«ميلی دالر» با لباسی سبز و پوشيده از پر برای اجرای نمايش بورلسک خود روی صحنه میرود. جمعيت تئاتر «اپستاين» در ليورپول شيفته زيبايی بدنی او شده است.
خانم ميلی میگويد بورلسک به او اجازه میدهد با استفاده از لباسی که برای اجرای نقش به تن کرده، با مخاطب ارتباط برقرار کند. حتی او کلاهی برای لباس اجرای نقش خود برسر میگذارد. آنچه مخاطبان در سالن خبری از آن ندارند، اين است که چقدر برای اين اجرا کننده سخت است که با داشتن مشکل شنوايی، بتواند ريتم موسيقی در جريان رقص پر زرق و برق را حفظ کرده و اجرا را با موفقيت به پايان ببرد.
حضور افرادی با محدودیت جسمی و حرکتی روی صحنه
در سالهای گذشته، شماری از افرادی که دچار محدوديت جسمی و حرکتی هستند، راهی سالنهای نمايش شده تا برای مخاطب عام برنامه اجرا کنند. هرچند خانم دالر – برخلاف برخی ديگر – در جريان نمايش خود اشارهای به مشکل شنوايی خود يا مشکل افسردگی خود نمیکند اما با دانش و صداقت درمورد آن مینويسد.
«مت فريزر» مجری منظم و منضبط و شناخته شدهای است که مدتهاست ارتباط بين ناتوانی، سرگرمی و تمايلات جنسی را بررسی کرده است. او که در حال حاضر در نمايش تلويزيونی «داستان ترسآور آمريکايی» - آمريکن هارر استوری – بازی میکند، در يکی از آخرين گفت وگوهايش گفت: «وقتی شما ناتوان يا دچار محدوديت باشيد، مردم فکر میکنند دو کار هست که از شما برنمیآيد: مبارزه فيزيکی و داشتن سکس... ولی من کمربند مشکی در هنر رزمی دارم و رابطه جنسی خوبی هم دارم. داشتن لذت جنسی برای من در زندگی خيلی مهم است.»
تحقيقات نشان داده يک فرد ناتوان يا دچار محدوديت شانس کمتری برای پيدا کردن شريک دائمی در زندگی از سوی کسی دارد که دچار محدوديت نيست؛ هرچند خيلی بسته به نوع محدوديت است. در سال ۲۰۱۴ يک نظرسنجی در بريتانيا نشان داد حدود ۴۴ درصد از شرکت کنندگان در پاسخ به اين که آيا تمايل برقراری رابطه جنسی با کسی که محدوديت دارد يا نه، اين پاسخ را انتخاب کردهاند: «نه، و فکر هم نکنم چنين قصدی در آينده پيدا کنم.»
پس چطور میتوانيم اين نگاه منفی که در جامعه در مورد تمايل جنسی با افرادی که محدوديت دارند وجود دارد را، عوض کنيم؟ چند دهه است افرادی که دچار محدوديت هستند در کنار همراهان خود کمپينی برای آن دنبال میکنند. هرچند کار راحتی نيست، اما تغييراتی هم در حال روی دادن است. هرچند نکات جنجالی خود را هم دارد.
تاريخچه سرکوب
در خلال قرنهای گذشته ميل جنسی افراد دارای محدوديت سرکوب، استثمار و حتی برخی مواقع تخريب شده است. کل مسئله مشکوک تلقی میشد، حالا حتی اگر اين که در کل نگاه به افراد دچار محدوديت متفاوت است را کنار بگذاريم.
دکتر «تام شکسپير» يک فرد تحصيلکرده و آکادميک که ناتوانی جسمی هم دارد، حدود ۲۰ سال پيش کتابی با عنوان «سياستهای تمايلات جنسی مربوط به محدوديت» نوشت و هنوز يکی از کتابهای مرجع بر اساس بررسی با سند و مدرک در اين حوزه است. او میگويد: «فکر میکنم تصوير ناتوانی (محدوديت جسمی) و تمايل جنسی در کنار هم غايب است. مردم افرادی که محدوديت دارند را يا بدون هيچگونه تمايل جنسی تصور میکنند يا منحرف و بيش از حد مشغول به تمايل سکسی میبينند.»
