در برلین، پایتخت آلمان، جشنوارهای به مناسبت هزاره شاهنامه به ابتکار بخش هنرهای اسلامی موزه پرگامون این شهر از تاریخ نوزدهم مارس آغاز شده و تا سوم ژوییه، ۱۲ تیرماه، ادامه خواهد داشت.
در این جشنواره برنامههای فرهنگی و هنری مختلفی چون تئاتر، موسیقی، جلسات بحث و تبادل نظر در مورد حماسه رستم و سهراب و برنامههای هنری دیگری برگزار میشود. در چارچوب این جشنواره روز شانزدهم ژوئن به استاد هوشنگ سیحون که بانی طرح و بازسازی آرامگاه فردوسی است، اختصاص یافت. او در مورد پروسه ساخت و ترمیم این بنای تاریخی در این جشنواره به سخنرانی پرداخت.
هوشنگ سیحون در سال ۱۲۹۹ خورشیدی در تهران و در خانوادهای اهل موسیقی به دنیا آمد. او در رشته معماری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و تحصیلات خود را در دانشسرای ملی هنرهای زیبای پاریس (بوزار) ادامه داد و به درجه دکترا رسید. او در بازگشت به ایران استاد معماری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و مدتی رئیس این دانشکده بود.
این استاد بزرگ معماری طراحی بناهای یادبود بسیاری را در ایران به عهده داشته، از جمله آرامگاههای بوعلی سینا، خیام، کمالالملک، نادرشاه افشار و کلنل محمدتقی خان پسیان. دکتر هوشنگ سیحون بیش از بیست سال است که در ونکوور کانادا زندگی میکند. سخنرانی استاد سیحون در موزه پرگامون برلین به دعوت کانون متخصصان و مهندسین ایرانی مقیم این شهر صورت گرفته است.
شیرین فامیلی در برلین با استاد هوشنگ سیحون گفتوگو کرده است:
هوشنگ سیحون: در سالهای اول ۱۳۰۰ یعنی از سالهای اولی که رضاخان میخواست مصدر کار شود، هنوز نخست وزیر هم نشده بود شاید، انجمنی به نام انجمن آثار ملی تشکیل شد. انجمن آثار ملی تشکیل شده بود از یک عده بزرگان نامدار ایران که در سمتهای سیاسی و مملکتی خدمت میکردند و در سال ۱۳۱۴ که آرامگاه فردوسی را ساختند تا آن موقع ساختمانی نکرده بودند.
در آن زمان قرار شد مراسم مفصلی برای هزاره فردوسی انجام شود که از تمام مستشرقین و بزرگان علم و هنر و ادبیات دنیا دعوت شود که بیایند به ایران و برای این منظور در توس که محل دفن و مزار فردوسی بود بنای یادبود یا آرامگاهی برای فردوسی ساخته شود. آقای آندره گدار که آن موقع رئیس باستانشناسی ایران بود از ایشان تقاضا کردند، چون آرشیتکت هم بود، طرحی برای این آرامگاه بدهند. که ایشان طرحی دادند و یک کارهایی هم کردند. به جایی رسیده بود که رایشان عوض شد و جزئیاتش را نمیدانم. ولی آن طرح موقوف شد و داده شد به آقای مهندس طاهرزاده بهزاد که این چیزی که الان هیئت بیرونش را میبینیم کار آقای بهزاد بود.
زمین این آرامگاه خیلی سست بود و خیلی بدون آمادگی بود برای چنین ساختمان سنگینی و یواش یواش طی این سالها از ۱۳۱۴ تا روزهایی که ما این را تجدید بنا کردیم، همین جور نشست میکرد و همین جور خرابی به هم میزد و برف و باران و یخبندان میشد و سنگها میترکید و جدا میشد و خیلی گرفتاری.
تا این که اوایل دهه ۱۳۴۰ همان انجمن آثار ملی تصمیم گرفتند که این بنا را از پی به کلی خراب کنند و از نو ساختمان شود، ساختمان جدید. ولی هم بنده و هم انجمن آثار ملی رایمان بر این بود که این شکل و نمای بیرونی ساختمان، آن که بوده همان تجدید شود و همان دوباره تکرار شود. چرا، برای این که مردم عادت کرده بودند و خو گرفته بودند به آن شکل. و مشکل بود که این را از ذهنشان خارج کنیم و یک چیز جدید بگذاریم. درست هم نبود.
