(rm) صدا | [ 12:38 mins ]
عطاءلله مهاجرانی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی، در مصاحبه با رادیو فردا می گوید تقابل میان غرب و اسلام سیاسی ناشی از عدم شناخت غرب از اسلام و جوامع اسلامی است و به همین دلیل پیروزی حماس در انتخابات فلسطینی غرب را غافلگیر کرد و در مصر هم اگر انتخابات آزاد برگزار شود، همان اتفاقی می افتد که ده سال پیش در الجزایر افتاد. وی می افزاید حقوق بشر یک ارزش جهانی است اما هر کشوری با ملاحظات خود و در فرهنگ بومی خود و آداب و اعتقادات خود به آن نگاه می کند. .وی در بخش دیگری از اظهارات خود می گوید: بالاخره ما شاهد حرکت در جهت تولید اندیشه، تولید نظریه، تولید صنعتی و تولید کشاورزی در شرق هم هستیم یعنی اینگونه نیست که یک طرف را کاملا مصرفکننده تلقی کنیم و یک طرف را تولید کننده. وی می گوید: فشارهائی هم که علیه ایران است در بحث انرژی هستهای، بخشی از آن به این خاطر است که کشوری از حوزه مصرف کنندگی خارج میشود. دیدگاه ها
امیرمصدق کاتوزیان (رادیو فردا): درود بر شنوندگان گرامی رادیو فردا. برنامه تازهای که میشنوید، مجالی است برای طرح دیدگاههای اندیشمندان و صاحبنظران که در آن گهگاه برخورد اندیشهها زمینهای برای محک زدن آرا و فرصتی برای عرضه نقد را هم فراهم میآورد. اولین گفتگوی این برنامه را اختصاص دادهایم به آنچه مطبوعات و رسانهها بر آن تقابل اسلام سیاسی و تجدد غربی نام نهاده اند. در این باره رادیو فردا نظر عطاءالله مهاجرانی، وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوره اول ریاست جمهوری اسلامی حجتالاسلام محمد خاتمی را جویا میشود.
سعیده حاتمی (رادیو فردا): به نظر میرسد که در دنیای امروز یک نوع رویاروئی بین اسلام یا آنچه اسلام سیاسی خوانده میشود، با غرب و تمدن غرب در حال شکل گیری است. به نظر شما آیا واقعا رویاروئی اسلام و غرب یک امر حتمی است و شکافی که بین این دو پدید آمده روزبه روز عمیقتر میشود؟
عطاءالله مهاجرانی (وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی): این تقابلی را که ما ذهن خودمان تدبیر کردیم، این تقابل دقیقی نیست به خاطر اینکه غرب مجموعهای از کشورها هست با تمدن، فرهنگ و سبکی از زندگی، و اسلام به عنوان یک ایدئولوژی است. وقتی که در توضیح، بحث اسلام سیاسی مطرح میشود پس پیداست که ما یک نگاه داریم به چگونگی تحقق خارجی اندیشهای به نام اسلام. غرب هم وقتی میگوئیم، بالطبع بر میگردیم به چگونگی رفتار سیاسی بعضی از کشورها. از این جهت من به گمانم وقتی این تقابل مطرح میشود، اگر ما به حوزه نخبگان و اهل تفکر برگردیم ممکن است بین اهل تفکر و اهل فرهنگ و فیلسوفان، چنین تقابلی را نتوانیم شناسائی کنیم. یعنی اینگونه نیست که فیلسوفان مسلمان با فیلسوفان غرب به معنای مسیحی