لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۱۵:۵۵

پاسخ های داریوش به سئوالات شما - بخش نخست: سه آلبوم تازه در راه است


داریوش اقبالی، خواننده سرشناس موسیقی پاپ ایران، به پرسش های خوانندگان وب سایت رادیو فردا پاسخ داد و تاکید کرد که «شخصا همه نظرات و پرسش ها» را خوانده است.


به دلیل حجم بالای سئوالات از وی، پاسخ های آقای اقبالی در دو بخش در وب سایت رادیو فردا منتشر می شوند. در این صفحه می توانید بخش نخست این پاسخ ها را بخوانید. بخش دوم نیز به زودی منتشر می شود.


  • سئوالات زیادی از گذشته زندگی شما به دست ما رسید. از جمله محسن از تهران، خواهان شنیدن بیوگرافی کاملی از شما شده است.

بيوگرافی من و پنجاه و هفت سال زندگی من، درواقع کم و کاستش را، دوستان اکثرا می دانند، هم نسلهای من می دانند. در وب سایت http://www.dariush2000.com بیوگرافی من به دو زبان فارسی و انگلیسی برای جوان هایی که بخواهند بدانند منتشر شده است.، کاملش فکر می کنم به زبان انگليسی هست، به زبان فارسی خلاصه تر است.


به خاطر اين بیوگرافی به زبان فارسی را مختصرتر منتشر کردم که نخواستم زیاد بپردازم به شرح حال، تا اينکه انشاالله کتابی که در دست تهیه داریم بتواند جوابگوی دوستان باشد.


  • کيارش از مادريد: داریوش جان من و بسیاری از هم نسلان من با صدای تو عاشق شديم، با صدای تو درد کشيديم، با صدای تو لذت جوانی را برديم و با صدای تو بزرگ شديم. همچنان دوستت داريم. می خواستم بدانم چه احساسی داری از اينکه می شنوی بسياری از جوانان با صدای تو عاشق شدند و با صدای زيبای تو بزرگ شدند؟

-من از اين دوست عزیز بسیار سپاسگذارم. من هم، تنها صحبتی که می توانم بکنم این است که من هم با مردمم زندگی کردم. من هم از شرایط سخت زندگی، شرایط بالا و پايين، فرازو نشيب های زندگی تجربیاتی بسیاری اندوختم. طبيعتا من هم خودم را جزئی از خوشي ها و ناراحتی ها، پیروزی ها و شکست های مردم می دانم و خداوند را شکر می کنم که عزيزان هم محبت دارند به من، و در شادیهایشان و غم هایشان هم با آنها بوده ام.


  • شيرين از تهران: بزرگترين آرزوی شما چیست؟

واقعيت را بخواهید، انسان بارها در زندگی آرزو می کند، اما من به اين نتيجه رسيده ام که باید يکبار در زندگی آرزو کرد.


من از خداوند یک آرزو خواسته بیشتر نداشته ام و آن هم اين بوده که خداوند سلامتی، آرامش، محبت و همبستگی به همه ما بدهد که ما بتوانيم در کنار هم زندگی و دنیا را بسازيم. آرزوی من این است که به اين نقطه مشترک فکری برسيم که باید دنیا را ساخت، نه اینکه "با اين دنیا ساخت"!


  • مهران از آمستردام: خواننده محبوب شما کیست؟

من صدای خوب را، کار خوب را، يک مجموعه کار خوب را، يعنی شعر، آهنگ، تنظيم، صدای خوب را در يک مجموعه خوب می پسندم.


حالا این یک جوان تازه کار باشد ، يک هم نسل خودم باشد فرقی نمی کند، اين چهار پايه کار بايد با هم بخوانند. بعضی مواقع می شنویم از هم جدا هستند و با هم باصطلاح ادغام نشدند ... مشکلات فنی در برخی کارها می بینيم. ولی کلا صدای خوب، نياز به يک تنظيم خوب دارد، نياز به يک شعر خوب دارد، نياز به يک ملودی خوب دارد و هر کار خوبی را من می پسندم و واقعا فرقی نمی گذارم. ولی صداهای به خصوصی هستند که می پسندم و جايگاه خودشان را برای من دارند.


