روز جمعه ۲۴ مردادماه اعلام شد که عشا مؤمنی دانشجوی ارتباطات و کوشنده حقوق زنان، پس از یک ماه بازداشت و چند ماه ممنوعیت خروج از کشور، سرانجام ایران را به مقصد آمریکا ترک کرد.
عشا مؤمنی نامی بود که طی حدود یک سال گذشته در مرکز توجهات رسانهای قرار گرفت: یک ایرانی – آمریکایی دیگر در بازداشت.
او که ۲۹ سال دارد و دانشجوی کارشناسی ارشد ارتباطات در ایالت کالیفرنیای آمریکاست، در دی ماه ۱۳۸۷ به اتهام «تبلیغ علیه نظام» بازداشت شد.
خانم مؤمنی برای انجام پروژهای دانشگاهی که شامل پژوهش درباره کمپین یک میلیون امضا و فعالان حقوق زنان بود، به ایران سفر کرده بود.
در خبرها ابتدا اعلام شده بود که او به دلیل تخلف رانندگی توسط پلیس راهنمایی و رانندگی متوقف شده است، اما سپس از بند امنیتی ۲۰۹ در اوین سر درآورد.
بازداشت عشا مؤمنی، علاوه بر واکنشها و محکومیتهایی که در جامعه مدنی ایران و بینالمللی به دنبال داشت، چند بار کاخ سفید را نیز به موضعگیری وادار کرد.
او یک روز پس از خروج از ایران در گفتوگو با رادیو فردا به جزئیات پروندهاش، خاطرات بازداشت، و مقایسه موقعیت خود در زندان به عنوان یک ایرانی – آمریکایی با دیگر بازداشتشدگان میپردازد.
عشا مؤمنی از این میگوید که «تخلف رانندگی» چگونه به «تبلیغ علیه نظام» پیوند خورد.
عشا مؤمنی: من یک هفته قبل از اینکه بیایم آمریکا، رفتم فرودگاه که یک سری مشکل اداری پیش آمد. رفع ممنوعیتم کامل انجام نشده بود. دوباره پاسپورت مرا گرفتند. من از فرودگاه برگشتم. مجبور شدم دوباره بروم دادگاه تا بتوانم بیایم.
بدون مشکل نبود. البته باید بگویم که با وثیقه آزاد هستم.
من داشتم حدود ساعت ۹:۱۵ صبح در اتوبان مدرس رانندگی میکردم. ناگهان یک ماشین جلوی من پیچید. آرم نداشت. فقط یکی از این چراغهای گردان بالایش بود. یک آدمی سراپا مشکی پوشیده با اسلحه پرید توی ماشین من نشست. البته ماشین حریم خصوصی افراد است و چنین هم حرکتی درست نبود.
به هر حال من پیاده شدم از ماشین. آنها مرا دوباره برگرداندند توی ماشین. ماشین را بردند کنار اتوبان و به من گفتند که «شما از اول اتوبان هی دارید از این طرف به آن طرف میروید. بدون اینکه چراغ راهنما بزنید». در حالی که ترافیک بود و ما هم با سرعت ۲۰ کیلومتر در ساعت حرکت میکردیم.
نه. اصلاً. نه پلیس بود نه چیزی. ولی این طور عنوان میکردند که ما پلیس بزرگراه هستیم.
من پافشاری کردم. چون میدانستم تخلف رانندگی نکردم، در ضمن ورود پلیس با آن ظاهر و اسحله به ماشین هم چیز عجیبی بود. میدانستم که قضیه چیز دیگری است. وقتی پافشاری کردم که من میدانم شما پلیس راهنمایی رانندگی نیستید و من تخلفی نکردهام، گفتند که ما از وزارت اطلاعات هستیم و حکم بازداشت شما را داریم.
بعد که این را گفتند، من پیاده شدم، اما به من دستبند زدند و مرا بردند جلوی خانهمان. توی خانه، تمام وسایلی که مربوط به کارم بود و دانشگاه، از جمله یک سری کتاب، و تمام اینها را جمع کردند و دو سه ساعتی هم خانه را گشتند. بعد مرا بردند زندان اوین.