حالاتی که به طور کليدی تام شکسپير به آنها اشاره میکند، در روند افسانه و ادبيات و از زمان کلاسيک تا به امروز، شکل گرفته است. شخصيتهايی که دچار محدوديت جسمی يا حرکتی هستند در کتابهای داستانی به عنوان شخيصتهای منفی قدرتمند تصوير شدهاند.
چطور میتوانيم اين نگاه منفی که در جامعه در مورد تمايل جنسی با افرادی که محدوديت دارند وجود دارد را، عوض کنيم؟ چند دهه است افرادی که دچار محدوديت هستند در کنار همراهان خود کمپينی برای آن دنبال میکنند. هرچند کار راحتی نيست، اما تغييراتی هم در حال روی دادن است. هرچند نکات جنجالی خود را هم دارد
برای مثال به افسانه «هفائستوس» نگاه کنيد که گفته میشود «با پای لنگ» (ناتوان) از مادر به دنيا آمده و از همين رو از آسمانها رانده شد. او به ازدواج يک الهه به نام «آفروديت» درآمد اما به دليل ناتوانی او، همسرش به او وفادار نمیماند چرا که به دليل ناتوانیاش او به مثل يک مرد نمیبيند. اين تم بار ديگر در داستان «عاشق خانم چترلی» نوشته دی اچ لارنس هم ديده میشود. خانم چترلی چون شوهرش «ناقص» است، برای تمايل جنسی خود با يک شکاربان روی هم میريزد.
اين افسانه که فردی که دچار محدوديت است از سوی ديگران به لحاظ جنسی ناتوان تصور میشود در خيلی جاها تکرار شده و از آن به نام «سندروم چترلی» ياد میشود.
آن طور که تام شکسپير بررسی کرده، مردان ناتوان و دچار محدوديت (و البته تا حدودی در مورد زنانی که محدوديت دارند) بيشتر به شکل ناتوان و بدون جنسيت ديده میشوند و از همين رو هم غيرجذاب ديده شده و هم در مقابل مسخره کردن و زورگويی، آسيبپذير هستند. همانطور که سيسرو نوشت: «در نقص عضو و يا مشکلات حرکتی، زمينههای خوبی برای درست کردن جوک و بساط خنده وجود دارد.»
شايد اين توضيح دهد که چرا در گذشته بيشتر ترجيح داده میشد که افراد دچار محدوديت را در مورد اين که ممکن است در درخواست رابطه جنسی پس زده شوند را، حفظ کرد. باور آن زمان اين بود که ميل جنسی افرادی که دچار ناتوانی يا محدوديت جنسی هستند را بايد به کل ناديده گرفت چرا که يا نبايد – و يا امکان اين که ارضا بشوند، وجود ندارد.
اشاره دوم در استعارهها اين بود که ناتوانی يا محدوديت نوعی مجازات و عقوبت يک گناه است و نتيجه میگرفت افراد دچار محدوديت، «اهريمن» بوده و در نتيجه خيلی توانايیهای (منفی) دارند. يکی از بهترين مثالهايش، نمايشنامه ريچارد سوم، نوشته ويليام شکسپير است که گفته شد «ذهن و جسمی منحرف و نامتوازن داشت، همان طور که خودش هم به آن معترف بود.»
اين استيگما برای زنان دچار محدوديت هم مطرح بود. خيلی از زنانی که مشکل روحی و روانی به همراه ديگر زنانی که دچار فراموشی تدريجی بودند يا يک عضو آنها در بدن بيش از حد بزرگ شده بود، در قرن ۱۷ در اروپا قربانی شکارچيان ساحره و جادوگر میشدند. برای مثال «رجينالد اسکات» مینويسد: «آنها (زنان دچار محدوديت) بيشترشان پير، لنگ، با سوی بينايی کم، رنگپريده، به خطا و پر چين و چروک هستند...کج و کولگی باعث شده درد و غم و هراس در صورت همهشان پديدار شود.»
همچنين افرادی که دچار محدوديت جسمی هستند، به شکل بيش فعال در مورد تمايل جنسی و سکسی تصوير شدهاند. باوری که در خصوص زنانی که دچار ناتوانی يا مشکل در يادگيری هستند، بيشتر مطرح میشود. اين باور اشتباه باعث شد برای قرنها زنان در برخی محيطها به شکل محيطهای سازمانی، قربانی تجاوز و آزار جنسی شوند. در قرن نوزدهم، شماری از افراد آگاه از اين مسائل در نهادهای سازمانی، پرده برداشته و آن را علنی کردند.
