خیانت در زناشویی چیست و چه زمانی اتفاق میافتد؟ آیا میتوان همزمان دو یا چند نفر را صادقانه دوست داشت و خیانتکار هم نبود؟ آیا اگر فرد بتواند رابطه خارج از ازدواج یا تعهد خود را پنهان کند، خیانتکار نیست؟ خیانت از نظر اخلاق فردی و اجتماعی رواست یا ناروا؟
حسین قاضیان، جامعهشناس و آرش نراقی، استاد فلسفه دانشگاه موراوین در تابوی این هفته به این پرسشها پاسخ میدهند.
آقای نراقی اگر اجازه بدهید بحث را با شما آغاز میکنیم و با این پرسش که آیا خیانت در روابط زناشویی و روابط رمانتیک مفهومی است در چارچوب اخلاق فردی یا مفهومی است اجتماعی که شکل گرفته؟
آرش نراقی
آرش نراقی نویسنده، مترجم، و دانشیار کالج مواروین در پنسیلوانیاست. عمده فعالیتهای آقای در زمینه فلسفه دین و معرفتشناسی است. او از جمله مجموعه مقالاتی در مورد عشق دارد.
آرش نراقی: ببینید ما هیچ مسئله یا ارزش اخلاقی نداریم که صرفاً فردی باشد. به هر حال مسائل اخلاقی همیشه انعکاسی از ارزشها و داوریهای اجتماعی هم هست. بنابراین از یک زوایایی گرچه ممکن است که مسئله خیانت در روابط بینافردی بین آن دو نفر یا چند نفر تلقی شود، ولی به هر حال نوع داوری که شما در این مناسبات فردی حمل میکنید قطعاً جنبههای اجتماعی مهمی هم دارد.
بگذارید من یک مثال بزنم. مثلاً فرض کنید که بنده به شما دروغ بگویم؛ خب حالا چیزی است بین من و شما اما بخشی از اینکه دروغ چرا اخلاقاً ناروا تلقی میشود، برمیگردد به جنبههای اجتماعی. یکی از دلایلی که ما دروغ را در روابط بیناشخصی تقبیح میکنیم این است که اگر این رفتار تعمیم پیدا کند آن وقت اعتماد اجتماعی را مختل خواهد کرد و آن وقت نظم اجتماعی به هم میخورد.
بنابراین این بخش از این که در مناسبات بینشخصی دروغ گفتن بد تلقی میشود برمیگردد به ملاحظات اجتماعی که ما برای خیر عمومی داریم.
دقیقاً نکتهای را مطرح کردید که از این پرسش مورد نظر من بود. آیا این ارزشگذاری و مفهومسازی که از خیانت شده از بیرون از این رابطه و از بیرون از افراد به آنها دیکته شده، آموزش داده شده و در وجود آنها نهادینه شده یا اینکه مسئلهای است که هر فرد میتواند در موردش تصمیم بگیرد؟ شاید آقای قاضیان شما هم بخواهید در این مورد توضیحی بدهید.
حسین قاضیان
حسین قاضیان جامعهشناس و پژوهشگر ایرانی مقیم آمریکاست. حوزه تخصصی آقای قاضیان نظرسنجی، جامعهشناسی سیاسی، جنسیت و فرهنگ است.
حسین قاضیان: خب اگر از دید کلی بخواهیم به موضوع نگاه کنیم، اخلاقیات و مفاهیم اخلاقی به طور کلی در یک محیط اجتماعی زاده میشوند، رشد میکنند و تحول میپذیرند. بنابراین به این مفهوم اخلاقیات در دایره امور اجتماعی قرار میگیرد و چیزی غیراجتماعی نیست و وقتی بحث اجتماعی پیدا میکنند طبیعتاً ما آنها را از طریق و در دوران اجتماعی شدن میآموزیم. مثلاً میآموزیم که خیانت امری است ناروا، بدون اینکه لزوماً درباره اینکه آیا این طور هست یا نه چون و چرا بکنیم.
