لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۰۰:۲۳

برنامه آمورشي در باره تاريخ آمريکا (بخش سیزدهم): زندگی فردريک داگلاس و مبارزات او برضد برده داری


(rm) صدا | [ 5:05 mins ]
در قسمت اول زندگی فردريک داگلاس، برده سياهپوستی که خواندن و نوشتن ياد گرفت و از رهبران جنبش الغای برده داری شد، داستان کودکی پر رنج او را شنيديم. در اين قسمت با زندگی و مبارزات او بيشتر آشنا می شويم. سهراب آذرنوش (رادیو فردا): فرار کردن برای برده ها بسيار مشکل بود. در مرز های ايالت هايی که در آن برده داری وجود نداشت، تعدادی شکارچی حرفه ای برده، برای گير اداختن برده های فراری و برگرداندن آنها به صاحبانشان در حرکت بودند. معمولاً پس از دستگيری، زندگی و کار برده حتی شديد تر می شد. بر صورت او داغ می زدند تا در همه جا شناخته شود. فردريک داگلاس برای فرار دوم خود، مخفيانه پول جمع کرد و مقداری نيز قرض گرفت. او بليطی به مقصد فيلادلفيا خريد. در مونتگمری سوار کشتی بخار به مقصد پنسيلوانيا شد. چندين بار نزديک بود دستگير شود، ولی اسناد هويت جعلی به داد او رسيد. داگلاس در 4 سپتامبر 1838 وارد شهر نيويورک شد. شادی او از اين که زندگی در اسارت را پشت سر گذاشته غير قابل وصف بود. او در اين مورد نوشت: ناگهان جهان تازه ای به روی من باز شد که نمی توانم آن را توصيف کنم. چون نگرانی و اظطراب را می توان مانند تاريکی و باران تصوير کرد، ولی شادی و خوشنودی مثل رنگين کمانی در آسمان است که قلم از وصف آن عاجز است. داگلاس در نيويورک با فعاليت انجمن ضد برده داری و رهبر آن ويليام گاريسون، آشنا شد. اين انجمن که عمدتاً توسط سفيدپوستان شمال کشور اداره می شد، مسايل سياهپوستان و راه حل مشکل آنها را درست درک نمی کرد. انجمن ضد برده داری معتقد بود که راه برانداختن برده داری، قانع کردن برده داران به اين حقيقت است که کار آنها نادرست و نظام برده داری غير اخلاقی است. انجمن همچنين از کليسا و مذاهب رسمی انتقاد می کرد، زيرا آنها حاضر نبودند عليه برده داری موضع بگيرند و يا پنهانی از آن دفاع می کردند. انتقاد ديگر انجمن به قانون اساسی آمريکا بود. هرچند قانون اساسی فدرال يا دولت مرکزی، نظام برده داری را که از قبل در برخی از ايالت های جنوب وجود داشت تاييد نمی کرد، اما چون قانون، حقوق شهروندان "غيرآزاد" را فقط سه پنجم افراد آزاد در تخصيص درآمد مالياتی و کرسی های مجلس حساب می کرد، ناعادلانه بود و بايد عوض می شد. ويليام گاريسون معتقد بود که بايد اتحاد فدرال ايالت ها را به هم زد و ايالت های ضد برده داری با هم متحد شوند. از ديگر نظرات گاريسون که دشمنان زيادی را عليه او برانگيخت، وارد کردن مسئله زنان و دفاع از حقوق آنها در جنبش ضد برده داری بود. چه بسيار رهبران که معتقد بودند آوردن مسئله زنان در مسئله نژادی، باعث انحراف و اتلاف نيروها می شود.وقتی گاريسون داگلاس را ديد و متوجه استعداد او در سخنوری شد، او را استخدام کرد تا به شهرهای شمال سفر کند و به ايراد سخنرانی عليه برده داری و جمع آوری مشترکين برای نشريه انجمن مشغول شود. داگلاس ده سال برای انجمن کار کرد. او در زمان خود، سرآمد سخنرانان و خطيبان بود و بسيار زيبا و پرشور سخن می گفت. با قد بلند، چشمان نافذ و انبوه موهای پريشان، سخنان او عليه برده داری به دل شنوندگان می نشست و آنها را قانع می کرد. اما او در سخنرانی های خود فقط حرف های ناراحت کننده و غم انگيز نمی زد و می دانست چگونه جمعيت شنونده را با طنز و شوخی به خنده درآورد. يکی از کارهای او که طرفدار زيادی داشت وقتی بود که ادای سخنرانی روحانيونی را در می آورد که به برده ها می گفتند اگر عليه اربابان شورش کنند، خشم خداوند را بر می انگيزند. نويسندگان طرفدار برده داری برای خنثی کردن تبليغات انجمن، بيانه ها و نشرياتی منتشر می کردند و به ذکر فوايد برده داری می پرداختند. آنها می گفتند که اکثر برده ها از وضع خود راضی هستند، چون امنيت شغلی دارند، هميشه غذا و لباس به آنها داده می شود و حال و روزشان بهتر از بسياری از سفيدپوستان فقير است. اين تبليغات باعث می شد که حتی در ايالت های شمال هم عده ای از اوباش و ناآگاهان به جلسات انجمن حمله کنند. در برنامه بعد، در مورد سفرهای داگلاس به اروپا خواهيم گفت و اين که آبراهام لينکلن، ريئس جمهور ضد برده داری، داگلاس را به عنوان مشاور خود استخدام می کند.
XS
SM
MD
LG