لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۱۴:۰۴

نوروز با داریوش: دکلمه‌ای برای آزادی


همکاری خلاقانه داریوش اقبالی و فرامرز اصلانی روی صحنه و در استودیو یکی از رویدادهای چشمگیر هنری در سال ۱۳۹۰ بود که در سال جدید نیز ادامه خواهد داشت. در مصاحبه نوروزی رادیوفردا که در ویژه‌برنامه نوروزی بخش موسیقی «فردآهنگ» پخش شد، داریوش از چگونگی پا گرفتن این همکاری سخن می‌گوید، از تلاش‌هایش برای راه‌اندازی اتحادیه صنفی هنرمندان در خارج کشور و از نرم‌افزار جدیدی که با نصب روی تلفن همراه، شما را با داریوش همراه خواهد کرد.

  • رادیوفردا: داریوش عزیز، می‌دانم که سرتان این روز‌ها بسیار شلوغ است، با اجرای برنامه کنسرت‌ها در سراسر دنیا. و خیلی خوشحالم که لطف کردید و تقاضای مرا پذیرفتید برای صحبت با رادیوفردا و برنامه فردآهنگ.

داریوش: ‌من خوشحالم وقتی هست که بعد از مدت‌ها دوباره با شما نازنین صحبت کنم. مخصوصاً صدایم را هموطنان‌مان بشنوند. در آغاز سال نو سالی باشد پربار برای همه. سال تحول باشد. سال تغییر خوبی‌ها و دوستی‌ها باشد.

  • من هم امیدوارم. صحبت تغییر و تحول و دوستی کردید. کنسرت مشترکی است که با همکارتان و خواننده محبوب دیگر فرامرز اصلانی روی صحنه بردید. این خیلی اتفاق جالبی بود. چه طور شد این اتفاق افتاد که شما تصمیم گرفتید با هم برنامه اجرا کنید؟

از آنجایی که من خودم یکی از طرفداران فرامرز عزیز هستم، روزی از او دعوت کردم. خواهش کردم آمد خانه. عین واقعیتی را که اتفاق افتاده می‌گویم. به او گفتم فرامرز جان، فکر می‌کنم من و تو دینی به هم داریم. بدهی‌ای به هم داریم و آن این است که هیچ موقع در کنار هم نبودیم. آیا حاضری چنین کاری بکنیم؟ گفت داریوش، اگر عشق باشد، با عشق باشد، آری. این کلمه‌اش بیشتر مرا جذب کرد و همکاری خیلی صمیمانه‌ای و خیلی صادقانه‌ای... و دوستی بی‌ریایی بدون [این که] من چه جوری باشم و تو چه جوری باشی... چون در جامعه هنری ما به نوعی هست. کی اول بخواند، کی دوم بخواند، کی عکسش بالا باشد... متاسفأنه هنوز در قدم‌های اول ما گیر می‌کنیم. این است که اصلا بحث سر این نشد. ایده‌ام این بود که من و همکار دیگرم روی صحنه برای مردم برنامه اجرا می‌‌کنیم و نتیجتاً مردم این جذابیت را در رابطه ما دو نفر همکار می‌بینند. این اتفاق با من و فرامرز بسیار زیبا افتاد که الان هم که نزدیک به نوروز هستیم و چندتا برنامه داریم، می‌دانم این همکاری این قدر زیبا بوده که ادامه خواهد داشت. کارهای مشترک دیگری را با هم داریم تدارک می‌بینیم که انشا‌ءالله آنها را انجام خواهیم داد.

  • قابل تصور نبود که این کار‌ها چه قدر موفق و دلنشین از کار درآمده است. از قرار معلوم با توصیفاتی که شما کردید، به خصوص از جامعه هنری خارج از ایران، مثل این که پروژه‌ای تک و منحصر به فرد می‌ماند. یعنی ما سال دیگر زیاد امید نبندیم که شما بتوانید چیزی شبیه به این را با هنرمندان دیگر انجام دهید. یک همچنین چیزی در ذهن‌تان هست؟

دقیقاً درست می‌گویید. نمی‌دانم... واقعاً آتوسا خانم، من نمی‌دانم چیست... نمی‌دانم چه حسی در این قضیه هست. چه مسئله مشکلی هست. من همیشه معتقدم و می‌گویم منی که همیشه از عشق می‌خوانم، منی که از همبستگی می‌خوانم، منی‌ که از دوستی و عاطفه و انسانیت می‌خوانم، باید جوهره‌ای در من هم باشد که بتوانم این را فقط شعار نداده باشم. در من هم باید آن پدیده‌ها وجود داشته باشد.

  • به صورت عملی.

