لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۰۷:۱۴

«شرقی غمگین» چگونه ساخته شد؟


یکی دو هفته پیش مستند «شرقی غمگین» درباره قتل فریدون فرخزاد، برنامه‌گردان تلویزیونی، خواننده، شاعر و نویسنده سرشناس، در سه قسمت از رادیو فردا پخش شد؛ مستندی که با مروری بر فعالیت‌ها و دیدگاه‌های آقای فرخزاد در سال‌های بعد از انقلاب، جزئیات تازه‌ای را از قتل او ارائه می‌کند.

گفت‌وگو با ده‌ها تن از شاهدان روزها و ماه‌های آخر زندگی فرخزاد و بررسی صدها سند و دست‌نوشته که برخی از آن‌ها برای نخستین بار در این مستند نشان داده شد، ابعاد جدیدی از جنایت قتل فرخزاد را آشکار کرد.

درباره پشت‌صحنه ساخت این مستند با شهریار صیامی، کارگردان، و هومن عسکری، گزارشگر و محقق این مستند، که تهیه‌کنندگی آن را هم به طور مشترک بر عهده داشتند، گفت‌وگو کردم.

گفت‌وگو با شهریار صیامی و هومن عسکری درباره مستند «شرقی غمگین»
please wait

No media source currently available

0:00 0:17:07 0:00
لینک مستقیم

هومن، من می‌دونم تو سال‌ها درباره فریدون فرخزاد تحقیق می‌کردی. از چه زمانی ایده ساخت فیلمی درباره فرخزاد جدی شد؟

هومن عسکری
هومن عسکری

هومن عسکری: از نوزدهمین سالگرد قتل فریدون فرخزاد آغاز شد. آن موقع من به دلیل جذابیتی که این شخصیت برای من داشت و این‌که همیشه در ایران هم تا جایی که در آن شرایط ممکن بود، کارهای فریدون فرخزاد را دنبال می‌کردم و با آن فقر منابعی که ما در آن‌جا داشتیم به هر ترتیبی تلاش می‌کردم تا در مورد او اطلاعاتی به دست بیاورم و تکه‌تکه منابع را جمع کنم. در همان نوزدهمین سالگرد قتلش این فکر در ذهنم کلید خورد. آن زمان پوران فرخزاد زنده بود، مهرداد فرخزاد زنده بود، با آن‌ها صحبت کردم، یکی دو بار با ایشان مصاحبه کردم و در نهایت نتیجه‌اش یک کار رادیویی بیست دقیقه‌ای شد که فکر می‌کنم حدود هفت دقیقه از آن روی یوتیوب هست.

از آن‌جا شروع شد و من دیگر همین‌طور با علاقه شخصی این را ادامه دادم و ذره‌ذره جمع می‌کردم تا این‌که به جایی رسید که متوجه شدیم کسانی که در این مورد اطلاعاتی داشتند یا از نزدیک شاهد ماجرا بودند، به دلیل کهولت سن، بیماری یا گذر زمان در شرایطی قرار می‌گیرند که کم‌کم دسترسی به آن‌ها از بین می‌رفت. برای همین به این فکر افتادم که سریع‌تر کاری در این باره انجام بدهیم. خوشبختانه آن موقع یک اجماعی در مجموعه رادیو فردا پیدا شد و شانس بزرگی که من داشتم این بود که شهریار به ما پیوسته بود و بهتر از او گزینه‌ای نبود که این کار را در دست بگیرد و انجام بدهد. کارگردانی را پذیرفت، و می‌بینید که چه کار کارستانی کرد در نهایت.