این بود که با کمال دقت تمام جزئیات بنا را عکسبرداری و نقشهبرداری کردیم. سنگها را دانهدانه شمارهگذاری کردیم، پیاده کردیم و دستهبندی کردیم جاهای مختلف گذاشتیم. بعد بنا را که این قدر خرابی به هم زده بود، تمام را از پی خراب کردیم و وقتی که فهمیدیم که این خاک خیلی از نظر مقاومت سست است، محاسبات فنی را بردیم روی زمین با پی سرتاسری و بتون مسلح، بتون آرمه.
او میگوید که «پی افکندم از نظم کاخی بلند، که از باد و باران نیابد گزند». اینجا سعی کردم این سمبل را در خود بنا به کار ببرم. چیزی که از داخل اصلا این فکر را نکرده بودند. از آنجا به بالا یک بالکنی ایجاد شد تا زیر سقف تمام با یک نوع کاشیکاری تقریبا همزمان با فردوسی، منتها یک تغییراتی شده بود. این را انجام دادیم. که با موقعیت خود فردوسی و حتی نقشهایی که استنباط میشود از شاهنامه اینها جور دربیاید. و بعد هم اثاث داخل ساختمان این دور آرامگاه، دیوارهای دور که خارج از محوطه داخل شبکهبندی بود، آنها را با داستانهای شاهنامه و پسر آقای ابوالحسنخان صدیقی که مجسمهساز بودند، اینها را به صورت نقشبرجسته و مجسمه ترتیب دادند. خیلی جالب و دیدنی شد.
من زیاد خبرهای خوش گاهی اوقات نمیشنوم. یک خرده از این بابت هم نگران هستم و امیدوارم که مقامات توجه کنند به خصوص که مردم واقعا علاقه دارند به فردوسی. فردوسی زندهکننده زبان ماست. زبان ما را نگذاشت که از دستمان در رود. اگر نشود واقعا جای تاسف است.
در خود باغ فردوسی چند تا بنا از جمله کتابخانه و موزه و دو بنا یکی برای رستوران و یک بنای استراحتگاه تقریبا ساختیم که از نظر خارجیها که خیلی مورد توجه است، خیلی زیاد. جنوب تهران در یاخچیآباد یک شهرک آموزشی ساختم به نام موسسات آموزشی. برای ده هزار بچه در آن واحد آنجا تحصیل کنند. یک شهرکمانند بود. اینها را سعی کردیم با عوامل و عناصر معماری که برمیگردد به خود ایران، ترتیب دهیم. امثال این کارهای دیگر هم خیلی کردیم. در خود تهران من یک ده در شمال ساختم، یک شهر در اصفهان ساختم به نام ملکشهر اصفهان.
بله. چند تا کتاب چاپ شده در این زمینه. و یک افتخاری داشتم به شما عرض کنم که سال ۱۹۷۲ یک نمایشگاه سه نفره ترتیب دادند در دانشگاه ماساچوست آمریکا. آن سه نفر پیکاسو بود، سالوادور دالی بود و بنده. من در تهران بودم آن موقع. یک نامهای از طرف آن دانشگاه آمد. نوشته بودند که هر سال ما چند تا از بزرگان نقاشی را کارهایشان را به معرض نمایش میگذاریم و کسانی که آنجا کمتر نمایشگاه گذاشته بودند، آنها را اضافه میکنیم. آن سال بنده را انتخاب کرده بودند برای این کار. چون یک کارهایی کرده بودم که در فرانسه و آمریکا میشناختند. من از ایران ۱۶ تا کار فرستادم. ازشان خواهش کردم که خودشان انتخاب کنند. اینها بلافاصله برای من نامه نوشتند که این قدر مورد توجهشان بود که هر ۱۶ تا را انتخاب میکنند و یک غرفه یعنی سه غرفه با هم تشکیل میدهند و سه تا کاتالوگ چاپ میکنند، یکی برای پیکاسو، یکی برای سالوادور دالی و یکی هم برای بنده.
