خوان کول، استاد تاریخ در دانشگاههای آمریکا و کارشناس روابط بینالملل، در مطلبی که در بخش دیدگاههای شبکه خبری سیانان منتشر شده ضمن دفاع از دخالت نظامی ناتو در حمایت از شورشیان لیبی مینویسد که مخالفان و منتقدان این جنگ استدلالهایی را مطرح میکردند که همه افسانه و حاکی از بیاطلاعی از شرایط واقعی لیبی بود.
او این موارد را در ده عنوان فهرست کرده است:
قذافی در سیاست داخلی لیبی اصلاحگرا و نوآور بود.
شاید در دهههای اول حکومت خود معمر قذافی سهم بیشتری از درآمد نفت لیبی را به صورت دادن کمکهای اقتصادی و نوسازی زیرساخت کشور با مردم شریک میشد، ولی در دو دهه اخیر این روش تغییر کرده بود.
در ۱۵ سال اخیر فساد مالی و قدرت انحصاری وی و نزدیکانش بر منابع مالی کشور به حد اعلا رسید. فقر عمومی و فقر در زیرساختهای کشور با ثروت سرشار لیبی از محل درآمد نفت هیچ تناسبی نداشت.
قذافی در سیاست خارجی جزء نیروهای پیشرو بود.
در این عرصه نیز معمر قذافی شاید در اوایل حکومت خود از جریانهای اصیل انقلابی یا آزادیبخش حمایت میکرد، ولی در تمام سه دهه بعدی او از دیکتاتورهای خشن و جنگهای خانمانسوز حمایت کرد.
او در سال ۱۹۹۶ بیش از ۳۰ هزار آواره فلسطینی را از لیبی اخراج کرد. پس از بهبود مناسبات خود با غرب او به یکی از دوستان رهبران دستراستی مثل برلوسکونی و جرج بوش بدل شد.
استفاده از ارتش برای سرکوب مخالفان طبیعی بود.
چنین استدلالی پایه اخلاقی ندارد، کما این که فرماندهان ارتش تونس یا ارتش مصر حاضر نشدند برای تداوم حکومت رهبران منفور این دو کشور مردم را به گلوله ببندند. سرکوب خشن مردم توسط ارتش لیبی نشان داد که این نهاد به شدت تحت کنترل پسران و سایر نزدیکان معمر قذافی است. استفاده از ارتش در برابر اعتراضهای غیرنظامیان جنایت علیه بشریت است و مسلما معمر قذافی و پسران وی با این اتهام محاکمه خواهند شد.
در نبرد بین شورشیان و ارتش قذافی وقفههای طولانی افتاد.
چنین وقفههایی واقعا در کار نبود، بلکه این برداشت یا تصور ناظران غربی مستقر در بنغازی بود. در تنها جبههای که شاهد حدی از توقف بودیم منطقه بریقه بود. اما دو جبهه اصلی و فعال در این جنگ مصراته و کوهستانهای غربی لیبی بودند. در جبهه مصراته، مردم و شورشیان با مقاومت خود حماسه آفریدند و با کمک ناتو توانستند نیروهای قذافی را شکست داده و به سمت طرابلس پیشروی کنند. در کوهستانهای غربی کشور نیز نیروهای قذافی به طور مستمر شهرها و روستاهای منطقه را مورد حمله قرار میدادند، ولی در نهایت شورشیان در این منطقه نیز آنها را شکست دادند.
انقلاب لیبی جنگ داخلی بود.
چنین چیزی حقیقت ندارد. جنگ داخلی به معنای نبرد نظامی بین دو جبهه یا دو گروه بزرگ از نیروهای سیاسی یک کشور است. انقلاب لیبی با تظاهرات مسالمتآمیز مردم در شهرها آغاز شد. حکومت قذافی با اسلحههای سبک و سنگین و حتی بمباران هوایی به این اعتراضات پاسخ داد. انقلابیون تصمیم گرفتند که خود را مسلح کرده و با حکومت بجنگند.
