لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۰۲:۵۹

ماجرای دوروتی: هراس جمهوری اسلامی از رسانه‌ها


دوروتی پروز
دوروتی پروز
دولت سوریه در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۰ رسما اعلام کرد که دوروتی هما پروز، خبرنگار شبکهٔ انگلیسی الجزیره، را پس از دو روز بازداشت به همراه کنسول ایران با پرواز خطوط هوایی کاسپین به این کشور فرستاده است (سفیر سوریه در ایالات متحده).

دولت ایران نیز از سرنوشت وی اظهار بی‌اطلاعی کرد (علی‌اکبر صالحی، وزیر خارجه، ۱۲ و ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰ یعنی یک روز و سیزده روز پس از تحویل وی به ایران به ادعای بیانیهٔ سفارت سوریه در واشینگتن دی‌سی). سخنگوی وزارت خارجهٔ جمهوری اسلامی نیز به جای پاسخ به مهم‌ترین پرسش افکار عمومی یعنی «دوروتی کجاست؟» در مقام سخنگویی وزارت اطلاعات یا داخله‌ یا دستگاه قضایی سوریه به اتهام‌زنی و برشمردن تخلفات کسی پرداخت که اصولا تخلفی در ایران نداشته است. (تابناک، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۰)

روز بعد دادستان تهران اعلام کرد که «پس از بررسی‌ها مشخص شد که گذرنامه وی مشکلی نداشته، برای همین آزاد شد.» (الف، ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۰)

پرسش‌ها قبل از آزادی دوروتی این‌ها بود: وی نمی‌توانسته دو هفته‌ در آسمان میان سوریه و ایران در حال پروز بوده باشد. دوروتی پروز کجاست و چه بر سر وی آمده است؟ چرا دولت سوریه خبرنگاری را که برای یک شبکهٔ تلویزیونی ایرانی کار نمی‌کند، در ایران ساکن نیست، با پروازی از ایران به سوریه نیامده و علاوه بر ایرانی بودن آمریکایی و کانادایی نیز هست بنا به ادعا به ایران تحویل داده است؟ دولت ایران در این میان چه بهره‌ای از ماجرا می‌برده که بنا به ادعای مقامات سوری وی را در معیت کنسول خود تحویل گرفته است؟

اکنون پس از آزادی وی می‌توان پرسید: اگر گذرنامهٔ وی اشکالی نداشت، چرا وی به ایران تحویل داده شد؟ چرا وی را بیش از دو هفته در بازداشت نگاه داشتند؟ چرا در حالی که وی در تهران بود مقامات ایرانی از محل نگهداری وی اظهار بی‌اطلاعی می‌کردند؟ چرا از دادن اطلاعات به خانوادهٔ وی پرهیز کردند؟ او در کدام بازداشتگاه نگهداری می‌شد و در اختیار کدام دستگاه اطلاعاتی یا قضایی جمهوری اسلامی بود؟ اتهام وی چه بود: فعالیت پنهانی در سوریه یا گذرنامهٔ منقضی شده؟ و سرانجام تحت چه شرایطی و چه فشارهایی آزاد شد؟

پنهان‌کاری‌ها و دوگانه‌گویی‌ها

مقامات سوریه ادعا داشتند که دوروتی با گذرنامهٔ منقضی و با ادعای ایرانی بودن وارد سوریه شده است. آیا تمسک به انقضای پاسپورت ایرانی دوروتی توجیه مناسبی برای تحویل ادعایی وی به دولت ایران توسط دولت سوریه بود؟ دوروتی که دارای تابعیت کانادایی و آمریکایی است چرا می‌بایست از پاسپورت منقضی شدهٔ ایرانی‌اش برای ورود به سوریه استفاده کرده باشد، در حالی که ایرانیان برای ورود به سوریه نیاز به ویزا دارند و در هیچ سفارتخانه یا مقر کنسولی به فردی با پاسپورت منقضی شده ویزا نمی‌دهند؟

در ادعای دیگر مقامات سوری، دوروتی با ویزای توریستی به سوریه وارد شده بود (الوطن، ۲۰ اردیبهشت) و نه ویزای روزنامه‌نگاری (اگر چنین چیزی وجود داشته باشد). بالاخره علت عدم ورود وی به دمشق ویزای توریستی وی بوده یا ویزای منقضی شده‌اش؟

چرا ابتدائا مقامات ایران خواهان آزادی وی شده و بعد این خواست را مسکوت گذاشتند؟ اگر دوروتی در اختیار مقامات ایرانی بود دیگر تحویل وی به ایران چه معنایی داشت؟ اگر دوروتی به گزارش روزنامهٔ الوطن سوریه از قول مقامات این کشور در ۱۰ اردیبهشت به ایران فرستاده شد، چرا تا ۱۷ اردیبهشت دولت سوریه در این مورد اظهارنظری نمی‌کند؟ چرا در ۱۵ اردیبهشت دولت سوریه به شبکهٔ الجزیره اعلام می‌کند دوروتی در بازداشت دولت سوریه است در حالی که پنج روز قبل بنا به ادعای بعدی مقامات سوری به ایران فرستاده شده است؟ پنج روز بعد (۲۰ اردیبهشت) سفیر سوریه در ایالات متحده - و نه مقامات قضایی یا انتظامی سوریه - اعلام می‌کند که وی به تهران فرستاده شده است.

