لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۱۴:۲۶

لوک راینهارت؛ «مرد تاس‌باز» ادبیات آمریکا


راینهارت در نهایت برای مرگ تاس نیانداخت؛ خود مرگ یک تصادف بزرگ بود.
راینهارت در نهایت برای مرگ تاس نیانداخت؛ خود مرگ یک تصادف بزرگ بود.

«تو چیز خاصی برای به انجام رساندن نداری. هیچ جا برای رفتن. هیچ آدم خاصی برای بودن. به راهت ادامه بده. آفتاب صبح بیدار می‌شود بدون آنکه از تو اجازه بگیرد. آفتاب هر طور که درباره‌اش فکر کنی، عصر غروب می‌کند. گاهی باران می‌آید. و نظرت در این باره هیچ تغییر نمی‌کند. گاهی، کسی می‌میرد. هر هزارم ثانیه، کسی می‌میرد. نه اندوه تو و نه خشمت، قیامتی به پا نمی‌کند.»

لوک راینهارت، نویسنده بزرگ آمریکایی و نویسنده رمان معروف «مرد تاس‌باز» چند روز پیش، در ۸۸ سالگی‌ درگذشت. او در آثارش ستایشگر «تصادف و تقدیر» بود و در زندگی شخصی نیز سعی می‌کرد بر همین اساس رفتار کند.

پناه به سرگرمی یا پناه به تصادف؟

اسم اصلی این نویسنده «جورج پاورز کوککروفت» بود، ولی در سال ۱۹۵۳، در رمانی که هرگز منتشر نشد، شخصیتی به نام «لوک راینهارت» خلق کرد که بعداً این اسم را به عنوان نام مستعار خود برگزید.

جورج در پانزدهم نوامبر ۱۹۳۲، در شهر آلبانی در ایالت نیویورک به دنیا آمد. او نزدیک به ۹ دهه بعد، در «کنان» در همین ایالت نیز چشم از این جهان فروبست.

پدرش یک مهندس مخابرات بود و مادرش زنی خانه‌دار. اما پدرش، زمانی که جورج ۹ ساله بود خودکشی کرد. این حادثه تأثیر زیادی بر زندگی و روحیات جورج گذاشت و او را گوشه‌گیر و خجالتی کرد.

جورج جوان برای غلبه بر کمرویی بیمارگونه خود و موقعیت‌های آشفته زندگی‌اش، به بازی پناه برد: «بازی، سرگرمی، این همان چیزی است که زندگی انسانی باید باشد.»

راینهارت در دوره‌ای کار خود را شروع کرد که گرایش به بخت‌آزمایی در ابعاد مختلف رواج پیدا کرده بود و تقدیرگرایی جایگاهی ویژه در جامعه حتی در میان نویسندگان داشت. فیلیپ کی. دیک، دیگر نویسنده آمریکایی آن دوره که با داستان‌های علمی و تخیلی‌اش شهرت دارد، «ئی چینگ» یا «کتاب دگرگونی‌ها»، کتاب مقدس چینیان را به عنوان راهنمای زندگی‌اش انتخاب کرده بود.

راینهارت هم تقریباً به همین شیوه، «تاس»، این ابزار بخت‌آزمایی شش وجهی را برای یافتن مسیر زندگی خود انتخاب کرد. وقتی از او درباره این شیوه زندگی‌اش می‌پرسیدند، می‌گفت: «روحیه جدی داشتن یک بیماری حاد است.»

به لطف همین «تصادف» بود که او با زنی به نام «آن» آشنا شد. در واقع، «آن» پرستاری در میان دیگر پرستاران بود که جورج به طور تصادفی او را انتخاب و در سال ۱۹۵۶ با او ازدواج کرد. همسرش بعداً نویسنده و نقاش شد.

جورج که دارای دکترای ادبیات از دانشگاه کرنل بود، به عنوان استاد ادبیات آمریکا در کالج داولینگ نیویورک مشغول تدریس شد. اما اواخر دهه ۱۹۶۰، همراه با همسر و سه فرزندش، با انداختن تاس سفرهایی را شروع کرد؛ مکزیک و دیگر کشورهای قاره آمریکا.

سپس ساکن جزایر بالئاری اسپانیا شد و در همین جزایر بود که نوشتن رمان «مرد تاس‌باز» را آغاز کرد و چهار سال مشغول آن بود. این رمان را که برای نوشتن‌اش، تاحدودی از زندگی خود الهام گرفته بود، برای انتشار به انتشارات فرانکلین در بریتانیا سپرد.