ساکنان غیرنظامی نقاط بسیار محدودی از لیبی با شورش مسلحانه و انقلابیون مخالفت کردهاند و درست نیست که این حد از مخالفت را جنگ داخلی بین دو قطب بزرگ توصیف کرد.
لیبی کشوری واقعی نیست و دو بخش شرقی و غربی آن میتوانند از هم جدا شوند.
هر چند لیبی کشوری نوپاست، ولی گذشته از اختلافات طایفهای یا قبیلهای که در این کشورها امری عادی است، هیچ عنصر یا عامل تجزیهطلبی در لیبی دیده نمیشود. زبان اصلی همه مردم لیبی به غیر از بربرها عربی است و اقلیت بربرها جزء نیروهای اصلی انقلاب لیبی هستند.
نسلی که در این انقلاب شرکت داشته حس ملیگرایی بسیار نیرومندی دارد و در تمام ماههای جنگ هیچ شکی وجود نداشت که طرابلس پایتخت لیبی باقی خواهد ماند.
برای تضمین پیروزی انقلاب نیروهای ناتو باید در نبردهای زمینی شرکت کنند.
مردم لیبی به خاطر روحیه ملیگرایی خود از ابتدا با حضور نیروهای خارجی مخالفت کرده و جامعه عرب نیز بر این نکته تاکید کرد. ناتو چندین واحد کوچک شناسایی به خاک لیبی اعزام کرد که آن هم به خاطر ضرورتهای عملیاتی یا به درخواست رهبری شورشیان صورت گرفته بود. مردم لیبی هیچ گاه به نیروهای زمینی خارجی برای پیشبرد انقلاب خود نیاز نداشتند.
آمریکا رهبری اقدام بینالمللی برای دخالت در لیبی را برعهده داشت.
برخی از سیاستمداران آمریکایی میگویند اگر این کشور به طور فعال به حمایت از عملیات لیبی نپرداخته بود سایر اعضای ناتو هیچ گاه وارد عمل نمیشدند. ولی به نظر میرسد که این ارزیابی اغراقآمیز است.
اسناد دولت آمریکا نشان میدهد که رئیس جمهور و وزیر دفاع ایالات متحده در مورد ورود به یک جنگ دیگر در کشورهای مسلمان بسیار تردید داشتند. این بار بریتانیا و فرانسه رهبری دخالت نظامی را برعهده داشتند و شاید دلیل اصلی آن این بود که طولانی شدن جنگ مسلحانه بین شورشیان و قذافی میتوانست مناطق شمال آفریقا را ناامن کرده و این وضعیت غیر از بیثباتی در انتقال انرژی تهدیدهای امنیتی برای اروپا را افزایش میداد.
قذافی غیرنظامیان در شهرهای شورشی را قتل عام نمیکرد.
آن چه که در شهرهای زاویه و مصراته توسط نیروهای قذافی انجام شد به خوبی ثابت کرد که وی در پی انتقامجویی است. در ماه آوریل فقط بر اثر بمباران مصراته بین هزار تا دوهزار نفر کشته شدند. تاکنون حداقل یک گور دستهجمعی از قربانیان انتقامجوییهای نیروهای قذافی کشف شده که بیش از ۱۵۰ نفر در آن دفن شدهاند.
منابع شورشیان مدعیاند که نیروهای قذافی دهها هزار نفر را کشتهاند. مسلما در آینده نهادهای درمانی کشور میتوانند اطلاعات موثقتری در این موارد تهیه و منتشر کنند.
دلیل این جنگ منابع نفت لیبی است.
چنین ادعایی بسیار ابلهانه است. لیبی از سالها پیش در بازار بینالمللی نفت اذغام شده و قراردادهای میلیارد دلاری با شرکتهایی نظیر «بیپی» یا «ایانآی» منعقد کرده است. هیچ یک از این غولهای نفتی نمیخواستند که آرامش تولید و عرضه نفت لیبی به هم بخورد یا پس از تغییر حکومت، مثل آن چه در عراق روی داد، قراردادهای قبلی آنها منسوخ شده یا دچار تغییر شود.