ما اینها را میآموزیم تا وقتی که از نظر اجتماعی به بلوغی برسیم، به بلوغی انتقادی که بتوانیم آن چیزهایی را که جامعه از پیش به ما داده ارزیابی کنیم و ببینیم که آیا آنها را میتوانیم بپذیریم یا نمیتوانیم بپذیریم. ولی به این مفهوم خیانت مثل هر پدیده یا داوری اخلاقی دیگری اجتماعی است.
خب آقای نراقی آقای قاضیان گفتند به سطحی از فکر و شعور ممکن است برسیم که بخواهیم در این موارد چون و چرا کنیم. اگر بخواهیم چون و چرا کنیم آیا خیانت از نظر اخلاقی امری مردود و نارواست؟
نراقی: خیانت در نظر من میآید که جایی معنا دارد که روابط عاطفی عمیق بین افراد شکل گرفته و این روابط برمبنای نوعی پیمان، میثاق یا تعهد متفاوت صورت پذیرفته. گاهی وقتها مفاد این تعهد و پیمان تصریح شده است در قراردادی مثل قرارداد ازدواج گاهی وقتها ضمنی است، یعنی تصریح نشده ولی فرض طرفین این است که درباره مفاد این پیمان با هم توافق نظر دارند.
بنابراین هر گاه که ما یک رابطهای داشته باشیم بر مبنای یک پیمان و تعهد متقابل آن وقت معنای خیانت را میشود فهمید. یعنی خیانت در این فضا معنادار میشود. خیانت عبارت است از اینکه یکی از طرفین این رابطه درواقع مفاد این قرارداد را به زیان دیگری و بدون اطلاع و اذن او نقض کرده باشد. به این معنای خاص من البته به نظرم میآید که خیانت غیراخلاقی است. قاعده کلی این است که غیراخلاقی است.
خیانت کردن در واقع به زیان و آسیب به دیگری منتهی میشود و زیان به دیگری را ما غالبا در حوزه اخلاقی ناروا تلقی میکنیم. دلیلش هم این است که در این نوع روابط انسانی افراد بهشدت آسیبپذیر میشوند. شما حصارهای دفاعی روحتان را پایین میآورید و در نتیجه در برابر تیرهایی که از جانب شریک عاطفی شما به سمت شما روانه میشود خب خیلی بیدفاعترید لذا آسیبپذیرتر میشوید.
دلیل سومی که خیانت در روابط عاطفی را غیراخلاقی میکند این است که غالباً مستلزم دروغ است یعنی فرد برای اینکه خیانت خودش را از شریک عاطفیاش پنهان کند یا اطلاعات نادرست به او میدهد که به آن میگوییم دروغ فعال یا اطلاعات درست و لازم را از او پنهان میکند که به آن میگوییم دروغ فعال.
آقای قاضیان آقای نراقی صحبتشان بر سر پیمانی است که حتی به شکل ناگفته بین دو فرد وجود دارد یا فرض بر این است که وجود دارد و معتقد هستند که حتا به این پیمان هم اگر کسی خیانت کند امر غیراخلاقی اتفاق افتاده است. من اینجا پرسشم این خواهد شد که چهقدر فرضیات میتواند با واقعیات منطبق باشند؟ اگر کسی درباره متعهد بودنش در یک رابطه چیزی را اعلام نکرده چرا باید فرضیات ذهن طرف مقابل اینجا بتواند موضوع اخلاق باشد؟
قاضیان: تعهد موضوع فعل ارادی انسان است و هر چیزی که موضوع فعل ارادی انسان نباشد مشمول مفهوم خیانت هم نمیشود مثلاً عاشق شدن و دل بستن به دیگری را در نظر بگیرد. این موضوع موضوع فعل ارادی ما نیست. ما ناخودآگاهانه و ناغافلانه دل میبندیم به دیگری.
