بود. آقای دکتر ملک اسماعیلی رئیس دفتر آقای دکتر مصدق دو تا ماشین فرستاد. آمدند منزل آقای زنجانی، آقایان علما از قم آمدند تهران، آقای کمره‌ای هم که در تهران بود،‌ مشترکاً این‌ها را رفتند خدمت مرحوم دکتر مصدق.

عین مطلبی است که ایشان فرمودند. گفت ما که رسیدیم خدمت آقای دکتر مصدق آقایان آمدند شروع کردند راجع به مسایل مذهبی حرف زدن. مرحوم دکتر مصدق هم از نظریات امام صادق و ائمه معصوم استدلالاتی آورد تحت عنوان اینکه اعلیحضرت همایونی مورد احترام باید باشند، شک و تردیدی هم درش نیست ولی دخالت در امور نباید بکنند.

خانواده ایشان این کارها را کردند. خود ایشان با مذاکراتی که با من می‌کنند عین این مذاکرات را به نحو دیگری با سایرین می‌کنند و توطئه‌ براندازی مرا به دفعات به دلیلی که در نهم اسفند کردند و تحریکاتی می‌کنند. از این جهت نمی‌توانیم این اعتماد را که شما می‌خواهید داشته باشیم ولی در خدمت آقایان هستیم. که همان موجب شد همین دکتر مصدق آمد دید توده‌ای‌ها خیلی تحریک می‌‌کنند به عناوین مختلف جامعه مذهبی را برای دکتر مصدق...

دکتر مصدق ماده واحده‌ای از اختیارات استفاده کرد. برد مجلس که هرکس به مراجع تقلید توهین و اهانتی بکند در همان حدی که به شاه مملکت مشروطه توهین کند باید به همان دلیل مجازات شود. ماده واحده را تصویب کرد. روابطی را که هیات علمیه یعنی روحانیت با مصدق داشت بسیار ارزشمند بود و آقایان هم آنجا پذیرایی شدند و نظریاتشان را گرفتند رفتند خدمت آقای بروجردی پاسخ دادند.

آقای شاه حسینی،‌ به روحانیت می‌پردازم. الان فقط شما لطفا در مورد خود بازار بگویید. نوع رابطه اقشار و...

خود بازاری‌ها معمرینی بودند. که این عده از آقایان الان برایتان می‌گویم. آقایان برادران خرازی، آقایان اتفاق، آقایان توتونچیان، حاج ؟؟؟ توتونچیان و پسران، جناب آقای آمیزخلیل عطایی، حاج ابوالفضل لباسچی، حاج محمود مانیان، جوانترین افرادش.

همین حاج میزعباسعلی اسلامی که همه آقایان در منزلش رفتند ماندند، علاوه بر این خود مرحوم شمشیری، خود مرحوم مش اسماعیل کریم‌آبادی که شما با لغت مش اسماعیل که من می‌گویم تصورتان مثلا یک آدم ساده بود. ایشان در تهران در انتخابات تهران هر انتخاباتی اگر ایشان در آن انتخابات نظر می‌داد کاندیدای تهران حائز اکثریت می‌شدند. مردمی و در ارتباط با مردم زندگی می‌کرد.

همین آقایی که روز بیست و ششم حرف زده بود ما می‌گفتیم گیوه چی ولی اسم بسیار قشنگی دارد که من الان یادم نیست. اینها تیم بازار بودند و تیم بازار در ارتباط با دکتر مصدق بود. خیلی از اینها را حتی دکتر مصدق شخصا می‌شناخت. دکتر مصدق با حتی سرپرست‌های میادین هم آشنا بود. مثلا ارباب زین‌العابدین. در میدان می‌گفتند ارباب زین‌العابدین تهرانی. خب خود به خود دکتر مصدق املاکی داشته،‌ گندم، جو،‌ ذرت و همه چیز می‌آوردند تهران. روسای میدان با اینها مرتبط بودند و می‌شناختند پدرانش را می‌شناختند. ایشان پدران آنها را می‌شناخت. یک آدم غریبی نبود در مملکت. درست است از طبقه اشراف بود ولی آمده بود با مردم زندگی می‌کرد. با جامعه اصناف و بازرگانان همینها. دیدار داشت، خبر می‌گرفتند. اظهار نظر می‌کردند.

