لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۰۰:۲۸

ایرانیان در کمند استبداد و هرج و مرج


«پرشینس» (ایرانیان) عنوان کتاب تازه‌ای است از دکتر همایون کاتوزیان، اقتصاددان و مورخ دانشگاه آکسفورد که تالیفات بسیاری نیز در زمینه ادبیات دارد.

این کتاب که نام اصلی آن "ایرانیان: دوران باستان، قرون وسطی و عصر نو" است.

پرفسور کاتوزیان تاریخ ایران را از پیش از دوران مکتوب تا به امروز و خیزش جنبش سبز، در ۴۵۰ صحفه، شامل ۱۴ فصل و چند ضمیمه با زبانی گیرا و چند بعدی بازگو کرده است.

روی جلد کتاب تصویر دربار یکی از شاهان ایران را نشان می‌دهد که از یک شاهنامه قرن چهاردهم برداشته شده است و پشت جلد کتاب، تصویری از تظاهرات ۲۵ خرداد ماه امسال را می‌بینیم که در آن زنان و مردان ایران، پارچه سبز بلندی را همراه با عکس‌های میرحسین موسوی بالای سرشان حمل می‌کنند.

پرشینس، پرسین، پرسس، پرسر، پرسیانی، پرساس و… انواع نام‌هایی است که از لاتین به زبان‌های اروپایی وارد شده است و منظور همان پارسیان است؛ نامی که برای قرن‌های متمادی، ایران را در خارج از مرزهایش به آن می‌شناختند.

پرفسور کاتوزیان در قیاس با موارد مشابه، توضیح روشن کننده‌ای از پیشینه تاریخی این نام و ضرورت استفاده از آن در نوشتار و گفتار خارج از ایران می‌دهد.

هما کاتوزیان:

اقتصاددان، تاریخ‌نگار، و محقق علوم سیاسی است که عمده تحقیقاتش در مورد ایران است.
پرفسور کاتوزیان لیسانسش را از دانشگاه بیرمنگام گرفت و سپس فوق لیسانس خود را از دانشگاه لندن و دکترایش را از دانشگاه کنت در کانتربری گرفت. در سال‌های بین ۱۹۶۸ تا ۱۹۸۶ در انگلستان، ایران، کانادا و ایالات متحده درس اقتصاد داده است و همینک در بخش مطالعات شرقی دانشگاه آکسفورد مشغول به کار است.
از میان آثار ترجمه شده او به زبان فارسی می توان به این کتاب ها اشاره کرد:

اقتصاد سیاسی ایران: از مشروطیت تا پهلوی

تضاد دولت و ملت: نظریه تاریخ و سیاست در ایران

جستارهایی درباره تئوری توطئه در ایران

صادق هدایت و مرگ نویسنده

همایون کاتوزیان:
ما به بریتانیای کبیر می‌گوییم «انگلیس». حتی اسکاتلند را هم تا این اواخر رسم بود که انگلیس خطاب می‌کردیم. چرا؟ چون این لفظی بود که ما برای اطلاق به بریتانیا به آن عادت کرده بودیم.

فرانسوی‌ها به آلمان می‌گویند آلمان، انگلیسی‌ها می‌گویند جرمنی و خود آلمانی‌ها می‌گویند دویچلند، این تفاوت‌ها به طور طبیعی در تاریخ به وجود آمده است.

پرشیا یا پرسس به این ترتیب به وجود آمد که اولین قوم ایرانی که بر کشور ایران حکومت کردند قوم پارس‌ها بودند. که سلسله هخامنشی در راس آن قرار داشت. یونانی‌ها که اروپاییان آن زمان بودند اولین برخوردشان با ایران، با قوم پارس بود. بنابر این اسم ایران را پرسس گذاشتند.

از آنجایی که اروپای امروز در تمام طول تاریخ به نوعی بازمانده‌ای از فرهنگ یونانی است، همان لغت پرشیا یا پرس و غیره در فرهنگ اروپایی باقی ماند. به این جهت به کار بردنش اهمیت دارد که وقتی شما لغت پرشیا را به کار می‌برید- چه در کشور انگلیس و چه در سایر کشورهای اروپایی- تمام ویژگی‌ها و اهمیت فرهنگی و تاریخی امپراطوری ایران در ذهن آنها متبادر می‌شود.