بنابراین دل بستن به دیگری از این جهت که موضوع فعل ارادی ما نیست نمیتواند مشمول خیانت هم بشود اما چرا اگر ما به کسی دل بستیم و این دل بستن دست من و دست دل من نبوده این شریک عاطفی ما را راضی نمیکند که من به او خیانت نکردهام؟ دلیلش اتفاقاً این است که رابطهها در درون یک فرهنگ شکل میگیرند، از الگوهای فرهنگی تبعیت میکنند از انتظارات و نقشهایی که در آن نهاد وجود دارد پیروی میکنند.
ما گاهی اوقات ممکن است به این الگوها آگاهی و التفات نداشته باشیم. یکی از چیزهایی که این نهاد رابطه موجود در جامعههای کنونی با خودش میآورد این است که ما وقتی وارد یک رابطه میشوم این رابطه گویی مونوگام هست یا باید باشد. به این ترتیب میبینیم که با وجود اینکه از لحاظ مفهومی ما نمیتوانیم رفتن به یک رابطه جدید را خیانتآمیز جلوه بدهیم اما از لحاظ اجتماعی ما عملا این کار را مستوجب سرزنش و گاهی حتی مستوجب مجازات میدانیم.
آقای نراقی ولی این خیانت چه اشکالی میتواند داشته باشد؟ چون خیانت در مفهومی که به هر حال در ذهنها وجود دارد عمدتاً در زمانی اتفاق میافتد که رابطه جنسی برقرار بشود. چرا رابطه جنسی تا این حد در اینجا مهم و تعیینکننده است و شاید اساساً برای خیلی از آدمها به این شکل باشد که تا این اتفاق نیفتاده باشد چیز غیرقابل گذشتی اتفاق نیفتاده باشد؟ دلیل این را شما چه میدانید؟
نراقی: اولاً من مطمئن نیستم که خیانت در عمل جنسی منحصر باشد. آنچه ما خیانت میدانیم این است که فرد بر خلاف تعهد متقابلی که با شریک جنسی خودش دارد، در خفا و بدون موافقت با شریک جنسی خودش آن مفاد را نقض کند حالا گاهی وقتها این در عمل جنسی است و گاهی در برقراری روابط عمیق عاطفی با دیگری است. مثلا فرض کنید بدون اطلاع شریک عاطفیاش مثلاً با کسی تحت شرایطی به سفری برود. اما در عین حال کاملاً روشن است که عمل جنسی حساسیت بیشتری برمیانگیزد برای اینکه مناسبات جنسی به هر حال غالباً مناسبات جنسی نشانه سطح عمیقی از روابط و تعلقات عاطفی تلقی میشود.
بنابراین در بسیاری از مواقع شما وقتی کسی را دوست دارید و عاشق کسی هستید جسم و روحش را توأمان میخواهید و خودتان را جسماً و روحاً متعلق به طرف مقابل میدانید. این رابطه بسیار عمیقی که شما با بدن و با تن دیگری برقرار میکنید بخش مهمی از شکلگیری یک رابطه عاطفی است. طبیعی است که این حساسیت بیشتری برمیانگیزد.
اما در عین حال من این نکته را هم هم عرض کنم که یک کلیشه در جامعه وجود دارد که معتقد است که عمل جنسی برای مردان بار و درگیری عاطفی کمتری دارد تا برای زنان. به همین دلیل هم هست که در متن یک جامهه مردسالار خیانت مردانه را طبیعی یا غیرمهم تلقی میکنیم اما خیانت زنانه را غیرطبیعی یا بسیار مهم تلقی میکنیم و در خور مجازات [میدانیم].
بنابراین برای این که شما تعادلی ایجاد کنید باید به جامعه بگویید که این طور نیست که مردان یک چک سفید دارند که میتوانند خیانت خود را کماهمیت جلوه بدهند و در کنار آن باید این نکته را هم توضیح بدهیم که خیانت زنان هم به آن بدی که در جامعه القا میشود نیست.
