لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۰۸:۱۲

نيروي سوم: جنبش «نشاط» جوانان ايران: مصاحبه با نويسنده كتاب «دگرگوني اجتماعي در ايران»


بهنام ناطقي (مجله نيويورك)، مصاحبه با بهزاد يغمائيان

بهنام ناطقي (راديوآزادي): امروز در مجله نيويورک، در هفته سالگرد حمله پليس جمهوري اسلامي به خوابگاه هاي دانشجويان دانشگاه تهران، آشنائي با آقاي بهزاد يغمائيان، نويسنده ومحقق که در آخرين کتاب خود « دگرگوني اجتماعي در ايران» Social Change in Iran از مشاهدات عيني خود در جريان تظاهرات پنج روزه تيرماه 1378 سخن مي گويد، جنبش دانشجوئي در ايران را تحليل مي کند و به بررسي نسل سوم انقلاب يا خيل عظيم جواناني مي پردازد که با جنبش عظيم اجتماعي نشاط، آموزه هاي فرهنگي جمهوري اسلامي را به چالش مي طلبد. تبديل زندگي روزمره به مبارزه سياسي، امروز در مجله نيويورک ... ب.ن.: جنبش هاي رسمي دانشجوئي در ايران، دفتر تحکيم وحدت و ساير تشکل هاي دانشجويان که پسوند اسلامي با به دنبال خود مي کشد، تنها بخش کوچکي از جوانان ايراني، بچه هاي انقلاب يا نسل سومي ها را شامل مي شود. آقاي بهزاد يغمائيان، نويسنده 49 ساله مقيم نيويورک، استاد اقتصاد کالج رامپاپو نيوجرسي، در کتابي که ماه گذشته انتشارات دانشگاه ايالتي نيويورک از وي منتشر کرد، کتاب Social Change in Iran توصيف تازه اي از نسل جوان ايران بدست مي دهد، آميزه اي ازمشاهدات عيني و تجزيه و تحليل عميق اجتماعي و تاريخي، که حاصل تحقيقي است که در خلال يک سال اقامت در ايران در سال 1998 انجا م داد که طي آن هم در تظاهرات روزهاي پس از 18 تير حضور يافت و هم تجربه دست اولي از زندگي با جوانان نسل سومي، نسلي که او در کتابش آنها را بچه هاي جمهوري اسلامي خواند، بدست آورد. آقاي بهزاد يغمائيان از اين بررسي ها در کتاب خود نتيجه مي گيرد که شکست جمهوري اسلامي در تربيت نسلي با الگوي فرهنگي که تبليغ مي کرد، نسلي سرکش و مخالف به بار آورده است که عامل تحول بعدي عظيم اجتماعي در ايران است -- تحولي که با توجه به گرايش هاي سياسي و فرهنگي اين نسل، حرکت به سوي يک جامعه عرفي و غير مذهبي خواهد بود مبتني بر آزادي هاي فردي و فرهنگي. ... ب.ن.: آقاي بهزاد يغمائيان، در مصاحبه با بخش فارسي راديواروپاي آزاد، راديوآزادي مي گويد در کتاب خود تحول فرهنگي را توصيف مي کند که در سال 1998 در سفر به ايران شاهد شکل گرفتن آن بود. بهزاد يغمائيان: موقعي كه به ايران رفتم بيشترين مسئله اى كه در مورد اقتصاد و تغييرات جامعه به چشم مي خورد بچه هاى خود جمهورى اسلامي بودند چيزى كه من در كتاب بچه هاى جمهورى اسلامي مي نامم، يعني آنچه كه به آن نسل سوم مي گويند. بهترين مهم ترين و قوي ترين جنبشي كه در ايران وجود دارد همين جنبش بچه هاى جمهورى اسلامي است. من احساس مي كردم كه در حال حاضر يك تحول فرهنگي در ايران اتفاق مي افتد و اين تحول فرهنگي نشانه بحران عميق فرهنگي جمهورى اسلامي ايران است. و به نظر من مي آمد كه همين تحول فرهنگي است كه ضعيف ترين نقطه جمهوري اسلامي ايران است. يعني اگر چيزي جمهوري اسلامي را تضعيف مي كند و به آخر كارش مي رساند، بچه هاي جمهوري اسلامي هستندو خواست اين بچه ها بيشتر از آنكه خواست سياسي باشد يك خواست فرهنگي است، يعني بچه ها تقاضايشان آزادي بيان فرهنگي است. ب.