-----------------------------------------------------------
پدری که دست و پاهایش استخوانهایی شکسته است؛ صداهایی که برای شنیدنشان باید گوش را نزدیک دهانهایی برد که روی زمین افتادهاند؛ دعوت به رقص تانگو پشت پنجرههایی که همه رقص شما را میبینند؛ ویترینی که مخصوص درآغوش کشیدن و در آغوش ماندن است؛ سربازی آمریکایی که روی یک بازی کامپیوتری لحظات جنگ با طالبان را تشریح میکند؛ دالانی تاریک که برای عبور از آن باید نور را دنبال کرد؛ قفسههای شیشهای که با روشن شدن نور هر کدام، عروسکها داستانی را تنها با افکت و آوا تعریف میکنند و دختری که زیر سنگها در حال مدفون شدن است.
این آخری پرفورمانسی است از هومن شریفی، هنرمند ایرانیتبار مقیم نروژ، که در نمایشگاه اینستالیشن یا هنر چیدمانی و پروفورمانس آرت، هنر اجرایی، هنرمندانی از سرتاسر جهان که این روزها در فضای باز تئاتر ملی پراگ در جریان است حضور دارد.
این مکعبهای چوبی که هر یک جایگاه هنرمندی از کشوری از جهان است بخشی از چهارسالانه هنرهای نمایش پراگ، پایتخت جمهوری چک، است. این چهارسالانه که از سال ۶۷ میلادی کار خود را آغاز کرده، امسال به مدت ۱۰ روز در ۵ نقطه مختلف این شهر از جمله مکانهای عمومی برقرار خواهد بود و پیشبینی میشود بیش از چهل هزار نفر از آن بازدید کنند.
هومن شریفی، طراح رقص و هنرمند ۳۸ ساله، با کمپانیایم پیوروورلد، قطعه هنری اجرایی را در این چهارسالانه به معرض دید عموم گذاشته که Once Upon A Time Country، «روزی روزگاری در یک سرزمین» نام دارد. در این هنر چیدمانی اجرایی، خاک و سنگ و پتوهای پاره و اجراکنندگان در میان این پوسیدگیها همه نشان از خلق جهانی دارد که انسانها تبدیل به جسدهایی میشوند متحرک.
در معرفی کار هومن شریفی در دفترچه راهنمای این چهارسالانه آمده است: «اثر هومن شریفی با این عبارت معرفی میشود: هنر مساوی با سیاست است و این در جایی است که تعهد اجتماعی واژه سیاست را تعریف میکند.»
در گفتوگویی با هومن شریفی که از کودکی در نروژ بزرگ شده و به یاد آوردن کلمات فارسی گاهی برایش دشوار بود، ابتدا از پیشینه هنریاش پرسیدم:
هومن شریفی: من بیست و چند سال پیش از ایران آمدم نروژ و اول با رقص «هیپوپوست استریت دنس» کار کردم و بعد یک مدتی وارد مدرسه کوریوگرافی [طراحی رقص و حرکات موزون] در اسلو شدم که هر سه سال سه نفر را میگیرند و از سال ۲۰۰۰ مدرسهام تمام شد. از آن موقع تا الان در کل دنیا با کوریوگرافی و رقص کار میکنم.
ما توی یک شهر کوچک نروژ که اسمش برگن است است برنامه داشتیم، برنامه گذاشته بودیم و مدیر این فستیوال آمده بود آنجا و کار ما را دیده بود و از کار خوشش آمده بود و برای همین دعوتمان کرد بیاییم اینجا کار را نشان دهیم.
این اینستالیشن پرفورمانسی که ما داریم، هشت ساعت است کلا. پنج هنرمنداند که آنجا با من کار میکنند. بین خودمان تقسیم کردیم، نفری یک ساعت و چهل دقیقه آنجا کار میکنیم. و کل این یک پروژهای بود که دو سال پیش، دو سال و نیم پیش، شروع کردیم. نظرمان این بود که یک کشور جدید درست کنیم. نشستیم متن نوشتیم در مورد این کشور جدید. چیزی که پیش آمد دو سال پیش در ایران و آن جروبحثها، ما شروع کردیم پروژه را یک مقدار عوض کردن و پروژه را در مورد قیام مردم و انقلاب درست کردیم. اجرای اولمان دو سال پیش در برلین بود. سال بعدش در پاریس برنامه گذاشته بودیم، در اسلو و الان هم اینجا.