به صورت عملی، کاملاً. یعنی گذشت توی ما باشد. بخشش توی ما باشد. با محبت برخورد کنیم. این نمی‌دانم فقط در جامعه ما این طور است؟ نوعی مسابقه همیشه هست. این مسابقه - معذرت می‌خواهم - خیلی عقب‌افتاده و خیلی پیش پا افتاده و خیلی پوچ! نمی‌دانم این... شاید آن غرورهای کاذب ماست،‌ آن منیت‌های ماست که نمی‌گذارد به هم وصل شویم. من چند وقت پیش هم اتفاقاً در برنامه‌ای بودم، گفتم نمی‌دانم تازگی دولت جمهوری اسلامی خانه سینما را بست، یعنی یک تحقیری جامعه هنری بشود. این طوری ما چرا در این ۳۲ سال نتوانستیم یک خانه هنرمندان درست کنیم. جای تأسف است و کماکان هنوز با دوستان دیگر دنبال این هستم که ببینیم آیا می‌توانیم این خانه هنرمندان را به وجود بیاوریم. چون جامعه هنری ما بسیار آسیب دیده است. بسیار ضربه‌پذیر بوده است. بسیار صدمه دیده. امیدوارم یک عده بیایند بتوانند شرایطی را به وجود بیاورند که هنرمندانی که در تنگدستی به سر می‌برند، در ناراحتی به سر می‌برند، در خاموشی به سر می‌برند، در شرایط بد زندگی به سر می‌برند، بتوانند تکیه‌گاهی داشته باشند. بتوانند اینجا را پایگاه خودشان بدانند. از نظر قوانین بتوانند دنبالش بروند. از نظر بیمه‌های سلامتی‌شان بتوانند...

  • یک جور سندیکا...

دقیقا. یک سندیکا بشود. دو سه بار خواست انجام شود، ولی به خاطر همین منیت‌ها و برتری‌جویی‌ها و خودبزرگ‌بینی‌ها انجام نشد.

  • داریوش عزیز، ‌ صحبت پروژه شد و همکاری‌های پیش رو، خانه هنرمندان... یادم افتاد شما پروژه‌ای را هم شروع کرده‌اید که خیلی جالب است. شما یکی از هنرمندانی هستید که خیلی به‌روز هستند و از فناوری‌های مدرن ‌‌نهایت استفاده را می‌برید. شنیده‌ام برای تلفن آی‌فون شما اپلیکیشنی، نرم‌افزاری ساخته‌اید و عرضه می‌کنید، برای طرفداران‌تان که می‌خواهند کارهای شما را دنبال کنند.

بله این اپلیکیشن را پنج شش ماه است هنوز داریم رویش کار می‌کنیم. ولی بسیار ساده است. نصب کردنش هم‌‌ همان «داریوش اپ» در آی‌فون است و سعی دارم می‌کنم در تلفن‌های دیگر هم این کار را انجام دهم. اپلیکیشنی است که تمام اطلاعات کاری ما از طریق سایت‌مان می‌رود به آی‌فون‌ها که در بخشی از آن ترانه‌های قدیمیم را برای شنیدن گذاشته‌ام که کمپانی خودمان ارائه می‌دهد. از سال ۲۰۰۰ من آلبوم‌هایم را به خاطر مسائل خارج از کشور مجبور شدم خودم تولید کنم، خودم کار را انجام دهم. این‌ها را در سایت آی‌تیونز می‌‌گذارند برای فروش هست...

  • در آی‌تیونز؟

بله از طریق آی‌تیونز و... کمپانی‌های جهانی هستند که هر کسی که حسابی داشته باشد می‌تواند از طریق آن آهنگ‌ها را بگیرد. خبرهایی که در رابطه با کنسرت‌ها و سمینارهای مختلف بنیاد آیینه هست... و بعد بخشی‌اش اختصاص دارد به گفت‌وگوی طرفداران من که چگونه با هم در ارتباط هستند و یا من با آنها چگونه در ارتباط خواهم بود. بیوگرافی و... اپلیکیشن بسیار پرباری دارد می‌شود و شما هم یادآوری کردید. امیدوارم دوستانی که آی‌فون دارند این را در تلفن‌هایشان نصب کنند.

  • پس حواس‌تان باشد، طرفداران داریوش! داریوش هیچ فاصله‌ای با شما ندارد. کار‌هایش، سابقه‌اش و پروژه‌ها و کنسرت‌ها و سمینار‌هایش فقط یک تقه است که با انگشت‌تان به آی‌فون می‌زنید: «داریوش اپ» برای آی‌فون و قرار است برای سیستم‌های دیگر هم به زودی این اپلیکیشن یا نرم‌افزار تلفن همراه عرضه شود. داریوش عزیز، می‌دانم که کنسرت‌های نوروزی را دارید و الان ماه‌هاست که شما در راهید. از این شهر به آن شهر و از این کشور به آن کشور. در این فواصل شما فرصت کرده‌اید کار جدید هم بسازید؟

