لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۱۱:۰۴

جاده‌های پنهان؛ رویای آلمان


یک خانواده پناهجو در هامبورگ
یک خانواده پناهجو در هامبورگ

در پایان ماراتن سنگینی که پناهجویان ایرانی برای رسیدن به اروپا طی می‌کنند، آلمان یکی از کشورهایی است که خط پایان این راه دراز است. در چند سال اخیر با افزایش شمار پناهجویان برای ورود به آلمان وضعیت رسیدگی به پناهندگان در این کشور سخت‌‌تر و سخت‌تر شده است.

کمپ‌های پناهندگی در آلمان موسوم به «هایم» در چهارگوشه این کشور پهناور اروپایی شرایط یکسانی ندارند. شلوغی و فضای کم در نظر گرفته شده برای پناهجویان در این کمپ‌ها از یک طرف و واقع شدن برخی از این کمپ‌ها در مناطق دورافتاده شرقی و روستایی معضل دیگر پناهجویان است.

جاده‌های پنهان؛ بخش پانزدهم: رویای آلمان
please wait

No media source currently available

0:00 0:10:00 0:00
لینک مستقیم


رضا پناهجوی ۳۵ ساله‌ شیرازی حدود ده سال است که در آلمان در شرایط بلاتکلیفی به سر می‌برد. آغاز سخنش مملو از فغان است:

رضا: «وقتی این جا رسیدم خودم را معرفی کردم و بعد منتقلم کردند به کمپ بایرن... خود آلمانی‌ها معترفند که بایرن یک استان بسیار سخت‌گیری است به خاطر پناهنده‌ها، یعنی اصلا‌ً‌ هیچ جوری به پناهنده‌ها رحم و مروت ندارد. جواب اول منفی آمد، اینجا تر و خشک را با هم می‌سوزند. گفتند باید منتظر باشی تا جواب دومت بیاد. بعد از آن دو سال علاف شدم در بدترین شرایط و بدترین کمپ‌ها؛ یعنی جوری بود که واقعا‌ً گذشتن یک روزش به آدم یک سال می‌گذرد، خیلی سخت است. یک کمپی بودم که توی هر اتاقی مثل گوسفند چهار یا پنج تا آدم قرار می دادند و بعضی مواقع‌ هم از یک کشور نبودند. چهل یورو آن موقع فقط می‌دادند برای خرج خوراکت؛ هفته‌ای دو بار هم پاکت غذایی می‌دادند. جیره‌ای مثل صندوق تا الان هم ادامه دارد. ۹ سال است همه‌اش دارم غذای تکراری می خورم... این بسته‌هایی که اصلا‌ً ببخشید جلوی سگ هم بگذاری رویش را می‌کند آنطرف؛ ما مجبوریم؛ دیگرچه کار کنیم، پناهنده‌ایم که نمی‌ریم.»

محمد، پناهجوی ۳۴ ساله ایرانی کمپ‌های مناطق جنوبی آلمان را جهنم توصیف می‌کند:

محمد: «وقتی رسیدم آلمان، گفتند خودت را بایرن معرفی کن. یعنی دقیقا‌ً جنوب آلمان. به یک شکلی جهنمی است برای پناهجویان. شرایط اینجا خیلی سخت است. [اینجا] یکی از تنها معدود جاهایی است که در آن محدودیت تردد لحاظ می‌شود. کنترل زیاد است؛ توی کمپ‌های پناهندگی مدت‌های زیادی می‌مانی. فرضا‌ً اجازه نداری بیرون خانه بگیری؛‌خیلی خیلی قوانین سخت است، به علت فدرالیسم خیلی متفاوت است و در بایرن و جنوب آلمان شرایط بیشتر سخت است. تو هیچ انتخابی نمی‌توانی بکنی، به روستاهای بسیار کوچک و دورافتاده باید بروی، حق انتخاب هم نداری. حتی هم اتاقی‌ات را نمی‌توانی انتخاب کنی، باید با سه نفر دیگر در یک اتاقی زندگی کنید.»