ن.: صداي آقاي بهزاد يغمائيان را مي شنويم، مولف کتاب Social Change in Iran يا دگرگوني اجتماعي در ايران که ماه گذشته از سوي انتشاراتي دانشگاه ايالتي نيويورک منتشر شد. کتاب آقاي يغمائيان بر خلاف کتاب هاي دانشگاهي متعددي که در باره ايران و پايه هاي فکري جمهوري اسلامي و مخالفان آن منتشر مي شود، ساختار متفاوت و مدرني دارد که از يک طرف به خاطر شوري که نويسنده در استدلال به کار مي برد و بهره اي که از وقايع روز، مقالات روزنامه ها، تاريخ و مشاهدات عيني مي برد، آن را به طرز شگفت انگيزي براي يک کتاب تحقيقي، خواندني ساخته است. آقاي يغمائيان در فصلي از اين کتاب به جنبش هاي دانشجوئي در ايران پس از انقلاب مي پردازد و به اين نتيجه مي رسد که آنچه در مطبوعات ايران و اخبار رسمي از آن تحت عنوان جنبش دانشجوئي در ايران نام برده مي شود، جنبش دانشجوئي اسلامي طرفدار اصلاحات حکومتي است، يک جريان منزوي است با هواداران اندک که از تحول فرهنگي و اجتماعي جوانان ايران جدا افتاده است و اين جدائي در روز ها ي تظاهرات بعد از 18 تير مشهود بود که اکثريت جوانان تظاهر کننده براي نخستين بار استقلال خود را از جنبش دانشجوئي اسلامي نشان دادند. اقاي بهزاد يغمائيان مي گويد: بهزاد يغمائيان: چيزي که من سعي مي کنم در اينجا نشان بدهم اين است که جنبش دانشجوئي اسلامي اصلاح طلب، خيلي منزوى است در واقع عليرغم آنكه جمهورى اسلامي به آنها جنبش دانشجويي مي گويد، جنبش دانشجويي ديگرى خارج از آن، كه بسيار بزرگتر از اينها است، وجود دارد و آن جنبشي كاملا عرفي است و مذهبي نيست و جنبشي است كه تحول فرهنگي اش آن را به سياست رسانده است. در واقع از فرهنگ شروع كرده است و اكنون به سياست رسيده است. خواستهاي اين جنبش اغلب فرهنگي هستند كه اكنون سياسي شده اند و حق بيان مي خواهد نه تنها بيان سياسي، بلكه فرهنگي و فرهنگي را كه مي خواهد بيان كند كاملا غير اسلامي است و گاه ضد اسلامي است، فرهنگي كه كوچكترين آشنايي و دوستي با دفتر تحكيم وحدت ندارد. اين نكته تضادي به وجود آورده بود كه در روزهاي تظاهرات خيابان خود شاهد عيني بودم كه دفتر تحكيم وحدت سعي مي كند بچه ها را به دانشگاه بكشاند و به مسجد ببرد در حاليكه بچه ها نمي رفتند. در واقع در خيابانهاي تهران بچه هاي جمهوري اسلامي، سازي جداگانه از دفتر تحكيم وحدت مي زدند. مثلا چند شعاري را كه به خاطر مي آورم اين بود كه بچه هاي دفتر در بلندگو مي گفتند كه : «عزا، عزاست امروز، روز عزاست امروز، دانشجوي مسلمان صاحب عزاست امروز.» بچه هايي كه آنجا بودند مي گفتند: «عزا، عزاست امروز روز عزاست امروز، دانشجوي مبارز صاحب عزاست امروز.» يعني در همان روز مبارزه بچه هاي جمهوري اسلامي خط كشي خودشان را نه تنها با جمهوري اسلامي و نه تنها با خامنه اي نشان مي دادند به عنوان مثال در شعار «سيد علي پينوشه ايران شيلي نمي شه،» بلكه با رهبري دانشجوئي اسلامي هم نشان مي دادند. يك نسل جديد به وجود آمده بود نسلي كه كاملا مستقل بود نسلي كه رهبري نداشت خود جوش بود و اينها بودند كه آن تحول عظيم را در آن يك هفته به وجود آوردند. هنوز هم اين نسل وجود دارد هنوز هم خود جوش است هنوز هم رهبري ندارد يعني تمام اين نكاتي كه در روزنامه هاي ايران در مورد جنبش دانشجويي نوشته مي شود در واقع با جنبش دانشجويي صحبت نمي كند، بلكه در مورد بخشي صحبت مي كنند كه زماني در درون دولت بود و امروز در حال بيرون آمدن است و كاملا كوچك ومنزوي است و هيچ ربطي به تحول دروني جوانهاي ايران ندارد آنها نسل سوم را مي شناسند نسل سوم كاملا متفاوت است. ب.