لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۰۶:۴۰

تبریک نوروزی رویا طلوعی، ابراز اندوه خانواده های زندانیان سیاسی در سال جدید و مصاحبه با دو فعال حقوق بشر درباره ترویج فضای ترس و غم در ایران


(rm) صدا | [ 28:19 mins ]
رویا طلوعی فعال حقوق بشر و مسائل زنان در مصاحبه با رادیو فردا ضمن تبریک سال نو از وضعیت نامشخص زینب بایزیدی فعال حقوق بشر کرد در زندان می گوید. در آستانه نوروز شماری از زندانیان سیاسی آزاد شدند یا به مرخصی رفتند، اما محمد محمدی پدر منوچهر و اکبر محمدی می گوید سخت دلتنگ است از این که فرزندانش نتوانستند دست کم به مناسبت نوروز چند روزی به مرخصی بروند. منصور حیات غیبی عضو هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه چند ساعت مانده به تحویل سال نو و کمتر از 24 ساعت پس از آزادی از زندان، هنگامی که همراه دختر هشت ساله اش برای اصلاح سر به آرایشگاه رفته بود، بار دیگر بازداشت و روانه زندان اوین شد. فاطمه حیات غیبی در مصاحبه با رادیو فردا از چگونگی دستگیری پدرش می گوید. در ادامه مجله حقوق بشر و دموکراسی دکتر علیرضا نوریزاده و مهرانگیز کار از فعالان حقوق بشر از اعمال فشار بر خانواده های زندانیان سیاسی و همچنین ترویج خشونت و غم در ایران می گویند. مریم احمدی (رادیو فردا): در برنامه این هفته دموکراسی و حقوق بشر، پای صحبت مهرانگیز کار و علیرضا نوری زاده خواهیم نشست و مصاحبه هایی خواهیم داشت در رابطه با خبرهای هفته. مجله را با پیام نوروزی رویا طلوعی فعال حقوق بشر و مسائل زنان آغاز می کنیم. رویا طلوعی چندی پیش در پی دستگیری و شکنجه در زندان به قید وثیقه آزاد شد و توانست از کشور خارج شود. رویا طلوعی: سال جدید را به همه هموطنانم تبریک می گویم در هر جای جهان که هستند و امیدوارم که سال جدید سال آزادی و دموکراسی و سال حقوق بشر باشد در ایران. برای همکاران عزیزم از صمیم قلب درود می فرستم و امیدوارم همچنان کوشا باشند در راه آزادی و حقوق انسان ها و از مشکلات پیش رو نهراسند. م . ا: یکی از همکارانتان خانم زینب بایزیدی چندی پیش دستگیر شدند. اطلاع دارید از وضعیت ایشان؟ رویا طلوعی: بله، از تمام بانوان فعال ایرانی می خواهم تلاش کنند برای آزادی ایشان. اکنون یک بانوی هموطنمان، بانوی کرد خانم زینب بایزیدی حدود دو هفته است که در زندان اطلاعات شهرستان مهاباد به سر می برد. ایشان از فعالان حقوق بشر است و امیدوارم جنبش زنان در مقابل این دستگیری سکوت نکند. م . ا: در آستانه نوروز شماری از زندانیان سیاسی آزاد شدند یا به مرخصی رفتند، اما محمد محمدی پدر منوچهر و اکبر محمدی سخت دلتنگ است از این که فرزندانش نتوانستند دست کم به مناسبت نوروز چند روزی به مرخصی بروند. محمد محمدی: من پدر منوچهر و اکبر محمدی هستم. منوچهر بیش از هفت سال است در زندان به سر می برد و از این هفت سال یک سال پیش ما بود. امسال به منوچهر قول دادند که قبل از عید به او مرخصی دهند و تا کنون خبری از مرخصی نبود. منوچهر امتحان دانشگاه داشت، اما متاسفانه حق حضور در جلسه امتحان به او داده نشد. منوچهر خواسته بود تحت مراقبت او را ببرند تا امتحان دانشگاه را بدهد، ولی مسئولان زندان چنین اجازه ای ندادند. منوچهر مشکل لثه دندان دارد که خارج از زندان باید مداوا شود که این اجازه هم به او داده نشد. منوچهر از نظر جسمی مشکلات زیادی دارد، ولی هیچ توجهی نمی شود. دو تا از فرزندان من نفله شدند، از دست من رفتند. م . ا: اما حتی از میان کسانی که اجازه یافتند عید را در کنار خانواده خود باشند، آزادی یک نفر فقط چند ساعت دوام آورد. منصور حیات غیبی عضو هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه چند ساعت مانده به تحویل سال نو و کمتر از 24 