در اين سال ها من از سياوش قمیشی کارهای زيبايی شنيدم. از ابی عزيزکارهای خوبی شنيدم. از جوان هایی که مخصوصا در ايران اخيرا کار می کنند، تلفيق های بسیار مناسب و زيبایی شنيدم. اسم آهنگ دقيقا به خاطرم نیست، مثلا کار ابی که می گوید: «کی اشکاتو پاک می کنه، شبا که غصه داری»، یا سیاوش یک کاری را در رابطه با جنگ خوانده، بسیار دوست دارم. چنین کارهایی به دل من بسیار زيبا می نشینند.


  • وفا مهرورز از تهران: آقای اقبالی سلام. صحت دارد که شما با شمس خواهرشاه سابق ايران رابطه داشته اید؟

من این را اولین بار است که می شنوم. خير، صحت ندارد.


  • علی کنکوری از مشهد: داریوش عزیز، ما واقعا توهمین کوچه بن بست بدنیا اومدیم و توی همین کوچه بن بست داریم می میریم. من یه نسل دومی هستم که از انقلاب هم زیاد یادم نمیاد. ولی با ترانه هات زندگی کردم. می خواستم بدونم شما با فرهاد خدابیامرز خاطره ای داشتین یا خیر؟

در رابطه با بخش دوم سوال ایشان، من فرهاد نازنین رو دورادور می شناختم. افتخار آشنایی از نزديک با او نداشتم.



  • در اين سال ها من از سياوش قمیشی کارهای زيبايی شنيدم. از ابی عزيزکارهای خوبی شنيدم. از جوان هایی که مخصوصا در ايران اخيرا کار می کنند، تلفيق های بسیار مناسب و زيبایی شنيدم. اسم آهنگ دقيقا به خاطرم نیست، مثلا کار ابی که می گوید: «کی اشکاتو پاک می کنه، شبا که غصه داری»، یا سیاوش یک کاری را در رابطه با جنگ خوانده، بسیار دوست دارم. چنین کارهایی به دل من بسیار زيبا می نشینند.
داریوش

ولی در رابطه با بخش اول، ببينيد! من هميشه معقتدم این کوچه بن بست، می تواند همه جای دنیا باشد. درست است که شرایط سرزمین ما فرق دارد، درست است که فشار و خفقان زیاد است و جوان ها با دیدی که به دنیا دارند، از نظر روحی، روانی و اجتماعی تامین نمی شوند، ولی مهم این است که در همین بن بست، بايد دست به دست داد، و دیوار گلی را شکست و از اين مرزها گذشت و به دنیا با دیدگاه دیگری نگاه کرد.


من نومیدی را اصلا دوست ندارم. همیشه دوست دارم با امید به آينده نگاه کنم، چرا که ریسمان بسیار قوی است و می خواهم که در انزوا خودم را نگاه ندارم.


  • یکی دیگر از کاربران رادیو فردا پرسیده که آیا خاطره ای هم از واروژان داريد؟

شادروان واروژان عزیزی بود که متاسفانه از بین ما رفت. خاطره ای که هميشه به يادم هست، زمانی که داشتیم با هم، روی ملودی «بوی گندم» کار می کردیم، من کنارش نشسته بودم و او داشت ملودی بوی گندوم را به من یاد می داد. یک عکس بسیار معروفی که آن موقع شهرت پيدا کرده بود در تهران، روی پیانوی او بود که اشک یک کودک پنج شش ساله را نشان می داد. این عکس نقاشی شده بود و موقعی که واروژ داشت اين آهنگ را می زد، من گفتم که نگاه کن واروژ، اين بچه داره گريه می کنه. برگشت و گفت که من هم از گریه اين کودک، ملودی اين آهنگ را الهام گرفتم.


آن لحظه، آن عکس، آن تصويری که با واروژ داشتم را هيچ وقت فراموش نمی کنم.