ن.: آقاي بهزاد يغمائيان در کتاب «دگرگوني اجتماعي در ايران» Social Change in Iran، براي نخستين بار در يک تحقيق در باره جامعه جديد ايران به بررسي انواع مبارزه سياسي مي پردازد که جوانان ايراني، دختر و پسر، به تدريج آن را به بافت زندگي روزمره خود وارد کرده اند و موشکافانه به مفاهيم رفتارهاي به ظاهر عادي اي مي پردازد که در ايران شکل اعتراض و مبارزه سياسي به خود گرفته است که واکنشي است به کوشش جمهوري اسلامي براي حاکم کردن يک فرهنگ خاص در جامعه. آقاي بهزاد يغمائيان مي گويد: بهزاد يغمائيان: براي اولين بار در ايران ما مشاهده مي کنيم که زندگي روزمره تبديل شده است به محل مبارزه ، محل مبارزه براي تغيير واقعيت خود و بيان ديگري از واقعيت. جمهوري اسلامي در ابتدا كه روي كار آمد در واقع مدينه فاضله خاصي در نظر داشت، پايه هاي فرهنگي جمهوري اسلامي بسيار مهم بود در واقع قصد جمهوري اسلامي اين بود كه يك فرهنگ نوين اسلامي را در جامعه به وجود بياورد جامعه اسلامي بر مبناي فرهنگ اسلامي، اسلامي كردن جامعه در واقع كاري كه كردن آن بود كه موسيقي را منع كردند، مشروب رامنع كردند، مرد و زن را در دانشگاه جدا كردند و تمام داستانهايي كه مي دانيد. به نوعي من متاسفانه واژه مناسبي در فارسي براي آن ندارم اما مي گويم body politics يا سياست بدن كه جمهوري اسلامي ايران به وجود آورد. بحث بر سر اين بود كه از طريق كنترل بدن به خصوص بدن زنها، فرهنگ نوين اسلامي يك جامعه را به وجود آورند. چيزي كه ما مشاهده مي كنيم و به خصوص بعد از اينكه من به ايران رفتم هر روز به چشم من مي خورد، اين بود كه بچه هاي جمهوري اسلامي، به خصوص زنان، وارد يك body politics يا سياست بدن متفاوتي شده اند؛ در واقع با مقابله با جمهوري اسلامي و سياست بدن جمهوري اسلامي سياست بدن جور ديگري را به وجود مي آورند و اين زيباترين چيزي بود كه من در ايران مشاهده كردم. زماني كه بچه ها از خانه بيرون مي روند در واقع مقابله با جمهوري اسلامي از همانجا شروع مي شود. نحوه راه رفتن، لباس پوشيدن، يا چگونگي خنديدن و چگونگي حرف زدن با ديگران، در واقع فشارهايي كه جمهوري اسلامي به اين بچه ها آورد كاري كرد كه بچه ها بدون داشتن خواست سياسي حركات روزمره شان را در زندگي روزمره به حركات سياسي تيديل كردند. ب.ن.: آقاي بهزاد يغمائيان که بخشي از آخرين کتاب خود، دگرگوني اجتماعي در ايران Social Change in Iran را به مشاهدات عيني خود از ناآرامي هاي دانشجوئي تيرماه 1378 اختصاص داده است، مي گويد در اين تظاهرات براي نخستين بار قدرت بالقوه سياسي واکنش فرهنگي جوانان ايراني به فرهنگ تحميلي جمهوري اسلامي، خود را به صورت جنبش اجتماعي براي نشاط و شادي نمايان ساخت و در جامعه کنوني ايران شايد براي اولين بار در جهان، شادي به عنوان يک نيروي براندازنده مطرح شده است آقاي بهزاد يغمائيان، نويسنده کتاب دگرگوني اجتماعي در ايران Social Change in Iran مي گويد: بهزاد يغمائيان: اتفاقي که در 18 تير افتاد سه سال پيش که من در ايران بودماين بود كه براي