من برای ایام نوروز هر سال اصولاً نیایشی را همیشه آماده کرده‌ام و از طرق مختلف به گوش مردم رسانده‌ام. امسال هم زبان دیگری را به کار بردم. نیازی که جامعه ما دارد و کماکان دنبال آزادی می‌گردد و بیش از صد سال مبارزات آزادی‌خواهانه... تلاش دارد می‌کند که از این مانع که بر سر راه جامعه هست بگذرد. ‌ پیامی نوروزی با زبان آزادی که اگر این بار قرار است آزادی به سرزمین ما بیاید، پیام این است که با آگاهی بیاید. جامعه‌ای است که مقداری مسائل فرهنگی دارد. با مشکلات فرهنگی‌مان باید روبه‌رو شویم. از خودمان آغاز کنیم. این همیشه پیام بنیاد ما بوده و ما باید اول تک‌تکمان، خودمان را، ‌ دیکتاتورهای درونمان را منقرض کنیم و بعد پذیرای عقاید و پذیرای نظریات و حتی ادیان دیگر باشیم و به عنوان یک انسان به هم نگاه کنیم تا به آزادی برسیم. دموکراسی خودش چارچوبی دارد، آن را باید فرا بگیریم. در واقع آگاهی باید پیدا کنیم. جامعه ما هنوز کماکان به مسائل گذشته نگاه می‌کند. هنوز منتظر یک اتفاق است. هنوز منتظر یک نفر است که بیاید نجاتمان دهد. این اتفاق نخواهد افتاد. یک نفر به نجات ما نخواهد آمد. این پراکندگی آسیب‌هایی که می‌بینیم، ‌ ارثیه‌ای که به جا مانده، باید به دست خود مردم برطرف شود. هرکسی مسئول است در مقابل آن سرزمین.

  • داریوش جان شما لطف کردید، این دکلمه را در اختیار ما گذاشتید و بعد از پایان مصاحبه آن را همراه شنوندگان خواهیم شنید. ازتان تشکر می‌کنم. اجازه بدهید همین جا سال نو را به شما تبریک بگویم. امیدوارم سال خوبی پیش رو داشته باشید. تندرست باشید و شنونده‌هایتان را با ترانه‌های جدید و زیبا خوشحال کنید. قبلا برایتان تعریف کرده بودم که یکی از ترانه‌های بسیار زیبای شما، ‌ «دنیای این روزهای من» در سالی که گذشت یکی از ترانه‌های محبوب و موفق رادیو فردا بود و شنونده‌های ما طی دوماه پیاپی به این ترانه رأی‌های زیادی دادند و در فهرست ترانه‌های بر‌تر رادیو فردا جای داشت.

خیلی ممنونم از شما و خوشحالم که این را فرمودید. امیدوارم در سال جدید بتوانم کارهای پرباری را تقدیم هموطنانم بکنم و آرزوی سلامتی برای مردمم دارم. آرزوی پیروزی برایشان می‌کنم. آرزوی آرامش برای آن سرزمین می‌کنم. آرزو می‌کنم که این ناراحتی و این شرایط سخت از آن سرزمین رخت ببندد. چرا که مردم ما لیاقتشان بالا‌تر از این چیزهاست. از شما سپاسگزارم و نوروز را برای همه‌تان پیروز می‌بینم.

  • بازهم تشکر‌ داریوش جان. خیلی ممنون.

اما شنونده‌های فردآهنگ! این شما و این هم هدیه نوروزی داریوش اقبالی، دکلمه‌ای خطاب به آزادی، ‌ برای آزادی:

آی،‌ای آزادی!

اگر روزی به سرزمین ما رسیدی، برایمان از مرگ نگو. به گورستان نرو. گورستان پایان است. نباید آغاز باشد. این بار توی دهان هیچکس نزن. وعده توخالی نده. نفت را بر سر سفره‌ها نیار. نانمان را بر سر سفره‌هایمان باقی بگذار. از آب و برق مجانی نگو. از تلاش انسانی بگو. از سازندگی و آبادانی بگو. از تعهد کور نگو. از تخصص و دانش و شعور بگو.

آی،‌ای آزادی!

اگر روزی به سرزمین ما رسیدی با شادی بیا. با شادی بیا. با چادر سیاه و تحجر و ریش نیا. با آواز و موسیقی و رنگ بیا. با تفنگ‌های بزرگ در دست کودکان کوچک نیا. با گل و بوسه و کتاب بیا. از تقوا و جنگ و شهادت نگو. از انسانیت و صلح و شهامت بگو. برایمان از زندگی بگو. از پنجره‌های باز بگو. دل‌های ما را با نسیم آشتی بده. با دوستی و عشق آشنایمان کن. ما از تو چیز زیادی نمی‌دانیم. ما فقط نامت را زمزمه کردیم.‌ای نادیده‌ترین! ما به وسعت یک تاریخ از تو محروم مانده‌ایم.

هان ‌ای آزادی!

اگر به سرزمین ما آمدی، با آگاهی بیا. اگر به سرزمین ما آمدی، با آگاهی بیا. آخر می‌دانی، بهای قدم‌های تو بر این خاک، خون‌های خوب‌ترین فرزندان این سرزمین بوده است. بهای تو سنگین‌ترین بهای دنیاست. پس این بار با آگاهی بیا! با آگاهی بیا!

----------------------------------------------------
www.Dariush2000.com
www.Behboudi.com
www.Ayeneh.org
www.DariushEghbali.com
XS
SM
MD
LG