شهریار، درباره فرخزاد مستندهای گوناگونی ساخته شده. اصلاً شخصیتی است که هر چه هم می‌گذرد، کنجکاوی‌ها دربارهاش بیشتر می‌شود. وقتی قرار شد کارگردانی را به عهده بگیری، چه فکری کردی که این مستند شبیه مستندهای دیگر نشود؟

شهریار صیامی: وقتی هومن این ایده و این پروژه را پیشنهاد کرد، گفت که به دفترچه خاطراتی که پیش از قتل از خانه خارج شده دسترسی دارد و می‌تواند آن را بیاورد و ببینیم. ما فکر کردیم که در مورد خود آقای فرخزاد چندین کتاب نوشته شده و فیلم ساخته شده. حتی اگر اشتباه نکنم همان موقع هوشنگ توزیع این نمایشنامه‌ای را که خیلی اجرا و استقبال شد، شروع کرده بود.

گفتیم ما چه کار کنیم که بتوانیم کار جدیدی ایجاد کنیم؛ گفتیم تمرکز اصلی را بگذاریم روی ماجرای قتل. یعنی بگوییم پرونده قتل چه بوده و چه ماجراهایی درباره‌اش بوده و چرا. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردیم با اقیانوس عظیمی روبه‌رو شویم که اصلاً به بخشی از آن بتوانیم دسترسی پیدا کنیم. می‌بینیم که پرونده چه‌قدر پیچیده و پرماجراست. آن‌جا بود که تصمیم گرفتم صرفاً یک مستند تحقیقاتی کار کنیم.

انتخاب افراد برای حضور در مستند چگونه بود؟

شهریار صیامی
شهریار صیامی

شهریار صیامی: زمانی که داشتیم تصمیم می‌گرفتیم با چه کسانی گفت‌وگو کنیم، فهرستی آماده کردیم از آن‌هایی که فکر می‌کردیم در این باره اطلاعاتی دارند. خب، همین‌طور که جلو می‌رفتیم و با افرادی که در فهرست ما بودند گفت‌وگو می‌کردیم - که بعضی از آن‌ها راضی نبودند و بعضی از آن‌ها بعد از گفت‌وگوهای فراوان راضی شدند که در این پروژه شرکت کنند-، افراد جدیدی را پیدا می‌کردیم.

مثلاً همین آقای ویلهلم دیتل، کارشناس اطلاعات و امنیت آلمان و روزنامه‌نگاری که کارهایش در زمینه روزنامه‌نگاری تحقیقی معروف است، را ما در میانه کار پیدا کردیم از طریق یکی از مصاحبه‌شونده‌ها و این اتفاق چند بار پیش آمد. اما آن‌چه ما در فهرست‌مان به آن رسیده بودیم، یکی سری اسامی بود که در دفتر خود فریدون نوشته شده بود، یعنی مثلاً در آن‌جا نوشته شده بود که با این اشخاص دیداری داشته یا اسم از آن‌ها برده بود و بر آن مبنا ما فهرست اولیه‌ای از مصاحبه‌شونده‌ها آماده کردیم.

موضوع تغییر اعتقادات سیاسی فریدون فرخزاد در طول عمرش همواره بحثانگیز بوده. در واکنش‌ها به مستند هم پرداختن به این موضوع مطرح بود و برخی می‌گفتند شاید می‌شد در مستند بیشتر به این تغییرات پرداخت و تأمل بیشتری کرد.

هومن عسکری: به نظر می‌رسد که در چند برهه فریدون فرخزاد دیدگاه سیاسی خودش را بازبینی می‌کند. در دوران خیلی جوانی گرایش‌های متمایل به چپ داشته. زمانی که به ایران می‌آید، کمابیش این گرایش‌ها را داشته و در برخی از صحبت‌هایش هم یک کنایه‌های سیاسی می‌بینیم. زمانی که انقلاب سال ۱۳۵۷ اتفاق می‌افتد، برای مدت کوتاهی به‌ظاهر مطمئن نبوده که کدام سو بایستد، اما خیلی زود به فعالیت‌های زیرزمینی رو می‌آورد و بعد هم که از ایران بیرون می‌آید، مواضعش مشخص است. اما آن چیزی که من متوجه شدم، در واقع تغییر منش سیاسی فریدون بیشتر تاکتیکی بوده، به دلیل این‌که در برهه‌ای از زندگی‌اش همان‌طور که می‌دانیم با سفارت جمهوری اسلامی وارد گفت‌وگو می‌شود و همان‌طور که در مستند هم دیدیم، در برخی جاها مثلاً می‌گوید دیگر از آیت‌الله خمینی انتقاد نمی‌کند. به نظر می‌رسد که به برخی از اصلاحات در کشور امید بسته یا فکر می‌کند که اصلاحات باید در درون کشور اتفاق بیفتد و از آن طریق است که تغییر در جامعه ایران شکل می‌گیرد.