  • دوستدار از خرم آباد: آلبوم تازه شما چه زمانی منتشر خواهد شد؟

آلبوم آخر من قدری به درازا کشيد. چند تا آهنگ را جا به جا کردم، مجبور شدم چند تا آهنگ را جایگزين آهنگ دیگری بکنم. نتيجتا فکر می کنم تا آخر سال مسيحی، يعنی درواقع دو ماه ديگر زير چاپ رفته باشد و به اميد خداوند در دسترس باشد.


بعد از اين آلبوم هم آلبوم صفر خواهد بود. در سال آينده (سال 2008 میلادی) من سه آلبوم تازه خواهم داشت.


يکی از این آلبوم حاصل همکاری با فرزين فرهادی است که که « معشوق همينجاست» را بر روی اشعار مولانا ساخته بود و این بار با یک زبان موسیقایی متفوات، ما به غزلیات حافظ پرداخته ایم، بعد از آن يک آلبوم دکلمه دارم و یک آلبوم دیگر دارم با چند جوان، که با دوست عزیزم ايرج جنتی عطایی، به آن خواهیم پرداخت.


  • مرتضی از بندر جاسک: شما خوانندگی را تا چه سالی ادامه می دهید؟

من دوست ندارم تاريخ و زمان برایش معلوم کنم. بستگی به انرژی و توان من دارد، چراکه اين عشقی است که نمی خواهم کنارش بگذارم. دوستش دارم. دوست دارم باهاش باشم، از آن لذت می برم.


فقط می توانم بگویم که تا عصا هم دستم باشد، باید بروم روی صحنه و زمان ندارد برای من. تا توان هست بايد بود ديگر ... «تا شقایق هست زندگی باید کرد.»


  • گروهی از سئوالات به این موضع اختصاص داشتند که نحوه کار شما چگونه است؟ چطور یک شعر را انتخاب می کنيد که اجرا کنيد و چطور با آهنگسازهای مختلف کار می کنيد؟

دوگونه کار می کنم. بعضی اوقات ملودی خوبی را دارم، شعر مناسبی ندارد. می دهم به شاعری تا برایم شعر مناسب این ملودی را بسراید.


گاهی شعر خوبی دارم، می دهم دست آهنگساز، آهنگساز اگر ملودی مناسبی برای آن شعر مورد نظر من بسازد، آن را اجرا می کنم. پیش آمده که یک شعر را به دست پنج آهنگساز داده ام چراکه دنبال آن احساسی می گردم که آن شعر بتواند در آن ملودی خلق کند.


نتیجتا دو گونه کار کرديم. هم اينکه روی شعر ملودی گذاشتند، هم روی ملودی شعر گذاشتند. در هر صورت، دو طريقش را تجربه کردم.


  • حمید از تهران: 1- آيا برنامه ای داريد که با یغما گلرویی (ترانه سرای ساکن تهران) همکاری داشته باشید؟ 2- آیا ترانه ای برای حضرت علی اجرا خواهید کرد روزی یا خیر؟ 3 - آيا در فضای خشونت بار جهان امروز، به فکر تولید یک ترانه يا آلبوم برای صلح، گفت و گوی فرهنگ ها و مبارزه با خشونت هستيد يا نه؟

1- من ترانه خوب را از هر ترانه سرایی که به دلم بشيند خوانده ام، و باز کماکان، مخصوصا با جوان های داخل ايران در ارتباط هستم. حتما اجرا خواهم کرد. افتخار همکاری با آقای گلرویی را نداشته ام. اگر ترانه مناسبی باشد دوست دارم اجرا کنم چرا که نه؟

2 -برای حضرت علی، از آنجایی که اعتقاد به خصوصی به حضرت دارم، من چندین ترانه دراين رابطه اجرا کرده ام.


3 -بسيار صحبت زيبايی کردند که من فکر می کنم کار من تنها نباید باشد. این سخن شما پیامی است به تمام همکارهای من، به تمام دست اندرکاران، مخصوصا جوان ها.


این که ما وظيفه ای داریم در رابطه با جامعه خود و اینکه از روی تفريح یک کاری رو اجرا نمی کنیم، پیامی است که باید به گوش همه برسد.


ضمن اینکه باید بدانیم با چنین کار می خواهیم چه پيامی را به شنونده هایمان و به جامعه مان بدهیم.