اولين بار ما ديديم كه اين جنبش فرهنگي تبديل به جنبش سياسي شده است. و به جمهوري اسلامي نشان داد كه اين قوه محركه انتقال فرهنك به سياست كاملا وجود دارد. من در كتابم واژه "جنبش اجتماعي براي نشاط و شادي" را به كار مي برم. من فكر مي كنم شادي مبناي سازماندهي جوانان ايران براي يك جنبش سياسي است. جالب است زيرا هنگاميكه جمهوري اسلامي سر كار آمد شادي را منع كرد، شادي گناه بود و امروزه برعكس آن، شادي منبع سازماندهي جنش دانشجويان و جوانان ايران شده است. جالب است زيرا حتي يكي از روزنامه هايي كه بعد از دوم خرداد انتشار پيدا كرد، به اسم نشاط بود. به عقيده من اينها اتفاقي نيست . نشاط شادي يا joy به انگليسي، اينها سازماندهي مي كنند زيرا پادزهر آن چيزي هستند كه جمهوري اسلامي به وجود آورده. اميد جمهوري اسلامي اين بود كه نسل خودشان را به وجود بياورند و اين نسل پايه تداوم جمهوري اسلامي در آينده باشد. به خواب هم نمي ديدند كه اين نسلي كه به وجود آورده اند در واقع قويترين مهره هاي جنبش ضد جمهوري اسلامي باشد. ب.ن.: اين را به چه نحو در كتاب تصوير کرديده ايد؟ بهزاد يغمائيان: سه فصل کتاب مشخصادر مورد جوانان جمهوري اسلامي است. فصل قبل از اينها، فصل دوم كتاب در مورد فرهنگ جمهوري اسلامي ايران صحبت مي كنم، فرهنگ سياسي اجتماعي كه جمهوري اسلامي در ظرف بيست سال سعي كرد در ايران جا بياندازد. خشونت، منع شادي، پرستش مرگ، پرستش رنگهاي تاريك و نفرت از رنگ شاد، و تمام كارهايي كه جمهوري اسلامي در اين زمينه كرد. من به جاي اينكه اينها را به صورت شعار يا به اصطلاح به صورت تحليل مطرح كنم با مثال هاي زندگي روزمره مطرح كرده ام. سعي كردم نشان بدهم كه چگونه جمهوري اسلامي در زندگي روزمره يك رژيم ترور و وحشت به وجود آورده و جنبه فرهنگي سياسي دارد و ملغمه اي است از فرهنگ و سياست. فصل بعدي كتاب، يعني اولين فصل در مورد جوانان جمهوري اسلامي، به نام "جنبش براي نشاط" است. يعني در واقع پادزهر مخالف فصل دوم است. فصل دوم نشان مي دهد كه چگونه فرهنگ غم، مرگ و مرگ پرستي در ايران توسط جمهوري اسلامي سعي كرده جابيافتدو بخش سوم نشان مي دهد كه چگونه بچه هاي جمهوري اسلامي فرهنگ نشاط و فرهنگ ضد مرگ را پيش مي برند. فصول چهار و پنج جنبه هاي سياسي جنبش نشاط را مطرح مي كنند. فصل چهارم مشخصا در مورد تحول جنبش دانشجويي اسلامي كه قبلا طرفدار جمهوري اسلامي بود به يك جنبش دانشجويي اسلامي رفاه خواه يا اصلاح طلب است. در مورد دفتر تحكيم وحدت و بچه هاي صداي دانشجو صحبت مي كنم كه چگونه تحول پيدا كردند. فصل پنجم فصلي است كه مشخصا با مثالهاي زندگي روزمره نشان مي دهد كه چگونه جنبش آن بچه هاي جمهوري اسلامي كه نه مسلمان هستند نه چيزي به جنبش سياسي تبديل مي شود و پايان اين فصل همان تحولات سياسي سه سال پيش است كه دانشجوها را به خيابانها كشاند. ب.ن.: جالب است خواندن كتاب شما چون در آن مخلوط كرده ايد تجربه هاي شخصي خود را و داستان هاي روزمره را با بينش هاي سياسي در باره فضاي آنجا. يكي از اينها اين بود كه شما با يك عده جوان مي رويد به ميهمان حسين و بعد معلوم مي شود كه اينها دارند مي روند آن عزا را براي خود به ميهماني تبديل مي كنند. بهزاديغمائيان: براي من يكي از جالب ترين اتفاقاتي بودكه در ايران برايم رخ داد و آنجا هم نمي گويند ميهماني حسين. اسمي كه درايران به كار مي برند «حسين پارتي» است. اتفاق اينجوري رخ داد كه روز قبل كشته شدن امام حسين بود فكر مي كنم، يكي از بچه هاي فاميل دختر جواني به من زنگ زد. گفت چيكار مي كني؟ من داشتم تايپ مي كردم و مي نوشتم. خسته بودم. گفتم هيچي مشغول نوشتنم. گفت امشب مي خواهي بيائي پارتي؟ گفتم چرا كه نه. گفت يك حسين پارتي هست بيا. من فكر كردم شوخي دارد مي كند ولي به هر حال چون خسته بودم گفتم «حسين پارتي» را مي آيم. بعد رفتم كه با اين ها بروم حسين پارتي. بيرون در منتظر شدم كه اين بچه ها بيايند بيرون. دانه دانه آمدند. هفت هشت تا دختر آمدند بيرون همه شان لباس هاي خيلي خوشگل پوشيده بودند. روسري ها را كنار زده بودند. موهاشان خيلي زيبا معلوم بود. ادوكلن هاي مختلف زده بودند. بعضي ها بوي خوب مي داد و بعضي ها بوي بد مي داد. همه ماتيك و لوازم آرايش ديگر استفاده كرده بودند. كفش هاي خوشگل. كفش در ايران خيلي مهم است، براي اينكه از تنها البسه اي است كه شخصي است يعني از طريق كفش، كارآكتر و شخصيت انسان ها نشان داده مي شود. اين را من نمي دانستم تا بچه ها به من يادآوري كردند. به هر حال با اين بچه ها راه افتادم ودر خيابان كه مي رفتيم مي ديديم گروه هاي ديگري هم دارند مي روند. مثلا از طرف ديگر خيابان يك گروه شش نفره مي ديديم يا گروه پنج نفره پسر يا حتي دختر و پسر باهم ديگر. همه خوش لباس. گاه گداري موبايل هاشان زنگ مي زند با موبايل حرف مي زدند. احساس مي كردي داري مي روي به يك جشن بزرگ. با بچه ها آمديم و رسيديم جلوي يك دبيرستان. دبيرستان شده بود هيات، يا حسينيه. پرچم سبز و مشكي و غيره تمام ديوار ها را زده بودند و نور فراوان و لامپ و يك سري آدم هاي بسيج نما هم آنجا بودند ولي منطقه مقابل دبيرستان پر بود از بچه هاي خوش لباس خوشگل و بچه هائي كه در واقع آن جنبش نشاط را كه در باره اش صحبت مي كردم به نقطه اوجش رسانده بودند و آمده بودند در شب قبل از كشته شدن امام حسين در هيات شركت كنند. مدتي آنجا بودم و مي ديدم كه بچه ها راه مي روند و پسر ها در ماشين هاشان كروز مي دهند و جلو و عقب مي روند و دختر ها را نگاه مي كنند، چشمك به هم مي زنند، شماره تلفن رد و بدل مي كنند. معركه عجيبي بود. يعني سوگواري امام حسين را بچه ها با نبوغ خيلي زياد تبديل كرده بودند به امكان جشن گيري يا بيان فرهنگ خودشان. بيان فرهنگي كاملا متفاوت با فرهنگ جمهوري اسلامي ولي كار زيباي اينها اين بود كه رفته بودند در بطن فرهنگ جمهوري اسلامي و آن را تبديل كرده بودند. در واقع يك نوع شالوده شكني داشت رخ مي داد و اين آگاهانه نبود. يعني شالوده شكني به هيچ وجه آگاهانه نبود و در بطن زندگي بچه ها بود. مدتي آنجا بودم و بچه ها بعدا رفتند دسته و بعد برگشتند و ديگر من برگشته بودم خانه. فرداش من به دوستي اين مسئله را مطرح كردم كه من ديشب رفته بودم حسين پارتي و خيلي جالب بود و من تازه آن موقع فهميدم كه حسين پارتي كه من رفته بودم بهترين حسين پارتي شهر نبود و فهميدم كه تمام شهر حسين پارتي هاي مختلف بود و بهترين و بزرگترين حسين پارتي در خيابان پاسداران بود. و اين براي من خيلي جالب بود. زماني كه درايران بودم يادم است تكيه و دسته و اينها همه مي رفتند. ما خودمان مي رفتيم براي اينكه مي توانستيم تا ديروقت