باور عمومی ديگر به گفته تام شکسپير، آگاهانه يا ناخودآگاهانه در مورد افرادی که محدوديت دارند، مربوط به توانايی انتقال ژنتيکی است. خيلیها فکر میکنند افراد محدود، ممکن است ناقل اين نارسايی باشند و آن را به نسل بعدی منتقل کنند.
افرادی که دچار محدوديت جسمی يا حرکتی هستند، از چند سو اين قضيه را به چالش کشيدهاند: برای مثال، رابطه جنسی فقط برای توليد مثل نيست، خيلی از افرادی که محدوديت دارند، اين ناتوانی خود را قبول دارند و احتمال اين که ممکن است به نسل ديگری منتقل شود را میدانند و از آن مطلع هستند. برای مثال افرادی که دچار محدوديت شنوايی يا کم شنوايی هستند، آن را به جای ناتوانی، يک فرهنگ ديده و باور دارند که مثل ديگر فرهنگها بايد پذيرفته شده و مورد قبول باشد.
مسئله اصلاح نژادی – که در حال حاضر به لحاظ اجتماعی ديگر معتبر نيست - را «فرانسيس گالتون» تا انتهای آن دنبال کرد. او و پيروانش معتقد بودند کسانی که مشکل يا نقص يا ناتوانی دارند (به همراه ديگر افراد فقير و «نامناسب» در جامعه) نبايد اجازه توليد مثل داشته باشند.
جنبش اصلاح نژادی که در بريتانيا شروع شد، با اشتياق عدهای در آمريکا روبرو شده و از سوی آنها دنبال شد. در سال ۱۹۱۴، نزديک به دو سوم ايالتهای آمريکا به افرادی که «مشکل عقلی (ناتوانی ذهنی يا عقبماندگی و کند ذهنی)» و «مجنون» بودند، اجازه ازدواج نمیدادند. اين قوانين ابتدا در سالهای ۱۸۸۰ وضع شد و طبق قوانين مصوب، اعلام شد چيزی که «چشم نواز» نيست نبايد در خيابانها ديده شود. بين سالهای ۱۹۰۷ تا ۱۹۲۸ هزاران تن در آمريکا با همين نگرش، سترون شدند.
جنبش اصلاح نژادی که در اروپا شروع شده و به آمريکا رسيده بود، در اروپا و در آلمان نازی به نتيجه بسيار هراسناکی رسيد. هزاران تن از افراد دچار محدوديت جسمی و ناتوانی بدنی در ۱۹۳۳ توسط دولت حاکم آلمان سوزانده شدند. تا پايان جنگ جهانی دوم، حدود ۲۰۰ هزار تن از افراد دچار محدوديت جسمی به قتل رسيده و از بين رفتند.
غيرجنسی، بيش از حد جنسی، منحرف و آلوده: اين چهار عامل به جای مانده از تاريخ باعث شده داستان تلخی برای افراد دچار محدوديت شکل داده است.
شکلگيری جنبش افرادی که محدوديت دارند
جنبش مبارزه با اين باورها در ميانههای ۱۹۶۰ در آمريکا شکل گرفت. نخستين افراد دچار محدوديت از جنگ ويتنام به آمريکا بازگشته و خواهان قبول خود در جامعه بودند. دانشجويان هم بخش کليدی اين جنبش مدنی بودند.
«اد رابرتس» نخستين دانشجويی با محدوديت جدی بود که توانست در دانشگاه برکلی در کاليفرنيا، حضور يابد. در اوايل سالهای ۱۹۶۰ او و ديگر دوستانش که محدوديت حرکتی و جسمی داشتند، گروهی تاسيس کرده تا دانشگاه برکلی را دعوت کنند تا اولين دانشگاهی باشد که اجازه حضور افرادی با محدوديت را میدهد. از اين مطقع ديگر سازمانهای دواطلب از جمله در بريتانيا، همين روش را الگوبرداری کرده و خواستار دستيابی افرادی با محدوديت به مراکز درسی و دانشگاهی و برخورداری از حق زندگی مستقل شدند.