آقای شاه حسینی، بازار یکسره حامی دولت دکتر مصدق بود؟ اگر بود تا کی؟ یا اینکه بخش‌هایی از بازار بیطرف و مخالف بودند از اول؟

کاملا. یک عده کوشش می‌کردند آقای بهبهانی... آقای بهبهانی که آخوندی بود که همیشه با قدرت می‌خواست زندگی کند و قدرتش را خانواده پهلوی ازش گرفت حتی نمی‌توانست اینقدر روی مساله اثر بگذارد که متوقف کند. جامعه اصناف دکتر مصدق را تایید می‌کردند.

حالا چهار نفر پنج نفر با گرفتاری مالی که داشتند در ارتباط با‌ آقای بهبهانی، حاج میزعبدالله چهلستونی یا شیخ بهاءالدین نوری یا علی اکبر اصفهانی بودند مطلب دیگر است. آنها یک مطلب دیگر است. معروف بودند اصلا در بازار می‌گفتند طبقه آخوند مرتبط با دستگاه و طبقه آخوند با ارتباط با مردم. با مصدق ارتباط داشتند.

آقای شاه حسینی، به این سئوال برمی‌گردم. در چه مواردی بین سالهای ۳۰ تا ۳۲ بازار ممر تاثیر بود در سمت و سو دادن به سیاست دولت مصدق؟

شما می‌بینید دکتر مصدق روزی که در مجلس مواجه می‌شود با مساله جمال امامی پیغام می‌دهد. یک باره همین قدرت بازار که همین آقایان بودند وقتی می‌آمدند اولیش که همان اول بازار بود ایشان به صرف اینکه دو تا تلفن توی بازار می‌کرد همه مغازه ها را تعطیل می‌کردند بدون چون و چرا. برای آمدن در مجلس که خبر نبود که عظار و بقال و اینها بیایند. یک دفعه بازار حرکت ‌کرد که تمام دکه‌ها تعطیل ‌شد.

آن موقع حرکت حرکت دانشگاهی نبود. ریختند جلوی مصدق که رویش به مردم است آن توده‌ای را که ؟؟؟ اصلا. پیرمردشان جلو راه می‌افتاد، یک دفعه پشت سرش می‌دیدی ۱۰۰ نفر کاسب دیگر هم کرکره‌هایشان را کشیدند پایین، دکه‌هایشان را زدند به هم حرکت کردند: «حاج آقا گفتند که باید برویم». دکتر مصدق به دلیل کثرت ارتباطاتی که با مردم داشت جنبه مردمی‌اش بسیار زیاد بود.

آقای شاه حسینی، بروز اختلاف میان محمد مصدق و آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی تا چه حد حمایت بازار را از دولت مصدق طی سال‌ها کاهش داد؟

البته چون در بازار عده جوانها دنبال تبعیت فکر فداییان اسلام بودند. دنبال نظریات دکتر بقایی بودند. تعداد قلیلی از جوانها دنبال این بودند که همانها هم بعدا در انقلاب هم آمدند و نقش بسیار اساسی اول بازی کردند. ولی درعین حال بعد رفتند کنار. که فداییان اسلام جزو آن دسته بودند. که این دسته حتی در قم زمینه نداشتند. ولی در تهران اینها جوانهایی بودند اسلامگرا و ازشان آقای دکتر بقایی بهره می‌برد و تحت عنوان مذهبی اعتراضاتی می‌کردند.

ولی این مذهبی‌هایی که طرفدار آیت‌الله بروجردی رییس مذهب بودند آنها این طوری نبودند. این یک عده را تحریک می‌کردند. مثلا فداییان اسلام را شما تاریخشان را که نگاه کنید در بدو امر در کنار آیت‌الله کاشانی بوده و بعد آمده جدا شده. شمس قنات‌آبادی ریاست را پیدا کرده. در بدو امر فداییان اسلام نسبت به کاشانی خوش‌بین بودند ولی دیگر آن خوشبینی تمام شد. نه به خاطر اینکه از مصدق بپذیرند.

چون خود فداییان اسلام هم در اواخر حکومت دکتر مصدق به دلیلی اینکه تحت فشار عده‌ای قرار گرفتند که با سیاست‌های خارجی مرتبط بودند و شروع کردند قتل آقای دکتر فاطمی را پیش آوردند و بی‌نظمی‌هایی که در تمام نقاط ایران شروع کردند به وجود آوردن و مجبور شدند عده‌ای از اینها را دستگیر کنند و این دستگیری موجب شد که اینها شروع کردند یک عده ناراحتی‌ها و بین‌شان اختلافاتی پیدا شد و نتیجتا تفرقه شد یک دسته‌شان جهت مصدق را داشتند و یک عده جهت کاشانی و یک عده هم جهت نه، اصلاً هیچکدام اینها و رفتند دنبال فداییان اسلام واقعی.

