(rm) صدا | [ 5:41 mins ]
استیون اسپیلبرگ کارگردان برجسته هالیوود با تمرکز بر تروریسم و نقش آن در خاورمیانه در فیلم «مونیخ» به یک موضوع حساس سیاسی پرداخته است. این فیلم در آخرین روزهای سال 2005 در سراسر آمریکا بر پرده سینماها ظاهر شد. فیلم مونیخ با حادثه تروریستی المپیک 1972شروع می شود و ماموران سازمان پلیس مخفی اسرائیل را تصویر می کند که برای انتقام، تک تک اعضای گروه تروریستی فلسطینی سپتامبر سیاه را که در کشتن ورزشکاران اسرائیلی دست داشتند به قتل رساندند. اسپیلبرگ در این فیلم که یک فیلم پلیسی جنائی هیجان انگیز است بحثی اخلاقی را مطرح می کند در باره توسل به خشونت که فلسطینی های حق به جانب و انتقامجو را از نظر اخلاقی با اسرائیلی های حق به جانب و انتقامجو در یک سطح قرار می دهد. این فیلم از سوئی ستایش و از سوی دیگر انتقاد منتقدان در آمریکا را برانگیخته است. بهنام ناطقی (رادیوفردا، نیویورک): فیلم «مونیخ» با حادثه تروریستی المپیک 1972 شروع میشود که طی آن اعضای یک گروه تروریستی فلسطینی به نام سپتامبر سیاه 9 تن از ورزشکاران اسرائیلی را که برای شرکت در مسابقات المپیک در آلمان غربی به سر میبردند را به گروگان گرفتند و به قتل رساندند. در فیلم مونیخ این صحنهها با استفاده از اخبار تلویزیونی آن زمان، جنبه مستند به خود میگیرد.
اما جنبه مستند فیلم همین جا به پایان میرسد. فیلم مونیخ با یک کار مستند یا حتی تاریخی بسیار فاصله دارد.
فیلم مونیخ بر اساس کتابی ساخته شده از جرج جوناس George Jonas تحت عنوان «انتقام: داستان واقعی تیم ضد ترویسم اسرائیل» Vengeance: The True Story of an Israeli Counter-Terrorist Team که مدعی است بلافاصله بعد از کشتار ورزشکاران اسرائیل در مونیخ، موساد جوخهای را مامور کرد تک تک اعضای گروه فلسطینی سپتامبر سیاه را که عامل حادثه مونیخ بودند، هرجای دنیا که باشند، پیدا کند و به قتل برساند. ماموریت را جفری راش در نقش رئیس موساد تشریح میکند.
این فیلم مدعی است که این کار زیر نظر نخست وزیر وقت، گلدا مایر انجام گرفت که نقش او را Lynn Cohen بازی میکند و در فیلم میگوید هر تمدن ناچار است با ارزشهای خود مصالحه کند.
اسپیلبرگ از این داستان دو برداشت کرده است: از یک طرف، فیلمی جنائی – پلیسی هیجانانگیز و محکم و نفسگیر ساخته است از یک سری قتل حرفهای و انتقامی، و از طرف دیگر، خواسته است فرصتی برای مقایسه به وجود بیاورد که در آن اسرائیلیهای انتقامجو و حقبهجانب، و تروریستهای فلسطینی انتقامجو و حقبهجانب، از نظر اخلاقی در یک سطح قرار میگیرند.
منتقد مجله هفتگی پرتیراژ نیوزویک مینویسد اخلاقیات پیچیده فیلم «مونیخ» آن را از مجموعه کارهای اسپیلبرگ که بیشتر فیلمهای ماجرائی است، متفاوت میکند. نیوزویک مینویسد با اینکه در این فیلم صحنههای فجیع قتل بسیار میبینیم، هیچکدام در خدمت سیراب کردن شهوت انتقام تماشاگر بر نمیآیند. انگار در این فیلم اسپیلبرگ دارد با خودش بحث میکند بر سر استفاده از خشونت در سینما و استقاده از خشونت در جهان واقعی، زیرا در فیلم مونیخ، با قتل هر تروریست فلسطینی، از احساس پیروزی ماموران اعزامی موساد بیشتر کاسته میشود.
قهرمان داستان فیلم یک مامور موساد است به نام Avner که نقش او را هنرمند استرالیائی آقای Eric Bana بازی میکند،. او با چمدانی پر از پولهای اهدائی آمریکا زن و بچه خود را رها میکند تا در اروپا به همدستان دیگرش بپیوندد وجدان ناآرام او و رنج آوارگی که در دوری از خانواده متحمل میشود، محور اخلاقی فیلم را تشکیل میدهد.
خانم منولا درگیس، منتقد نیویورک تایمز مینویسد فیلم مونیخ تاملی است در اخلاقیات اما این چیزی از هیجان تماشای آن نمیکاهد. از جمله صحنههای جالب فیلم دیدن اهود برک است نخست وزیر اسرائیل که با لباس زنانه در لبنان به جنگ تروریستها میرود. خانم درگیس مینویسد در صحنههای نفسگیر قتلها، اسپیلبرگ دست هیچکاک را در ادیت موازی از پشت بسته است.
اما در مقابل نقدهای ستایش آمیز در نیوزویک، شیکاگو سان تایمز و نیویورک پست و دهها نشریه دیگر، منتقدانی نیز در برابر این فیلم جبهه گرفتهاند. مثلا آقای مایکل استراگاو در بالتیمور سان مینویسد فیلم مونیخ خیلی کلی است و بی حال است. واشنگتن پست استفاده از کشتار قتلعامگونه ورزشکاران بیدفاع اسرائیلی در یک فیلم تجاری را نوعی بیاحترامی میداند. رابرت وینلونسکی در دالاس آبزرور مینویسد فیلم مونیخ پرتکرار تر از آن است که بتواند به عنوان یک فیلم هیجانانگیز، تماشاگر را تحریک کند و به عنوان یک موعظه هم باید گفت حرف تازهای برای گفتن ندارد. منتقد وال استریت جورنال مینویسد فیلم مونیخ خوب یا بد یک کار از اسپیلبرگ است: یعنی یک فیلم هیجانانگیز سادهانگارانه، که در آن ماجراها با صدائی بلندتر از افکار و عقاید سخن میگویند.