اين فعالان دانشجو خواستار برخورداری از حق داشتن سکس هم بودند. در نزديکی دانشگاه کاليفرنيا، به اين خواسته پاسخ داده شد و مرکزی با عنوان «محدوديت و تمايل جنسی» تاسيس شد تا دواطلبان بتوانند کمک کرده، مشاوره دهند و يا احتمال نماينده رفع نياز را تسهيل کنند.
هرچند هرگونه حرفه با عنوان کارگر جنسی در تمامی ايالتهای آمريکا ممنوع بود، اما «نماينده رفع نياز جنسی» عنوانی حقوقی و مبهم بود. معنای آن اين است که کسی بتواند تحت اين عنوان خدمات جنسی بدهد که طبق تعريف حقوقی نه قانونی است و نه غيرقانونی.
«مارک اوبراين» نويسنده دارای محدوديت جسمی و حرکتی که زبان انگليسی و روزنامهنگاری در دانشگاه برکلی خوانده بود، در سالهای ۱۹۸۰ از سوی يک مجله مامور شد تا با افرادی که دارای محدوديت هستند مصاحبه کرده و در مورد زندگی جنسی آنها اطلاعاتی جمعآوری کند.
مارک اوبراين در مجله «سان» نوشت: «دلم میخواست کسی مرا دوست داشته باشد...بغلم کند، نوازش کند و قدرم را بداند. اما تنفرم از خودم و ترسی که داشتم غيرقابل مهار بود. من از اين بابت که آيا شايسته دوست داشته شدن هستم، دچار ترديد شدم...خيلی از کسانی که دچار محدوديت حرکتی يا جسمی بودند و من در برکلی میشناختم، زندگی سکسی فعالی داشتند. حتی کسانی که به اندازه من از کار افتاده بودند. با اين حال، هيچ اتفاقی نيفتاد.»
مارک در نهايت يک نماينده رفع نياز جنسی پيدا کرد. نامش، «شريل کوهن گرين» بود و نخستين تجربه جنسی در زندگیاش را با مارک داشت. دو فيلم درباره او ساخته شد؛ فيلم کوتاه برنده جايزه اسکار با نام «درسهايی برای تنفس» و فيلمی ديگر با نام «جلسهها». مارک اوبراين به مدت پنج سال پيش از مرگ در سال ۱۹۹۹، با «سوزان فرنباخ» که نويسنده بود زندگی شادی را تجربه کرد. تلاش و فعاليت مارک اوبراين برای تثبت حقوق جنسی خود، به نمادی برای حقوق جنسی افراد دچار محدوديت تبديل شد.
به سمت شهروندی جنسی
دکتر «تاپی اونس» سکس تراپيست و نويسنده کتاب «افرادی با محدوديت و زندگی جنسی آنها» میگويد: «از افرادی که دارای محدوديت هستند حمايت کنيد که جفت پيدا کرده، از رابطه جنسی لذت برده و بتوانند خوشی بیپايان و لذت آن را تجربه کنند.»
اين خانم دکتر برای ۲۰ سال کمپينی را دنبال کرد تا افرادی که دارای محدوديت هستند، بتوانند به خدمات جنسی دسترسی داشته باشند. او در کنار ديگر پروژههای خود، مرکز تلفن اضطراری با عنوان «کمک به افراد با محدوديت» در وبسايت «تیالاسی» راه اندازی کرده که افراد دچار محدوديت را به خدمات جنسی ممکن، متصل میکند. همچنين کلوپی اجتماعی با نام «اوتسايدرز کلاب» دارد که در آن افرادی که دچار محدوديت هستند، میتوانند دنبال جفت مناسب بگردند. جعبه ابزاری هم با نام «مجموعه احترام جنسی» تهيه کردهاند که به تامين کنندگان خدمات درمانی يا مجموعههای خدمات اجتماعی کمک کند ياد بگيرند چطور در مورد رفتارهای جنسی، بتوانند گفت وگو کرده و ارتباط برقرار کنند.
داستانهايی که مطرح میشود، به واقع تکان دهنده است. يکی از مددکاران درخواست کرده بود حل کاتتر او عوض شود. اين خانم گفته بود: «کاتترم طوری بود که میتوانستم بکينی بپوشم اما برای مواقع ارتباط جنسی جای مناسبی نبود. وقتی به مشاورم گفتم ترجيح میدهم به جای اين که بتوانم حمام آفتاب بگيرم، بتوانم سکس داشته باشم، او موافقت کرد و گفت باشد، بگذار جای کاتتر را عوض کنيم. نتيجه اين شد که همسرم و من خيلی زندگی شادتر و بهتری داريم.»