علاوه بر این توقف صدور نفت لیبی میتوانست باعث افزایش بهای نفت شود که در شرایط بحران اقتصادی فعلی به نفع هیچ کشور غربی نیست. در بسیاری از موارد حمله نظامی یا توسعهطلبی کشورهای بزرگ دلایل اقتصادی دارد، ولی جنگ لیبی از این نمونهها نبود.
او این موارد را در ده عنوان فهرست کرده است:
قذافی در سیاست داخلی لیبی اصلاحگرا و نوآور بود.
شاید در دهههای اول حکومت خود معمر قذافی سهم بیشتری از درآمد نفت لیبی را به صورت دادن کمکهای اقتصادی و نوسازی زیرساخت کشور با مردم شریک میشد، ولی در دو دهه اخیر این روش تغییر کرده بود.
در ۱۵ سال اخیر فساد مالی و قدرت انحصاری وی و نزدیکانش بر منابع مالی کشور به حد اعلا رسید. فقر عمومی و فقر در زیرساختهای کشور با ثروت سرشار لیبی از محل درآمد نفت هیچ تناسبی نداشت.
قذافی در سیاست خارجی جزء نیروهای پیشرو بود.
در این عرصه نیز معمر قذافی شاید در اوایل حکومت خود از جریانهای اصیل انقلابی یا آزادیبخش حمایت میکرد، ولی در تمام سه دهه بعدی او از دیکتاتورهای خشن و جنگهای خانمانسوز حمایت کرد.
او در سال ۱۹۹۶ بیش از ۳۰ هزار آواره فلسطینی را از لیبی اخراج کرد. پس از بهبود مناسبات خود با غرب او به یکی از دوستان رهبران دستراستی مثل برلوسکونی و جرج بوش بدل شد.
استفاده از ارتش برای سرکوب مخالفان طبیعی بود.
چنین استدلالی پایه اخلاقی ندارد، کما این که فرماندهان ارتش تونس یا ارتش مصر حاضر نشدند برای تداوم حکومت رهبران منفور این دو کشور مردم را به گلوله ببندند. سرکوب خشن مردم توسط ارتش لیبی نشان داد که این نهاد به شدت تحت کنترل پسران و سایر نزدیکان معمر قذافی است. استفاده از ارتش در برابر اعتراضهای غیرنظامیان جنایت علیه بشریت است و مسلما معمر قذافی و پسران وی با این اتهام محاکمه خواهند شد.
در نبرد بین شورشیان و ارتش قذافی وقفههای طولانی افتاد.
چنین وقفههایی واقعا در کار نبود، بلکه این برداشت یا تصور ناظران غربی مستقر در بنغازی بود. در تنها جبههای که شاهد حدی از توقف بودیم منطقه بریقه بود. اما دو جبهه اصلی و فعال در این جنگ مصراته و کوهستانهای غربی لیبی بودند. در جبهه مصراته، مردم و شورشیان با مقاومت خود حماسه آفریدند و با کمک ناتو توانستند نیروهای قذافی را شکست داده و به سمت طرابلس پیشروی کنند. در کوهستانهای غربی کشور نیز نیروهای قذافی به طور مستمر شهرها و روستاهای منطقه را مورد حمله قرار میدادند، ولی در نهایت شورشیان در این منطقه نیز آنها را شکست دادند.
انقلاب لیبی جنگ داخلی بود.
چنین چیزی حقیقت ندارد. جنگ داخلی به معنای نبرد نظامی بین دو جبهه یا دو گروه بزرگ از نیروهای سیاسی یک کشور است. انقلاب لیبی با تظاهرات مسالمتآمیز مردم در شهرها آغاز شد. حکومت قذافی با اسلحههای سبک و سنگین و حتی بمباران هوایی به این اعتراضات پاسخ داد. انقلابیون تصمیم گرفتند که خود را مسلح کرده و با حکومت بجنگند.
ساکنان غیرنظامی نقاط بسیار محدودی از لیبی با شورش مسلحانه و انقلابیون مخالفت کردهاند و درست نیست که این حد از مخالفت را جنگ داخلی بین دو قطب بزرگ توصیف کرد.
لیبی کشوری واقعی نیست و دو بخش شرقی و غربی آن میتوانند از هم جدا شوند.