من هميشه میگویم کسانی که نقش شیپورچی پیشقراول سپاهی را بازی می کنند می توانند پیام رسان های مفیدی باشند. شنونده بايد از اين اشعار الهام بگيرد، از اين اشعار بايد آموزشی ببيند.



در رابطه با مخالفت با خشونت بسيار حرف مناسبی زدند. البته در رابطه با صلح، من در برنامه آلبوم جديدم، آثاری دارم. در رابطه با مخالفت با خشونت دلم می خواهد اثر به شکلی باشد که حتما نتیجه بدهد. در شعر، در ملودی اين نوع ترانه باید خيلی مهارت به خرج داده بشود که اميدوارم ترانه سرایی بتواند در اين رابطه آن پيامی را بدهد که پادزهر خشونت را بگوید. ما خشونت رو می شناسیم. برای فرار از خشونت هم بايد یک راهکاری بگذاريم. مخالفت با خشونت را از خودمان شروع کنيم. ببينيم آيا آدم خشنی هستيم؟ دوربین رو از روی ديگری برداریم، روی خودمان بگذاريم و ببينيم چه نواقص اخلاقی داريم. این روزها درجامعه ما، آنقدر فشار هست که مردم در خيابان ها به جان هم می افتند. بدون اينکه همدیگر را تحمل کنند بر روی همديگر دست دراز می کنند، فحاشی می کنند.


چنین اثری در مخالفت با خشونت، به زبان ترانه و موسيقی و شعر می تواند به جامعه نوع انرژی بدهد که من فکر می کنم وظیفه تمام دست اندرکاران موسيقی است.


  • آريا از تهران و بهمن از آخن، دو سئوال تا اندازه ای نزدیک به هم پرسیده اند. اینکه جای همکاری با آهنگسازانی مانند اسفنديار منفرد زاده و يا حسن شماعی زاده در آثار شما الآن خالی است و بهمن هم گفته که چرا درکنار هنرمندان مطرحی مانند خانم گوگوش، آقای ابی و آقای فرامرز اصلانی کار نمی کنيد؟

من هم با آقای شماعی زاده کار کرده ام و هم با آقای اسفنديار منفردزاده کار کرده ام.


يکی از مشکلات ما در غربت و در خارج از سرزمينمان، دوری از همدیگر است. ما هرکدام در يک شهر و در يک کشور جداگانه زندگی می کنيم و هر چند این روزها ارتباط برقرار کردن آسان است، اما گاهی هرکداممان مشغول کارهای خودمان هستيم. کاش اين عملی می شد که ما بتوانيم همه در راستای يک مسئله مشترک با همديگر کار کنيم.


من با ابی هم کار کرده ام. با خانم گوگوش هنوز افتخار همکاری نداشته ام در اينجا، ولی سالیان سال ایشان را می شناسم و کارهایشان را تعقيب می کنم.


از طرف ديگر، با فرامرز نازنين کارکردم، در رابطه با آلبوم معشوق همينجاست ولی اين مسائل بايد اتفاق بيفتند. بنده توانایی اتفاق انداختنش را ندارم. صبر می کنم ببينم شرايط چگونه است. پيشنهادی می شود یانه. دوستان حرفی می زنند، رابطه ای برقرار می شود ... من هميشه با آغوش باز استقبال کردم.


  • سیروان از سلیمانیه: آیا ترانه «دیگه بی تو خودم رو تک و تنها می بیينم» را برای شخص خاصی خوانده اید و اگر برای شخص خاصی خوانده اید، اون شخص کيست؟

شعر این ترانه را ترانه سرای نازنينمان، آقای اردلان سرفراز نوشته بودند و من افتخار اجرای اين کار را داشتم.


اردلان دوست عزيز من است، دوست ساليان کار من است و مثل ايرج جنتی عطایی، من با این عزيزان بزرگ شده ام.


«این که بی تو خودمو» که آهنگی است به اسم «دستای تو» که با شعر اردلان و آهنگ آقای حسن شماعی زاده و تنظيم شادروان واروژان تولید شده است.