یا لیبرال یا دمکرات در برابر هم هستند. در مقطعی که ما صحبت میکنیم این واقعیت دارد که سیاستی که بر بعضی از کشورهای غربی یا همه آنها به ویژه آمریکا حاکم است این سیاست با واکنشی در جهان اسلام روبرو شده که اسم آن را گذاشتهاند اسلام سیاسی و اسلام رادیکال یا اصطلاحی که بعد از اینکه برای نخستین بار جروزالم پست به کار برد، اسلامیست، که در واقع این اسلامیست را به کار برد برای کسانی که با تکیه بر اندیشه اسلامی مبارزه میکنند واز انواع و اقسام راهها در مبارزهای که دارند استفاده میکنند. ترور و هر امر دیگری که یکی از تجلیهاش را در 11 سپتامبر دیدیم. اساسا اسلام با مسیحیت موجود در جهان این تفاوت اصلی را دارد که اسلام آئینی است که در زندگی روزمره برای سبک زندگی، هم زندگی فردی و هم زندگی اجتماعی و هم در شعاع ملی و جهانی اش چون مدعی است، بالطبع اسلام، سیاسی است. شاید کسانی که گمان میکنند اسلام سیاسی نیست آنها کسانی هستند که اسلام را چنانکه شایسته است نشناختهاند. بالاخره پیامبر اسلام پیامبری است که تشکیل حکومت داده و پیامبری است که جانشینان او جهانگشائی هم داشتهاند و چنین پدیدهای را ما در مورد زندگی پیامبران دیگر نه مسیح و نه موسی و نه ابراهیم و دیگرپیامبران شاهد نبودیم و از این جهت من گمان میکنم که اسلام واقعا سیاسی است به معنائی که برای حکومت و اندیشه سیاسی و پدیده قدرت صاحب طراحی است. اما واقعیتی که امروز با آن مواجه هستیم و بالطبع من از این موضع هم نقد میکنم، کسانی که مدعی اسلام سیاسی هستند، من معتقد هستم که این آن اسلامی که برای زندگی انسان راهنما است نیست زیرا این اسلامی که به عنوان مثال القاعده مروجش است و ترور و تخریب تا آدمکشی، ابزارهائی است که به کار میبرند فارغ از اینکه کسانی که کشته میشوند، چه کسانی هستند، مثل حادثه یازده سپتامبر، مثل حادثه هفت هفت که ما در لندن شاهدش بودیم و یعنی در واقع هر انسانی که بر حسب تصادف در آن مقطع و در معرض آن انفجار قرار میگیرد، از بین میرود. بالطبع این اسلام نیست و این چیزی نیست که ما به آن نام اسلام بگذاریم. کما اینکه طبعا وقتی در آمریکا هم انفجار اوکلاهما پیش آمد، کسی نگفت که مکوی به عنوان یک مسیحی این کار را کرد. نه گفتند که او یک کریستینیست بوده که این کار را انجام داده ولی گفتند فردی بوده به نام مکوی با مشخصاتی که دارد. از این جهت من گمان میکنم آنچه که در برابر سیاستهای غربی مطرح میشود، با نوع رفتاری که مشخصا رفتار القاعده است، من معتقدم که نه آن سیاستها را ما بایستی کلا به حساب غرب بگذاریم و نه این رفتارهای متقابل را به حساب اسلام بگذاریم. در واقع اسلام آئینی است که برای جان انسانها و زندگی انسانها ارزش و اعتبار قائل است و بالطبع نمیشود توجیح اسلامی برای رفتارهای تروریستی داشت.