بعد در نهایت به ماه‌ها و روزهای آخر که می‌رسیم و در کنسرت کانادا کاملاً مشخص است، دوباره بر می‌گردد به آن چیزی که قبلاً اعلام می‌کرده. به نظر من فریدون تغییر مواضعش در سال‌های آخر فقط تاکتیکی بوده و هیچ‌وقت و هیچ‌گاه از باور اصلی خودش که گرایش به مشروطه‌خواهی و سلطنت‌طلبی بوده، دست برنداشته بود. در تصاویری که از خانه فریدون بعد از قتل می‌بینیم، همچنان عکس محمدرضاشاه اولین عکسی است که بر تاقچه قرار دارد، عکس رضاشاه را آن‌جا می‌بینیم در کنار عکس فروغ...

شهریار صیامی: من فکر می‌کنم اتفاقاً عقاید سیاسی فریدون فرخزاد و تغییراتی که در این عقاید برایش به وجود می‌آید، در فیلم وجود دارد. این در لایه‌های زیرین فیلم هست و من تلاش کردم که این موضوع زیاد برجسته و گل‌درشت نشود و توجه را از محور اصلی یعنی قتل فریدون فرخزاد منحرف نکند.

در مصاحبه‌ای که با شاهزاده رضا پهلوی داریم، او اتفاقاً اشاره می‌کند که فریدون فرخزاد در گذشته چپ‌گرا بوده. زمانی که بیشتر روشنفکران ایرانی گرایش چپی داشته‌اند، روی مارکس کار کرده. بعد در دوران انقلاب ظاهراً به‌گفته بعضی از دوستانش (که جای بحث‌ و مجادله دارد) با انقلابیون همدردی می‌کند و بعد تندروی‌ها را می‌بیند، از ایران خارج می‌شود، پادشاهی‌خواه می‌شود و با تمام گروه‌های سیاسی گفت‌وگو می‌کند برای براندازی. بعد هم ناامید می‌شد از این موضوع و می‌رود به لس‌آنجلس. وقتی که برمی‌گردد، آقای رفسنجانی روی کار آمده و با دوران سازندگی‌ بعد از جنگ روبه‌رو می‌شود. در آن موقع فکر کنم زودتر از تمام ایرانی‌ها اصلاح‌طلب می‌شود و فکر می‌کند با تغییرات می‌شود خیلی چیزها را درست کرد.

یک کم که جلوتر می‌رود، می‌بیند تمام این تغییرات و اصلاحاتی که مدعی‌اش هستند، شعاری به نظر می‌رسد و نمی‌شود امیدی به آن بست. دوباره رادیکال می‌شود و به همان عقاید براندازی خودش بر می‌گردد. در کنسرت کانادا شما می‌بینید چطور حمله می‌کند، آن‌قدر رادیکال می‌شود که شاید از روز اول هم بیشتر. این‌جا می‌داند که این عقاید رادیکال و بیان آن چه‌قدر خطرناک است، ولی به نظر می‌رسد به یک خودکشی سیاسی دست می‌زند، برای این‌که می‌بیند راهی دیگر نیست جز براندازی. یک چیزی شبیه آنچه در جامعه ایرانی می‌بینیم، فریدون فرخزاد یک قدم جلوتر طی می‌کند.

شهریار، یکی از نکاتی که در واکنش‌ها دیده می‌شود این است که شخصیت آقای فرخزاد کاملاً و به‌ میزان قابل توجهی شبیه شخصیت دراماتیک آثار نمایشی شده و در واقع مخاطب با شخصیتی کاملاً خاکستری مواجه می‌شود. در مستندهایی که درباره افراد واقعی هست، رسیدن به چنین پرداختی خیلی سخت است.