خودم حدس میزدم به خاطر ارتباطی باشد که با فعالان [حقوق زنان] داشتم و احتمالاً این که از آمریکا آمده بودم هم، برایشان حساسیتبرانگیز بود.
اولاً وقتی شما آن تو هستید، دائماً فشاری که به زندانی میآورند این است که اجازه نمیدهند با خانوادهاش صحبت کند. من هم اصلاً نمیدانستم که بیرون چه اتفاقی در حال افتادن است. ولی بعد از اینکه آمدم بیرون متوجه شدم که به خانواده من گفته بودند که «با هیچ رسانهای صحبت نکنید، اعلام نکنید، و ما ایشان [عشا] را ظرف دو سه روز آزاد میکنیم».
این شرایطی است که البته همه خانوادهها دارند و مجبور هم هستند که این چیزها را باور کنند؛ ولی چنین وعدههایی واقعیت ندارد. البته خود من هم از آن طرف در طول مدتی که در زندان بودم، طی چهار یا پنج باری که با خانوادهام صحبت کردم، به آنها گفتم که با رسانهها صحبت نکنند.
میدانم که خیلی از خانوادهها هم توی این شرایط قرار میگیرند و صحبت نمیکنند. چون میخواهند عزیزشان را حمایت کنند. ولی واقعیت این است که وقتی صحبت میکنند و رسانهها، دنیا و جامعه را نسبت به شرایط آن زندانی حساس میکنند، اصولاً امنیت زندانی کمی بالا میرود.
فکر میکنم تمام این مسایل در کنار هم بوده است است. من داشتم روی تزم کار میکردم، که مربوط به کمپین یک میلیون امضا است. اصلاً پروژهام این بود که یک چهره دیگر از زن ایرانی نشان دهم. چهرهای که تمام این سالها از رسانههای داخل ایران حذف شده بود و رسانههای بینالمللی هم تا حد زیادی همان چیزی را که از داخل ایران میآمد، نشان میدادند.
در کمپین یک میلیون امضا به خاطر تنوع و گوناگونی که از تمام قشرها و تفکرات گوناگون در آن وجود داشت، میتوانستی زنها را ببینی، بهترین جایی بود که من بتوانم از طریقش، این تصویر واقعی زن ایرانی را که خیلی کم دیده شده بود نشان دهم.
متأسفانه همه فیلمهایی که من داشتم ضبط شد، ولی خوشبختانه بعد از وقایع انتخابات با این ویدیوهایی که بیرون آمد و حضور پررنگی که زنان در این اعتراضها داشتند، آن چهره واقعی زن فعال و هشیار، مبارز و نه زن توسری خورده بدبخت به تمام دنیا نشان داده شد.
البته به نظر من زنها، و همچنین جنبش دانشجویی، و کلاً جنبشهای مدنی [بر اتفاقات پس از انتخابات] تأثیر داشتند. پشت تمام این تظاهرات و اتفاقاتی که در ایران روی داد، تجربیات این جنبشها بود.
البته اتهامی که به من تفهیم شد، تبلیغ علیه نظام بود.
نه.
بله. این به من تفهیم شده بود.
من یک سری مصاحبه داشتم با فعالان جنبش، چه زن چه مرد. یک سری مصاحبه داشتم با زنهایی که این قوانین توی زندگیشان تأثیر بد داشت. اینها [مقامات قضایی] معتقد بودند که فیلمهایی که من گرفته بودم پتانسیل سیاه نمایی علیه نظام را دارد.
بله. مثلاً با آن زنهای فیلمهایی که من گرفته بودم، مشکل داشتند. می گفتند «چرا این آدمهای خاص را انتخاب کردی؟»
پرونده باز است. دقیقاً نمیدانم موقعیت چطور است. الان هم ایران در شرایطی قرار دارد که نمیشود پیشبینی کرد. فعلاً که با وثیقه آزادم.
۲۰۰ میلیون.
نه.
