(rm) صدا |
تارا عاطفي (راديوفردا): در حالي که 10 عضو جديد، خود براي پيوستن رسمي هفته آينده به اتحاديه اروپا آماده ميکنند، از نظر آقاي آلن رايدينگ Alan Riding، که مقالهاي در باره گسستهاي فرهنگي در ميان اروپائيان نوشته است، آنچه جوامع امروز کشورهاي اروپا را از نظر فرهنگي به هم مربوط ميسازد، اشتراک علاقه آنها نسبت به فرهنگ معاصر آمريکا است، زيرا آنها از فرهنگ معاصر يکديگرچيزي نميدانند.
بهنام ناطقي (راديوفردا، نيويورک): آقاي آلن رايدينگ، نويسنده نيويورک تايمز مينويسد: آنچه آن 15 کشور اعضاي اوليه اتحاديه اروپا و 10 عضو جديد را به هم مربوط ميسازد، سنتهاي اقتصادي و سياسي مشترک نيست، بلکه فرهنگ مشترکي است که در مسيحيت و فرهنگ کلاسيک اروپا ريشه دارد، يعني به عبارت ديگر، همه اروپائيان در آنچه در آثار بزرگاني مثل شکسپير، لئوناردو داوينچي و موتزارت تجلي ميکند مشترک هستند.
نويسنده نيويورک تايمز آقاي آلن رايدينگ ميافزايد اما در مورد فرهنگ معاصر وضع فرق ميکند. ممکن است زندگي خلاقه به صورتهاي گوناگون در کشورهاي اروپا جريان داشته باشد، اما علاقه اروپائيان و سرسپردگي آنها به فرهنگ آمريکا، به صورت فيلمهاي آمريکائي، موسيقي و برنامههاي تلويزيوني آمريکا وجه مشترک فرهنگي اروپائيان را تشکيل ميدهد. وي مي افزايد در تلاش براي هماهنگي، فرهنگ گوئي از قلم افتاده است زيرا توجه وسواسآميز اروپائيان نسبت به فرهنگهاي ملي، در نقاشي، نمايشنامهنويس، موسيقي کلاسيک و پاپ معاصر و فيلمسازي اروپا آنها را از نزديک شدن به يکديگر باز ميدارد.
از نظر اين نويسنده، براي فرهنگ اروپا کافي نيست که که به بزرگان دوره رنسانس ايتاليا، عصرطلائي اسپانيا و امپرسيونيسم و با آهنگسازاني از باخ گرفته تا موتزات و ياناچک، و نويسندگاني در سطح سروانتس، گوته، ولتر و متفکراني مثل لاک و هگل بسنده کند. او معتقد است که در قرن بيستم، که رسانهها فرهنگ را از حيطه تسلط خواص خارج کردند، ملتهاي اروپا به تقويت فرهنگ، هنر و حتي غذاهاي ملي خود پرداختند و درحالي که در اين مسير سهم عظيمي از فرهنگ معاصر آمريکا را به جوامع خود پذيرفتند، نسبت به فرهنگ و هنر يکديگر علاقه کمي نشان دادند، عليرغم آنکه فستيوالهاي بزرگي مثل ادينبرا Edinburgh و آوينييون Avignon مدام از هنرمندان اروپائي دعوت ميکنند، آثار کشورهاي ديگر مقبوليت عام نمييابد.
مثلا نمايشنامه هنر از نويسنده ايراني تبار خانم ياسمينه رضا، نخستين نمايشنامه فرانسوي اي بود که ترجمه آن در يکي از تئاترهاي حرفهاي در لندن روي صحنه رفت و در هنرهاي ديگربه خصوص هنرهائي که به زبان احتياج دارند، تبادل فرهنگي اندکي ميان اروپائيان ديده مي شود.
در اين ميان، تماشاگران اروپائي بيشتر به تماشاي فيلمهاي آمريکائي علاقه دارند تا سينماي کشور خودشان. در ايتاليا و آلمان فيلمهاي محلي فقط 15 درصد بازار را در اختيار دارند و در فرانسه، با اينکه هزينه زيادي براي حمايت از صنعت سينما خرج ميکند و براي فيلمهاي آمريکائي سهميه تعيين کرده است، باز هم 50 درصد بازار در اشغال فيلم هاي آمريکائي بوده است.
اين در حالي است که تماشاگران اروپائي به فيلمهاي کشورهاي اروپا کمتر علاقه نشان ميدهند. کمتر اروپائي است که بتواند نام Christian Boltanski، Annette Messager و Sophie Calle، سه هنرمند برجسته کنوني فرانسه آشنا باشد، يا Antoni Tapies و Miquel Barcelo اسپانيائي را بشناسد يا از سه نقاش بزرگ معاصر آلمان Sigmar Polke يا Georg Baselitz و Anselm Kiefer اثري ديده باشد. در زمينه کتاب، زبان انگليسي مقداري به نويسندگان بريتانيا براي جهاني شدن کمک کرده است زيرا غير از آنها، فهرست پرفروش ترين کتابها در هر کشور اروپائي بيشتر شامل کتابهاي نويسندگان ملي خود آن کشور است.
زمينه موسيقي پاپ از نظر آقاي آلن رايدينگ، نويسنده نيويورک تايمز، از ديگر رشته ها جالب تر است زيرا هرچند موسيقي پاپ در همه کشورهاي ا روپائي صداي موسيقي پاپ آمريکا را تقليد کرده است، به نظر ميرسد که مصرف کنندگان موسيقي به شنيدن شعر انگليسي خوانندگان آمريکائي و بريتانيائي موسيقي پاپ بيشتر عادت دارند.
آقاي رايدينگ ميپرسد آيا اين جدائي فرهنگي ميان کشورهاي اروپائي اهميت دارد؟ و مينويسد: شايد اين نشانگر همان تنوعي است که اتحاديه اروپا ميخواهد حفظ کند. با اين حال، او نتيجه ميگيرد که اگر کشورهاي اروپائي همچنان غناي فرهنگي گذشته تمرکز دهند و کار معاصر يکديگر را ناديده بگيرند، بهاي آن را با آمريکائي شدن بيشتر ذائقه فرهنگي جوامع خود خواهند پرداخت. در حالي که 10 عضو جديد، خود براي پيوستن رسمي هفته آينده به اتحاديه اروپا آماده ميکنند، از نظر آقاي آلن رايدينگ Alan Riding، که مقالهاي در باره گسستهاي فرهنگي در ميان اروپائيان نوشته است، آنچه جوامع امروز کشورهاي اروپا را از نظر فرهنگي به هم مربوط ميسازد، اشتراک علاقه آنها نسبت به فرهنگ معاصر آمريکا است، زيرا آنها از فرهنگ معاصر يکديگرچيزي نميدانند. اگر کشورهاي اروپائي همچنان غناي فرهنگي گذشته تمرکز دهند و کار معاصر يکديگر را ناديده بگيرند، بهاي آن را با آمريکائي شدن بيشتر ذائقه فرهنگي جوامع خود خواهند پرداخت.