لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۱۸:۴۱

«آبی گرم‌ترین رنگ است» به فارسی: کتابی برای همجنس‌خواهان ایرانی


از سپیده جدیری، شاعر و مترجم، تاکنون هشت کتاب اعم از مجموعه شعر، مجموعه داستان و ترجمه منتشر شده است. جدیری به علت بنیان گذاشتن جایزه شعر زنان ایران که بعدها از سوی نهادهای حکومتی در ایران تحت عنوان «جنبشی فمینیستی» محکوم شد و حامی مالی و دبیر آن بارها مورد بازجویی قرار گرفتند، و همچنین به دلیل این ‌که نخستین شاعری بود که با نوشتن بیانیه‌ای طولانی و انتشار گسترده آن در تمام نشریاتِ سبز سال ۱۳۸۸ حمایت خود را از میرحسین موسوی اعلام و از هم‌صنف‌هایش دعوت به رأی دادن به او کرده بود، در سال ۱۳۸۹ ضمن قبول دعوت انجمن جهانی قلم، مجبور به ترک ایران شد. او دو سال به عنوان نویسنده مهمان انجمن جهانی قلم در ایتالیا زندگی کرد و هم‌اکنون در پراگ (جمهوری چک) اقامت دارد.

تازه‌ترین ترجمه سپیده جدیری «آبی گرم‌ترین رنگ است» اثر جولی مارا که از ژانر رمان مصور است توسط نشر ناکجا در پاریس به چاپ رسیده است. او به پرسش‌های وب‌سایت رادیوفردا درباره این کتاب پاسخ داده است.

این کتاب با فیلم سینمایی ساخته عبداللطیف کشیش که جایزه نخل طلای جشنواره کن را از آن خود کرد شهرت بسیار یافت.

چه تفاوت‌هایی بین فیلم و کمیک استریپ «آبی گرم‌ترین رنگ است» وجود دارد؟

تفاوت‌ها پُرشمار است. فیلم به واقع برداشتی کاملا آزاد بوده از کلیّت این داستان مصور. درباره مزایای کتاب به نسبتِ فیلم باید بگویم که نقد اجتماعیِ بسیار پررنگی که در کتاب در مورد نوع نگاه و برخوردهای جامعه‌ دگرجنس‌خواه با اقلیت‌های جنسی وجود دارد، تقریبا در فیلم اصلا به چشم نمی‌خورد. از این نظر، کتاب می‌تواند جنبه‌ فرهنگ‌سازی پیدا کند و این جنبه به نظر من حداقل به خاطر تابو بودنِ موضوعی که به آن پرداخته شده، حائز اهمیت است. مزیت دیگر، شکل رابطه‌ای ا‌ست که میان دو دختر در کتاب به تصویر کشیده شده: اِما (دختر موآبیِ) کتاب بر خلاف اِمای فیلم، قلدری نمی‌کند، فحش نمی‌دهد، کتک نمی‌زند و در کل قرار نیست که اینجا الگوی رابطه زن- مرد (آن هم از نوع مردسالارانه‌ا‌ش) بازسازی شود. سعیِ نویسنده- تصویرگرِ کتاب، بر به تصویر کشیدنِ یک رابطه‌ کاملا هم‌سطح بین دو دختر بوده و به نظر من این تلاش موفق از آب درآمده است. در عین حال، انتقادهای زیادی که به شیوه‌ نمایشِ روابط جنسی در فیلم وارد شده، به نظر من تا حدود زیادی صحیح است. اختصاص دادنِ دقایقی طولانی و پشت سر هم به سکانس‌های سکس چیزی به بیننده نمی‌دهد جز آن حسی که از دیدن فیلم‌های پورنو می‌تواند به آدم دست دهد. موضوع این است که حتی فاصله‌‌ منطقی‌ای که بین صحنه‌های سکس در کتاب هست، در فیلم وجود ندارد. اما علت این که منِ بیننده با دیدن این سکانس‌های فیلم، یاد فیلم‌های پورنو می‌افتم فقط به همین خلاصه نمی‌شود. نکته اصلی، کیفیت سکسی است که در این سکانس‌ها به نمایش گذاشته شده. یعنی سکس مکانیکی. چیزی که پورنو را از اروتیسم جدا می‌کند همین کیفیت است. در اروتیسم ممکن است بدن را به تمامی لخت نشان دهیم اما موضوع در آنجا تنها بدن نیست، عشق است. زیبایی است (مثل چیزی که در کتاب می‌بینیم). در پورنو اما همه چیز به همان صِرفِ نمایش بدن خلاصه می‌شود.