اینها شرایط شان فرق می‌کرد، شرایط زمانی. ولی در بازار تهران آن کسی که می‌توانست حرکت ایجاد کند آن دسته تا لحظه آخر هم به دلیل اینکه شما بررسی کنید بعد از کودتای ۲۸ مرداد که نهضت مقاومت تشکیل شده باز همین بازاری‌ها تعطیل کردند. باز هم همین جان اصناف و بازرگانان زمان دکتر مصدق آمده خانه حاجی رضوی قمی در آنجا شبهای چهارشنبه جلسه راه انداخته و باز جان داده به این حرکت.

اینها معمرین بازار بودند. به مصدق اعتقاد داشتند. جامعه اصناف بازرگانان ما در بعد از کودتای ۲۸ مرداد هم باز آمدند. تشکیل جلسه دادند. توی خانه آمیز سیدعلی رضوی قمی و در آنجا باز حمایت می‌کردند از نظریات دکتر مصدق و تعطیلاتی را که بعد از ۲۸ مرداد در بازار تهران اتفاق افتاد آقای آسید مهدی حاج قوام، از سخنرانان بسیار زبردست و اهل عرفان در سر چهارراه بازار بزرگ سخنرانی کرد. که تمام بازار تعطیل شد.

روزی که تجدید قرارداد بعد از کودتای ۲۸ مرداد بعد از قطع شناسایی با انگلیس ها و مجدداً اینها ایجاد ارتباط کردند سخنرانی عجیبی که بعد ۲۸ مرداد این سید بزرگوار کرد آنجا که موجب شد تمام بازار تهران از ساعت ۲ بعد از ظهر تعطیل... خودش افتاد زندان. پسر آسید صادق رضوی افتاد زندان. تعدادی بسیار زیاد. که حکومت فردا صبحش آمد بازار را درها را علامت گذاشت... طاق بازار را قسمتی اش را خراب کرد. این نتیجه حرکت همان بازاری‌هایی بود که پیش از این هم حمایت از دکتر مصدق می‌کردند.

آقای شاه حسینی، گفته می‌شود که روحانیون ارشد پیرو آیت‌الله بروجردی مرجع تقلید پرنفوذ شیعه وقت موضع رسمی و علنی در تایید و تکذیب دولت نمی‌گرفتند.

شما بررسی بفرمایید. وقتی می‌بینید پسران مرحوم آشیخ عبدالکریم حایری، آشیخ مرتضی حایری،‌ دکتر حایری که از سردمداران روحانیون مشهد است در زمان خود آیت‌الله بروجردی، آقای آیت‌الله محلاتی در شیراز، آقای فال اسیری در شیراز،‌ آقای خادم در اصفهان،‌ آقای دزفولی در منطقه خوزستان،‌‌ آقای گلپایگانی بزرگ در منطقه خوانسار و گلپایگان... علمای بزرگ ارزشمند همه هم از مصدق حمایت می‌کردند و هم بعد از کودتای ۲۸ مرداد آسید رضای فیروزآبادی معمرترین روحانی که ما داشتیم که دوره چهاردهم هم نمایندگی مجلس را کرده بود و بنیانگذار بیمارستان فیروزآبادی به کرات از روحانیون در ارتباط با روحانیون اصلا دکتر مصدق نسبت به او و امثال او نهایت احترام را داشت و همه آنها هم نهایت از بزرگواری مصدق حمایت می‌کردند.

برای محاکمات دکتر مصدق شما می‌بینید اعلامیه بسیار وسیعی... در خاطرات من یک جایی ذکر شده... ۲۲ اعلامیه مراجع آن روز... فقط بسته به آیت‌الله بروجردی نبود. آن موقع آقای حجت بود. بهتر حالا برایتان بگویم. انتخابات دوره هفدهم دکتر مصدق گذرانده. ولی جامعه روحانیت آن روز آمده فتوا داده.