من ده سال پیش وقتی کمپانی ایمپیور را شروع کردم، یک مانیفست نوشتم که در آن مانیفست نوشته بود که «هنر برابر است با سیاست»، نظر من این است که هر کاری که انجام میدهیم یک «سیاست اجتماعی» باید تویش باشد. بین هنر و سیاست یک قسمتی هست که میشود رویش کار کرد. به نظر من هنر و سیاست همیشه با هم دیگر وصلاند یا با همدیگر ارتباط دارند. من از آنها نیستم که فکر میکنند هنر فقط برای هنراست. هنر معمولا اگر هنر خوبی باشد هم کار هنریاش خوب است و هم در مورد چیزی که صحبت میکند یا در مورد جامعهاش، مردمش یک چیزی میگوید. این نظر من است معمولا. این یکی آن یکی را دور نمیاندازد.
دوباره برمیگردم اسلو. در اسلو کار داریم. بعدش میرویم نیویورک و بعدش هم میرویم برزیل، برای این کار و سال دیگر قرار است یک کار درست کنیم برای صحنه و اینستالیشن روی صحنه که اجرای اول آن در مونپلیه فرانسه قرار است باشد.
در این جشنواره برنامههای فرهنگی و هنری مختلفی چون تئاتر، موسیقی، جلسات بحث و تبادل نظر در مورد حماسه رستم و سهراب و برنامههای هنری دیگری برگزار میشود. در چارچوب این جشنواره روز شانزدهم ژوئن به استاد هوشنگ سیحون که بانی طرح و بازسازی آرامگاه فردوسی است، اختصاص یافت. او در مورد پروسه ساخت و ترمیم این بنای تاریخی در این جشنواره به سخنرانی پرداخت.
هوشنگ سیحون در سال ۱۲۹۹ خورشیدی در تهران و در خانوادهای اهل موسیقی به دنیا آمد. او در رشته معماری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و تحصیلات خود را در دانشسرای ملی هنرهای زیبای پاریس (بوزار) ادامه داد و به درجه دکترا رسید. او در بازگشت به ایران استاد معماری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و مدتی رئیس این دانشکده بود.
گزارش پیک فرهنگ از یادبود فردوسی در برلین و چهارسالانه هنری پراگ
این استاد بزرگ معماری طراحی بناهای یادبود بسیاری را در ایران به عهده داشته، از جمله آرامگاههای بوعلی سینا، خیام، کمالالملک، نادرشاه افشار و کلنل محمدتقی خان پسیان. دکتر هوشنگ سیحون بیش از بیست سال است که در ونکوور کانادا زندگی میکند. سخنرانی استاد سیحون در موزه پرگامون برلین به دعوت کانون متخصصان و مهندسین ایرانی مقیم این شهر صورت گرفته است.
شیرین فامیلی در برلین با استاد هوشنگ سیحون گفتوگو کرده است:
- شیرین فامیلی: آقای سیحون، حضور شما در برلین و سخنرانیتان در موزه پرگامون در ارتباط با هزاره شاهنامه و تجدید بنای آرامگاه فردوسی طوسی بود. میخواستم کمی درباره سابقه تاریخی اولین بنای یادبود فرودسی بگویید.
هوشنگ سیحون: در سالهای اول ۱۳۰۰ یعنی از سالهای اولی که رضاخان میخواست مصدر کار شود، هنوز نخست وزیر هم نشده بود شاید، انجمنی به نام انجمن آثار ملی تشکیل شد. انجمن آثار ملی تشکیل شده بود از یک عده بزرگان نامدار ایران که در سمتهای سیاسی و مملکتی خدمت میکردند و در سال ۱۳۱۴ که آرامگاه فردوسی را ساختند تا آن موقع ساختمانی نکرده بودند.
در آن زمان قرار شد مراسم مفصلی برای هزاره فردوسی انجام شود که از تمام مستشرقین و بزرگان علم و هنر و ادبیات دنیا دعوت شود که بیایند به ایران و برای این منظور در توس که محل دفن و مزار فردوسی بود بنای یادبود یا آرامگاهی برای فردوسی ساخته شود. آقای آندره گدار که آن موقع رئیس باستانشناسی ایران بود از ایشان تقاضا کردند، چون آرشیتکت هم بود، طرحی برای این آرامگاه بدهند. که ایشان طرحی دادند و یک کارهایی هم کردند. به جایی رسیده بود که رایشان عوض شد و جزئیاتش را نمیدانم. ولی آن طرح موقوف شد و داده شد به آقای مهندس طاهرزاده بهزاد که این چیزی که الان هیئت بیرونش را میبینیم کار آقای بهزاد بود.