کتاب اونس، نکات جالبی در مورد صحنههايی که برای افراد دچار محدوديت جسمی و حرکتی و رابطه جنسی آنها ممکن است پيش بيايد و يا اسباببازیهای جنسی مورد نياز برای محدوديتهای متفاوت، معرفی میکند. از جمله بالشهای لرزاننده، دستگاههايی برای خودارضايی با کنترل از راه دور و لرزانندههايی با دستههای بزرگ برای کسانی که حتی ممکن است دستهای کوتاهی داشته باشند.
اونس از کسانی است که در ميان ديگر افراد در جهان تلاش میکنند تا خدمات جنسی برای افراد دچار محدوديت را تسهيل کنند. «ريچل واتون» يک کارگر جنسی از استراليا، پايهگذار يک مرکز خدمات خيريه به نام «تاچينگ بيس» است که از سال ۲۰۰۰، ارتباط خدمات جنسی برای افراد دارای محدوديت را فراهم میکند. مشابه چنين خدماتی در کانادا و نيوزيلند هم راه افتاده است.
در استراليا، نهاد خيريه «تاچينگ بيس» با افرادی که دچار زوال عقلی هستند و در قالب قوانين سازمان گسترش کمک به افرادی مبتلا به زوال عقلی يا «ديمنشيا» کار میکند
خانم واتون موضع مدافعانهای از صنعت سکس و نقش آن در ارائه خدمات به افراد دارای محدوديت دارد: «برای برخی از افرادی که محدوديت دارند، زندگی همين است و اين امکان که کسی بخواهد برای مثال با کسی که فلج مغزی دارد رابطه جنسی داشته باشد، خيلی خيلی کم و حتی نزديک به صفر است. اگر آنها (افرادی که محدوديت دارند) بخواهند من را ببينند، من مشکلی ندارم. جامعه هم بايد راهش را تغيير دهد. کسانی که محدوديت دارند هم بايد مثل بقيه از حقوق برابر برخوردار باشند. نمیشود گفت يا همه چيز داشته باشيد، يا هيچ چيز.»
در برخی از کشورها مانند هلند، آلمان، دانمارک و يا سوييس که قوانين مجاز در خصوص کارگران جنسی وجود دارد، انعطافی هم در مورد خدمات جنسی به افراد دارای محدوديت میشود. در هلند يا دانمارک، مددکاران اجتماعی از افرادی که دچار محدوديت هستند میپرسند که آيا برای رفع نياز جنسی نياز به حمايت يا کمک دارند يا نه. حتی به شکل محدود هزينههايی برای برخورداری آنها از تماس با کارگران جنسی هم پرداخت میشود.
پيشروی مددکاری جنسی، خانمی به نام «نينا دو ريس» در هلند است. او در گفت وگويی اسکايپی از خانهاش در پتسدام، میگويد چگونه در سالهای ۱۹۹۰، افرادی که دچار محدوديت بودند، در جريان دريافت ماساژ، درخواست میکردند برخی حرکتها که امکان اروتيسم دارد، روی بدن آنها اجرا شود (منظور البته ارضای دهانی يا ارتباط جنسی نبود). اين کار همين طور ادامه يافت تا از نينا خواسته شد در کنفرانسی با رسانهها در مورد اين مسئله صحبت کند.
در سال ۲۰۰۳، موسسه خيريهای با نام «پرو اينفرميس» از او خواست مدلی از کار خود را برای تربيت شبکهای از «مددکاران جنسی» در زوريخ تربيت کند که باعث واکنش قابل ملاحظه گروههای مذهبی و برخی از موسسات مرتبط با حقوق افرادی دارای محدوديت بود. اين موسسه خيريه از اجرای اين طرح عقب نشينی کرده و از آن صرفنظر کرد اما سازمان ديگری در سوييس اين طرح را اجرا کرده و سازمان مشابهی هم در فرانسه فعال شده است. خدماتی از نوع خودارضايی کلينيکی هم با نام «دستهای سفيد- وایت هندز» در ژاپن از سال ۲۰۰۳ راه افتاده و خدماتی به شمار معدودی از مردانی که دچار محدوديت هستند، ارائه میدهد.