تا آن روز هیچ فتوایی داده نشده بود که بروید در انتخابات شرکت کنید. ولی در انتخاباتی که دکتر مصدق در دوره هفدهم می‌کند جامعه روحانیت به سرپرستی آیت‌الله حجت، آیت‌الله سید محمدتقی خونساری و آیت‌الله فیض رسماً اعلام می‌کنند شرکت کردن در انتخابات امری است ضروری و رأی دادن به صلحا امری است بسیار ضروری‌تر، شرکت کنید.

پس می‌گویید که اکثریت روحانیت آن موقع حامی دولت محمد مصدق بود؟ روحانیون ارشد؟

بله. به همین دلیل. شما ببینید. حتی مصدق آمد فراکسیون روحانیت درست کرد در مجلس این مملکت. فراکسیون روحانیت درست شد. همین آقای شبستری بود، آقای میلانی بود، آقای انگجی بود. آقای راشد بود. اینها بودند که من درست یادم است امام جمعه خیلی کوشش می‌کرد می‌گفت من روحانی هستم باید اینجا باشم. می‌گفتند نه خیر. شما روحانی نیستید. شما روحانی نما هستید. به این شکل برخوردها بوده.

روحانیت حمایت می‌کرد. حضرت آیت‌الله بروجردی هم حمایت می‌کرد و نسبت به کارهای آیت‌الله کاشانی معترض بود ولی هیچ حرفی نمی‌زد و به سکوت برگزار می‌کرد. اعلامیه‌هایی را که درآوردند برعلیه آیت‌الله بروجردی و اعلامیه‌ها را به دو رنگ قرمز و سبز منتشر کردند در قم تحت عنوان این که اگر حکومت ما بر مملکت مستقر بشود دیگر به هیچ وجه من الوجوه این سازمان‌هایی که شما این جا راه انداختید باید آقایان بروند دنبال این که شخم بزنند در دهات‌شان و آنجا کشت و زرع کنند. و این اعلامیه را چون روحانیت از مصدق حمایت می‌کرد آمد توطئه کرد حزب توده این اعلامیه را به و سیله یک عده در شهرها و حوزه علمیه پخش کرد که زمینه آقای... دکتر مصدق در روحانیت کسر کند.

آقای شاه‌‌حسینی، این عده که با دولت محمد مصدق مخالف بودند مثل آیت‌الله بهبهانی، چهلستونی و محمدتقی فلسفی برای چه مخالفت می‌کردند؟

آنها کششی نداشتند ولی برای کودتای ۲۸ مرداد اینها جزو عواملی بودند که یک مشت عناصری در کنار رشیدیان بودند اینها تحت عنوان که آقا مخالف است اینها را می‌آوردند و اینها را نشان می‌دادند. بیشتر هم آقازادگان اینها.

چون شما به تاریخ که مراجعه می‌کنید می‌بینید آمیزسید محمد بهبهانی از بعد از مشروعیت همیشه در مجلس نماینده داشته. آشتیانی‌ها نماینده داشتند. اینها سهم می‌بردند. ولی در انتخابات دوره هفدهم سهم نبردند و در نتیجه ناراحت بودند. منافع شخصی داشتند. و از این جهت بر منابع شخصی‌شان تکیه می‌کردند.

آن روزی که آقای آمیزسیدمحمد بهبهانی آمد بالای در ورودی کاخ سلطنتی معروف مرمری رفت آن بالا و گفت اعلیحضرت موافقت کردند که دیگر از ایران خارج نشوند و باشند و زنده باد شاه گفتند وزنده باد روز نهم اسفند، بالاخره این کار برای اینکه زندگی‌اش تامین شود. و خب عده‌ای از معممین را هم راه انداخته بود دنبالش. ولی کادر اصیل روحانیت چه در قم و چه در تهران و آنهایی که واقعا روحانیت وخون واقعی را داشتند دکتر مصدق را حمایت می‌کردند.

آقای شاه‌‌حسینی، آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی که اول با مصدق همراه بود چه شد که...


کاشانی آخوند نبود. آخوند یا منبری باشد، یا محرابی باشد، یا امام جماعت باشد یا مدرس باشد. همان موقع هم که از آنجا تشریف بردند مگر درسی داد. یک منبر می‌رفت، نماز جماعت می‌خواند و یکی دو تا نماز عید فطر. یک آدم سیاسی بود که آمد لباس روحانیت تنش کرد. ولی من اعتقادم این است حضرت آیت‌الله کاشانی به هیچ وجه من الوجوه آدم خائنی نبوده.