خوبی این شعر زيبای اردلان، این است که ديدگاه های مختلف را به شنونده می دهد و هرکس می تواند از ديدگاه خودش شعر را تفسیر کند. يکی عاشقانه می ببيند، يکی مسائل ديگری را می ببيند. ولی تا جايی که من می دانم اردلان اين شعر را بعد از فوت پدرش و برای دوری از پدرش سروده است.


  • بهزاد: آيا می توانيد، مانند انديشه تان و نامتان، يک ترانه بخوانید که سد در سد با واژه های ايرانی سروده شده باشد؟


من اين سئوال را در وب سایت رادیو فردا که دیدم، همان لحظه جرقه ای در ذهن من بوجود آورد تا از ترانه سراها خواهش کنم که چنين حرکتی را بکنيم. من ضمن اینکه خیلی از این نازنین ممنونم قول می دهم اين کار را انجام بدهم. من از ایشان ممنونم که اين سئوال زيبا را مطرح کردند و اين ايده را به من دادند.


  • سیامک فريد از بروکسل: سلام به داريوش عزيزم، کسی که با صدايش بزرگ شدم به بلوغ رسیدم، عاشق شدم وغم تبعيد و غربت را تحمل کردم. داريوش آيا تلاشی برای انجام کنسرت با همکاری ديگر هنرمندان برای اهدافی سیاسی و انسانی کرده ايد؟ می دانیم که خودت به تنهايی از هيچ گونه تلاشی در اين راه دريغ نداری و واقعا منظورم کنسرتی از آن نوع است که در آن عليه آپارتهايت و برای آزادی نلسون ماندلا اجرا شد.

هيچ کاری انجام نشدنی نيست، فقط بايد «من و تو ما بشیم تا رها بشيم.»


من در کارهایی که در رابطه با فعالیت های اجتماعی ام هم می کنم در حال مبارزه با پنهانکاری ها و انکارها هستم و دلم می خواهد همچين اتفاقی رخ بدهد ولی من به تنهايی نمی توانم.


بايد «ما» بشویم و يک حرکتی را ما بوجود بياوريم. حرکت متعلق به ماست، حرکت مال يک نفر نيست. اين نوع حرکت ها را بايد رسانه ای مثل رايو فردا دعوت کند، بايد رسانه های دیگه دست به دست هم بدهند تا اين حرکت بوجود بياید.


مخصوصا در شرايط فعلی دنیا و سرزمین ما که انسانیت در حال فراموش شدن است و دنیا هم چشم به روی انسانیت بسته است.


پنجاه و شش سال پيش انشتین و برتراند راسل، بیانیه مشترکی را خطاب به مسئولين دنیا منتشر کردند با این پیام که باید دست از این خودمحوری ها، از اين جاه طلبی ها و پنهانکاریها بردارند، چرا که انسانیت در خطر است و ما الان بعد از پنجاه و شش سال شواهدش را می بينيم.


من هميشه آرزو داشته ام چنین حرکت هایی انجام شوند و من هم در آن حضور داشته باشم.


  • ژاکوب از شيکاگو، استاجلو از روستای نهر خلج و محمد از اروميه: شما آذری هستيد و آيا به عنوان يک ترک آذرباييجانی قصد داريد که ترانه ترکی اجرا بکنيد یا خير؟

بله من اصلیت آذری دارم. خودم در تهران به دنيا آمدم اما پدرم و مادرم اهل ميانه هستند. پدرم در قید حیات نيست، مادرم درقید حیات است، اهل ميانه.


من چندین بار سعی کردم ترانه های آذری بخوانم، جسته گريخته در رسانه ها اجرا کرده ام و مدتی است در تدارک اين هستم که بتوانم با ارکسترهای اصیل آذریبايجان، چند کار اجرا کنم.


البته من چندين سال پيش سعی کردم چنین کاری را انجام بدهم اما متاسفانه يک مقدار مشکلاتی پيش آمد که اين کار متوقف شد، ولی اين کار را حتما در برنامه ام دارم که انجام بدهم.


  • آرمان هم ازتهران: گرايش سياسی شما چیست؟

جامعه ما با همه مولوکول های ذهنی هنرمندانش کار دارد. ماها هم انسان هستيم. ماها هر عقیده ای که داريم برای خودمان است.