این شرایط برای مهران که با همسرش در منطقه‌ای دورتر و در محدوده مرز آلمان و اتریش هستند،‌ سخت‌‌تر است:

مهران: «کمپ ما یک روستای خیلی دورافتاده در مرز اتریش و آلمان است. هیچ امکانات اولیه ندارد، یعنی در کل روستا فوقش ده تا خانوار زندگی می‌کنند. اولین فروشگاه نزدیک به اینجا حدود پنج کیلومتر راه است، این پنج کیلومتر راه را ما با دوچرخه باید طی کنیم، فرقی نمی‌کند چه هوا بارانی باشد، یا برف ،سرد یا گرم باشد، باید هفته‌ای یک بار این راه را برویم. آب مصرفی اینجا‌ آب آشامیدنی خیلی بی‌کیفیتی است، ما مجبوریم آب معدنی بخریم، با آن وزن سنگینش هر روز برداریم و پشت دوچرخه ببندیم و توی این مسیر برف برگردیم.خب شرایط خیلی سخت است، یک اتاق کوچک، برای دو نفر، من و زنم توی یک اتاق خیلی کوچک زندگی می‌کنیم، نه کتابخانه‌ای،‌ نه امکان آموزشی و نه هیچ چیز دیگری.»

روند رسیدگی به پرونده پناهجویان ایرانی در آلمان طولانی و زمان‌بر است. پناهجو گاه تا سال‌های متمادی باید منتظر روشن شدن وضعیتش بماند.

امیر: «سیاست قبولی پناهندگی در آلمان سخت است و سخت‌گیری‌های شدیدی نسبت به پناهجو دارد. طبق قانون خودشان از زمانی که یک پناهنده اعلام درخواست پناهندگی می‌کند، تا زمانی که اولین جوابش را می‌گیرد باید شش ماه طول بکشد حالا چه جواب مثبت و یا منفی باشد. ولی من خودم تازه بعد از ده ماه تاریخ مصاحبه برایم مشخص کردند. در کنار این قضیه، تبعیضی که بین شما و شهروند آن کشور قائل می‌شوند، اینها خودش زجرآور است. جوری با تو برخورد می‌کنند انگار از کشوری آمدی که توی کشورت هیچ امکاناتی نداشتی، حتی ماشین ندیدی. اینجا مثلا‌ً برایت بهشت است، شما هم در مرحله اول همه سعی و تلاشت این است که به هر طریقی که شده آن حق شهروندی‌ات را دریافت کنی و ادامه زندگی‌ات را به آن روالی که خودت دوست داری و برای خانواده‌ات متصوری، ادامه بدهی.»

انتظار، محدودیت تردد، بیکاری و دورماندن از جامعه اصلی و ده‌ها مشکل دیگر، پناهجویان را به واکنش‌های اعتراضی و از جمله اعتصاب غذا تا دوختن لب‌های خود می‌کند.

امیر: «ما چون به نتیجه نرسیدیم با گروه تصمیم گرفتیم اعتصاب غذا را شروع کنیم تا این جوری به دولت فشار بیاوریم که به درخواست ما رسیدگی کند. از ملیت‌های مختلف بودیم، شرایط نامساعد جوی هم هم خیلی اذیتمان کرد. پلیس اجازه برپا کردن چادر به ما نداد، مجبور بودیم همانجا به صورت نشسته، ایستاده، زیر باران استراحت کنیم. من خودم چهل و هشت ساعت اول اصلا‌ً‌ نخوابیدم. ما پنج روز اول اعتصاب غذای تر داشتیم. بعد از پنج روز وارد اعتصاب غذای خشک شدیم. مدت ۱۱ روز طول کشید، من خودم تا حالا اعتصاب غذا نکرده بودم و هیچ ‌زمینه ذهنی هم نداشتم، ولی شرایط واقعا‌ً وحشتناک بود، واقعا‌ً‌ وحشتناک بود.»