این را من می‌گویم که با او زندگی کرده‌ام. بسیار سالم بود. منتها مرد سیاست‌مداری بود که قدرت طلب بود. می‌خواست باشد. می‌خواست باشد. مرحوم آقای دکتر آذر وزیر بهداری وزیر فرهنگ مرحوم دکتر مصدق بیشتر بیست‌ تا مکاتبه آقای کاشانی پسرش آسید محمد کرده امضای بابایش و از دولت دکتر مصدق درخواست کرده ایکس و ایگرگ و این حرفها را جابجا کنند. وقتی جابجا نمی‌شده می‌رفته پهلوی باباش شکوه می‌کرده که حرف شما را قبول ندارند.

مطلب مهم‌تر بعد از کودتای ۲۸ مرداد که کاشانی دیگر تقریبا کنار مسایل بود، دیگر کسی هم سراغش نمی‌رفت، در خانه‌اش بود و صبح‌ها توی پامنار می‌رفت یک جلسه مذهبی. در این حد شده بود. در آن موقع بازار تهران باز به دلایل خاصی تصمیم گرفت در ارتباط با نهضت مقاومت با آقای کاشانی مذاکره‌ای داشته باشد. رفت سراغ ایشان.

عین حرفی است که مرحوم آیت‌الله زنجانی زد. گفت به آقا عرض کردم آقا چه شد شما با دکتر مصدق این طور کردید؟ گفت آقا حرف مرا نمی‌شنید. حرف مرا نمی‌شنید. گفتم خب نخست وزیر وقت بود مسئولیت داشت. شما که مسئولیت نداشتید.

گفت خب من که بودم. حداقل از من می‌پرسید. یعنی پسرها آمدند در ذهن ایشان این را ایجاد کردند که تو ازت اگر نمی‌پرسند و حرفت را اجرا نمی‌کنند دلیل بر مخالفت ات است. نه... آدم مسئولی نیستی. آدم قدرتمندی هستی. یک تزی را هم طرح کردی. به ملت و کینه‌ای هم با دولت انگلستان داری و شک و شبه‌ای هم ندارد. به دلیل اینکه پدرت هم کشته بودند در عراق. تو جزو مجاهدین عراق بودی. اینها پوئن مثبت‌ات بوده. ولی آقازاده‌ها به دلیل اینکه منافع ببرند دو و بر گرفتند و به این روزش انداختند. که مسطفی کاشانی دوره هفدهم یک دفعه آقای قائم الملک رفیعی می‌‌برد وکیلش می‌کند می‌آوردش تهران.

اینها مشکلاتی بود که ایجاد شده بود برای کاشانی. کاشانی اسیر فرزندانش بود. کاشانی اسیر این بود که ازش پست می‌خواستند. آقای دکتر شروین باید حتما رییس اوقاف قم باشد. در صورتی که خود قم آیت‌الله بروجردی مخالف بود ولی هیچ نمی‌گفت به دلیل اینکه یک روحانی بود.

دکتر مصدق آمد گفت نه آقا، ایشان صلاحیتی ندارد. شروع کرد آن الم شنگه را راه انداختن در قم. و وادار کرد در مقابل تولیات بایستند. که تولیت با اینها مخالف بود و بعد به زندان افتاد. مساله در این است که سمت‌هایی که شغل می‌خواست، وزیر می‌خواست، که حرفش نامه‌اش را جواب مثبت دادند. نامه‌هایی پهلوی آقای... بعد خاطرات آقای دکتر صدیقی در می‌آید می‌بینید. مکاتباتش را کاشانی کرده. خود مرحوم دکتر صدیقی گفت من چند بار خدمت ایشان رسیدم. از گذشته گفتم. از تاریخ گفتم. شما اگر امری دارید به خود ما بگویید. به خود ما بگویید. بگویید اگر مصحلت بود می‌کنیم. نه من گفتم بکنید.