به هرحال شرایط زندان شرایط سختی است. انفرادی آدم را خیلی اذیت میکنند. ۲۵ روز انفرادی بودم. بازجوییهای طولانی، بازجوییهای زیاد، ۱۹ جلسه بازجویی داشتم. شرایط خود زندان، چراغی که دائماً روشن است، چشمبند، آن شرایط روانی که ایجاد میکنند برای متهم...
در مدت بازداشت، هم برخورد خوب هست، هم بد. کل شرایط فوقالعاده سخت بود. آدم را توی فشار روانی میگذارند. ولی من شکنجه فیزیکی نشدم. شاید این به خاطر حمایتی بود که به خاطر دو ملیتی بودنم گرفتم. فکر میکنم در مقایسه با بازداشتشدگان دیگر، خیلی بهتر با من رفتار شد. قابل مقایسه با اتفاقاتی که الان در زندانهای ایران میافتد، نیست.
بله.
همان چیزهایی که در مورد همه پروندهها صدق میکند. داستان تکراری.
بله، گفتم که؛ همان سناریوی تکراری همیشگی.
بیشتر در مورد مسائل زنان صحبت میکردند. اینکه وظیفه فعالان جنبش زنان نیست که بخواهند چیزی را عوض کنند. وظیفه کسانی که در دولت کار میکنند است. انواع و اقسام حرفها. از خصوصیترین قسمتهای زندگی تا عمومیترین. شرایط، فوقالعاده سخت است. اولش یک کتاب به من دادند که داستان شکنجه زنی در زندانهای صدام بود. نمیدانم نیتی بود یا به طور اتفاقی...
خوب شما فکرش را بکنید. تازه رسیدید به زندان اوین. آن هم زندان اوین! تنها اسمش هم آدم را به وحشت میاندازد. بعد فکر کنید به شما یک کتاب میدهند در مورد شکنجه... شاید هم میخواستند من حس بهتری کنم. که خوب اینجا از زندانهای آنها بهتر است.
به هر حال فکر میکنم شرایط فعلی زندانها شبیه همان شرایطی است که در کتاب خواندم! الان و بعد از اتفاقات بعد از انتخابات اگر کسی برود زندان اوین و آن کتاب را بخواند، شاید فضا برایش چندان متفاوت نباشد.
بله. قطعاً!
عشا مؤمنی نامی بود که طی حدود یک سال گذشته در مرکز توجهات رسانهای قرار گرفت: یک ایرانی – آمریکایی دیگر در بازداشت.
او که ۲۹ سال دارد و دانشجوی کارشناسی ارشد ارتباطات در ایالت کالیفرنیای آمریکاست، در دی ماه ۱۳۸۷ به اتهام «تبلیغ علیه نظام» بازداشت شد.
خانم مؤمنی برای انجام پروژهای دانشگاهی که شامل پژوهش درباره کمپین یک میلیون امضا و فعالان حقوق زنان بود، به ایران سفر کرده بود.
در خبرها ابتدا اعلام شده بود که او به دلیل تخلف رانندگی توسط پلیس راهنمایی و رانندگی متوقف شده است، اما سپس از بند امنیتی ۲۰۹ در اوین سر درآورد.
بازداشت عشا مؤمنی، علاوه بر واکنشها و محکومیتهایی که در جامعه مدنی ایران و بینالمللی به دنبال داشت، چند بار کاخ سفید را نیز به موضعگیری وادار کرد.
او یک روز پس از خروج از ایران در گفتوگو با رادیو فردا به جزئیات پروندهاش، خاطرات بازداشت، و مقایسه موقعیت خود در زندان به عنوان یک ایرانی – آمریکایی با دیگر بازداشتشدگان میپردازد.
عشا مؤمنی از این میگوید که «تخلف رانندگی» چگونه به «تبلیغ علیه نظام» پیوند خورد.
- رادیو فردا: خانم مؤمنی، طی هفته گذشته شما سرانجام موفق شدید از ایران خارج شوید. مشکل خاصی برای خروج از ایران نداشتید؟
عشا مؤمنی: من یک هفته قبل از اینکه بیایم آمریکا، رفتم فرودگاه که یک سری مشکل اداری پیش آمد. رفع ممنوعیتم کامل انجام نشده بود. دوباره پاسپورت مرا گرفتند. من از فرودگاه برگشتم. مجبور شدم دوباره بروم دادگاه تا بتوانم بیایم.