برعکس، از سال ۱۳۱۴ که به کشورهای خارجی دستور دادند که لفظ ایران را برای بکار بردن این کشور به کار ببرند، اصلا برای ده‌ها سال مردم اروپا نمی‌دانستند ایران منظور از کجاست و چیست؟ و غالبا آن را با کشور عراق اشتباه می‌گرفتند. چون که لفظ ایران در تلفظ انگلیسی و فرانسوی با تلفظ نام عراق شباهت بسیاری دارد. بسیار پیش آمده است که من خودم به جایی رفته‌ام و گفته‌ام که اهل ایرانم. از من پرسیده اند کجا؟ عراق ؟ و این سابقه تاریخی این داستان است.

آقای دکتر کاتوزیان، در کتاب جدید شما به قدری نکته و مسئله تازه مطرح شده است که صحبت درباره آن در یک برنامه ده دقیقه ای، در واقع به نوعی بی‌عدالتی نسبت به کتاب شماست. با این اوصاف چند نکته برجسته را که بر آنها تاکید بیشتری داریم مطرح می‌کنیم. در راس آن ها، مفهوم دولت «خودکامه» یا استبدادی یا دولتی است که متکی به طبقه یا قشر خاصی نیست. ممکن است در این مورد موضوع را قدری بشکافید؟

بله. حکومت استبدادی حکومتی است که منوط و مشروط به هیچ قانونی مستقل از خودش نیست. یعنی به عبارت دیگر، هیچ قانونی درچنین جامعه و حکومتی وجود ندارد که بتواند قدرت دولت را محدود کند. بر عکس جوامع اروپایی که حتی در دروان حکومت مطلقه، که به آن دوران ابسلوتیسم می‌گفتند و چهار قرن هم بیشتر ادامه نداشت، حتی در آن دوران هم قدرت دولت نامحدود نبود.

در حالی که در جامعه ایران قدرت دولت نامحدود بود. البته منظور از نامحدود بودن این نیست که دولت هر کاری می‌خواست انجام می‌داد- که این فقط کار خداست – بلکه منظورم این است که هر کاری که در ید قدرتش بود و می‌توانست، انجام می‌داد و هیچ مانعی در برابرش وجود نداشت.

یکی دیگر از نظریه‌هایی که برای اولین بار شما آن را در چارچوب تاریخ ایران در این کتاب پرورانده‌اید، نظریه فقدان وجود طبقه فئودال در ایران به شکل جوامع اروپایی است. شما می‌گویید که در جوامع اروپایی، این طبقه مانع از تمرکز قدرت مطلقه یا خودکامه در دست پادشاهان می‌شده است. و نبودن این طبقه در جامعه ایران را یکی از دلایل عدم استمرار در مسائل سیاسی – اجتماعی، عنوان کرده اید…

نه فقط عدم وجود طبقه فئودال بلکه به طور کلی عدم وجود طبقاتی که مستقل از دولت عمل کنند، وابسته به دولت نباشند. یعنی این طبقات باشند که کمابیش دولت آنها را نمایندگی می‌کند نه اینکه دولت باشد که طبقات به آن وابسته باشند.

به عبارت دیگر دولت نه فقط در راس امور - مثل جوامع اروپایی- قرار داشت، بلکه در فوق جامعه حضور داشت و کل جامعه و تمام آحاد ملت، اعم از وزیر و شاهزاده و زمین‌دار و غیره، همه رعیت پادشاه محسوب می‌شدند و هیچ حقوقی مستقل از دولت نداشتند. اگر حقوقی هم داشتند حقوقی بودکه دولت به آن‌ها اجازه می‌داد داشته باشند و وقتی هم که نمی‌خواست آن را از آنها پس می‌گرفت. به عبارت دیگر حقوق در جامعه انسانی بیشتر امتیاز بود تا حق به معنای مطلق آن.