کار به اینجا رسیده بود، و در نتیجه با این جمله مصدق را تحت تاثیر قرار دادند. وگرنه کاشانی ضد انگلیسی اش حتما مشخص است. ضد آمریکایی اش بوده. سیاست خارجی اطلاع نداشته. ولی آقازاده ها با همه اینها ارتباط داشتند و به این نمط از معجزات کاشانی بهره بردند. و گرنه کاشانی را که نباید جنازه اش را بردارند ببرند مسجد سپهسالار. تشییع دولتی بکنند با پرچم ایران. آن را باید علامت و کتل و بیدق بردارند ببرند در قم دفن کنند. می‌آید اینجا. حضرت عبدالعظیم که تولیتش با محمدرضا شاه است. می‌آورند اینجا. می‌برند آنجا. در کنار قبرستان ابوالفتوح دفن می‌کنند. اینها همه اش مسئله است.

آقای شاه حسینی...

کاشانی هیچ تقصیری نداشت. تقصیرش کار سیاسی نکرده بود. لباسی که تنش بود روحانی ولی حرف‌هایی می‌زد شجاعانه. شجاعانه. آن شجاعتش شک و تردید درش نیست. وگرنه نه که آن به خاری و خفت بیارند ببرندش زندان تحت عنوان این که بخواهند ببرند زندان بگویند در پرونده‌ قتل رزم‌ آرا شریک بودی.

همه اینها توطئه‌هایی بود... شاه آمد برای عیادت این که نشان بدهد که این با من است. نشان بدهد. وگرنه کجا شاه عیادت کسی می‌رفت؟ ته پامنار بلند شود شاه بیاید رسماً... سر پامنار پیاده شود. قائم مقامی و اسکورت دنبالش. از سر پامنار حرکت کند. آمدیم عیادت آقا که ۱۵ روز قبل از فوتش...

اینها مسایلی است... اهل خیانت نبود. اهل خدمت بود. ولی آقازادگان به هیچ وجه من الوجوه نمی‌گذاشتند. همینطور که الان. خب یک پسرش راه افتاده و حرفهایی می‌زند و مسایلی طرح می‌کند. شما از آقازاده‌های ایشان... آقازاده‌ها هم هرکدام یکی دوتا محضر بهشان دادند رفتند کنار. این مساله است.

مخالف سیاسی دکتر مصدق هم نبود. دلش می‌خواسته مصدق با او همکاری دیگری هم داشته باشد. که مصدق اهل این همکاری نبود. به پسرهایش هم بها نمی‌داد، در منافع ملی. من اختلاف چندان نمی‌بینم در این مورد.

آقای شاه حسینی، آیا محمد مصدق می‌توانست کاری بکند که اختلاف بین خودش و آیت‌الله کاشانی کاهش پیدا کند که این افتراق ایجاد نشود؟

اگر خودش بود بله. ولی آقازاده ها نمی‌گذاشتند. حتی خانه اش هم را عوض کردند. خانه آقای کاشانی را. یک روز بردند خانه گرامی. بردند دروازه شمیران. یک موقع بردند دربند. منزل یک آقای دیگری. بردند دزآشیب. یک روز آوردندش در تهران نگذاشتند در خانه‌اش باشد... و اعمال فکر می‌کردند در نظریاتش. مشکل کار در اینجا بود.

عناصر خیابانی مثل شعبان جعفری رابطه‌اش با...

منفعتش در این بود. با کاشانی و نهضت ملی ایران همکاری می کرد. همان زورخانه‌ای را که شعبان جعفری درست خب زمینش را سازمان برنامه زمان دکتر مصدق داده. افتتاح آنجا شایگان بوده، معظمی بوده، رضوی بوده. آن موقعی بود شعبان اسلحه در دست آقای کاشانی بود و این باشگاه را برای او درست کردند. این باشگاه که دراختیار او بود آقای جعفری هم به صرف اینکه دید آقای کاشانی موضعش عوض شده ایشان هم رفت در خدمت آقای کاشانی قرار گرفت. بعد، از طریق کاشانی، دید شاه نسبت به کاشانی خوشبین است رفت خدمت شاه. چندتا لشوشی را که در اختیار داشت برد خدمت آقای کاشانی.

آقای شاه حسینی، ۶۰ سال که الان از ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ می‌گذرد و نگاه می‌کنید به گذشته، دولت مصدق می‌توانست کاری کند که سقوط نکند یا اینکه فکر می‌کنید سرنوشت محتومش همین بود که شکست بخورد و جز این کار دیگری نمی‌توانست بکند و هیچ اشتباهی توی کارهایش نبود؟

اشتباهاتی بوده. ولی در حد این که اشتباهات را اعلیحضرت همایونی تا در این مملکت سلطنت خواست بکند هیچ توفیقی هیچ دولتی پیدا نمی‌کرد. محمدرضا شاه نمی‌گذاشت. تحریک می‌کرد. خرابکاری می‌کرد. دسته‌بندی می‌‌کرد. همه را می‌ریخت به هم.