هر چند لیبی کشوری نوپاست، ولی گذشته از اختلافات طایفهای یا قبیلهای که در این کشورها امری عادی است، هیچ عنصر یا عامل تجزیهطلبی در لیبی دیده نمیشود. زبان اصلی همه مردم لیبی به غیر از بربرها عربی است و اقلیت بربرها جزء نیروهای اصلی انقلاب لیبی هستند.
نسلی که در این انقلاب شرکت داشته حس ملیگرایی بسیار نیرومندی دارد و در تمام ماههای جنگ هیچ شکی وجود نداشت که طرابلس پایتخت لیبی باقی خواهد ماند.
برای تضمین پیروزی انقلاب نیروهای ناتو باید در نبردهای زمینی شرکت کنند.
مردم لیبی به خاطر روحیه ملیگرایی خود از ابتدا با حضور نیروهای خارجی مخالفت کرده و جامعه عرب نیز بر این نکته تاکید کرد. ناتو چندین واحد کوچک شناسایی به خاک لیبی اعزام کرد که آن هم به خاطر ضرورتهای عملیاتی یا به درخواست رهبری شورشیان صورت گرفته بود. مردم لیبی هیچ گاه به نیروهای زمینی خارجی برای پیشبرد انقلاب خود نیاز نداشتند.
آمریکا رهبری اقدام بینالمللی برای دخالت در لیبی را برعهده داشت.
برخی از سیاستمداران آمریکایی میگویند اگر این کشور به طور فعال به حمایت از عملیات لیبی نپرداخته بود سایر اعضای ناتو هیچ گاه وارد عمل نمیشدند. ولی به نظر میرسد که این ارزیابی اغراقآمیز است.
اسناد دولت آمریکا نشان میدهد که رئیس جمهور و وزیر دفاع ایالات متحده در مورد ورود به یک جنگ دیگر در کشورهای مسلمان بسیار تردید داشتند. این بار بریتانیا و فرانسه رهبری دخالت نظامی را برعهده داشتند و شاید دلیل اصلی آن این بود که طولانی شدن جنگ مسلحانه بین شورشیان و قذافی میتوانست مناطق شمال آفریقا را ناامن کرده و این وضعیت غیر از بیثباتی در انتقال انرژی تهدیدهای امنیتی برای اروپا را افزایش میداد.
قذافی غیرنظامیان در شهرهای شورشی را قتل عام نمیکرد.
آن چه که در شهرهای زاویه و مصراته توسط نیروهای قذافی انجام شد به خوبی ثابت کرد که وی در پی انتقامجویی است. در ماه آوریل فقط بر اثر بمباران مصراته بین هزار تا دوهزار نفر کشته شدند. تاکنون حداقل یک گور دستهجمعی از قربانیان انتقامجوییهای نیروهای قذافی کشف شده که بیش از ۱۵۰ نفر در آن دفن شدهاند.
منابع شورشیان مدعیاند که نیروهای قذافی دهها هزار نفر را کشتهاند. مسلما در آینده نهادهای درمانی کشور میتوانند اطلاعات موثقتری در این موارد تهیه و منتشر کنند.
دلیل این جنگ منابع نفت لیبی است.
چنین ادعایی بسیار ابلهانه است. لیبی از سالها پیش در بازار بینالمللی نفت اذغام شده و قراردادهای میلیارد دلاری با شرکتهایی نظیر «بیپی» یا «ایانآی» منعقد کرده است. هیچ یک از این غولهای نفتی نمیخواستند که آرامش تولید و عرضه نفت لیبی به هم بخورد یا پس از تغییر حکومت، مثل آن چه در عراق روی داد، قراردادهای قبلی آنها منسوخ شده یا دچار تغییر شود.
علاوه بر این توقف صدور نفت لیبی میتوانست باعث افزایش بهای نفت شود که در شرایط بحران اقتصادی فعلی به نفع هیچ کشور غربی نیست. در بسیاری از موارد حمله نظامی یا توسعهطلبی کشورهای بزرگ دلایل اقتصادی دارد، ولی جنگ لیبی از این نمونهها نبود.