آقای قاضیان آقای نراقی گفتند که طبیعی است که حساسیت بیشتری برمیانگیزد اینکه به هر حال یک سمت از رابطه عاطفی بین دو نفر تن خودش را با کس دیگری به اشتراک بگذارد. به نظر شما چهگونه است؟ آیا این طبیعی است و اگر طبیعی محسوب میشود چرا این طور است و چرا حساسیت روی اینکه شخص تن خود را بیرون از رابطه ببرد این قدر شدیدتر است تا مسائل دیگر؟
قاضیان: بگذارید از اینجا شروع کنیم و چند حکمی را که دکتر نراقی دادند مورد وارسی قرار بدهیم. چون باید دید در کدام جامعه حرف میزنیم. در یک جامعه ممکن است زنان بیشتر خیانت کنند و در یک جامعه زنان؛ مثلاً در جامعه آمریکایی تحقیقات نشان داده که زنان و مردان تقریباً به یک اندازه به هم خیانت میکنند.
به علاوه آن چه که به عنوان کلیشه از آن یاد میکنند این کلیشه نیست که مردان امر جنسی را از نظر عاطفی خیلی مهم نمیدانند اما زنان میدانند. تحقیقات زیادی هست که نشان میدهد زنان و مردان این طوری فکر میکنند. زنان معمولاً فکر میکنند که رابطه جنسی مستلزم یا متضمن یا دست کم مقدمه یک رابطه عاطفی است در حالی که مردان این طوری فکر نمیکنند و آن را سادهتر و سطحیتر میانگارند. کلیشه آنجاست که ما روی این واقعیات قضاوتهای اخلاقی میگذاریم.
اما اینکه گفتید که خیانت جنسی خیلی اهمیت پیدا کرده شاید واقعاً این طوری نباشد. چون میدانید رابطههای رمانتیک امروزی دستکم ترکیب و آمیزهای است از رابطه عاطفی، جسمی، جنسی، کلامی ارتباطی و حمایتی. خب حالا سؤال این است که مثلاً درباره آن نقض یگانگی رابطه کلامی عاطفی، مثلاً چت کردن، ایمیلهای عاشقانه رد و بدل کردن، شعر گفتن برای محبوب، بیرون رفتن با او، بغل کردن و بوسیدنش، رابطه جنسی برقرار کردن... کدام یک از اینها ممکن است مشمول خیانت تلقی شود.
تقریباً همه اینها امروزه کم و بیش برای بسیاری از افراد موضوع خیانت هستند ولی در عین حال من با شما موافقم که هنوز که هنوز است گویی رابطه جنسی بسیار اهمیت دارد، خیانت در آن محکوم میشود ولی در عمل هم به میزان زیادی اتفاق میافتد مثلاً در همین جامعه آمریکا تقریباً سه چهارم زوجها به همدیگر از لحاظ جنسی لااقل در یک دورانی خیانت کردهاند.
دل بستن به دیگری نقشه و طرح و برنامهای نیست که ما از قبل داشته باشیم. مثل یک تصادف، مثل یک سانحه. ما تلاش نمیکنیم که این اتفاق بیفتد. کافی است خودمان را به خیابان برسانیم و وقتی در خیابان هستیم ممکن است در معرض سانحه قرار بگیریم و ممکن است امروز تصادف کنیم یا روز دیگری تصادف کنیم. فعل ارادی ما نیست.
آقای نراقی آیا به نظر شما میتوان در روابط همزمان بود و خیانتکار هم نبود؟ راهی برای این هست؟
آرش نراقی: بله قطعاً هم ممکن است. ببینید اصل اینکه شما دلبسته چندین نفر بشوید حالا خواه ارادی و خواه غیرارادی، اینکه خیانت نیست. خیانت این است که شما بر حلاف تعهد صریح یا ضمنی بین خودتان و شریک عاطفیتان و بدون اطلاع و موافقت او در واقع وارد این روابط بشوید واگرنه شما کاملاً ممکن است که شما از ابتدا با شریک عاطفیتان درباره نوع رابطهای که میخواهید با او برقرار کنید شرط کنید و به اصطلاح رابطه را باز بگذارید. یعنی بگویید که من همزمان میخواهم با چندین نفر رابطه عاطفی داشته باشم و به شریک عاطفیتان این امکان را میدهید که تصمیم بگیرد که آیا مایل است در چنین رابطهای باشد یا نه.