در خيابان ها بمانيم چون آزادي داشتيم. همين مسئله را الان ما در ايران مي بينيم ولي بسيار متحول تر و قشرهاي مختلف جامعه در واقع در انتظار اين روز هستند كه در اين روز بيايند بيرون و خودشان را بيان كنند. شما مثلا دسته ها را كه مي بينيد بچه هائي كه دارند سينه زني مي كنند، تي شرت هائي كه پوشيدند، يك سري عكس هائي كه امسال آمد شايد ديديد. روي تي شرت آرم اين گروه راك اند رو است به نام Rage Against the Machine من نمي دانم حالا آن بچه ها خودشان مي دانند كه اين چي هست كه پوشيده اند. يا كلاهي كه پوشيده بودند كلاه هاي Nike است كه چپكي پوشيده اند يعني جلوش را عقب برده اند، مثل rapper ها. اگر جمهوري اسلامي به اين نگاه كند شكست خودش را اينجا مي بيند و من فكر مي كنم اين كار را مي كنند و دارند مي بينند. اين ها بچه هاي جمهوري اسلامي هستند و اين نشان مي دهد كه چگونه فرهنگ اينها متفاوت است با فرهنگ جمهوري اسلامي. حالا اين فرهنگ ايراد هم دارد يعني اگر اين فرهنگ آگاه نشود به جائي نمي رسد ولي تداوم اين فرهنگ، تداوم غيرآگاهانه اين فرهنگ بچه هاي ايران را تبديل مي كند به بچه هائي مثل آنها كه شما در آمريكا مي بينيد يا كلي جاهاي ديگر در جهان سوم مي بينيد. بچه هائي كه درك سياسي ندارند لزوما و معضلات جامعه را كه بيرون از نظام جمهوري اسلامي و جود دارد آگاهي بهش ندارند و راه حل هائي هم برايش ندارند. ب.ن.: مصاحبه راديوآزادي را مي شنويم با آقاي بهزاد يغمائيان. مولف كتاب جديد دگرگوني اجتماعي در ايران يا Social Change in Iran که ماه گذشته توسط بنگاه انتشاراتي دانشگاه ايالتي نيويورک در آمريکا منتشر شد و استقبال از آن به قدري بود که ناشر قصد دارد تاماه آينده اين کتاب را به چاپ دوم بسپارد. داستاني که در باره «حسين پارتي» شنيديد تنها يکي از ده ها نقل و داستان واقعي در اين کتاب است که از آنها براي تصوير کردن مباحث سياسي و اجتماعي کتاب استفاده شده است. آقاي يغمائيان، نويسنده کتاب اين روزها ميهمان دائمي برنامه هاي مصاحبه راديوتلويزيوني در آمريکا است که به پيام او در باره نسل جوان ايران به خصوص به خاطر اخبار تازه در باره ناآرامي هاي سياسي داخل کشور، توجه خاصي نشان مي دهند. آقاي يغمائيان، در مصاحبه با بخش فارسي راديواروپاي آزاد، راديوآزادي مي گويد: بهزاد يغمائيان: من فكر مي كنم من فكر مي كنم الان يك جنبش فرهنگي در ايران وجود دارد. جنبشي است كه طرفدار فرهنگ سرمايه جهاني است. در اين مقطع در تاريخ در ايران من اين را مثبت مي بينم. براي اينكه اين جنبش جمهوري اسلامي را دارد شكست مي دهد. ب.ن.: ولي خوب اينكه بي هدف است و رهبر ندارد و مركزيت ندارد و... بهزاد يغمائيان: اينها نقص هاي اين جنبش هستند. يعني جنبش به خودي خود امروز مثبت است به عقيده من، ولي جنبش نقص دارد و مي تواند تكامل پيدا كند. تكاملش آگاهي سياسي مي خواهد و روزنامه ها، نشريات و روشنفكر هاي ايران مي توانند خيلي كمك بكنند. با درك از اين جوان ها، درك خواست هاي اين جوان ها و ضد آن خواست ها نبودند. من فكر مي كنم مهم ترين مسئله الان در ايران اين است كه راهي پيدا بشود كه اين تحول فرهنگي، اين انقلاب فرهنگي كه بچه هاي جمهوري اسلامي را دارد هيجان زده مي كند و سازمان دهي مي كند تبديل بكند به يك جنبش سياسي. جنبش سياسي كه آگاهي داشته باشد و فقط زمان هاي پراكنده نباشد كه مثل فوتبال گاه گداري بزند بيرون. جنبشي باشد كه تداوم داشته باشد. آگاهي اش تداوم داشته باشد و با برنامه بيايد جلو. آن موقع است كه نه تنها جمهوري اسلامي شكست مي خورد توسط بچه هاي جمهوري اسلامي، بلكه آينده اي كه بعد از جمهوري اسلامي مي آيد در ايران، آينده مثبتي خواهد بود. ب.