من نمی گویم که عقیده ای ندارم. من عقیده فرا ایدئولوژی دارم. ما ايدئولوژي هايی که ديگر پوسيده را کنار گذاشته ایم.


الان دنیا دنیای فرا ايدئولوژی است، دنیا دنیای انسانیت است، کنار هم بودن تمام عقايد مختلف و زیر يک چتر مسالمت آمیز زندگی کردن.


به همین دلیل خودم دیگر از هیچ کس نمی پرسم که آقا چه عقیده ای داری؟ چه چیزی را دوست داری؟ ما به عنوان دوتا انسان، سه تا انسان می توانيم در کنار هم به اين درايت برسيم که ما بايد همديگه را قبول کنيم، به دور از اينکه من چه عقيده ای دارم. من چه فکری می کنم.


  • علت زندان رفتن شما قبل از انقلاب چه بوده و آيا این حرف درست است که ساواک شما را وادار به خواندن ترانه رسول رستاخیز کرد تا اززندان رها شوید؟

این را همه می دانند درهرصورت که من به مدت نه ماه در رژيم گذشته زندانی بودم و درواقع شش ماهش روا در یکی از سلول های انفرادی اوین بودم و باقی در بازداشتگاهش بودم.


همزمان با بازداشت من، ترانه سراهای ما هم دستگير شدند. ايرج جنتی عطایی، شهریار قنبری، مسعود امینی و چند نفر دیگر و طبيعتا از همين بازداشت ها می توان دلیل اصلی بازداشت ها را فهمید.


دهه پنجاه، دهه شکوفایی ترانه نوين بود. يعنی ترانه ای به جامعه می آمد که اجتماعی و به دور از طرب انگيزهای لحظه ای بود. این ترانه ها در جامعه نفوذ کرده که مورد پسند مسئولين نبود.


کماکان بعد از اينکه انقلاب هم دیدیم، همين موسيقی، همين اشعار به زندان افتادند، ولی ارتباطات باعث شده که این موسیقی چهره خودش را نشان دهد. موسیقی های بسیار زيبایی که جوان ها از طريق اينترنت به گوش همه می رسانند.


  • فرشید از تهران، فرهاد در لیدز، شهرام از کرج و رضا از اصفهان، در سوالاتشان پرسیده اند که که چرا بيشتر ترانه های سیاسی نمی خوانید؟ چرا باعث نمی شوید که با خواندن اين ترانه ها، شور و شوق انقلابی در مردم ایجاد شود؟

من در این بيست و هشت سال، هشتاد درصد کارهایم درواقع اجتماعی - سیاسی بودند، از «یاس پرپر» گرفته، از «مرا به خانه ام ببر» گرفته، از «بپاخیزید» گرفته،تا این آخری ها «دوباره می سازمت وطن»، «حرکت از اين بيش»، «ايران نگاه کن» و بسياری از ترانه هایی که در غربت خواندم، همه حرف جامعه را زده اند، همه اینها مردم را به همبستگی و بپاخاستن دعوت کرده اند. در نتیجه اين دوستان عزيز کمی هم بگذارند در اين فصل، عاشقانه تر بخوانيم!


  • مارتین: چه احساسی داشتید وقتی که آثارآقای بيات را اجرا می کرديد؟ آيا آهنگ هایی که ايشان برای شما ساخته بودند، روی شما تأثیری گذاشته بوده يا خير؟

حتما تاثیر گذاشته که آنها را خوانده ام.. من و بابک بسیار آهنگ های زیبایی با هم داریم و چون همکاری ما از ابتدای کارمان بوده، هنوز تاثیر سبک او بر من روشن است.


من از بابک عزیز بعد از انقلاب هم بسیار کار خواندم. بسیاری از کارهاشان را به اسم خودشان نگذاشتم. من حتی اولین کاری که درخارج از کشور «وطن پرنده پر در خون» را با بابک ضبط کردم و الان ملودی هایی از بابک دارم که هنوز کسی نشنيده و روی آنها کار می کنم. با بامداد، با باربد پسرش در کانادا در ارتباطیم که این آثار بابک را دوباره بخوانيم.


XS
SM
MD
LG