من با این فرمایش آقای قاضیان که افعال غیرارادی مشمول داوری اخلاقی نمیشوند تا حدی موافق نیستم. ممکن است که من ناخواسته دلبسته دیگری شوم و از این جهت که دلبستگی من به شخص سوم غیرارادی بوده شما نتوانید من را سرزنش کنید ولی از اینکه مراقب نبودهام که در مظان چنین تجربههایی قرار بگیرم شما ممکن است مرا در خور سرزنش بدانید.
ببینید حتی اگر کسی بدون اختیار و اراده خودش درگیر یک رابطه عاطفی شده به محض اینکه این رابطه را از شریک عاطفی خودش پنهان کند و چنان وابنماید که گویی اتفاقی نیفتاده و مفاد قرارداد نقض نشدهاند این مصداق خیانت خواهد بود. شما حق ندارید به صرف اینکه به صورت غیرارادی درگیر یک رابطه عاطفی شدهاید به جای شریک عاطفیتان درباره سرنوشت این رابطه تصمیم بگیرید.
اینجا میرسیم به نکتهای که به پنهان کردن چنین رابطه عاطفی مربوط میشود. اینکه خیانت چه زمانی خیانت محاسبه میشود. اگر شما خیانت کنید و طرف مقابلتان هرگز متوجه این خیانت نشود آیا باز هم شما خیانت کردهاید. آیا این پنهانکاری و فریبکاری خودش در اینجا امر غیراخلاقی است یا امری است که شاید یک طرف از رابطه بخواهد بگوید برای اینکه رنجی را به طرف دیگر ندهد که حالا همان طور که صحبت کردیم به صورت غیرارادی عاشق کس دیگری شده ولی نمیخواهد که شریک حال حاضر خود را دچار رنج کند و این را از او پنهان میکند. آقای قاضیان چالش اخلاقی این حالت چیست؟
قاضیان: بیایید فرض را بر این بگیریم که دو طرف یک رابطه عاطفی لذت و خرسندی را مقدم بر حقیقت میدانند. اینجا من با پنهانکاری خودم ممکن است حقیقتی را آشکار نکنم ولی در عوض باعث شدم که خرسندی فرد مقابل من محفوظ بماند. خب من اینجا مرتکل خبط و خطایی نشدهام. خود این اعلام کردن اتفاقاً گاهی اوقات آسیبی میزند که ممکن است بسا از آسیبی که بعدها در اثر کشف آن پیدا شود کمتر نباشد چون ممکن است در اوج یک رابطه این اتفاق بیفتد در حالی که بعدا در فرود این رابطه ممکن است این قدر آسیبزا نباشد.
اجازه بدهید ببینیم که نگاه آقای نراقی به پنهان بودن خیانت چیست. اگر که این اتفاق بیفتد و پنهان باشد از طرف مقابل آن موقع چالش اخلاقی که الان داریم بر سر آن بحث میکنیم چه شکلی به خودش میگیرد آقای نراقی؟
نراقی: کسی که در یک رابطه متعهدانه قرار گرفته، به محض اینکه اتفاقی بهرغم پیشبینیهای ما افتاد، اینجا مسئله شجاعت اخلاقی مطرح میشود. یعنی باید به هر حال شجاعت عاطفی به خرج بدهد و این را به عنوان یک مسئله مطرح کند و به شیوهای که البته شفقتآمیز باشد با شریک زندگی خودش در میان بگذارد.