- چه طور شد و در چه شرایطی شما تجدید بنای فردوسی را آغاز کردید؟
زمین این آرامگاه خیلی سست بود و خیلی بدون آمادگی بود برای چنین ساختمان سنگینی و یواش یواش طی این سالها از ۱۳۱۴ تا روزهایی که ما این را تجدید بنا کردیم، همین جور نشست میکرد و همین جور خرابی به هم میزد و برف و باران و یخبندان میشد و سنگها میترکید و جدا میشد و خیلی گرفتاری.
تا این که اوایل دهه ۱۳۴۰ همان انجمن آثار ملی تصمیم گرفتند که این بنا را از پی به کلی خراب کنند و از نو ساختمان شود، ساختمان جدید. ولی هم بنده و هم انجمن آثار ملی رایمان بر این بود که این شکل و نمای بیرونی ساختمان، آن که بوده همان تجدید شود و همان دوباره تکرار شود. چرا، برای این که مردم عادت کرده بودند و خو گرفته بودند به آن شکل. و مشکل بود که این را از ذهنشان خارج کنیم و یک چیز جدید بگذاریم. درست هم نبود.
این بود که با کمال دقت تمام جزئیات بنا را عکسبرداری و نقشهبرداری کردیم. سنگها را دانهدانه شمارهگذاری کردیم، پیاده کردیم و دستهبندی کردیم جاهای مختلف گذاشتیم. بعد بنا را که این قدر خرابی به هم زده بود، تمام را از پی خراب کردیم و وقتی که فهمیدیم که این خاک خیلی از نظر مقاومت سست است، محاسبات فنی را بردیم روی زمین با پی سرتاسری و بتون مسلح، بتون آرمه.
- شما در طراحی و بازسازی شخصیتهای تاریخی از عناصر فکری و کار هنری خود آنها بهره گرفتید. در بازسازی آرامگاه فرودسی چه عناصر تازهای را وارد معماری یادبود کردید؟
او میگوید که «پی افکندم از نظم کاخی بلند، که از باد و باران نیابد گزند». اینجا سعی کردم این سمبل را در خود بنا به کار ببرم. چیزی که از داخل اصلا این فکر را نکرده بودند. از آنجا به بالا یک بالکنی ایجاد شد تا زیر سقف تمام با یک نوع کاشیکاری تقریبا همزمان با فردوسی، منتها یک تغییراتی شده بود. این را انجام دادیم. که با موقعیت خود فردوسی و حتی نقشهایی که استنباط میشود از شاهنامه اینها جور دربیاید. و بعد هم اثاث داخل ساختمان این دور آرامگاه، دیوارهای دور که خارج از محوطه داخل شبکهبندی بود، آنها را با داستانهای شاهنامه و پسر آقای ابوالحسنخان صدیقی که مجسمهساز بودند، اینها را به صورت نقشبرجسته و مجسمه ترتیب دادند. خیلی جالب و دیدنی شد.
- شما فکر میکنید الان در حفظ و نگاهداری آرامگاه فردوسی تلاش کافی صورت میگیرد؟
من زیاد خبرهای خوش گاهی اوقات نمیشنوم. یک خرده از این بابت هم نگران هستم و امیدوارم که مقامات توجه کنند به خصوص که مردم واقعا علاقه دارند به فردوسی. فردوسی زندهکننده زبان ماست. زبان ما را نگذاشت که از دستمان در رود. اگر نشود واقعا جای تاسف است.