همهٔ این پنهان‌کاری‌ها و دوگانه‌گویی‌ها حاکی از طرحی برای استفاده از این خبرنگار در سناریویی خاص داشت که در ‌‌نهایت هزینه‌هایش بیش از فوائد آن برای دولت ایران و سوریه بود.

خبرنگاران، سربازان جنگ نرم دشمن

در تبلیغات دولتی سوریه نیز همانند تبلیغات دولتی جمهوری اسلامی، خبرنگاران و رسانه‌ها بخشی از توطئهٔ بین‌المللی غرب و دشمن صهیونیستی علیه دول ضد استکباری معرفی می‌شوند و با آن‌ها باید به عنوان سربازان جنگ نرم برخورد کرد. سزای سربازان جنگ نرم در دو کشور، پرونده‌سازی، ضرب و شتم، بمب‌گذاری، بازداشت، شکنجه، محاکمه و زندانی شدن بوده است.

اگر در این میان خبرنگاری مثل زهرا کاظمی با تاکید بر کرامت و انجام وظیفهٔ حرفه‌ای خویش در مقابل تحقیر‌ها و توهین‌ها مقاومت ورزد (و از میزان قساوت بازجویانش اطلاع دقیقی نداشته باشد)، مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد تا آنجا که ممکن است سرباز امام زمان یا مقام قضایی زیاده‌روی کرده و به زندگی خبرنگار پایان دهد.

این سربازان گمنام یا مقامات قضایی از سوی رهبران سیاسی (خامنه‌ای و بشار اسد) چک سفید دارند که اسب مراد را تا هر جا که خواهند برانند و اگر اتفاقی افتاد می‌توان جنازه را شبانه در شیراز دفن کرد و کل قبر را سیمان گرفت تا کالبدشکافی غیرممکن شود (زهرا کاظمی) یا سرنوشت وی در آسمان میان سوریه و ایران هفته‌ها معلق بماند (دوروتی پروز) و در ‌‌نهایت تحت فشار رسانه‌های بین‌المللی که ظاهرا قدرت بیشتری نسبت به دول متبوع خود در برابر جمهوری اسلامی دارند آزاد شوند.

دوروتی مفقود، درسی برای خبرنگاران خارجی

بنا به منابع خبری متعدد تا ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰، حدود ۸۵۰ نفر از معترضان در سوریه توسط نیروهای امنیتی و نظامی کشته و بیش از هشت هزار نفر بازداشت شده‌اند. در سرکوبی در این مقیاس، خبرنگاران شبکه‌های بین‌المللی نباید به هیچ وجه حضور داشته باشند. سرنوشت مبهم دوروتی برای چند هفته همهٔ خبرنگاران حتی شجاع‌ترین آن‌ها را در سفر به سوریه دچار تردید می‌کند. سوری‌ها به خوبی در حوادث مصر نقش شبکه‌های اطلاع‌رسانی را مشاهده کرده و برای مقابله با آن‌ها آماده بودند.

کشتن زهرا کاظمی نیز درسی بود که دستگاه قضایی ولایت فقیه به خبرنگاران دوملیتی ایرانی داد که آن‌ها نیز همانند خبرنگاران تک‌ملیتی ایرانی در انجام کارشان مصونیت ندارند و برای دولت ایران اهمیتی ندارد که آن‌ها پاسپورت دیگری حمل می‌کنند. در سال ۲۰۱۱ دولت سوریه باید این پیام را با مفقود شدن دوروتی برای چند هفته به خبرنگاران بین‌المللی می‌داد تا هوس رفتن به سوریه به سرشان نزند.

خبرنگاران چندملیتی، طعمه‌های دلچسب

غیر از زهرا کاظمی و دوروتی پروز، خبرنگاران و فعالان دوملیتی دیگری مورد آزار، تعقیب و بازداشت واقع شده‌اند. رکسانا صابری، خبرنگار ایرانی- آمریکایی، به اتهام جاسوسی محاکمه و پس از ۱۳ ماه زندان آزاد شد. مازیار بهاری نمونهٔ دیگری است که ماه‌ها در زندان مورد شکنجه قرار گرفت. گذرنامهٔ نازی عظیما نیز از وی گرفته شد تا نتواند از کشور خارج شود.