- پس خروج تان نهایتاً چندان بدون مشکل هم نبود.
بدون مشکل نبود. البته باید بگویم که با وثیقه آزاد هستم.
- خانم مؤمنی! در خبرهایی که از بازداشت شما منتشر شده بود، اول اعلام شد که شما را در تهران به دلیل تخلف رانندگی در یک بزرگراه متوقف می کنند. اما بعد در ادامه، خبر می رسد که منتقل می شوید به بند ۲۰۹ زندان اوین. این وسط یک شکاف خیلی بزرگ وجود دارد بین تخلف رانندگی و بند ۲۰۹. ماجرا چه بود؟
من داشتم حدود ساعت ۹:۱۵ صبح در اتوبان مدرس رانندگی میکردم. ناگهان یک ماشین جلوی من پیچید. آرم نداشت. فقط یکی از این چراغهای گردان بالایش بود. یک آدمی سراپا مشکی پوشیده با اسلحه پرید توی ماشین من نشست. البته ماشین حریم خصوصی افراد است و چنین هم حرکتی درست نبود.
به هر حال من پیاده شدم از ماشین. آنها مرا دوباره برگرداندند توی ماشین. ماشین را بردند کنار اتوبان و به من گفتند که «شما از اول اتوبان هی دارید از این طرف به آن طرف میروید. بدون اینکه چراغ راهنما بزنید». در حالی که ترافیک بود و ما هم با سرعت ۲۰ کیلومتر در ساعت حرکت میکردیم.
- شخصی که توی ماشین شما نشست، پلیس راهنمایی رانندگی بود؟
نه. اصلاً. نه پلیس بود نه چیزی. ولی این طور عنوان میکردند که ما پلیس بزرگراه هستیم.
- اما بعد چه شد که منتقل شدید به بند ۲۰۹ زندان اوین؟
من پافشاری کردم. چون میدانستم تخلف رانندگی نکردم، در ضمن ورود پلیس با آن ظاهر و اسحله به ماشین هم چیز عجیبی بود. میدانستم که قضیه چیز دیگری است. وقتی پافشاری کردم که من میدانم شما پلیس راهنمایی رانندگی نیستید و من تخلفی نکردهام، گفتند که ما از وزارت اطلاعات هستیم و حکم بازداشت شما را داریم.
بعد که این را گفتند، من پیاده شدم، اما به من دستبند زدند و مرا بردند جلوی خانهمان. توی خانه، تمام وسایلی که مربوط به کارم بود و دانشگاه، از جمله یک سری کتاب، و تمام اینها را جمع کردند و دو سه ساعتی هم خانه را گشتند. بعد مرا بردند زندان اوین.
- وقتی به شما گفتند ما از وزارت اطلاعات هستیم، شما نپرسیدید مورد اتهامتان چیست و به چه دلیلی دارند شما را بازداشت میکنند؟
خودم حدس میزدم به خاطر ارتباطی باشد که با فعالان [حقوق زنان] داشتم و احتمالاً این که از آمریکا آمده بودم هم، برایشان حساسیتبرانگیز بود.
- حالا باز هم باز میگردیم به فعالیتهایی که در ایران میکردید، اما پیش از آن یک سؤال مرتبط بپرسم. در آن دوره بازداشت شما، وبسایت «میدان» که متعلق به فعالان حقوق زنان است، اعلام کرد که علت تأخیر در اعلام خبر بازداشت شما، درخواست شخصی خودتان بوده. چون خبر بازداشت شما با شش روز تأخیر اعلام شد. دلیلشش چه بود که خواسته بودید با تأخیر اعلام شود؟
اولاً وقتی شما آن تو هستید، دائماً فشاری که به زندانی میآورند این است که اجازه نمیدهند با خانوادهاش صحبت کند. من هم اصلاً نمیدانستم که بیرون چه اتفاقی در حال افتادن است. ولی بعد از اینکه آمدم بیرون متوجه شدم که به خانواده من گفته بودند که «با هیچ رسانهای صحبت نکنید، اعلام نکنید، و ما ایشان [عشا] را ظرف دو سه روز آزاد میکنیم».