انتشار کمیک استریپی در خارج از کشور به فارسی، به دنبال چه بازاری است؟

کتاب را کلا با هدف فرهنگ‌سازی در مورد نوع نگاه به اقلیت‌های جنسی در جامعه‌ ایرانی ترجمه کردم. مخاطبی که خود من برای کتاب در نظر دارم و ترجیح می‌دهم که این مخاطب، حتما کتاب را بخواند، جامعه‌ همجنسخواه ایرانی چه در ایران و چه در خارج از کشور است. چون نسخه‌ الکترونیک کتاب در ایران هم قابل تهیه است و حتی به قیمتی به مراتب ارزان‌تر از قیمتی که برای فروش کتاب در این طرف آب در نظر گرفته شده. بنابراین از مخاطب‌های وطنیِ آن نباید غافل شد. البته متاسفانه نسخه‌ چاپی فقط در خارج از کشور قابل تهیه است... من نمی‌توانم بگویم که دنبال بازار برای این کتاب بودم، بلکه دنبال خوانده شدن‌‌اش بودم. یعنی اگر قضیه‌ کپی‌رایت نویسنده و ناشر اصلی (فرانسوی) مطرح نبود، متن آن را بعد از ترجمه به طریقی کنار تصویرهایش قرار می‌دادم و به طور رایگان می‌گذاشتم روی اینترنت تا همه به آن دسترسی داشته باشند. اگر کتاب خودم بود و امکان چاپ شدن در ایران را نداشت بی‌تردید این کار را می‌کردم. البته به نظرم انتشارات ناکجا حداکثرِ تلاش‌اش را برای دیده شدن و خوانده شدن این کتاب تا این لحظه انجام داده است.

نقش رنگ در این کمیک استریپ چیست؟ برخی از صفحات رنگی است، ولی اکثرا سیاه و سفید است با حضور رنگ آبی؟

«آبی» در عنوان کتاب، رنگ موی اِما و به همین ترتیب، به عنوان رنگِ غالب در صفحات سیاه و سفید این کتابِ مصور وجود دارد. در این مورد، من بی‌تقصیرم! اجازه دهید توضیحات خود نویسنده (جولی مارو) را در این زمینه عینا بیاورم: زمان حال با صحنه‌های رنگی و زمان گذشته با صحنه‌های سیاه و سفیدی که کمی هم ته‌رنگ آبی در آنها هست به تصویر کشیده شده. در این داستان، ما رویدادهای گذشته را به واسطه‌ نوشته‌های کلمانتین در دفترچه خاطرات‌اش دنبال می‌کنیم، اما حافظه‌ آدم هیچ وقت همه چیز را با جزئیات کامل‌اش به یاد نمی‌آورد. همیشه فقط جزئیات خاصی در خاطرمان می‌مانَد... نوری، بویی، ژستی، شیئی، یا چیزی در این مایه‌ها. از میان خاطرات سیاه و سفید و نصفه‌نیمه کلمانتین، آن ته‌رنگ آبی می‌زند بیرون تا یادآور آن جزئیات مهمی باشد که اثرشان بر ذهن او باقی مانده.‌

اگر در یک جمله بخواهید داستان آبی گرم‌ترین رنگ است را تعریف کنید، چه می‌گویید؟

در یک جمله یک کتاب را تعریف کنم، آن هم کتاب مصور؟ خیلی سخت است... خب، شاید بتوان قصه‌ عشق اِما و کلمانتین را بسط یافته‌ این سطر‌های ترکیبیِ فروغ فرخزاد و حافظ دانست:

بگذار تا به طعنه بگویند مردمان

در گوشِ هم حکایتِ عشقِ مدامِ ما

هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده‌ عالَم دوامِ ما

XS
SM
MD
LG