«مرد تاس‌باز» از «کتاب‌های کالت»

چاپ اول رمان «مرد تاس‌بار» در خود آمریکا با استقبال چندانی مواجه نشد، اما خیلی زود در بریتانیا به شهرت رسید و به زبان‌های دیگر اروپایی، از جمله فرانسوی، سوئدی، دانمارکی، اسپانولی و ایتالیایی ترجمه شد و فروش این کتاب خیلی زود از مرز دو میلیون نسخه گذشت.

رمان «مرد تاس‌باز» زندگی یک روانکاو را روایت می‌کند که مرتکب تجاوز و قتل شده، اما برای خروج از بن بست زندگی به شانس و اقبال از طریق انداختن تاس روی می‌آورد؛ اما زندگی سرشار از ابهام و غیرقابل پیش‌بینی‌هاست، به حدی که به نظر نمی‌رسد گزینه‌های یک تاس برای انبوه این ابهام‌ها کافی باشد.

این رمان در واقع، راوی شش شخصیت متفاوت، شش «وجود» است که بسته به چگونگی افتادن تاس، با یکدیگر بحث می‌کنند: «من از خودم متنفر شدم، از دنیا متنفر شدم، زیرا هم در پذیرفتن محدودیت‌های خاص خود، هم در مواجهه با وجودم شکست خوردم. در ادبیات، این امتناع را رمانتیسم می‌نامند، در روانکاوی، روان‌رنجوری.»

رمان «مرد تاس‌باز» که در آن بازی و تصادف و شوخی در هم آمیخته شده، خیلی زود در فرهنگ عامه در کنار دیگر آثار «عجیب و غریب» جزو «کتاب‌های کالت» محسوب شد و بر بسیاری از هنرمندان و نویسندگان به ویژه هنرمندان و نویسندگان اروپایی تأثیر گذاشت. همچنین الهام‌بخش برخی از کارگردانان برای ساخت فیلم شد.

راینهارت بعد از این رمان به ادبیات عرفانی روی آورد. او در دوران دانشگاه، خواندن متون تصوف و ذن را آغاز کرده بود: «هیچ چیز دوام ندارد. از بودا سپاسگزارم. هیچ چیز دوام ندارد. همه زندگی با این حقیقت ساده، تکریم و لعنت می‌شود.»

این نویسنده در سال ۱۹۷۵، رمانی تمثیلی و عاشقانه (Matari) نوشت که در ژاپن قرن هجدهم روی می‌دهد. همچنین کتاب «ماجراهای ویم» که در سال ۱۹۸۶ منتشر شد و داستان آن در آمریکا می‌گذرد، تحت تأثیر ذن نوشته شده است.

لوک راینهارت در مجموع ۹ رمان منتشر کرد که در میان آنها دو رمان «اودیسه سرگردان» (۱۹۸۳) و «رئیس‌جمهور عیسی مسیح» (۲۰۱۳) نیز جزو آثار مطرح این نویسنده به شمار می‌رود.

بازگشت به انزوا و در انتظار تصادف بزرگ

این نویسنده در آمریکا، مثل نویسندگان دیگر همنسلش نظیر سلینجر چندان اهل گفت‌وگو با رسانه‌ها نبود، حتی دوست نداشت به عنوان نویسنده‌ای شناخته شده باشد: «همسایگانم نمی‌دانند که من نویسنده‌ام.» این بیشتر اروپایی‌ها بودند، چه ناشران و چه خبرنگاران که به سراغ او می‌رفتند.

آخرین رمان این نویسنده نیز سال ۲۰۱۶ با نام «هجوم» به چاپ رسید. این رمان نیز از همان جهان خاص این نویسنده می‌آید؛ یک داستان جنون‌آمیز که در آن آدم‌هایی فرازمینی برای کشف زمین و ساکنانش به این سیاره می‌آیند.

این رمان نقد دنیای امروز است که نتیجه‌ای جز اعتراض در پی ندارد. او اما اعتراضش را به گونه‌ای دیگر نشان داد: «توپ‌های پشمالویی که از جهان دیگری آمده‌اند، عاشق این آبی بزرگ و گرد ما خواهد شد. مجهز به هوش استیون هاوکینگ، تنها یک فکر در سر دارند: گذراندن اوقات خوش.»

مرد تاس‌باز ادبیات آمریکا از مدت‌ها پیش در فکر مردن بود. چند سال پیش می‌خواست از طریق همسرش در نامه‌ای برای دوستانش خبر درگذشت «لوک راینهارت» را اعلام کند.

اما او در نهایت برای مرگ تاس نیانداخت؛ خود مرگ یک تصادف بزرگ بود.

XS
SM
MD
LG