شما از منظر یک مورخ و یک متفکر، عیب و حسن مردم ایران را در این کتاب در کنار هم برشمرده‌اید. یکی از موارد مهمی ‌که به آن اشاره کرده اید، عادت به تفکر و زندگی کوتاه مدت در میان ایرانیان و فقدان برنامه ریزی طولانی مدت است که در فرهنگ عامه هم خود را در قالب ضرب المثلی مثل «از این ستون تا آن ستون فرج است» نشان می‌دهد. دلیل این امر را چه می‌دانید؟ و فکر می‌کنید ایرانیان باید چگونه از این نوع تفکری که آنها را به خواسته‌های بلند مدتشان نمی‌رساند، رها شوند؟

ببینید! ویژگی کوتاه مدت بودن تفکر جامعه ایران، ناشی از چارچوب وسیع‌تر جامعه و تسلط حکومت استبدادی و هرج و مرج است. یعنی اینکه در چنین جامعه‌ای که من آن را تشریح کرده‌ام، قدرت دولت به هیچ قانونی مستقل از خودش محدود نیست و حقوق مردم مطلق نیست بلکه نسبی است. حقوق مردم به امتیازی وابسته است که دولت به آنها می‌دهد. در یک چنین جامعه‌ای امنیت وجود ندارد.

یعنی اینکه چشم اندازی نسبت به آینده‌ای بیش از شش ماه یا یک سال وجود ندارد. به این جهت است که مردم هم عادت می‌کنند به اینکه فقط روی کوتاه مدت حساب کنند و اینکه حداکثر تا شش ماه یا یک سال دیگر چه خواهد شد؟ که این طرز تلقی در افق سرمایه گذاری‌ها و بسیاری از چیزهای دیگر هم تاثیر می‌گذارد.

بنابر این مردم خودشان می‌توانند از روی آگاهی، کوشش کنند که از این عادت‌های کوتاه مدت خارج شوند. ولی اصل قضیه تبدیل خاصیت و ماهیت جامعه استبدادی به یک جامعه ی غیر استبدادی و جامعه‌ای است که منوط به قانون و نظم و انضباط باشد.

با این اوصاف دور باطلی برای ایران به‌وجود می‌آید. همان طور که شما هم در کتابتان نشان داده‌اید. اما شکستن این دور باطل را چطور ارزیابی می‌کنید؟ چه عواملی باید در این اتفاقاتی که مرتب در جامعه ایران تکرار می‌شوند مداخله کنند تا این دور باطل شکسته شود؟

به نظر من در این مورد هم حکومت و هم جامعه می‌توانند نقش عمده‌ای را بازی کنند. حکومت در ارتباط با مردم است و می‌تواند در این ارتباطش، خودسرانه عمل نکند. جامعه هم می‌تواند در ارتباطش با حکومت از حالت بی‌انضباطی و هرج و مرج بپرهیزد. این یک امر ایده‌آل است، اما اینکه در عمل واقعا چه اتفاقی رخ می‌دهد… بیشتر ناشی از همین سنت‌هایی است که در جامعه امروز وجود دارد.

ببینید! کسی می‌رود به اداره ثبت و احوال تا ملکی را به ثبت برساند؛ آن مامور ثبت و احوال آدم متوسطی است. اما هم او باید کار شما را انجام دهد. آزار ندهد. رشوه نخواهد. انجام کار شما به کلی دست خود اوست. مگر این که به قول ایرانی‌ها شما پارتی داشته باشید. که بتواند به آن فرد دستور بدهد که آن کار باید انجام شود. می‌خواهم بگویم مسئله خودسری و بی‌انضباطی و بی‌قانونی، ریشه‌دار و وسیع است.

شما کتابتان را با تحولات اخیر ایران به پایان برده‌اید. برداشت شما از حوادث بعد از انتخابات خرداد ماه در ایران چیست؟

اتفاق مهمی‌که بعد از انتخابات خرداد ماه و برخوردهایی که انجام شد، روی داد این بود که بحران مشروعیت در جامعه ایجاد کرد. در نتیجه بخشی از جمهوری اسلامی‌، مشروعیت بخش دیگری از آن را قبول ندارند و بر عکس. یک بخش می‌گفتند بخش دیگر کودتا کرده و بخش دیگر هم می‌گفتند آن وری‌ها آلت دست قدرت‌های غربی هستند. به این می‌گویند بحران مشروعیت. که با بحران قدرت فرق می‌کند. در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی‌هم بحران قدرت وجود داشت ولی هنوز مشروعیت جمهوری اسلامی، یک‌پارچه بود. اما الان این یک‌پارچگی دیگر وجود ندارد.
XS
SM
MD
LG