- آقای سیحون، شما علاوه بر طراحی و بازسازی یادبودهای تاریخی ایران، آثار برجستهای هم در معماری جدید با تلفیق عناصر معماری سنتی و اروپایی خلق کردید. چند نمونه موفقتر را میشود بفرمایید؟
در خود باغ فردوسی چند تا بنا از جمله کتابخانه و موزه و دو بنا یکی برای رستوران و یک بنای استراحتگاه تقریبا ساختیم که از نظر خارجیها که خیلی مورد توجه است، خیلی زیاد. جنوب تهران در یاخچیآباد یک شهرک آموزشی ساختم به نام موسسات آموزشی. برای ده هزار بچه در آن واحد آنجا تحصیل کنند. یک شهرکمانند بود. اینها را سعی کردیم با عوامل و عناصر معماری که برمیگردد به خود ایران، ترتیب دهیم. امثال این کارهای دیگر هم خیلی کردیم. در خود تهران من یک ده در شمال ساختم، یک شهر در اصفهان ساختم به نام ملکشهر اصفهان.
- مسیر دیگر کار هنری شما نقاشی بوده. آیا هنوز هم ادامه میدهید؟
بله. چند تا کتاب چاپ شده در این زمینه. و یک افتخاری داشتم به شما عرض کنم که سال ۱۹۷۲ یک نمایشگاه سه نفره ترتیب دادند در دانشگاه ماساچوست آمریکا. آن سه نفر پیکاسو بود، سالوادور دالی بود و بنده. من در تهران بودم آن موقع. یک نامهای از طرف آن دانشگاه آمد. نوشته بودند که هر سال ما چند تا از بزرگان نقاشی را کارهایشان را به معرض نمایش میگذاریم و کسانی که آنجا کمتر نمایشگاه گذاشته بودند، آنها را اضافه میکنیم. آن سال بنده را انتخاب کرده بودند برای این کار. چون یک کارهایی کرده بودم که در فرانسه و آمریکا میشناختند. من از ایران ۱۶ تا کار فرستادم. ازشان خواهش کردم که خودشان انتخاب کنند. اینها بلافاصله برای من نامه نوشتند که این قدر مورد توجهشان بود که هر ۱۶ تا را انتخاب میکنند و یک غرفه یعنی سه غرفه با هم تشکیل میدهند و سه تا کاتالوگ چاپ میکنند، یکی برای پیکاسو، یکی برای سالوادور دالی و یکی هم برای بنده.
-----------------------------------------------------------
پدری که دست و پاهایش استخوانهایی شکسته است؛ صداهایی که برای شنیدنشان باید گوش را نزدیک دهانهایی برد که روی زمین افتادهاند؛ دعوت به رقص تانگو پشت پنجرههایی که همه رقص شما را میبینند؛ ویترینی که مخصوص درآغوش کشیدن و در آغوش ماندن است؛ سربازی آمریکایی که روی یک بازی کامپیوتری لحظات جنگ با طالبان را تشریح میکند؛ دالانی تاریک که برای عبور از آن باید نور را دنبال کرد؛ قفسههای شیشهای که با روشن شدن نور هر کدام، عروسکها داستانی را تنها با افکت و آوا تعریف میکنند و دختری که زیر سنگها در حال مدفون شدن است.
این آخری پرفورمانسی است از هومن شریفی، هنرمند ایرانیتبار مقیم نروژ، که در نمایشگاه اینستالیشن یا هنر چیدمانی و پروفورمانس آرت، هنر اجرایی، هنرمندانی از سرتاسر جهان که این روزها در فضای باز تئاتر ملی پراگ در جریان است حضور دارد.
این مکعبهای چوبی که هر یک جایگاه هنرمندی از کشوری از جهان است بخشی از چهارسالانه هنرهای نمایش پراگ، پایتخت جمهوری چک، است. این چهارسالانه که از سال ۶۷ میلادی کار خود را آغاز کرده، امسال به مدت ۱۰ روز در ۵ نقطه مختلف این شهر از جمله مکانهای عمومی برقرار خواهد بود و پیشبینی میشود بیش از چهل هزار نفر از آن بازدید کنند.
هومن شریفی، طراح رقص و هنرمند ۳۸ ساله، با کمپانیایم پیوروورلد، قطعه هنری اجرایی را در این چهارسالانه به معرض دید عموم گذاشته که Once Upon A Time Country، «روزی روزگاری در یک سرزمین» نام دارد. در این هنر چیدمانی اجرایی، خاک و سنگ و پتوهای پاره و اجراکنندگان در میان این پوسیدگیها همه نشان از خلق جهانی دارد که انسانها تبدیل به جسدهایی میشوند متحرک.