ساعت پس از آزادی از زندان، هنگامی که همراه دختر هشت ساله اش برای اصلاح سر به آرایشگاه رفته بود، بار دیگر بازداشت و روانه زندان اوین شد. دو روز پیش فاطمه حیات غیبی دختر منصور حیات غیبی در این باره به رادیو فردا گفت: فاطمه حیات غیبی: من که پدرم آزاد شد، همه اتفاقات را برایش تعریف کردم و خیلی خوشحال بودم. با پدرم رفته بودیم آرایشگاه، دو مامور با یک ماشین آمدند، پدرم را صدا کردند و گفتند بیا می خواهیم صحبت کنیم، بعد من آمدم سوار شوم، نگذاشتند و گفتند تو به خانه برو. رفتم خانه و پدرم را سوار ماشین کردند و بردند به زندان اوین. م . ا: آنچه را که فاطمه گفت، خانم کار و آقای نوری زاده نیز شنیدند. دکتر علیرضا نوری زاده: ضمن تبریک سال نو. زمانی که بچه ها وارد مسائلی می شوند که با دنیای بچه گانه آنها خیلی بیگانه است، کودکانی که می بینند پدرشان را جلوی چشمانشان می برند و مدتها از پدر بی خبرند. بسیاری از بچه هایی که باید این سنین بازی کردن و بازیگوشی و دوران کودکی را با شادمانی سر کنند، با غم و اندوه سر می کنند و نمونه های اینها را ما می بینیم. کیمیا، یکی از دختران آقای گنجی در تمام مدت زندانی بودن پدر، با او در زندان بود و وقتی پدر اعتصاب غذا می کرد، او نیز اعتصاب غذا می کرد. فرزندان آقای پورزند و همینطور افراد دیگری که از شرکت واحد دستگیر شده بودند. و من خود بخت آن را داشتم که با یک نفر از اینها مهدیه صحبت کنم و یک دختر 12 ساله وقتی صحبت از کتک خوردنش می کرد یا مورد دیگری که کودک هشت ساله صحبت می کند از دیدار کوتاهی که بلافاصله مجددا پدر را می برند و او باید لحظات نوروزی را دور از پدر با دلی که از درد کباب شده سر کند. مهرانگیز کار: بنده هم سال نو را تبریک می گویم. هرچند این مصاحبه ها اندوه زیادی را بر دلها می نشاند، اما آنقدر خشونت پیامدهای متفاوتی در ایران داشته که در حال حاضر توجه نسبت به خانواده افرادی که زندانی می شوند یا به نحوی مورد خشونت دولتی قرار می گیرند، در سراسر دنیا زیاد شده و خانواده زندانیان سیاسی در ایران توانسته اند توجه جهانی را به این موضوع که بسیار مهم است در ایران جلب کنند و به نظر می رسد که پیامد مثبتی خواهد داشت این همگرایی افراد خانواده های زندانیان سیاسی یا به طور کلی قربانیان خشونت. دکتر علیرضا نوری زاده: یک نکته ای را رژیم به آن بی توجه است و کسانی هم که به مسائل زندانیان سیاسی توجه دارند، روی آن تامل نمی کنند این است وقتی مرد خانواده را می گیرند، نان آور خانواده را در اکثر موارد می گیرند، اثرات اقتصادی این در کنار اثرات روانی و اجتماعیش بر خانواده بسیار سنگین است. برای نمونه مثلا آقای طبرزدی با داشتن یک خانواده بسیار زیاد، همیشه فکر می کردم همسر ایشان چگونه قادر خواهد بود حتی نان خالی برای بچه هایش فراهم کند. موارد دیگری را نیز پیش چشم داریم و در این سالها به نظر من تنها کسی که به صورت منظم به این خانواده ها رسیدگی کرده و اغلب مراقبتی در آن حدی که امکاناتش اجازه می داده، آیت الله منتظری بوده. و الا دیگر افراد چندان به مسائل خانواده و آثار غیاب مرد خانواده و نان آورش توجهی نکردند. من نمی دانم از نظر مقامات جمهوری اسلامی که خودشان هم خانواده دارند، چگونه می توانند تصور کنند اگر فردی هم از نظر آنها خطایی مرتکب شد، چرا باید هزینه سنگین را خانواده متحمل شود. همین خانم مهرانگیز کار، چه بهایی سنگینی را خانواده ایشان پرداخته. مهرانگیز کار: من اصلا علاقه نداشتم بحث را شخصی کنم، ولی آقای نوری زاده وارد بحثی شد که انگیزه ای شد که من هم چند کلمه ای درباره وضعیت سیامک پورزند بگویم. سیامک زمانی که ربوده شد یا دستگیر شد، بازنشسته آموزش و پرورش بود. بازنشسته آموزش و پرورش در ایران