ن.: آقاي بهزاد يغمائيان، نويسنده كتاب تازه دگرگوني اجتماعي در ايران، مي گويد نسل سوم انقلاب يا بچه هاي جمهوري اسلامي بار ها در مقاطع مختلف چند سال اخير نشان داد که صاحب آگاهي سياسي است و سياسي عمل مي کند هرچند که ممکن است در بيشتر موارد، خواست هاي آن محدود به حيطه فرهنگ و آزادي هاي شخصي به نظر برسد. آقاي يغمائيان در مصاحبه با راديواروپاي آزاد، راديوآزادي مي گويد: بهزاد يغمائيان: اتفاقا جالبي اش اين است كه چرا، كار سياسي مي كند در مقطع هاي مختلف مي كند ولي نقص اين است كه اين جريان سازماندهي نيست و آگاهي كامل ندارد، ولي اتفاقا كارهاي سياسي خيلي جالبي كرده. مثال هاي مختلف اش را نگاه كنيم. همين بچه هائي كه دنبال ميهماني هستند، لباس شيك پوشيدن هستند، بيان فرهنگي خودشان متفاوت با بيان فرهنگي جمهوري اسلامي را مي خواهند، و من اين را خيلي مهم مي دانم و كم نمي بينم آن را -- يعني انقلاب فرهنگي و بيان آزاد فرهنگي خيلي مهم است. همين بچه هائي كه دنبال اين هستند آنهائي هستند كه زماني درك كردند كه خيلي بهتر بود به خاتمي راي داده شود تا به رقيب او، و رفتند به خاتمي راي دادند و سازمان دهي كردند و پوستر هاي آقاي خاتمي را پخش كردند وپيروزي آقاي خاتمي را به وجود آوردند. در واقع، اين ها يك درك سياسي داشتند. درك داشتند كه مي شود در انتخابات هم شركت كرد. يعني فقط بچه هائي نيستند كه مي خواهند ميهماني بروند. همان بچه ها بودند كه رفتند در انتخابات شركت كردند و پيروزي عظيمي را كه طرفدار هاي آقاي خاتمي خوابش را هم نمي توانستند ببينند به وجود آوردند. سال هاي بعد رفتند در انتخابات مجلس و انتخابات شوراي شهر شركت كردند، و بي نظير بود. اين كار را كردند جدا از اين، همين بچه هائي بودند كه در 18 تير توي خيابان ها ريختند و علنا با جمهوري اسلامي مقابله كردند و شعار «مرگ بر ولايت فقيه» را دادند و شعار هاي ديگر كه «ايران شده فلسطين» و غير ذالك. تمام شعار ها را همين بچه ها دادند. يعني 18 تير اگر در خيابان هاي تهران راه برويد، مي بينيد عمده بچه هائي كه توي تظاهرات شركت مي كنند و ماسك زده اند كه قيافه هاشان شناخته نشود، همين بچه هائي هستند كه موهاي خوشگلي دارند، لباس هاي شيك پوشيده اند. شلوار لي پوشيده اند كه شلوارهاي اسلامي نيست. تي شرت پوشيده اند كه تي شرت بچه هاي دفتر تحكيم وحدت نيست. يعني همان بچه هائي كه با اين لباس هاي مدرن غربي مي آيند توي خيابان، آنهائي هستند كه مي روند سنگر به وجود مي آورند و پشت سنگر مي ايستند و با چاقوبدست هاي جمهوري اسلامي مقابله مي كنند. يعني در واقع اين جنبش فرهنگي، پتانسيل سياسي شدن خيلي عالي دارد و زمان هاي مختلف سياسي شده است و كارهاي سياسي خيلي خوبي هم انجام داده است. .... ب.