نينا در حال حاضر مشغول کار با افرادی است که دچار زوال عقلی هستند و يا برای يادگيری مشکل دارند. او اعتراف میکند که مسئله اجازه دادن يا گرفتن با کسانی که کار میکند، مطرح است: «من با کسانی کار میکنم که توانايی گفت وگو ندارند اما میتوانند با حرکت بدنی، بله يا نه را بگويند و يا از حرکات صورت برای اين کار استفاده کنند.» او تصميم گرفته در شهرهايی که به گفته او «برای خدمات او ارزشی قائل نيستند» فعاليت نکند.
در استراليا، نهاد خيريه «تاچينگ بيس» با افرادی که دچار زوال عقلی هستند و در قالب قوانين سازمان گسترش کمک به افرادی مبتلا به زوال عقلی يا «ديمنشيا» کار میکند. خانم واتون میگويد: «در حال حاضر بحثهای زيادی در حاشيه اجازه گرفتن و اجازه داشتن مطرح میشود. در مورد کسانی که به زوال عقلی هستند، ما سعی میکنيم از توانايی فعلی آنها در هر مرحلهای از زوال عقلی که هستند، کمک بگيريم.»
او میافزايد: «ما خيلی در مورد تصميم و اجازه آگاهانه حرف میزنيم که میشود اين که شما با اراده آزاد، اجازه انجام کاری را بدهيد. مسئوليت ما اين است که بدانيم از چه راهی – چه واژه باشد، چه عکس و يا استفاده از ماشينهای ارتباطی – مردم میتوانند پاسخ داده و ارتباط برقرار کنند.»
هر تصميمی در مورد ما، بايد با حضور ما گرفته شود
نبرد برای دستيابی به شهروندی جنسی فقط محدود به جنبش حقوق افرادی که محدوديت دارند، نيست. کمپينهای مختلفی هستند که نشان میدهند چطور اقليتهای جنسی کنار گذاشته شده و از حقوق دستيابی رايگان کنار رفته و يا حتی در برخی از کشورهای به در فهرست افراد مجرم قرار میگيرند. اما هرچند يک هدف مشترک به عنوان حقوق جنسی مشترک است، وسيله اما از سويی هنوز محل بحث دارد.
جالب است که بحث بيشتر در حوزه اخلاق پزشکی به بحث گذاشته میشود و کمتر از آن در مورد حقوق جنسی شهروندی حرفی زده میشود. البته مباحثات اخلاقی در حوزه دسترسی افراد محدود به خدمات جنسی خريدنی، مطرح است.
يک بحث است که میگويد چون افرادی که دچار محدوديت هستند نمیتوانند به جز پرداخت مالی از خدمات جنسی بهرهمند شوند، پس کارگر جنسی در اين حوزه بايد از قانون مستثنی شده و کار او غيرقانونی قلمداد نشود – حتی نظاممند شده و جدولی برای بها و پرداخت منصفانه در ازای کار تدوين شود. آن سوی ديگر بحث میگويد دسترسی به خدمات جنسی بالفعل از حقوق يک فرد نيست و فقط يک نياز است، در بهترين حالت میشود به برخی از دواطلبان و سازمانها کمک کرد با افراد نيازمند ملاقات کرده و خدمات جنسی برای آنها فراهم کنند. يک کارشناس اخلاقی نتيجه گرفته که شايد با قانونی کردن کارگران جنسی، مزايای کمی به سمت «حق» برخورداری از لذت جنسی فراهم شود.
اما نظر کسانی که دچار محدوديت هستند، چيست؟ به قول يکی از فعالان حقوق افراد محدود، اگر در مورد ما داريد بحث میکنيد، بايد ما هم در آن بحث حضور داشته باشيم.