در این میان پس از سال‌ها وقتی تقاضای پناهندگی یک پناهجو چند بار رد می‌شود، اگر چه آنها به کشور مبداء‌ بازگردانده نمی‌شوند اما از بسیاری از امکانات و شرایط عادی زندگی محروم می‌شوند و به قولی فقط در جامعه حضورشان تحمل می‌شود. اما این تحمل گاه برای پناهجو به همراه زندگی‌اش زودتر به پایان می‌رسد.

«م. ر.»، پناهجوی ۳۰ ساله ایرانی از جمله کسانی بود که به گفته محمد، هم‌اتاقی‌اش فقط در یک لحظه کم آورد و به زندگی خویش پایان داد.

محمد: «من خودکشی یکی از دوستان ایرانی را در کمپ دیدم البته مثل او زیاد بودند، از بچه‌های افغانستان دیدم که خودکشی می‌کردند؛ بچه‌های آذربایجان. او با ما بود و به خاطر برخی مسائل روحی و اینکه به او اجازه نمی‌دادند برود پیش خانواده‌اش برود دچار مشکلات روحی شده بود. حتی خواهرش در کلن زندگی می‌کرد و خیلی شرایط روحی بدی داشت. این برگشتن از اینجا چرا اینقدر سخت است که من نمی‌دانم چرا او حاضر نشد سوار هواپیما شود برگردد به ایران. البته شاید واقعا‌‌ً مشکل داشت و شاید نمی‌توانست برگردد ولی قدم آخر را اول برداشتن و این کار را کردن و فشار این شرایط سخت است و بالاخره او در اتاق خودش خودکشی کرد.»

برای کسانی که در کمپ‌های پناهندگی تنها هستند، مشکلات برای یک نفر است. اما برای پناهجویانی که با خانواده آمده‌اند مشکلات شکل دیگری به خود می‌گیرد. در روزی که مهران پناهجوی ایرانی برای خرید به خارج کمپ رفته بود وقتی باز می‌گردد با صحنه حیرت‌آوری روبه‌رو می‌شود.

مهران:«همه اینها باعث شد که ما توی اتاق حتی در زندگی خصوصی‌مان با مشکلات زیادی بربخوریم. همسرم هر روز گریه و زاری می کرد و سرانجام به یک جایی رسید که یک روز وقتی برگشتم خانه دیدم خانمم یک مقدار زیادی قرص خورده و افتاده روی زمین و در حال نفس‌های آخر است. با آمبولانس تماس گرفتم و به بیمارستان منتقلش کردیم و الان دو هفته است که در بیمارستان اعصاب و روان بستری شده است.»

انسان موجودی اجتماعی است، گاه اجتماع پذیرای این موجود نیست و گاه این انسان است که راه ورود به اجتماع را نمی‌یابد. اما برای ورود به جامعه آلمانی باید قبل از هر چیز تفاوت‌های خود با آنها را دانست. این را رضا می‌گوید:

رضا: «مردم آلمان نسبت به دیگر کشورهای اروپایی یک خورده در رفیق شدن نامهربان‌ترند. یعنی شاید یک ماه بشناسندت و بعد از یک ماه یک هِلو بهت بگویند یا یک سلام بهت بدهند. سئوال ازشان می‌کنی یک خورده خشک جواب می دهند. یک بار بهت چیزی را بگویند خب فکر می‌کنند همه چیز را گفتند. حتی می‌شد که بیست روز-بیست روز نمی‌توانستم از خانه بیرون بیایم. خیلی حالم بد بود، هنوز هم بد است. الان با اطرافیانم ارتباط خیلی کم دارم، اصلا‌ً‌ حوصله ندارم و الان هم تنهایم. در یک جاده جنگلی باریک دارم قدم می‌زنم.»

مستند جاده‌های پنهان به پایان جاده‌هایی ‌رسید که پیدا و پنهان آن هنوز برای بسیاری از گام‌نهندگان در این جاده ناگفته و بسته باقی می‌ماند.

XS
SM
MD
LG