(rm) صدا | [ 6:50 mins ]
چهل وسومین دوره جشنواره بینالمللی فیلم نیویورک، که از روز جمعه کار خود را شروع کرد، فیلمهائی جدید از آثار برجسته سینمائی آمریکا را برای نخستین بار در جهان به نمایش میگذارد و در کنار آن، آثار برگزیدهای از جشنوارههای معتبر اروپا دستچین میکند جمشید اکرمی، منتقد برجسته و استاد فیلمشناسی دانشگاه کلمبیای نیویورک، در مصاحبه با رادیوفردا می گوید چندین فیلم در جشنواره امسال به موضوع رسانه ها و انعکاس واقعیت های تاریخ معاصر در آنها می پردازند، از جمله فیلم «شب خوش و بخت خوش» در باره برخورد روزنامه نگار سی بی اس، اداوارد آر. مارو با سناتور جوزف مککارتی و فیلم کاپوتی، در باره دو سالی که طی آن ترومن کاپوتی مهم ترین اثر خود «در کمال خونسردی» را به وجود آورد. جمشید اکرمی (منتقد فیلم، نیویورک): کلا به نظر میرسد که نگاه فستیوال امسال نه فقط به دنیای امروز، بلکه بازگشتی باشد به چند دهه گذشته و رویدادهای قدیمی که البته میتوانند بازتابهای امروزی داشته باشند. یعنی از وقایع تاریخی فرض کنید دهه 1950 آمریکا یا دهه 1960 فرانسه، به عنوان یک منشورهائی استفاده میشود برای بازتاب دادن به حقایق امروزی در واقع.
بهنام ناطقی (رادیوفردا): آقای جمشید اکرمی، فیلمشناس نیویورکی، در میان فیلمهای برنامه امسال جشنواره فیلم نیویورک دو فیلم را به خصوص از این نظر نگاه به شیوه روایت و گزارش در تاریخ معاصر، قابل بحث میداند، یکی فیلم «شب خوش و بخت خوش» (یا شب بخیر و بخت بخیر Good Night and Good Luck)، ساخته جرج کلونی در باره ادوارد آر. مارو، خبرنگار جسور شبکه سی. بی. اس. و دیگری فیلمی در باره نوشته شدن کتاب «در کمال خونسردی» توسط کاپوتی، نویسنده و روزنامهنگار برجسته دهه 1960. اما قبل از بحث در باره این فیلمها، اشاره میکند که فیلمهای شخصی جشنواره نیز در این نگاه به گذشته اخیر، با فیلمهای تاریخی اشتراک نظر دارند.
جمشید اکرمی: حتی بعضی از فیلمهائی که میشود گفت پژواکهای امروزی دارند، درامهای خصوصی هستند، مثل فیلم خیلی خوب «ماهی و نهنگ» که فیلمی است در باره اثرات مخرب طلاق در یک خانواده آمریکائی دهه 1980 در بروکلین.
صدای فیلم «شب خوش و بخت خوش»
ب.ن.: در فیلم «شب خوش و بخت خوش» اداوارد آر مارو و همکاران او در سی. بی. اس. با سناتور عوامفریب و جنجالیای که به دگراندیشان انگ کمونیستی میزد، در میافتند. آقای جمشید اکرمی میگوید:
جمشید اکرمی: در فیلم Good Night and Good Luck که شاید بشود ترجمه کرد شب خوش و بخت خوشف که میدانید اصطلاحی بود که اداوارد آر. مارو، جورنالیست خوشنام و ورزیده آمریکائی در پایان همه برنامههای تلویزیونی خود خطاب به تماشاگران خود میگفت. در این فیلم به رسانه تلویزیون توجه شده و موضوع محوری فیلم موضوع مارو و مبارزه او و همکارانش با سناتور جوزف مککارتی است در آن روزهای اوج جنگ سرد، که همانطور که میدانید این آقای مککارتی هر کس را که از نظر او و همفکرانش وفادار به نظام نبود، یک برچسب کمونیست روش میزد و او را سیاهاسم میکرد.