پنهانکاری به نظر من لزوماً و همیشه بهترین شیوه نیست. فرض کنید که من صدهزار تومان پول دارم. کسی میآید پنجاه هزار تومان این پول را میدزدد. در اینجا فرد به معنای مثبت کلمه به من زیان زده، یعنی پول من که قبلاً صدهزار تومان بوده حالا شده پنجاه هزار تومان. اما حالا فرض کنید که من صدهزار تومان پول دارم و یک بلیت لاتاری هم خریدهام که بدون آنکه من مطلع باشم یک میلیون تومان پول برنده میشود. در این شرایط این فردی که این بلیت لاتاری را از من خریده به من زیان زده ولو اینکه من همچنان صدهزار تومان پول دارم.
زیانی که در اینجا زده به این معنا نیست که وضعیت مالی من را از آنچه که هست بدتر کرده. زیانی که به من زده این است که وضعیت من را از آنچه که میتوانست باشد محروم کرده. ولو اینکه شما به شریک زندگی عاطفی خودتان نگویید که به او خیانت کردهاید و در نتیجه سلامت روانی و بهروزی او را از آنچه که هست تنزل نداده باشید ولی شما او را در یک وضعیتی قرار دادید که حقوق او را یعنی آنچه را که مستحق او بوده از او سلب کردهاید و به این معنا زیانی بر او وارد شده که شما را به لحاظ اخلاقی در خور و مستحق نکوهش میکند.
آقای قاضیان به هر دلیل یا به همان دلیلی که شاید شما عاشق فرد دیگری شدهاید و با او در رابطه هستید در آینده ممکن است عاشق فرد دیگری بشوید و یک فرد در مواجهه با این پیچیدگیهای اخلاقی عاطفی، جنسی، فردی و اجتماعی که در چنین رابطهای وجود دارد چهطور باید آنها را کنترل کند؟ یک فرد در برابر همه اینها خیلی ناتوان به نظر میرسد. چه کار باید بکند؟ اگر کسی چنین اتفاقی برایش افتاد چه راههایی دارد برای اینکه تصمیم بهتر و اخلاقیتری بگیرد؟
قاضیان: من اگر بخواهم در یک عبارت آن را خلاصه کنم بالغ شدن است. همان طور که ما وقتی بالغ نیستیم پدر و مادر برای ما تصمیم میگیرند، وقتی از لحاظ اجتماعی هم بالغ نشویم جامعه برای ما تصمیم میگیرد. جامعه از چه طریقی برای ما تصمیم میگیرد؟ از طریق آن ارزشها و هنجارها و مقرراتی که از دوران اجتماعی شدن در کله ما فرو میکند.
بدن و ذهن ما مطابق الگوها و هنجارهایی که جامعه به مرور در ذهن و بدنمان تزریق کرده شکل میگیرد و تنظیم میشود. بالغ شدن ما یعنی عصیان کردن علیه این مقررات، ضوابط، هنجارها و تنظیماتی که روی بدن و ذهن ما گذاشته شده. این عصیان کردن به معنی ارزیابی دوباره است به معنی این نیست که زیر همه چیز بزنیم. بلکه به معنی این است که دوباره بنشینیم و همه اینها را مرور کنیم و ببینیم چه چیزی از آن برای ما پذیرفتنی است و چه چیزی پذیرفتنی نیست.
اگر در این موضوع خاص بخواهیم ببینیم یکی از چیزهای مهمی که جامعه در دوران اجتماعی شدن به ما میآموزد و در ذهن و بدن ما فرو و تزریق میکند عبارت است از اینکه شما فقط در آن واحد میتوانید یک نفر را دوست داشته باشید و نه بیشتر. اگر من بتوانم با این فکر مبارزه کنم و آن را دوباره ارزیابی کنم که ببینم آیا من میتوانم همزمان چند نفر را دوست داشته باشم؟ آیا این کیفیت دیگری به من نمیدهد؟ آیا کیفیت دیگری به رابطههایم نمیدهد؟
اگر چنین چیزی هست خب من میتوانم از شر این چیزی که جامعه دارد روی ذهن و بدن من تحمیل میکند بیرون بیایم. این یعنی بالغ شدن و درآمدن از کودکی و تسلیم فشار جامعه نبودن.
