(rm) صدا |
بهنام ناطقي (راديوفردا): برخلاف نظر مشهور اواسط قرن بيستم که جهان را با خطر انفجار جمعيت روبهرو مي ديد، امروز کارشناسان جمعيت به نظريه تازهاي مينگرند که استدلال ميکند کاهش نرخ باروري در جوامع بشري، باعث ميشود که از چند دهه ديگر، جهان شاهد کاهش از جمعيت باشد. تئوري کاهش جمعيت، خيلي از برنامههائي که مدتهاست براي مقابله با افزايش جمعيت و مسائل ناشي از آن ازجمله گرسنگي و محيط زيست، ريخته و انجام ميشود، تحت الشعاع قرار خواهد داد. براي اينکه جمعيت در حد خود ثابت بماند، به نرخ باروري معادل 2 و يک دهم درصد نياز است. يعني هر زوج صاحب دو فرزند ميشوند و آن يک دهم درصد هم مربوط به فرزنداني است که قبل از رسيدن به باروي ميميرند. اما جمعيتشناسان سازمان ملل، در آخرين تحقيق خود به به اين نتيجه رسيدهاند که کاهش از باروري در دهههاي اخير باعث شده است که ميانگين نرخ باروري در جهان به يک و 89 صدم درصد تنزل کرده است. مفهوم اين نرخ باروري، کاهش تدريجي جمعيت جهان است که براي جهان قرن بيستم، که با خطر انفجار جمعيت رشد کردهاست، يک مفهوم انقلابي و غيرقابل تصور است. از جمله پيامدهاي عميق و فراگير کاهش نرخ باروري جمعيت جهان اين است که ظرف پنجاه سال آينده، شاهد کاهش فقر در جهان و بسته شدن شکاف ميان کشورهاي فقير و غني خواهيم بود. سازمان ملل، براي بررسي جمعيت جهان، کشورها را به دو دسته فقير و غني تقسيم ميکند و در گزارش اخير جمعيت، ميخوانيم که نرخ باروري درکشورهاي فقير که در سالهاي دهه 1960 معادل 6 فرزند براي هر زن بود، اينک به 2 و 9 دهم فرزند براي هر زن تقليل پيدا کرده است و همچنان رو به افول است. کشورهائي مثل برزيل، شيلي، هندوستان، اندونزي، ايران و ترکيه در دهههاي اخير شاهد سقوط نرخ باروري جمعيت بودهاند. اما نرخ باروري در کشورهاي توسعهيافته به سطح غيرقابل داوم سقوط کرده است. نرخ باروري در اروپاي دهه 1960 معادل 2 و شش دهم درصد بود اما حالا به يک و چهل درصد سقوط کرده است، به عبارت ديگر جاي دو نفر را يک نفر و 4دهم نفر مي گيرد، يا کاهش از جمعيت. در ژاپن نرخ باروري از اروپا هم کمتر است. براي کشورهاي در حال توسعه، کاهش از نرخ باروي به معني اين است که اکثريت جمعيت آنها به زودي شامل افراد جوان و شاغلي مي شود که هم بچه کم دارند و هم پير، و در نتيجه ميتوانند از درآمد سرانه بيشتر، سطح توليد بيشتر و سطح رفاه بيشتري بهرهمند باشند.
در ميان کشورهاي توسعهيافته، آمريکا با 2 و يک دهم درصد باروري، ميتواند جمعيت خود را ثابت نگه دارد و چون مهاجر پذير است، پيش بيني مي شود که تا 50 سال ديگر جمعيت آن 100 ميليون نفر ديگر افزايش پيدا کند اما اروپا در همين فاصله 100 ميليون نفر از دست ميدهد.
چشمانداز کاهش از نرخ رشد جمعيت، براي محيط زيست نيز خبر خوبي است، زيرا با کاهش نسبي از مصرف نفت، از آلودگي هوا کاسته ميشود، هرچند که جمعيت جهان در 50 سال آينده، از جمعيت کنوني ثروتمندتر خواهد بود و طبعا اتوموبيلهاي بيشتري خواهد داشت، ولي پيشبيني ميکنند که ثروت بيشتر باعث شود که جوامع توجه بيشتري به تميزکردن محيط زيست نشان دهند. آقاي بن واتنبرگ Ben Wattenberg، کارشناس جمعيت در موسسه تحقيقاتي American Enterprise Institute در مقالهاي در روزنامه نيويورک تايمز مينويسد چشمانداز کاهش جمعيت در جهان از نظر ژئوپوليتيکي نيز تاثيرهاي حيرتانگيزي خواهد داشت. هرچند قدرت ملتها به تعداد نفرات آنها بستگي ندارد اما کشورهاي پرجمعيتتر جهان آينده، مثل هند و چين، به قدرتهاي بزرگي تبديل ميشوند، در حاليکه جمعيت اروپا کمتر و پيرتر خواهد بود. آقاي واتنبرگ مينويسد اگر برخورد تمدنها در جهان روي دهد، متحدان سنتي آمريکا ضعيفتر و نحيفتر خواهند بود و آمريکا ناچار خواهد بود نقش تعيين کنندهتري در دفاع از باورهاي کثرتگرائي ليبرال، و ارزشهاي تمدن غرب ايفا کند. بشر قرن بيستم با اين فکر بار آمده است که جهان در معرض انفجار جمعيت قرار دارد. چنانکه همکارما بهنام ناطقي از نيويورک گزارش ميدهد، آخرين گزارش از کارشناسان جمعيت سازمان ملل حاکي است که کاهش از نرخ باروري در کشورهاي پيشرفته و در حال توسعه، جهان را با کاهش نرخ رشد جمعيت روبرو خواهد کرد. تئوري کاهش جمعيت، خيلي از برنامههائي که مدتهاست براي مقابله با افزايش جمعيت و مسائل ناشي از آن ازجمله گرسنگي و محيط زيست، ريخته و انجام ميشود، تحت الشعاع قرار خواهد داد. آخرين بررسي روند رشد جمعيت جهان توسط سازمان ملل نشان مي دهد كه طي 50 سال آينده، جمعيت كشورهاي فقير و روبه توسعه، جوان تر و كارآمدتر مي شود و به علت كاسته شدن از وابستگان خردسال و سالخورده، از سطح رفاه بيشتري بهره مند خواهد شد. از سوي ديگر، از جمعيت اروپا كاسته مي شود و با بالارفتن ميانگين سني، توانائي توليد اروپا كاهش مي يابد. چين و هند در جهان آينده به قدرت هاي بزرگ جهاني تبديل مي شوند و اگر جنگي ميان تمدن ها در گيرد، آمريكا براي دفاع از باور كثرت گرائي ليبرال و ارزش هاي غربي، نمي تواند به روي قدرت متحدان سنتي خود در اروپا حساب كند.