یک روز با فداییان اسلام مرتبط بود در بعضی از کارها شرکت می‌کردند. یک روز توطئه می‌کرد، رفدائیان اسلام را می‌گرفتند و دولت‌ها را در امپاس می‌گذاشتند. در مورد ملی شدن صنعت نفت اعتقادی محمد رضا شاه نداشت. به دلیل اینکه در هر شکلی انگلستان ضربه نمی‌دیده. پس در نتیجه مانع این کار بود. ولی دنبال فرصت می‌گشت.

یک موقع با بلبشوها... مجلس سنا رأی داد. دکتر مصدق نمی‌داد. چرا نمی‌دهد. مجلس سنا نمایندگی شاه را می‌کند. و مصدق در قالب اعتراض برآمد. دید هیاهوی مردمی پیدا می‌شود. دستور داد رای دادن. او با حاکمیت مردم مخالف بود نظر خودش را می‌خواست. نظر خودش این نبود که نفت ملی بشود.

شاه این نظر را نداشت. یا اگر می‌خواست ملی شود مطلبی بود که آن نظری را که استعمار و استثمار در ایران از بین برود که نظر نهایی دکتر مصدق بود اعمال نمی‌شد. باز دخالت‌های شاه بود. باز تعلیل قانون اساسی بود. باز عزل و نصبهایی که شاه داشت بود. اگر شاهی بود بدون مسئولیت بله.

ولی شاه برای خودش ایجاد مسئولیت فراهم کرده بود بهره برداران سیاست خارجی و عوامل خارجی از این استفاده می‌کردند برای دولت. و شاه عامل این کار بود و امکان هیچ کار مثبتی با بودن نظام سلطنتی در ایران نبود. نظام سطلنتی بر مبنای حاکمیت مردمی نبود. بر مبنای حاکمیت فردی بود.

آن حاکمیت فردی مملکت را به آن روز انداخت. حالا هم همین است. هر حاکمیت فردی هم این عوارض را دارد و مشکل آفرین است. حاکمیت فردی نتیجه مثبت نمی‌دهد. محتمل است چند سالی بدهد ولی برای همیشه بتواند این حاکمیت دوام داشته باشد امکان ندارد. شما ببینید تلاش‌هایی را که کرده نظام موجود حالا رسیده به اینجا که می‌گوید قانون... قانون... قانون. خدا کند با قانون عمل کنند. اگر عمل کنند نتایج مثبتی دارد.

آقای شاه حسینی، شما گفتید بعضی اشتباهات بوده. حالا اشتباهاتی که دولت مصدق کرد و اگر نمی‌کرد ممکن بود...


به نظر من... خیلی معذرت می‌خواهم. مصدق اشتباهی که کرد حد ملت ایران را بیشتر از آنچه که هست برایشان حساب کرد. در عین حال که باید حساب می‌کرد که اینها در این حد نمی‌توانند تحمل این کار را بکنند. ظرفیتی را که برای ملت ایران قایل بود بیش از آن است که دارد.

او اعتقادش... او اعتمادی که کرد به این که نزدیک‌ترین فردش سرلشگر دفتری بوده آمده می‌آید قسم می‌‌خورد... آقای زیرک‌زاده تأییدش می‌کند، مهندس حسیبی تاییدش می‌کند... می‌آید گریه می‌کند. می‌گوید آقا من آمده‌ام برای نجات. من آمده‌ام برای نجات. می‌آید. می‌پذیرد. می‌گوید آحاد ملت ایران است، آقایان هم تاییدش می‌کنند.

می‌رسد به اینجا. بعد آقای دفتری که تأیید می‌شود بلند می‌شود می‌رود شهربانی، مردم را تهییج می‌کند بر علیه... نیروی شهربانی را که تا آن روز در اختیار دکتر مصدق بود از طریق دکتر مرشدی، می‌ریزد توی شهر دنبال حمایت ۲۸ مرداد. بیشتر از آنچه مردم ایران ظرفیت داشته باشند دکتر مصدق برای آنها ظرفیت قایل بود. این کثرت ظرفیت که قایل بود یک مقدار مشکل ایجاد کرد.