در معرفی کار هومن شریفی در دفترچه راهنمای این چهارسالانه آمده است: «اثر هومن شریفی با این عبارت معرفی میشود: هنر مساوی با سیاست است و این در جایی است که تعهد اجتماعی واژه سیاست را تعریف میکند.»
در گفتوگویی با هومن شریفی که از کودکی در نروژ بزرگ شده و به یاد آوردن کلمات فارسی گاهی برایش دشوار بود، ابتدا از پیشینه هنریاش پرسیدم:
هومن شریفی: من بیست و چند سال پیش از ایران آمدم نروژ و اول با رقص «هیپوپوست استریت دنس» کار کردم و بعد یک مدتی وارد مدرسه کوریوگرافی [طراحی رقص و حرکات موزون] در اسلو شدم که هر سه سال سه نفر را میگیرند و از سال ۲۰۰۰ مدرسهام تمام شد. از آن موقع تا الان در کل دنیا با کوریوگرافی و رقص کار میکنم.
- برسیم به این نمایشگاهی که هر چهار سال برگزار میشود. چه طور شما وارد این گروه از هنرمندان شدید و این هنرمندان چه طور انتخاب شدند برای این کار که الان در پراگ هم تا بیست و ششم اجرا میشود؟
ما توی یک شهر کوچک نروژ که اسمش برگن است است برنامه داشتیم، برنامه گذاشته بودیم و مدیر این فستیوال آمده بود آنجا و کار ما را دیده بود و از کار خوشش آمده بود و برای همین دعوتمان کرد بیاییم اینجا کار را نشان دهیم.
- من کار شما را دیدم،. Once Upon a time Country آن ساعتی که من رفتم یک دخترخانمی بود که دراز کشیده بود، کنارش یک مقدار سنگ بود انگار زیر سنگها دفن شده. یک مقدار راجع به این کار برایمان بگویید.
این اینستالیشن پرفورمانسی که ما داریم، هشت ساعت است کلا. پنج هنرمنداند که آنجا با من کار میکنند. بین خودمان تقسیم کردیم، نفری یک ساعت و چهل دقیقه آنجا کار میکنیم. و کل این یک پروژهای بود که دو سال پیش، دو سال و نیم پیش، شروع کردیم. نظرمان این بود که یک کشور جدید درست کنیم. نشستیم متن نوشتیم در مورد این کشور جدید. چیزی که پیش آمد دو سال پیش در ایران و آن جروبحثها، ما شروع کردیم پروژه را یک مقدار عوض کردن و پروژه را در مورد قیام مردم و انقلاب درست کردیم. اجرای اولمان دو سال پیش در برلین بود. سال بعدش در پاریس برنامه گذاشته بودیم، در اسلو و الان هم اینجا.
- در بروشور معرفی این کارها در معرفی کار شما نوشته که تماشاگران که میآیند کار هومن شریفی را میبینند با این عبارت روبهرو میشوند: هنر مساوی با سیاست است.
من ده سال پیش وقتی کمپانی ایمپیور را شروع کردم، یک مانیفست نوشتم که در آن مانیفست نوشته بود که «هنر برابر است با سیاست»، نظر من این است که هر کاری که انجام میدهیم یک «سیاست اجتماعی» باید تویش باشد. بین هنر و سیاست یک قسمتی هست که میشود رویش کار کرد. به نظر من هنر و سیاست همیشه با هم دیگر وصلاند یا با همدیگر ارتباط دارند. من از آنها نیستم که فکر میکنند هنر فقط برای هنراست. هنر معمولا اگر هنر خوبی باشد هم کار هنریاش خوب است و هم در مورد چیزی که صحبت میکند یا در مورد جامعهاش، مردمش یک چیزی میگوید. این نظر من است معمولا. این یکی آن یکی را دور نمیاندازد.
- آیا شما این کار را در جاهای دیگر هم قرار است اجرا کنید؟ پروژههای بعدی شما چیست؟
دوباره برمیگردم اسلو. در اسلو کار داریم. بعدش میرویم نیویورک و بعدش هم میرویم برزیل، برای این کار و سال دیگر قرار است یک کار درست کنیم برای صحنه و اینستالیشن روی صحنه که اجرای اول آن در مونپلیه فرانسه قرار است باشد.