یعنی کسی که یک حقوق دولتی بسیار پایینی دریافت می کند و این حقوق به هیچ وجه کفاف زندگیش را نمی دهد. ولی سیامک در آن زمان در دو جا کار می کرد. یکی در سندیکای مهندسین ساختمان در ایران و دیگر یک مجتمع فرهنگی بود که سیامک یکی از مدیران داخلی آن بود. پس از دستگیری سیامک، این دو موسسه سیامک را اخراج کردند. من می خواهم این را به گفته های آقای نوریزاده بیفزایم که همیشه اینطور نیست که حکومت اخراج کند آن انسانی را که برایش اتهام سیاسی درست کرده. بلکه اساسا جو اجتماعی در ایران به اندازه ای پر از ارعاب است که کارفرمایانی هم که خیلی انسان های خوبی هستند، به محض این که یکی از شاغلینشان در مضان اتهام قرار می گیرد، داوطلبانه آنها را اخراج می کنند و سیامک باقی ماند با یک حقوق دولتی مستمری دولتی بازنشستگی 20 سال خدمت آموزش و پرورش و شاید برایتان جالب باشد که من بگویم الان دو دختر سیامک هم باید درس بخوانند، هم کار کنند تا بتوانند هزینه مداوا و حداقل زندگی پدرشان را در ایران با وجود گرانی سرسام آور فراهم کنند. بنابراین خب این موضوع قابل بحث و بررسی است که اعمال خشونت دولتی تبدیل می شود به انواع دیگر خشونت ها از جمله خشونت مالی که یک وجه عمده آن است و همه ما افراد خانواده هایی که به نحوی گرفتار شدیم. بنابراین خشونت یک وجه ندارد و وقتی تبدیل می شود به یک امر متعارف از سوی حکومت، دیگر ابعاد مختلفش را خواهد داشت. م . ا: سوای این موارد، با توجه به برخورد نظام با جشن های ملی یا برنامه هایی مانند انتقال اجساد شهدا به دانشگاه ها و میادین و غیره، آیا می شود گفت مردم با نوعی شادی ستیزی روبرو هستند. دکتر علیرضا نوری زاده: شما وقتی به صحبت های فاطمه حیات غیبی گوش می کنید، در حالی که نوروز در هر خانواده ای لحظات شادی آور بوده؛ فقط این فاطمه نیست که از زور گریه صورتش کبود شده، بلکه زمانی که چهارشنبه سوری را آقای گلپایگانی و مشکینی و دیگران امری می دانند که برای گبرها و زرتشتیان است و بعد می آیند به نوروز رنگ عزا می دهند. یعنی وقتی آقای خامنه ای پیام نوروزی می دهند، 80 درصد از پیامشان در رابطه با اربعین است. آن 20 درصدی هم که درباره نوروز صحبت می کنند، راجع به فروردین حرف می زنند و سال نو، گویی پرداختن به سنت های ایرانی اسباب ننگ است یا یک گناه بزرگی است که مردم مرتکب می شوند. در ایران نظام از همان ابتدا بر این بود تا شادی را به صورت یک گناه دربیاورد. من حکایتی را می گویم از زبان حسین خمینی، نواده آقای خمینی که ایشان شبی با ابوخالد اللحام نمانده عرب ها در تهران در هتل شرایتون غذا می خوردند و زمانی که مردم متوجه حضور ایشان می شوند، خود ایشان نقل می کرد که تمام لبخندها رفت و فضای سنگین غمباری آنجا را گرفت و ایشان به ابوخالد گفته بود پدربزرگ من لبخند را بر لبان مردم قیچی کرد. این است که در جمهوری اسلامی شادی که مظهر زندگی است، نوعی جرم تلقی می شود، نوعی خروج از آن چارچوب فرهنگی است که اینها می خواهند به مردم تحمیل کنند، والا همگان می دانند وقتی صحبت از عاشورا و تشنگی نواده پیامبر می کنید و کربلا، این واقعه در تابستان اتفاق افتاده و ربطی به زمستان و نوروز ندارد. گردش ماه های قمری از ابتدا صحبت بوده و خیلی از فقها صحبت کردند که باید روزهای واقعیش را تعیین کرد. متاسفانه با روی کار آمدن جمهوری اسلامی، تمام روایات عزا درواقع عزاداری می شود. به معنای دیگر اگر فاطمیه سه نوبت ذکر شده و یک نوبتش در گذشته به آن اعتبار می دادند، الان هر سه نوبت عزاداری می شود. یا در فوت ائمه همینطور روایات متعدد منظور می شود. حالا هم که اضافه شده درگذشت آقای خمینی شده، این بساطی که برای شهدا درست کردند. زمانی که در دانشگاه شریف می خواهند جسد شهدایی که عزیز مردم ما هستند، ولی جایشان در دانشگاه نیست، زیرا به مرور محیط دانشگاه را تبدیل به حسینیه می کند. محیط عمومی را تبدیل به حسینیه می کند. م . ا: خانم کار شما که دو دختر دارید که در همین سال های جمهوری اسلامی رشد کردند، اگر بخواهید اینها را مقایسه کنید از نظر شادابی و لذت بردن از زیبایی های زندگی با دوره ای که خودتان جوان بودید، چه می توانید بگویید؟ مهرانگیز کار: من فقط می توانم بگویم اینها به هیچ وجه شادمانی ها را فراموش نکردند، زیرا شادمانی از موسیقی، کنار هم بودن و کنار هم بودن دو جنس بسیار طبیعی است و اساسا احساسات و عواطفی نیست که سیاست بتواند اینها را کاملا سرکوب کند. وقتی دولتی تصمیم می گیرد شادمانی را خفه کند یا محدود کند یا تحت کنترل خود دربیاورد، این به آن معنا نیست که مردم تبعیت می کنند از حکومت. مردم یک زندگی دوگانه پیدا می کنند و در این زندگی دوگانه هم مجال می دهند به شادمانی های درونی خودشان. در محیط های بسته و هم این که وقتی در انظار عمومی ظاهر می شوند، طوری وانمود می کنند که گویی همنوا و همصدا با حکومت هستند. دهه اول انقلاب را ما اینگونه گذراندیم، یعنی به بچه های خودمان وقتی می خواستند بروند مدرسه، سر صبحانه یاد می دادیم وقتی رفتی مدرسه اگر معلمت از تو پرسید مثلا دیشب مهمانی داشتید یا خیر یا این که مهمانانتان باحجاب بودند یا بی حجاب یا مادرت نماز می خواند، تو باید این حرفها را بزنی. م . ا: پیامد این دوگانه زندگی کردن به نظر شما چیست؟ دکتر علیرضا نوری زاده: این در دو وجه می تواند نمود داشته باشد. یک وجهش بسیار خطرناک است. این که نسلی بار بیاید متظاهر و دارای دو چهره. ما با بسیاری از جوان های ایرانی که برخورد می کنیم، شاهد این تخریب در شخصیت هستیم. به این معنا که جوان ایرانی در خانه یک طور زندگی کرده و در خارج یک نوع. همین مساله باعث شده همیشه این حالت ترس و نگرانی در چهره ها موجود باشد که آیا با طرفی که صحبت می کند، آن فردی است که باید به صورت خانه با آن صبحت کند یا خارج. یک نمود دیگر هم می تواند داشته باشد که مثبت است و آن را هم در میان جوانان دیدم. نمود مثبت باعث می شود جوان با مشاهده این دوگانگی در خارج و داخل، تبدیل به یک موجود صادق، راستگو و بیزار از این نفاق و فریبکاری شود و این را باز ما در میان دانشجویانمان، فعالان دانشجویی دیدیم. مهرانگیز کار: آنچه را که ما در این مدت کوتاه درباره اش صحبت کردیم، فقط یک شیوه سیاسی در برخوردهای اجتماعی نبوده از سوی جمهوری اسلامی، بلکه تبدیل به قانونگذاری شده، تبدیل به قانون شده. مجموعه های قوانین ایران و بخصوص قانون مجازات اسلامی انباشته است از مواد و تبصره هایی که حق زندگی، حق شادمانی، حق لذت بردن از مزایای طبیعی زندگی را که من گمان نمی کنم به هر حال در جوهره همه ادیان آن را نفی کرده باشند، اینها صلب شده از آحاد مردم. اما از آنجایی که قرائن و خواسته های طبیعی غیرقابل انکار هستند، باید بگویم یک پیامد بسیار مهم و نابسود این جریان این بوده که همین قوانین با وجود شدت و حدتش متروکه شده و در نتیجه وقتی در جامعه ای قانون آنقدر بد باشد و نامتناسب باشد با خواسته های طبیعی انسان ها و شهروندان که اساسا به آن بی اعتنایی کنند مردم، طبیعی است که شعاری مانند قانونمندی که مثلا از سوی آقای خاتمی و دوستانشان مطرح شد، تبدیل می شود به شعاری که بعدا ابزاری می شود در دست رقبای آنها. اما مردم خودشان پایبند به قوانینی که علیه احساسات و عواطف انسانی آنها است، نمی شوند و این پیامد زیانباری بوده برای ایران که اساسا قانون در این کشور دیگر بی اعتبار شده، مگر این که یک دگرگونی عظیم بوجود بیاید و قانون برگردد به جوهره و ذات خودش.
XS
SM
MD
LG