س.ح.: پس اگر شما با رویاروئی اسلام و غرب موافق نیستید، فکر میکنید میشود چه نامی برای توصیف شرایط موجود انتخاب کرد؟
عطاءالله مهاجرانی: به نظر من این رویاروئی به معنای کامل و کلیاش نیست. بالاخره این جهالتهائی است که در یک زندگی جهانی وقتی با آن مواجه هستیم اتفاق میافتد. یعنی ما گمان نمیکنم که فرضا در مورد حادثه کاریکاتورهائی که در روزنامه دانمارکی اتفاق افتادو حتی تکرارش و تکثیرش در روزنامههای دیگر، ما این را نبایستی کلا به حساب غرب بگذاریم و بگوئیم که غرب در واقع به معنای فلسفیاش و به معنای پشتوانه تمدنیاش و فرهنگیاش به این استنتاج رسیده که در برابر مسلمانان چنین موضعی را بگیرد و با این زبان هم که زبان تخریب و توهین است صحبت کند. من مثال میزنم برای شما. ببینید حادثه کاریکاتورها که پیش آمد در روزنامه دانمارکی، ما شاهد بودیم که چهرههای بسیار بسیار برجسته مثل گونترگراس، مثل (خوزه) ساراماگو و همه این رماننویسهای برنده نوبل و اثر گذار هستند و نویسندگان جهانی و هر دوی اینها در برابر آن اتفاقی که در روزنامه دانمارکی افتاده بود، با ادعای آزادی و آزادی بیان، (آن را) به عنوان نوعی فاشیسم مطرح کردند، که این در واقع آزادی نیست بلکه نوعی فاشیسم است. گونتر گراس گفت معمولا این روزنامهها وقتی جستجو کنیم که پشتوانهاش چه کسانی هستند، خواهیم دید که پشتوانه اینها نوعی سرمایهداری است که این روزنامهها را اداره میکند، و متناسب با آمار آنها صحبت میکند. در روزنامه گاردین دیدم من مقالهای منتشر شد که نقد کرده بود همان روزنامه دانمارکی را که چطور وقتی مطلبی به شما داده شد در نقد آرای آئین یهود، شما این را چاپ نکردید و جواب دادید که این مورد پسند شما نیست... این است که من گمان میکنم این کارها ضمن اینکه محکوم است اما ما نباید این کارها را به معنای تقابل غرب با جهان اسلام تلقی کنیم. البته نکته دیگری را هم من لازم است اینجا عرض کنم که بالاخره غربیها به دلیل رنسانس و به دلیل انقلاب صنعتی و به دلیل برتری و توفقی که پیدا کردند در جهان، از زاویه صنعت، قدرت، اسلحه، پول، ارزش در واقع پول و سرمایهگذاری، نسبت به شرق نگاه کسی را دارند کانهو شرق، حیاط خلوت غرب است و واقعیت این است که کشورهای اسلامی و مسلمانان در نیمه اول قرن بیستم و نیمه دوم قرن نوزدهم اینها شاهد استعمار به شکل مستقیم آن بودند. نوعی خاطره تاریخی منفی نسبت به عملکرد غرب دارند. کشور خود ما ایران. نوع رفتاری که در حرکت آزادیخواهانه مبتنی بر دمکراسی دکتر مصدق در نهضت نفت انجام شد بالاخره این حرکتی بود که با کودتای «سیا» و «اینتلیجنت سرویس» ساقط شد. بالطبع هیچ ایرانی در ذهن خود نمیتواند این خاطره را فراموش کند که یک حرکت ملی و مردمی در یک مقطعی با رویکرد آزادیخواهانه و اتفاقا درست براساس تمام آن ادعاهائی که غرب سیاسی که اشاره کردیم در برابرما دارد. خوب این اتفاق افتاد. طبیعی است که در یک مقعطی از تاریخ وقتی که حوزه عمومی دانش افزایش پیدا میکند و مسلمانان با جهان آشنا میشوند و در رشتههای مختلف متخصص میشوند، ما شاهد خواهیم بود که به نقد گذشته خودشان میپردازند و بالطبع در باره رفتار غرب هم ما شاهد نقادی هستیم و از این جهت من گمان میکنم که همانگونه که غرب یکبار برای استعمار و بهره برداری از شرق شروع کرد به شناخت شرق، الان هم من گمان میکنم که نقص جدی که در این تقابل که اشاره کردید وجود دارد عدم شناخت جهان اسلام و مسلمانان است و همین عدم شناخت است که موجب میشود یک دفعه غرب غافلگیر میشود با پیروزی حماس در عرصه فلسطین و غافلگیر میشود که اگر واقعا یک انتخابات آزاد به تمام معنی در مصر برگزار شود همان اتفاقی خواهد افتاد که بیش از یک دهه پیش در الجزایر افتاد. از این جهت من گمان میکنم که اگر ما شرق را درست بشناسیم و نقش اسلام را نه اسلام سیاسی به آن معنی که منفی تلقی شده و با واژه اسلامیست کوشیدهاند که واژه اسلام را هم یک واژه منفی القا کنند، بلکه اسلامگرائی به معنای درستش، یعنی همان گونه که متدینین مسیحی در غرب به کلیسا میروند، متدین هستند، و این اندیشه دینی به زندگی آنها معنی میدهد. خوب، یک مسلمان هم ممکن است همین گونه باشد یعنی در واقع با اندیشه دینی خودش زندگی میکند و بالطبع با اندیشه دینی که برای نظام زندگی هم صاحب حرف و ادعا هست. از این جهت گمان میکنم که اگر ما قرار باشد این تقابل را حوزه نخبگان به خوبی شناسائی کنیم، این ریشهها، یعنی ریشه استعمار در مقطعی از تاریخ و همینطور نوع واکنشها را بایستی حسابی بسنجیم.