آقای نراقی پاسخ آقای قاضیان را شنیدیم. من مایلم که بدانم دیدگاه شما در این باره چیست؟ یعنی شما به شخصی که در این موقعیت پیچیده که ما داریم در موردش بحث میکنیم، چه پیشنهادی میتوانید بدهید؟ چه راهکاری باید در پیش بگیرد که رفتار اخلاقی بکند؟
نراقی: ببینید اولاً من این نکته را مایلم عرض کنم که روابط عاطفی عمیق خصوصاً از جنس رمانتیک یک مقداری روابط غیرتمدار هستند. یعنی به اصطلاح غیر نمیپسندند و به یک معنا شما وقتی که کسی را برای شریک عاطفی برمیگزینید انحصارگرا هستید. یعنی مایلید که شما برای او باشید و او برای شما باشد.
در پارهای از موارد به نظرم میآید که ما وقتی نسبت به دیگری غیرت میورزیم یک غیرت منفی است یعنی شما می خواهید طرف را از آن خود بکنید مثل فرض کنید ماشین یا خانهای که دارید. یعنی شما در صورتی میتوانید به دیگری اتکا کنید که آن طرف هم وجودش به شما متکی باشد.
اگر حالا شریک شما شخص سومی را وارد این رابطه کند چه میشود؟ در اینجا به نظرم میآید که شما خطری را احساس خواهید کرد. چرا؟ برای اینکه به همان میزان که شریک عاطفی شما به آن دیگری متکی است به یک معنا ممکن است از شما مستقل تلقی شود. با در میان آوردن شخص دیگر ممکن است که آن طرف برای اینکه دل دیگری را به دست بیاورد کارهایی بکند که دل شما را مجروح کند.
اصولاً وقتی اعداد طرفین درگیر در یک رابطه عاطفی افزوده میشود، احتمال آسیب پذیری افراد به نحو تصاعدی بالا میرود. به همین دلیل است که معمولاً در روابط عاطفی عمیق افراد انحصارطلبند. در این جور مواقع به نظرم میآید که شجاعت اخلاقی یا به تعبیر خوب جناب آقای قاضیان بلوغ اخلاقی و اجتماعی فرد ایجاب میکند که فرد بلافاصله از خودش بپرسد که آیا این تمایل ناشی از اشکالی بوده که در متن رابطهاش با شریک عاطفیاش به وجود آمده؟ اگر این طور است در این صورت شرط اول این است که به این مشکل بپردازد یعنی مسئله را با شریک عاطفی خود در میان بگذارد، در صورت لزوم از مشاوره کارشناس استفاده کنند و در نهایت تلاش کنند مشکلی را که در بینشان بوده مرتفع کنند و سلامت رابطهشان را بازبیابند.
اما ممکن است پاسخ به آن سؤال منفی باشد یعنی مشکلی در کار نیست و این درگیری عاطفی جدید نه حاصل یک مشکل بلکه حاصل یک وضعیت تازه بوده. خب در این صورت به نظرم میآید که او باید شجاعت اخلاقی داشته باشد، و قصد و وضعیت خودش را با طرف مقابلش به نحو شفقتآمیزی در میان بگذارد. میگویم به نحو شفقتآمیز یعنی به شکلی که ملاحظه آسیبپذیریهای او را داشته باشد. این حداقل احترامی است که شما میتوانید به شریک عاطفی خودتان بگذارید و هویت انسانی و قدرت تشخیص او را به عنوان یک انسان بالغ به رسمیت بشناسید.
خیلی سپاسگزارم از آرش نراقی و حسین قاضیان.