شهریار صیامی: خیلی خوشحالم که این حس و این پیام را مردم گرفته‌اند و این برداشت را کرده‌اند. برای این‌که وقتی من دفترچه خاطرات را می‌خواندم و بررسی‌اش می‌کردیم، همین‌طور وقتی راش‌های زیادی را که به دست آورده بودیم نگاه می‌کردم و با افراد مختلف صحبت می‌کردیم، کم‌کم حس می‌کردم چه‌قدر این شخصیت واقعی بوده. واقعی از این جهت که خاکستری بوده. شخصیتی که حس می‌کنی مثل خودت است. دقیقاً حس می‌کنی آن بالا و پایینِ زندگی‌ات را دارد، چه‌قدر آن فضایی را تجربه کرده که خودت مثلاً تجربه کرده‌ای یا می‌کنی. و می‌بینی این آدم واقعاً نزدیک است با تو.

البته که من هیچ‌وقت حس یک سلبریتی را که از اوج به فرود بیاید نداشته‌ام، طبیعتاً آن حس خیلی استثنایی است، ولی به‌عنوان یک انسان که دارد انسان دیگری را مطالعه می‌کند، می‌گویم که چه‌قدر واقعی است، چه‌قدر مثل خودت است، چه‌قدر مثل همه‌مان است. این شخصیت خاکستری‌اش را من آن‌جا دیدم و برای اولین بار توانستم با او این ارتباط عجیب را برقرار کنم و گفتم باید حتماً این را به بیننده نشان بدهم تا همه بدانند که به هرحال همه مثل همیم. حالا هر جا که قرار گرفتیم، بالا یا پایین، ولی همه مثل همیم، و همه بتوانند به این پیام انسانی برسند.

در طول مستند کاملاً مشخص است که یک پرسشهایی بیپاسخ باقی می‌ماند و مخاطب به هر دلیلی نمی‌تواند به این پاسخ‌ها برسد. آیا ما الان، در این لحظهای که هستیم، برای برخی از این پرسش‌ها پاسخ داریم و به دلایل حقوقی نتوانستیم بیش از این در مستند جلو برویم؟ یا این‌که همچنان تحقیقات ناکافی است و می‌شود مثلاً حدس زد که بخواهید قسمت‌های دیگری برای این مستند در ادامه تحقیقات اگر پیش بیاید، بسازید؟

شهریار صیامی: اولاً تا زمانی که دادگاهی قطعاً نگوید متهم و قاتل کیست، ما مطلقاً نمی‌توانیم بگوییم، حتی اگر تمام مدارک را هم در اختیار داشته باشیم. دوم این‌که این پرونده همچنان باز است و خیلی چیزها هست که ما هنوز هم نمی‌دانیم و باید به مرور زمان به دست بیاید و امیدوارم آن دادگاه یک روزی تشکیل بشود.

هومن عسکری: و من این نکته را اضافه می‌کنم به گفته‌های صحیح شهریار که خب یک سری اطلاعاتی هست که ما به دست آوردیم، ولی همان‌طور که در بخشی از مستند هم گفتیم، این‌ها به دلایل قانونی امکان انتشار نداشتند. اسامی‌ای وجود دارد که خب ما به دست آورده‌ایم در جریان این تحقیقات، اما همان‌طور که شهریار گفت به‌دلیل این‌که در دادگاه قانونی این‌ها مطرح نشده و از طرف مراجع قانونی تأیید نشده، برای رادیو فردا امکان انتشار آن‌ها وجود نداشت.