س.ح.: آقای دکتر مهاجرانی! سالهاست که خیلی از کشورهای شرقی، به خصوص کشورهای اسلامی دستاوردهای تمدن غرب را مورد استقبال قرار میدهند و از پیشرفتهای علمی و فنی غربیها استفاده میکنند، ولی طرز تفکر غربی که بخشی از آن مربوط به جامعه مدنی، حقوق بشر و آزادی بیان است را نمیپذیرند. این دوگانگی را چطور توجیه میکنید؟
عطاءالله مهاجرانی: دستاورد تمدنی و فرهنگی در جهان یک دستاورد به معنای غربی صرف و مطلق نیست. همه مردم جهان در این مشارکت دارندو طبیعی است که مدیریت آن به دلایلی به دست غربیها و کشورهای غربی است. من گمان میکنم آنچه در حوزه فرهنگ و هویت ملی و دینی کشورها هست مطلقا ارتباطی به آن دستاوردهای صنعتی و تمدنی ندارد. در واقع دستاوردهای تمدنی سختافزارهست و ماشین است و فکر و هویت و ایده چیزی است که به ما کمک میکند در نحوه استفادهاش. واقعا این درست همان نقطهای است که غرب هم به گونهای با دشواری و با سئوال روبرو است. بعضی ارزشها جهانی است. من معتقدم حقوق بشر، آزادی، حقوق زنان، اینها ارزشهای جهانی است. منتهی طبیعی است که هر کشوری هر ملتی حتما با ملاحظات خودش و در فرهنگ بومی خودش، اعتقادات خودش، به آن نگاه خواهد کرد. یعنی ممکن است که نوع رفتارهائی که در غرب هست در حوزه فرهنگ، این رفتارها رفتارهائی نیست که کمک کند به کشورهای شرقی و مسلمان در حوزه زندگی اجتماعی خودشان، اما ابزارها در جای خودش هستند، یعنی ابزارها من گمان میکنم که اموری هستند که هر انسانی از بهترین ابزار میتواند استفاده کند، به لحاظ امکان، ولی چگونه استفاده کردنش بر میگردد به نظریه و هویت و فرهنگ که بالطبع لازمه استفاده از ابزار تولید شده در جهان صنعتی، این نیست که ما مثل جهان صنعتی هم فکر کنیم.
س.ح.: با وجود این سالهاست که غرب در حال تولید بهترین لوازم صنعتی و تجهیزات علمی است و کشورهای اسلامی مصرفکننده فناوری غرب. شما گمان نمیکنید که این طرز تفکر و روش مدیریت سیاسی و اجتماعی جوامع غربی است که سبب پیشرفت آنهاست و همینطور عقب ماندگی جوامع اسلامی؟
عطاءالله مهاجرانی: من قبول دارم که بالاخره سیستمی هست که تسریع میکند دستاوردهای صنعتی را حوزههای مختلفش، اما نکتهای که هست این است که ما اساسا این فرمول را نباید بپذیریم که یک طرف غربی است که مدام تولیدکننده دانش، تکنیک و نظریه است و یک طرف هم شرقی است که بایستی مصرف کند. بالاخره ما شاهد حرکت در جهت تولید اندیشه، تولید نظریه، تولید صنعتی و تولید کشاورزی در شرق هم هستیم یعنی اینگونه نیست که یک طرف را کاملا مصرفکننده تلقی کنیم و یک طرف را تولید کننده و اتفاقا این همان فرمولی است و معادلهای است که باید این را برهم زد. شاید هم من گمان میکنم که فشارهائی هم که علیه ایران است در بحث انرژی هستهای، بخشی از آن به این خاطر است که کشوری از حوزه مصرف کنندگی خارج میشود.