لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۱۶:۵۰

«مخلوق»؛ رقص تلخ اکرم خان


جفری چیریو و ارینا تاکاهاشی در «مخلوق»، اثر جدید اکرم خان
جفری چیریو و ارینا تاکاهاشی در «مخلوق»، اثر جدید اکرم خان

اکرم خان، طراح رقص و رقصندۀ طراز اول بریتانیایی بنگلادشی‌تبار، این روزها تازه‌ترین اثرش را به‌عنوان برنامه‌ای از باله ملی انگلیس در تالار باشکوه سدلرز ولز لندن اجرا می‌کند؛ در قدیمی‌ترین تالار رقص جهان که حالا با افول دوران کرونا با احتیاط کارش را آغاز کرده، هرچند هنوز از استقبال چشمگیر تماشاگران خبری نیست.

اکرم خان با آن‌که در اوج نیست اما در ادامۀ جهان تلخِ «فریب شیطان»، که در جشنوارۀ آوینیون سال ۲۰۱۹ اجرا شد، دنیای سرد و نومیدانه‌ای را تصویر می‌کند.

اگر در اثر درخشان «زنوس»، که در جشنوارۀ ادینبورگ اجرا شد و اکرم خانِ ۴۴ساله اعلام کرد دیگر در هیچ اثری خودش نخواهد رقصید، هنوز روزنۀ امیدی یافت می‌شد و شخصیت اصلی، در جنگ اول جهانی، سیزیف‌وار از تپه‌ای بالا می‌رفت اما امیدش را از دست نمی‌داد، «فریب شیطان» گویی پایان خط را برای رقصنده‌ای ترسیم می‌کرد که از نوجوانی رقصیده و حالا پیرتر شدن و به‌تبع آن ضعف فیزیکی را مانع جدی بر سر راه خودش می‌بیند.

حالا در ادامه جهان با «مخلوق» روبه‌رو هستیم؛ باله‌ای که با دنیا و نشانه‌های جهان مدرن اکرم خان آمیخته شده و بیش از آن‌که اثری شخصی مانند آثار گذشتۀ اکرم خان باشد، مفاهیم عمومی‌تری چون قدرت و فاشیسم را می‌کاود.

صحنه‌ای دیگر از «مخلوق»
صحنه‌ای دیگر از «مخلوق»

اکرم خان، با الهام از داستان فرانکنشتاین مری شلی، مخلوقی را روایت می‌کند که به آخرین بازمانده با روحیات انسانی شبیه‌تر است تا مخلوقی مصنوعی، با روحیاتی که زیر سایۀ نظامی‌گری در حال نابودی است.

مخلوق لحظه‌ای را روایت می‌کند که آخرین آزمایش‌های روانی و فیزیکی‌ای که برای اندازه‌گیری میزان تحمل مخلوق صورت می‌گیرد، آشکارا از زمان و مکان می‌گریزد و به‌شکلی سمبلیک خودنمایی می‌کند. شاید به همین دلیل است که اکرم خان می‌گوید داستان در «زمان حال یا یک مقدار جلوتر از زمان حال» می‌گذرد.

در عین حال مخلوق در واقع یک مثلث عشقی را روایت می‌کند که سرانجام تراژیکی برای آن رقم می‌خورد. یک سوی این مثلث نماد قدرت است که می‌خواهد با فشار معشوق را به دست بیاورد و در این راه رقیب را تحقیر می‌کند و به سخره می‌کشد. اما اکرم خان قهرمانش را از ابتدا تا انتها بین دیوارهای چوبی لرزان و در حال سقوطی قرار می‌دهد که بیش از هر چیز یادآور جهانی ناامن و ترسناک است که مخلوق در آن گیر افتاده و مجبور به مقاومت است.

در این راه اکرم خان ابایی ندارد که از موسیقی بلند و گوشخراش استفاده کند و در نهایت اثرش را به رقصی بدل کند که نه تنها لذتبخش نیست بلکه عامدانه تماشاگرش را در موقعیتی ناسازگار و بی‌تاب‌کننده قرار می‌دهد.

اما مخلوق در بخش اول و اوایل بخش دوم به تکرار می‌رسد و در واقع دستمایه‌اش برای بدل شدن به یک اثر دوساعته کافی به نظر نمی‌رسد. در نتیجه حرکات و بخش‌های مختلف رقص گاه بسیار مشابه یکدیگر می‌شوند و در نتیجه تماشاگر را خسته می‌کنند؛ مشکلی که در زنوس و فریب شیطان دیده نمی‌شد.

اما رقص پایانی مخلوق شکوهمند و دیدنی است؛ رقص با یک مرده. اکرم خان همه‌چیز را آماده می‌کند تا به نهایتِ یأسِ محیطِ دردآلودش برسد که در آن عشق ظاهراً محلی از اعراب ندارد و تنها می‌ماند رقصی رؤیایی - و در واقع تنها- در جهانی رو به سقوط و نابودی.

ما در جهان آخرالزمانی «زنوس» غرق می‌شدیم، اما در نهایت از این جهنم می‌گریختیم به سوی زندگی و آینده، بعدتر اما در «فریب شیطان» این آخرالزمان انجامی نداشت و همچون چند بخش به‌یادماندنی که در آن رقصنده برای رهایی پایش از دست مرگ تقلا می‌کرد، ما هم دست‌وپا می‌زدیم تا در نهایت ببازیم؛ دست مرگ و کهولت و نیستی قطعاً از ما پرتوان‌تر است و زورمندتر.

این بار در مخلوق هم دست سرنوشت بسیار تلخ‌تر و قاهرتر از معمول به نظر می‌رسد و از جهان خوش‌ آب‌ورنگ بالۀ کلاسیک خبری نیست؛ همه‌چیز به‌غایت تلخ می‌شود و گریزناپذیر.

چیریو و تاکاهاشی در صحنه‌ای از «مخلوق»
چیریو و تاکاهاشی در صحنه‌ای از «مخلوق»

XS
SM
MD
LG