صدای فیلم
جمشید اکرمی: خوب، البته باز، شما در این درگیری شجاعانه روزنامهنویسها و سیاستمدارها یک درسهای خیلی خوبی میبینید، به خصوص برای روزنامهنگاران یک خورده نرمخوتر امروزی که چقدر پایبند بودن به پرنسیبهائی که در واقع شغل آنها ایجاب میکند، مهم است.
ب.ن.: آقای اکرمی با نگاهی به جدول فیلمهای امسال جشنواره بینالمللی فیلم نیویورک میگوید چند فیلم دیگر نیز به رسانهها پرداختهاند که به نوعی مجموع آنها تم یا درونمایهای هرچند اعلام نشده به جشنواره امسال دادهاند.
جمشید اکرمی: فیلم دیگری که در باره رسانهها و پروسه خلق یک اثر است، فیلم «کاپوتی» Capote است ساخته بهنت میلر Bennett Miller که در باره جریان تحقیقاتی است که نویسنده ترومن کاپوتی در باره جنایت چهارمقتولی تکاندهندهای که در کانزاس اتفاق افتاد دردهه 1960 که منجر به نوشتن کتاب معروف در کمال خونسردی In Cold Blood شد که شاید بهترین کار کاپوتی باشد و میدانید که فیلم خیلی خوبی هم ریچارد بروکسز براساس این کتاب ساخت. تصویر خیلی خوشایندی هم از کاپوتی نشان نمیدهد، به خصوص وقتی میبینیم او در یکی از مصاحبههاش با یکی از قاتلها، از او در واقع استفاده ابزاری میکند و فریبش میدهد. نقش کاپوتی را در فیلم فیلیپ سیمور هافمن بازی میکند با چنان صلابتی که اصلا فیلم را میبلعد به طوریکه بعد از دیدن فیلم آدم از خودش میپرسد آیا یک همچین بازیای برای سلامت بقیه فیلم خطرناک نیست؟
ب.ن.: آقای اکرمی دیگر از تمهای غالب در میان فیلمهای امسال جشنواره بینالمللی فیلم نیویورک را شمار کثیر فیلمهای سیاه وسفید میداند.
جمشید اکرمی: در فیلم Good Night and Good Luck فیلمبرداری سیاه و سفید کمک خیلی مهمی میکند به بازسازی فضای دهه 1950 و به خصوص همخوانی خیلی هوشمندانهای دارد با تلویزیونهای سیاه و سفید آن زمان. یعنی واقعا این فیلم را نمیشد به جز سیاه و سفید طور دیگری گرفت. همینطور در یک فیلم فرانسوی به نام «عشاق همیشگی» از فیلیپ گرل، که در باره شورشهای دانشجوئی ماه می 1968 در فرانسه است میبینیم که فیلمبرداری سیاه و سفید سندیت خیلی متقاعد کنندهتری به بازسازی فضای رادیکال آن دوره داده و حتی یک مقدار از ضعفهای تهیه نسبتا فقیرانه فیلم را هم که در فیلمبرداری رنگی ممکن بود واضحتر خودش را نشان بدهد، پوشانده است. یک فیلم خیلی خوب لهستانی هم هست در فستیوال به اسم «من هستم» که فیلم عمیقا غمانگیزی است در باره یک پسر یتیم، ولی این فیلم از نظر بصری و میزانسن کار فوقالعادهای است و یک مقدار از آن را هم مدیون رنگ فیلم است که واقعا نه کاملا رنگی است و نه کاملا سیاهوسفید. و فیلمبردار این فیلم که در نمایش مطبوعاتی فیلم حضور داشت میگفت با استفاده از دوربین دیجیتال EI و با کمک کمپانی پاناویژن توانسته این رنگ استثنائی را برای فیلم خلق کند، و میگفت خیلی از شاتها را هم به جای استفاده از ابزارهای معمولی نصب و حرکت دوربین، با دوربینهای آویزان گرفته و به هر حال به خطر این تکنیکهاست که فیلم اثر غریب بصریای روی تماشاگر میگذارد.