این شرایطی است که البته همه خانوادهها دارند و مجبور هم هستند که این چیزها را باور کنند؛ ولی چنین وعدههایی واقعیت ندارد. البته خود من هم از آن طرف در طول مدتی که در زندان بودم، طی چهار یا پنج باری که با خانوادهام صحبت کردم، به آنها گفتم که با رسانهها صحبت نکنند.
میدانم که خیلی از خانوادهها هم توی این شرایط قرار میگیرند و صحبت نمیکنند. چون میخواهند عزیزشان را حمایت کنند. ولی واقعیت این است که وقتی صحبت میکنند و رسانهها، دنیا و جامعه را نسبت به شرایط آن زندانی حساس میکنند، اصولاً امنیت زندانی کمی بالا میرود.
- بعد از این که شما بازداشت شدید، در واکنشهای مختلفی که بوده، بعضیها بازداشت شما را مرتبط با همکاری شما با کمپین یک میلیون امضا و فعالان حقوق زنان برآورد کردند. اما یک عده دیگر گفتند که دلیل بازداشت تحقیق دانشگاهی و رشته تحصیلیتان بوده.
فکر میکنم تمام این مسایل در کنار هم بوده است است. من داشتم روی تزم کار میکردم، که مربوط به کمپین یک میلیون امضا است. اصلاً پروژهام این بود که یک چهره دیگر از زن ایرانی نشان دهم. چهرهای که تمام این سالها از رسانههای داخل ایران حذف شده بود و رسانههای بینالمللی هم تا حد زیادی همان چیزی را که از داخل ایران میآمد، نشان میدادند.
در کمپین یک میلیون امضا به خاطر تنوع و گوناگونی که از تمام قشرها و تفکرات گوناگون در آن وجود داشت، میتوانستی زنها را ببینی، بهترین جایی بود که من بتوانم از طریقش، این تصویر واقعی زن ایرانی را که خیلی کم دیده شده بود نشان دهم.
متأسفانه همه فیلمهایی که من داشتم ضبط شد، ولی خوشبختانه بعد از وقایع انتخابات با این ویدیوهایی که بیرون آمد و حضور پررنگی که زنان در این اعتراضها داشتند، آن چهره واقعی زن فعال و هشیار، مبارز و نه زن توسری خورده بدبخت به تمام دنیا نشان داده شد.
البته به نظر من زنها، و همچنین جنبش دانشجویی، و کلاً جنبشهای مدنی [بر اتفاقات پس از انتخابات] تأثیر داشتند. پشت تمام این تظاهرات و اتفاقاتی که در ایران روی داد، تجربیات این جنبشها بود.
- خوب، خانم مؤمنی اگر موافقید برگردیم به روند حقوقی قانونی پروندهتان. اتهام شما یک بار از طرف مراجع قضائی تبلیغ علیه نظام اعلام شد، یک بار اقدام علیه امنیت ملی. این اتهام دقیقاً به چه دلیلی به شما وارد شده بود؟
البته اتهامی که به من تفهیم شد، تبلیغ علیه نظام بود.
- اقدام علیه امنیت ملی نبود؟
نه.
- از این جهت پرسیدم که سخنگوی قوه قضائیه یک بار در اوایل بازداشت شما گفته بود اتهامتان اقدام علیه امنیت ملی است. بعد از یکی دو هفته مقامات قضایی اعلام کردند تبلیغ علیه نظام در پرونده شما ثبت شده.
بله. این به من تفهیم شده بود.
- مواردش چه بود؟
من یک سری مصاحبه داشتم با فعالان جنبش، چه زن چه مرد. یک سری مصاحبه داشتم با زنهایی که این قوانین توی زندگیشان تأثیر بد داشت. اینها [مقامات قضایی] معتقد بودند که فیلمهایی که من گرفته بودم پتانسیل سیاه نمایی علیه نظام را دارد.