و می‌رسیم به بخش موسیقی و گرافیک، به‌خصوص در بخش موسیقی، کار درخشان باربد بیات به چشم همه آمده و در واکنش‌ها به آن اشاره می‌شود. چرا اصلاً باربد بیات را انتخاب کردید و روند کار با او چگونه بود؟

هومن عسکری: درباره موسیقی من از یک جایی متوجه شدم که اگر ما موسیقی را به کار اضافه کنیم، خیلی بهتر و عمیق‌تر می‌توانیم داستان فریدون را روایت کنیم. برای همین با شهریار صحبت کردم و با یکی دو نفر از کسانی که داخل کشور بودند و نام‌های شناخته شده‌ای هم هستند، مستقیم یا از طریق واسطه صحبت کردم، پیام فرستادم، ولی هر بار با پاسخ منفی مواجه شدیم و این‌ها به دلایل مشخص حاضر نبودند همکاری کنند، حتی با این‌که ما حاضر بودیم نام‌شان پنهان بماند. تا این‌که متوجه شدیم به قول معروف یار در خانه و ما گرد جهان می‌گردیم.

باربَد بیات ساکن جمهوری چک است، این‌جا فعالیت می‌کند، هنرمند بسیار بسیار خوبی است، خوش‌ذوق است، همراه است، همکار است و فریدون فرخزاد را هم به‌خوبی می‌شناخت. با فریدون و فروغ یک انسی داشت و با دنیای آن‌ها آشناست. وقتی با او صحبت کردیم، به این نتیجه رسیدیم که اشاره‌ای داشته باشیم به آن نت اصلی یا آن نتی که در ترانه «شرقی غمگین» [با ترانه ایرج جنتی عطایی و آهنگسازی و تنظیم فریدون فرخزاد] تکرار می‌شود. برای همین اگر شما توجه کرده باشید، در جای‌جای این موسیقی که باربد کار کرده، یک یادآوری از آن نت اصلی «شرقی غمگین» هست.

شهریار صیامی: و همکارمان شبنم میری هم خیلی خوب توانست با این پروژه ارتباط برقرار کند. ما اول راف‌کات کار را به او نشان دادیم و بسیار تحت‌تأثیر قرار گرفت، بعد ایده‌های خیلی جالبی داد. مثلاً دفترچه خاطرات را به او دادم، گرفت دستش، صفحه اولش را دید و گفت من تمام کارهای گرافیکی را با بک‌گراند و در اصطلاح فنی با تکستچر یا بافت صفحه اول انجام می‌دهم (که رویش نوشته من دور از وطن در تنهایی مردم). اگر دقت کنید، این رنگ و بک‌گراند در همه‌جا تکرار شده. ایده‌های شبنم خیلی در کار تأثیر گذاشت و من فکر می‌کنم بخش عظیمی از این‌که مردم می‌توانند ارتباط برقرار کنند و مدارک متعدد دادگاه‌ها و پلیس و چیزهای دیگر را ببینند و خسته نشوند، این گرافیک زیبا و پر از ایده است.

هومن عسکری: من در ادامه این را هم اضافه کنم که باید از کار شاهرخ حیدری یاد کنیم که آن پرتره زیبا از فریدون را کشید. ما چهار جا درخواست کرده بودیم که به ما از پرتره فریدون اتود بدهند و در نهایت این پرتره شاهرخ تأیید شد که به نظر ما توانسته بود آن حس را خیلی خوب منتقل کند. همچنین لوگوی زیبایی که با خط شکسته فارسی نام «شرقی غمگین» را ارائه داده بود، که آن هم کار هنرمند عزیزی است در ایران که متأسفانه نمی‌توانیم به نامش اشاره کنیم.

  • 16x9 Image

    بابک غفوری آذر

    بابک غفوری‌‌آذر تهیه‌کننده پادکست «صحنه» در رادیوفرداست و در این پادکست تحولات حوزه سینما و تئاتر  را دنبال می‌کند. او که از سال ۱۳۸۹ به رادیوفردا پیوست، گزارش‌های تحقیقی مختلفی را نیز درباره اتفاقات دهۀ اول استقرار حکومت جمهوری اسلامی منتشر کرده است. بابک غفوری آذر روزنامه‌نگاری را از سال ۱۳۸۰ در ایران آغاز کرده است.

XS
SM
MD
LG