آقای شاه حسینی، این انتقادهایی که می‌شود که می‌گویند دکتر مصدق با منحل کردن مجلس و برگزاری رفراندوم بهانه به دست شاه داد و مخالفانش که علیهش اقدام کنند؟

رفراندومی که شما می‌فرمایید... مصدق با یک مجلسی که ۸۰ نفر نماینده دارد و شاه در انتخابات نماینده دخالت‌هایی کرده. تعدادی عناصر مثل میراشرافی، جمال امامی و خیلی‌های دیگر را از طریق انتخابات غیرمشروع وکیل کرده که همین وکالت اینها موجب شده که آقای صالح که وزیر کشور بوده دکتر مصدق از کار برکنارش کرده به سفارت فرستاده... چون آدم با حسن نیتی بوده.

الهیار صالح آدم با حسن نیتی بوده. با حسن نیت. شاه از این حسن نیت استفاده کرده، نیروی ارتش در نقاط مختلفی که بود و قدرت داشتند از طریق آنها یک عده را وکیل تحمیلی انتخاب کرده بودند فرستاده بودند مجلس دوره هفدهم. مصدق احساس می‌کند که انتخابات غلط انجام می‌شود و آن طرفدار انتخابات آزاد است می‌آید حتی الهیار صالح را بر می‌دارد.

مجلس به صرف اینکه تهران تمام می‌شود مجلس هشتاد نفر می‌آید. بعد می‌بیند این مجلس همکاری نمی‌کند. به هیچ وجه من الوجوه. یک روز مکی بوده، بقایی بوده، حایری زاده هم بوده، اینها بودند. اینها هم یواش یواش تحت تاثیر قرار می‌گیرند.

می‌آ‌یند آقای کاشانی را که صلاح نیست به هیچ وجه من الوجوه با آن دیدی که آن دارد حالا می‌آیند جای عبدالله معظمی اش می‌گذارند که ازش نامه بگیرند که اعلیحضرتا، نهم اسفند است شما نروید اینجا باشید. بعد می‌آید به سپهد زاهدی تامین می‌دهد. خب اینها مساله است. به اینجا که می‌رسد می‌بیند چه کند. باید بایستد. بعد می‌رسد به آنجا که می‌بیند آقای دکتر بقایی به هیچ وجه من الوجوه حاضر نیستند رد صلاحیت کنند، پرونده دارد،‌ در قتل اشرافی... علی زهری هم بود.

حالا آمده‌اند استیضاح کردند. می‌خواهند دکتر مصدق را که از طریق مردم آمده نخست وزیر شده تا الان با کارهایی که کردند نتوانستند از طریق مردم خلعش کنند. حالا بیایند از طریق مجلس استیضاح می‌کنند که دولت بیاید جواب بدهد. حال می‌گویند دولت. آقا نیامده. می‌گویند نه. معاونش هم قبول نمی‌کنیم که آقای دکتر صدر است. خود ایشان بیاید. چنین مساله‌ای که پیش می‌آید و هیاهوی بین‌المللی علیه‌اش راه می‌اندازد.

دکتر مصدق می‌گوید مردم صاحبان اصلی هستند. رفراندوم می‌‌کند و می‌گوید آقا صاحبان اصلی مملکت نظر بدهند. اینها وکیل‌هایشان هستند. نمی‌گوید من باشم یا نه، می‌گوید اینها که در مملکت هستند نمایندگانشان هستند یا نه. مردم می‌گویند نه. پس دکتر مصدق نخست وزیر است. آمده حفظ کرده. مملکت را دست صاحبان اصلی‌اش داده.

بعد اینجاست که سیاست خارجی می‌بیند دیگر به هیچ وجه من الوجوه نمی‌تواند این مرد را از بین ببرد می‌آیند متوسل به کودتا می‌شوند. و این کودتا را شاه هم می‌توانست بکند. ولی حالا دیگر هیچ راهی ندارد. می‌آیند متوسل به کودتا می‌شوند.

شب بیست و پنجم، شب بیست و ششم. شب بیست وهشتم با این اراذل اوباش راه می‌افتند و این هیاهو راه می‌افتند پول سفارت خارجی می‌دهد و همکاری اش را وزارت خارجه می‌کند. افسران نالایقی که یک عده مرتبط بودند و یک عده مقام پرست بودند اینها را در اختیار می‌گیرند و این برنامه را ایجاد می‌کنند.
XS
SM
MD
LG