لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۰۴:۱۸

مشاهدات يکي از بازماندگان انفجار رآکتور اتمي چرنوبيل


(rm) صدا | [ 6:44 mins ]
الکساندر يووچنکو Alexander Yuvchenko، در شب انفجار رآکتور شماره چهار چرنوبيل در 26 آوريل 1986 کشيک شب بود و يکي از معدود کارمنداني است که از آن حادثه جان سالم به در برد. آقاي يووچنکو سوختگي هاي شديدي را متحمل شد و در مورد او عمل هاي جراحي گوناگوني صورت گرفت، و هنوز پس از سال هاي از اثر پرتوهاي راديواکتيو در عذاب است. الکساندر يووچنکو در مصاحبه با مجله نيوساينتيست گفت: در آن شب متوجه شدم آزمايش ايمني که قرار بود در روز انجام شود به شب موکول شده است. براي اين کار رآکتور خاموش شده بود و ما منتظر خنک شدن آن بوديم. وقتي انفجار رخ داد من در دفترم بودم و نخستين چيزي که شنيدم، صداي يک تپ تپ بود و لرزش، و سه ثانيه پس از آن صداي انفجار را شنيدم. درهاي دفترم از جا کنده شد. ما آموزش ديده بوديم که اشکال ها را زود پيدا کنيم. براي مقابله با آتش سوزي و خطرات ديگر آمادگي داشتيم، اما هيچگاه براي چنين وضعيتي آموزش نديده بوديم. وي گفت ايمني بايد در هر مرحله اداره نيروگاه مساله شماره يک و اصلي باشد. فاطمه امان (رادیوفردا): بحث برنامه هسته ای جمهوری اسلامی، این روزها یکی از بحث های مطرح جهانی ست. اما زاویه ای که شاید توجه زیادی به آن نشده، مساله ایمنی نیروگاه های هسته ای است. شاید بد نباشد عمق فاجعه انفجار یک نیروگاه هسته ای را از زبان شخصی بشنویم که از انفجار رآکتور اتمی چرنوبیل جان سالم به در برده است. آلکساندر یووچنکو در شب انفجار رآکتور شماره چهار چرنوبیل، در 26 آوریل سال 1986، کشیک شب بود. او یکی از معدود کارمندانی ست که از آن حادثه جان سالم بدر برده است. آقای یووچنکو، سوختگی های شدیدی را متحمل شد و در مورد او عمل های جراحی گوناگونی انجام شده است و هنوز پس از سالها، از اثر پرتوهای رادیو اکتیو در عذاب است. او می گوید نیروگاه چرنوبیل، آنروزها یکی از بهترین نیروگاه های هسته ای شوروی سابق بود و کار کردن در آن بسیار پرستیژ داشت. آلکساندر یووچنکو، در مصاحبه با مجله نیوساینتیست از شب حادثه گفته است. او می گوید در آن شب متوجه شدم که آزمایش ایمنی که قرار بوده در روز انجام شود، به شب موکول شده است. برای این کار رآکتور خاموش شده بود و ما منتظر خنک شدن آن بودیم، کاری بسیار راحت. در واقع آنشب فکر می کردم کار زیادی نداشته باشم. وقتی انفجار رخ داد چه می کردید؟ من در دفتر کارم با یکی از همکارانم مشغول یک کار اداری بودم. بعد چه شد؟ اولین چیزی که شنیدم، صدای انفجار نبود، صدای یک تپ تپ بود و لرزش.. دو سه ثانیه پس از آن صدای انفجار را شنیدم. درهای دفترم از جا کنده شدند. مثل این بود که یک ساختمان قدیمی خراب می شود با ابری از گرد و خاک اما همراه با بخار فراوان. تصور کنید بخار فراوان با جریان شدید هوا. همه چیز در حال لرزش بود و همه چیز در حال ریزش. اولین چبزی که فکر کردیم این بود که جایی برای پناه گرفتن پیدا کنیم. به سمت راهرو نقل و انتقال حرکت کردیم، یک راهرو بسیار باریک با سقف کوتاه. ما آنجا ایستاده بودیم و همه چیز دور و بر ما فرو می ریخت. در آن لحظه فکر کردید چه شده؟ وقتی صدای تپ تپ را شنیدم، فکر کردم یک شیء بسیار سنگین به زمین افتاده. بعد از آن هم فکر کردم شاید جنگ شده. فکر نکردید که رآکتور بوده؟ نمی توانستم تصور کنم که اتفاقی برای رآکتور بیفتد. پیش از آن هیچ ارتعاشی، هیچ صدایی و هیچ چیزی که از وجود مشکلی حکایت کند، وجود نداشت. ما برای مقابله با شرایط اضطراری گوناگونی آموزش دیده بودیم. ما مهندس بودیم و آموزش دیده بودیم که اشکال ها را زود پیدا کنیم. برای مقابله با آتش سوزی و چیزهای دیگر آمادگی داشتیم. اما هیچگاه برای چنین وضعیتی آموزش ندیده بودیم. همیشه فکر می کردیم اقدام های ایمنی کافی است. فکر می کردیم در یک وضعیت اضطراری، اگر دکمه لازم را بزنیم، همه چیز درست می شود. این درست همان کاری بود که دوستم لئونید توپتونف آن شب در اتاق کنترل کرد، یعنی فکر کرده بود اگر سویچ خاموش را بزند، همه چیز متوقف می شود. انسان خطا می کند، ولی ما فکر می کردیم اقدام های ایمنی خطاها را جبران می کند. ما در واقع همه چیزی را که در دستورالعمل ها نوشته شده بود، باور کرده بودیم. پس از انفجار چکار کردید؟ به دفترم رفتم وبیهوده تلاش کردم از طریق تلفن کردن به اتاق کنترل رآکتور 4، بفهمم چه اتفاقی افتاده است. در همین لحظه تلفن اتاق کنترل شماره 3 به صدا درآمد. گفته می شد برانکارد ببرم. برانکارد را گرفتم و دویدم. در خارج از اتاق کنترل شماره 3، یکی از دوستانم را دیدم که به مرکز انفجار بسیار نزدیک بوده. او را نشناختم. لباسهایش سیاه بود و صورتش که از آب داغ و بخار پوشیده بود، تغییر شکل داده بود. تنها از صدایش شناختمش. او به من گفت به محل انفجار بروم چون یک نفر دیگر هم آنجا بوده. پس به آن سمت شتافتم تا او را بیابم. در آنجا چه دیدید؟ آشفتگی عجیبی بود. آن شخص توانسته بود سینه خیز به طرف دیگر برود. خیس بود و کثیف و سوختگی شدیدی داشت. او که در شوک قرار داشت می لرزید. به من گفت به محل انفجار اصلی بروم که دوستم والرا خودمچاک هم آنجا بوده. این فرد نمی توانست درست ببیند اما چیزی در آن طرف نبود جز یک فضای خالی. بعد چه اتفاقی افتاد؟ در این لحظه یوری ترگوب را دیدم که از طرف آنایولی دیتلوف معاون مهندسی چرنوبیل به اتاق کنترل شماره 4 فرستاده شده بود که خنک کننده اضطراری را باز کند تا آب جاری شود. چون متوجه شدم که او این کار را به تنهایی نمی تواند انجام دهد، دوستم را فرستادم که کمک بیاورد و خودم با ترگوب رفتم تا آب را باز کنم. موفق شدید؟ نمی توانستیم خود را به فلکه آب برسانیم. تانک خنک کننده در راهرو نزدیک به رآکتور قرار داشت. دو تا در بود که نمی توانستیم از آن رد شویم چون دیوارهایش فرو ریخته بود. پس مجبور شدیم چند طبقه پایین برویم تا از دیگر وارد شویم. آب به زانوی ما می رسید نتوانستیم در را باز کنیم، اما از لای درهر چه می دیدیم، خرابی بود. مخزن آب منفجر شده بود. فقط یک دیوار و یک در باقی مانده بود. همه دستگاه خنک کننده آب از بین رفته بود. وحشتناک بود. هر چیزی که می توانسته خراب شود، خراب شده بود. سالن سمت راستی رآکتور بکلی نابود شده بود. و لوله های چپ آن آویزان شده بودند. در آنجا فهمیدم که دوستم حتما کشته شده، زیرا جایی که او قرار بوده ایستاده باشد، دیگر موجود نبود. از آنجایی که ایستاده بودم می توانستم خرابی ها را ببینم. فقط یک دیوار و یک در باقی مانده بود. بعد چکار کردید؟ راه خود را به اتاق کنترل 4 باز کردیم، اما در راه به سه کارگر برخورد کردیم که به آنها گفته شده بود به سالن رآکتور بروند و میله کنترل را با دست پایین بیاورند. من به این سه نفر گفتم دستوری که به آنها داده شده بی معنی ست، زیرا دیگر سالن رآکتوری باقی نمانده و به احتمال زیاد میله کنترلی هم باقی نمانده. اما آنها گفتند می خواهند به طبقه بالاتر بروند تا وضعیت را بهتر ببینند. متوجه بودید که چقدر آنجا خطرناک است؟ بله. وقتی به سالن رآکتور رفتید چکار کردید؟ از لبه آن بالا رفتیم اما جای خیلی تنگی بود. چون من پشت سر بقیه بودم، مجبور شدم پشت ستون در باز قرار بگیرم. آنها مشعل را از من گرفتند و داخل شدند. من آنجا ایستاد بودم و از واکنش آنها از مشاهده آن صحنه می توانستم بفهمم چه اتفاقی افتاده. بر سر آن سه نفر چه آمد؟ هر سه کشته شدند. در واقع آن دیوار و آن در جان مرا نجات داد. من در معرض مقدار زیادی پرتو رادیو اکتیو قرار گرفتم. هر کاری می توانستیم کردیم. احساس بسیار بدی است که از دست انسان کاری برنیآید. هیچ گاه به چرنوبیل بازگشتید؟ یک بار وقتی در سال 2000 آن را بستند، مرا به عنوان میهمان ویژه دعوت کرده بودند. دور و بر رآکتور سوم راه رفتم که درست کپی رآکتور منفجر شده است. احساس خوبی نداشتم. وقتی بالای رآکتور ایستادم، زانوهایم شل شده بود. بطور کلی در مورد نیروگاه های هسته ای چه فکر می کنید؟ اگر ایمنی نیروگاه هسته ای بیش از مسائل مالی و بیش از هر چیز دیگر رعایت شود، با آن مساله ای ندارم. ایمنی باید در هر مرحله اداره نیروگاه، مساله شماره یک و اصلی باشد.
XS
SM
MD
LG