دو یا چندملیتی‌ها نیز از این جهت انتخاب می‌شده‌اند که بتوان از طریق اعتراف‌گیری از آنان رسیدن چمدان‌های دلار برای مخالفان را به طرفداران رژیم قبولاند یا آن‌ها را ابزار مبادله یا معامله با دولت‌های غربی قرار داد یا خبرنگاران ایرانی/خارجی را بخشی از سناریوی دشمن معرفی کرد.

همچنین ملیت‌های مختلف برای پی‌گیری دولت‌ها مشکل ایجاد می‌کند. انتخاب بیشتر طعمه‌ها از میان زنان به احتمال زیاد به خاطر آسیب‌پذیر‌تر بودن زنان از منظر نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی و در این مورد سوریه بوده است. بازجویان و اداره‌کنندگان سازمان‌های امنیتی بر این باور هستند که زنان آسان‌تر به اعتراف در برابر دوربین دست می‌زنند و از این جهت می‌توان از آن‌ها جهت پرونده‌سازی برای دیگر فعالان سیاسی بهره گرفت.

مقامات جمهوری اسلامی و بالاخص آن‌ها که به خامنه‌ای وفادارند به خبرنگاران رسانه‌های خارجی، دانشجویان، اساتید و روشنفکران مقیم خارج، بالاخص اگر ایرانی‌الاصل باشند، به عنوان حلقه‌های اتصال مخالفان داخلی خود با غرب می‌نگرند (یا از آن‌ها برای برساختن این سناریو علیه مخالفان داخلی خود بهره می‌گیرند) و از هیچ اقدامی برای حذف این حلقه‌ها کوتاهی نمی‌کنند. موارد تعقیب و زندانی کردن این گونه افراد در جمهوری اسلامی بسیارند. (رامین جهانبگلو، هاله اسفندیاری، کیان تاجبخش)

همکاری اطلاعاتی سوریه و ایران در سرکوب اعتراضات

اگر هیچ دلیل دیگری برای همکاری جمهوری اسلامی و دولت سوریه در سرکوب اعتراضات این کشور وجود نداشت، مفقود شدن دوروتی و پاس شدن سرنوشت او میان دو دولت برای این امر کفایت می‌کرد. چه دوروتی به ایران تحویل شده و قرار باشد او را مثل رابرت لوینسون بدون اقرار به وجودش در ایران نگاه دارند یا به سرنوشت زهرا کاظمی دچار شده باشد یا دولت ایران به ظاهر انکار کند و او را در صورت زنده بودن در آینده وجه‌المصالحه قرار دهد، کاری که ولی فقیه می‌خواهد با کوه‌نوردان آمریکایی انجام دهد، و چه ادعای تحویل او به ایران برای رد گم کردن و پنهان کردن قتل یا جراحت وی در بازجویی‌های زیر نظر مقامات امنیتی سوریه باشد، هر دو شق ماجرا شاهدی بر همکاری دولت جمهوری اسلامی ایران در سرکوب اعتراضات در سوریه است.

جمهوری اسلامی از رسانه‌ها می‌هراسد

اگر دوروتی خبرنگار یک شبکهٔ رسانه‌ای بین‌المللی و قدرتمند در منطقه مثل الجزیره نبود، ممکن بود در بازجویی‌ها به سرنوشت زهرا کاظمی دچار شده و سرش تصادفی به میز یا دیوار یا جسم سخت خورده و کشته شود. در این حال، این سناریو که وی به کشور زادگاهش فرستاده شده و دولت ایران نیز از وی اطلاعی ندارد می‌توانست بهترین سناریوی نوشته شده توسط عناصر امنیتی دو کشور برای جاخالی دادن مقامات سوریه از پاسخ‌گویی در برابر جامعهٔ جهانی و رسانه‌های بین‌المللی و گیج کردن افکار عمومی باشد.

همچنین تحت فشار الجزیره از وی برای مبادله با قاچاقچیان اسلحه (مثل کوه‌نوردان آمریکایی) نیز نمی‌شد استفاده کرد. مورد دوروتی شاهدی بسیار قدرتمند برای این استدلال است که پاشنهٔ آشیل جمهوری اسلامی افکار عمومی منطقه است، چون این نظام علی‌رغم سه دهه سرکوب هنوز به دنبال ارائهٔ چهره‌ای اسلامی از خود در میان مسلمانان است و رسانه‌ها تنها ابزارهای مفید برای زدودن این چهره از نظام و رهبری آن هستند.

-----------------------------------------------------
نظرات مطرح در این مقاله الزاما دیدگاه رادیوفردا نیست.
XS
SM
MD
LG