برخی از افرادی که دچار محدوديت جسمی هستند، میگويند دولت بايد خدمات کمک دسترسی به لذت جنسی را قانونی کرده و اجازه دهد کسانی که نمیتوانند به طور مستقل دسترسی داشته باشند، به شکل قانونی اين اجازه را پيدا کنند. برخی ديگر، به دنبال اشکال ديگری از کمک هستند. از جمله کمک و حمايت به افراد و آموزش اين که پس از ابتلا يا گرفتاری در هرگونه محدوديت حرکتی، چطور میشود باز اعتماد به نفس لازم را پيدا کرد. توافق جمعی اين است که بايد آموزش جنسی بازتر شده و افرادی که دچار محدوديت هستند را هم دربرگيرد. افراد دارای محدوديت هم میخواهند اين تصوير که از نظر عموم اينها شايد به عنوان پارتنر جنسی محسوب نشوند، شکسته شود.
در سال ۲۰۰۵، مجلهای به نام «ديسبيليتی ناو» اعلام کرد ۳۷.۶ درصد از مردان دارای محدوديت، تمايل دارند برای دريافت خدمات جنسی پول بپردازند. ۱۶ درصد از زنان دارای محدوديت هم همين نظر را داشتند. هرچند اين درصد چه در مردان و چه زنان اقليت محسوب میشود، اما اين آمار ممکن است بالاتر از اين باشد. هرچند برخی از فعالان حقوق افراد دارای محدوديت در آمريکا و بريتانيا، خيلی با اين که خود را در طبقه کسانی تعريف کنند که حاضر است برای دريافت خدمات جنسی پول پرداخت کند، راحت نيستند.
دکتر «کريستی ليديارد»، جامعهشناس دانشگاه شفيلد که خود دارای محدوديت است، به تازگی با شماری از افراد دارای محدوديت که گفتهاند حاضر به پرداخت پول برای دريافت خدمات جنسی هستند، گفت وگو کرده است. دلايلشان (برای پرداخت پول برای دريافت خدمات جنسی) اين بود که بتوانند مهارتهای عشقورزی و تجربه کسب کنند، جسم خود را تقويت کرده، چيز مشترکی داشته باشند که با ديگر مردان دچار محدوديت در مورد آن صحبت کنند و اين که حس استقلال را اين طور تجربه کنند.
خانم ليديارد میگويد، چنين نتايجی ما را فراتر از اين که مردان – به ويژه مردان دچار محدوديت نياز به سکس دارند، میبرد. بيشتر مردان رابطه جنسی با رابطه عاطفی را قاطی میکنند و از اين که (بعد از پايان) تنها گذاشته شوند در حالی که دلشان بيشتر میخواهد، راضی نيستند.
هرچند خانم ليديارد میگويد قانونی کردن بازار کارگران جنسی، بازار کار را حتی برای زنان امنتر میکند، اما اضافه میکند: «دليل تمرکز بر بازار سکس اين است که ما در جامعهای پتريارکی (مرد برتری) حضور داريم که خواستههای مردها را بيشتر مورد توجه قرار میدهد. تحقيق من نشان میدهد مردانی که دچار محدوديت هستند، در زندگی خود خيلی بيشتر از زنانی که دچار محدوديت هستند، میتوانند در مورد سکس حرف بزنند و فضای اين گفت وگو برای آنها بيشتر بوده است. زنان شايد حتی چنين فضايی را نداشته باشند.»
آقای اسکارلت میگويد: «فکرش را بکنيد، من ناتوان هستم، در «لاوتون» بزرگ شدهام و حالا قانونی است که بروم به جايی که کارگران جنسی هستند و در ازای خدماتشان، پول بپردازم. چرا؟ چون اين تنها راهی است که میتوانم فعاليت جنسی را در زندگی تجربه کنم.»
«آلن گنيس» يک فعال آمريکايی حوزه حقوق افراد دارای محدوديت و نويسنده سابق ستون ارتباط و قرار گذاشتن در يک روزنامه، هنوز قانع نشده و آن را قبول ندارد. «من فکر میکنم با اين کار فقط کارگران جنسی را قانونی میکنيم که مردها بروند و از آن استفاده کنند. فکر نمیکنم کسانی که دارای محدوديت هستند، بتوانند اين طور به بازار جنسی دسترسی داشته باشند. ضمن اين که به جای تغيير رفتار جامعه فقط با حال ما (افرادی با محدوديت) دلسوزی میکنند و بغلمان میکنند که حس بدی نداشته باشيم. ولی بايد رفتار را عوض کرد.»