ن.: آقاي بهزاد يغمائيان، که عمري اقتصاد سياسي درس داده است مي گويد نوشتن کتاب دگرگوني اجتماعي در ايران که در آن بررسي اجتماعي با مشاهدات عيني و تجربه هاي شخصي در آميخته است، در هاي تازه اي به روي نوع تازه اي از نويسندگي را به روي او گشود که او را از کتابخانه و دانشگاه بيرون مي آورد و به داخل اجتماع و زندگي مردم مي برد. کتاب بعدي آقاي يغمائيان در باره مهاجرت است و زندگي مهاجراني که از کشورهاي جهان سوم و اروپاي شرقي در جستجوي زندگي اي تازه به غرب مي روند. بهزاد يغمائيان: والله من تحصيلاتم در اقتصاد است و از اقتصاد بيزار هستم. مدت زيادي اقتصاد درس داده ام و در واقع كار من اقتصاد سياسي است. مقاله هائي كه مي نويسم اغلب در باره اقتصاد سياسي است و اقتصاد سياسي جهاني شدن سرمايه و كشورهاي جهان سوم. اين كار عمده اي است كه مي كنم. توي ايران كه بودم براي روزنامه هاي نشاط و غيره يك ستون هفتگي داشتم و گاه گداري مي نوشتم و در باره همين مسائل مي نوشتم. بعد از اينكه كتاب در باره ايران را نوشتم سليقه ام بازهم تغيير كرده. در واقع، در باره اقتصاد سياسي هم نمي خواهم كار كنم. الان به قصه گوئي، به گفتن قصه هاي زندگي روزمره بيشتر علاقه دارم. فكر مي كنم كه اقتصاد سياسي را به جاي نوشتن مقاله هاي تئوريك مي توان از طريق داستان گوئي زندگي روزمره براي همگي بيان كرد. يعني به هرحال من يك اقتصاد دان سياسي هستم. بينش و دانش ام كه از بين نمي رود. ولي با آن بينش مي روم وارد زندگي روزمره مي شوم. داستان هاي مردم را مي بينم و بيان مي كنم. هدف ام اين است كه با كتاب هاي بعدي كه مي نويسم، به جاي اينكه بيان مستقيم تئوري هاي اقتصاد سياسي داشته باشم، نتايج اقتصاد سياسي را بتوانم از داستان ها بيرون بياورم. كتاب بعدي كه مي خواهم روي آن كار كنم در باره مهاجرت است. من يك ماه و نيم ديگر براي مدت دوسال از آمريكا مي روم بيرون و مي روم در خاورميانه و اروپاي شرقي و بخشي از اروپاي غربي و شمال آفريقا و اروپاي جنوبي. هدفم دنبال كردن مهاجران از كشورهاي خاورميانه و آفريقاي شمالي، در واقع مسلمانان است. مي خواهم قصه زجر، رنج، اميد، نااميدي، خوشبيني و بدبيني وتمام مسائلي كه در راه، در سفر، براي مهاجران رخ مي دهد، بيان كنم. براي اين كار مجبورم با آنها باشم وزندگي كنم و اگر در زندان هستند بروم آنها را ببينم و اگر در كمپ هستند بروم در كمپ باآنها باشم و اگر از مرز مي خواهند رد شوند اين طرف و آن طرف مرز ببينم آنها را. در واقع مي خواهم يك رمان كه بازگو كننده واقعيت ها است در باره زندگي مهاجران مسلمان بنويسم. ... ب.ن.: مصاحبه راديوآزادي را مي شنيديم با آقاي بهزاد يغمائيان. مولف كتاب دگرگوني اجتماعي در ايران Social Change in Iran كه توصيف تازه وبكري است از زندگي و گرايش هاي فكري و فرهنگي نسل جوان ايران.

بهزاد يغمائيان، نويسنده و محقق 49 ساله مقيم نيويورك، استاد اقتصاد كالج رامپاپو نيوجرسي، مولف كتاب «دگرگوني اجتماعي در ايران» Social Change in Iran كه ماه گذشته از سوي انتشاراتي دانشگاه ايالتي نيويورك State University of New York Press منتشر شد، در مصاحبه با راديوآزادي، از مشاهدات عيني خود در ايران در سال 1998 در زمان تظاهرات دانشجويان در پيامد حمله پليس جمهوري اسلامي به خوابگاه هاي كوي دانشگاه سخن مي گويدو به بررسي نسل سوم انقلاب يا خيل عظيم جواناني مي پردازد كه با آغاز «جنبش اجتماعي نشاط» آموزه هاي فرهنگي جمهوري اسلامي را به چالش مي طلبند.
XS
SM
MD
LG