- یعنی میتواند در آینده تبدیل به چیزی شود که بتوان برای سیاهنمایی از آن استفاده کرد؟
بله. مثلاً با آن زنهای فیلمهایی که من گرفته بودم، مشکل داشتند. می گفتند «چرا این آدمهای خاص را انتخاب کردی؟»
- پروندهتان در حال حاضر در چه وضعیتی است؟ تا جایی که میدانم وکیلتان هم که آقای محمدعلی دادخواه بودند، خودشان در جریان بازداشت فعالان سیاسی و مدنی بعد از انتخابات بازداشت شدند.
پرونده باز است. دقیقاً نمیدانم موقعیت چطور است. الان هم ایران در شرایطی قرار دارد که نمیشود پیشبینی کرد. فعلاً که با وثیقه آزادم.
- چقدر وثیقه گذاشتید؟
۲۰۰ میلیون.
- تاریخ دادگاه مشخص نشده؟
نه.
- خانم مؤمنی شما ۲۴ مهرماه بازداشت شدید. حدود یک ماه هم در بازداشت بودید. از این دوران بگویید. بازداشت چطور بود؟
به هرحال شرایط زندان شرایط سختی است. انفرادی آدم را خیلی اذیت میکنند. ۲۵ روز انفرادی بودم. بازجوییهای طولانی، بازجوییهای زیاد، ۱۹ جلسه بازجویی داشتم. شرایط خود زندان، چراغی که دائماً روشن است، چشمبند، آن شرایط روانی که ایجاد میکنند برای متهم...
- برخورد مسئولان در این مدت با شما چطور بود؟
در مدت بازداشت، هم برخورد خوب هست، هم بد. کل شرایط فوقالعاده سخت بود. آدم را توی فشار روانی میگذارند. ولی من شکنجه فیزیکی نشدم. شاید این به خاطر حمایتی بود که به خاطر دو ملیتی بودنم گرفتم. فکر میکنم در مقایسه با بازداشتشدگان دیگر، خیلی بهتر با من رفتار شد. قابل مقایسه با اتفاقاتی که الان در زندانهای ایران میافتد، نیست.
- اشاره کردید به دوملیتی بودن. در بازجوییهایی که از شما میشد، آیا به این مسئله هم اشاره شد؟ اینکه مثلاً رابطه داشتید با غرب یا اتهاماتی از این دست؟
بله.
- چه صحبتی میشد؟
همان چیزهایی که در مورد همه پروندهها صدق میکند. داستان تکراری.
- یعنی ربط دادن اتهام سیاهنمایی به اینکه ایرانی – آمریکایی هستید و احیاناً با غرب رابطه دارید؟
بله، گفتم که؛ همان سناریوی تکراری همیشگی.
- در بازجوییها مسائل دیگری هم مطرح میشد، یا مصادیق اتهامات فقط همان فیلمها بود؟
بیشتر در مورد مسائل زنان صحبت میکردند. اینکه وظیفه فعالان جنبش زنان نیست که بخواهند چیزی را عوض کنند. وظیفه کسانی که در دولت کار میکنند است. انواع و اقسام حرفها. از خصوصیترین قسمتهای زندگی تا عمومیترین. شرایط، فوقالعاده سخت است. اولش یک کتاب به من دادند که داستان شکنجه زنی در زندانهای صدام بود. نمیدانم نیتی بود یا به طور اتفاقی...
- چه حسی داشتید وقتی آن را میخواندید؟
خوب شما فکرش را بکنید. تازه رسیدید به زندان اوین. آن هم زندان اوین! تنها اسمش هم آدم را به وحشت میاندازد. بعد فکر کنید به شما یک کتاب میدهند در مورد شکنجه... شاید هم میخواستند من حس بهتری کنم. که خوب اینجا از زندانهای آنها بهتر است.
به هر حال فکر میکنم شرایط فعلی زندانها شبیه همان شرایطی است که در کتاب خواندم! الان و بعد از اتفاقات بعد از انتخابات اگر کسی برود زندان اوین و آن کتاب را بخواند، شاید فضا برایش چندان متفاوت نباشد.
- به عنوان پرسش آخر، خانم مؤمنی، به ایران باز میگردید؟
بله. قطعاً!