«ميک اسکارلت»، يک مجری تلويزيونی که خود دارای محدوديت حرکتی است و نوازنده موسيقی هم هست، در حال حاضر در يک نهاد کمک به افراد دارای محدوديت در بريتانيا فعال است. کارشان اداره سايتی به نام «لاو لاونژ» است که در مورد نکتههای جنسی به افرادی که دچار محدوديت هستند، مشاوره میدهد. آقای اسکارلت میگويد: «فکرش را بکنيد، من ناتوان هستم، در «لاوتون» بزرگ شدهام و حالا قانونی است که بروم به جايی که کارگران جنسی هستند و در ازای خدماتشان، پول بپردازم. چرا؟ چون اين تنها راهی است که میتوانم فعاليت جنسی را در زندگی تجربه کنم.»
او اضافه میکند: «رابطه من با حوزه جنسی خيلی به هم ريخته است. کسی که مرا ببيند میگويد، اين رو ببين، معلول است، يعنی اين که برای هرگونه فعاليت جنسی بايد پول بپردازد. اين تفکر تقويت کننده اين است که اگر کسی میتواند آن را به دست بياورد، نبايد هم در دسترسش قرار داد. ما اين ايده را حمايت میکنيم که اگر کسی دچار محدوديت است، اين قدر ضايع است که حتی نمیتواند مثل ديگران (کسی که محدوديت ندارد) سکس داشته باشد. در نتيجه اين آدمها (يی که محدوديت دارند) بايد برای برخورداری از سکس، پول بپردازند. چرا راستی اين قدر بايد زنها را تحقير کردن که بدن آنها به يک کالا تبديل شود؟ من دلم میخواهد در دنيايی زندگی کنم که هرچند من هم روی صندلی چرخدار مینشينم، به عنوان يک پارتنر جنسی برای افراد مختلف محسوب شوم.»
راهی به پيش
«ميک اسکارلت» هم مثل خيلیهای ديگر وقتی به او گفتند قطع نخاع شده، فکر کرد که زندگی جنسی او هم سرآمده است. بعد در جريان يک جلسه زنان همجنسگرا، با «دايان والاس» آشنا شد. ميک و خانم والاس نزديک به ۲۰ سال است با هم هستند.
ميک میگويد: «من میدانم رابطه جنسی فقط عمل سکس نيست و خيلی بيشتر از آن است. خيلی از افرادی که دچار محدوديت هستند، روزانه شايد حتی رابطه جنسی داشته باشند، ولی شايد شکل آن متعارف به آن شکلی که همه در ذهن دارند، نباشد.»
دايان والاس اضافه میکند: «در مورد رابطه جنسی خيلی نادانی رايج است. خيلیها فکر کردند وقتی ميک قطع نخاع شد، ديگر رابطههايش تمام شده است در صورتی که اين طور نيست. و راحت و با اعتماد به نفس است.»
در سال ۲۰۰۳، «پنی پپر» مجموعه داستانی با عنوان «اميال به دنيا نيامده» نوشته که داستانهايی اروتيک با حضور افراد دارای محدوديت است.پنی پپر میگويد: «من فکر میکنم ديگر بايد به سطحی برسيم که برای افرادی هم که محدوديت دارند، حق داشتن ارتباط جنسی را در نظر بگيريم.»
در دانشگاه برکلی کاليفرنيا، اتحاديه دانشجويانی که دچار محدوديت هستند،هنوز در حال فعاليت است. آنها پنلی با عنوان «آيا افراد معلول بايگانی شدهاند» راه انداخته و از کارشناسان و استادهای علمی خواستهاند در مورد اين موضوع و حقوق جنسی افرادی که محدوديت دارند، تحقيق و سخنرانی و مباحثه کنند.
خانم ليديارد در تحقيق خود اعلام کرده «ناتوانی و محدوديت، باعث میشود احساسات جنسی، تقويت شود و نُرمهای معمول جنسی را به هم میزند. بدنهايی که تغيير کردهاند باعث میشوند درباره سکس متفاوت فکر کنيم نه آنطور که هاليوود برای ما ساخته و پرداخته و در ذهنمان فرو کرده است.»
______
اين مقاله، با اجازه ناشر ترجمه و باز نشر شده است. اصل اين مطلب را در اينجا میتوانيد ببينيد.
«کاترين کورمبی» نويسنده کتاب و خبرنگار حوزه علمی است. مجموعه آثار، معرفی و کتابهای او را میتوانيد اينجا ببينيد.