لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ تهران ۱۷:۲۳

آزادی و لجام گسيختگی در ادب پارسی


همایون کاتوزیان
همایون کاتوزیان

روز جمعه ۶ آبان برابر با ۲۸ اکتبر دانشگاه لايدن هلند که از سال ۱۵۷۱ ميلادی شاهد اولين کوشش ها در زمينه شناخت زبان و ادب پارسی و ايران شناسی در اروپا بوده ميزبان سمپوزيوم يک روزه کوچکی بود درباره ادب ايران با نام «تصور تجدد» (Imagining Modernity ) با چهار سخنران.

اولين آنها همايون کاتوزيان استاد ادب و تاريخ ايران در دانشگاه آکسفورد در گفتاری با نام آزادی و لجام گسيختگی در ادب پارسی به طنز و هجو و هزل و شعر و نثر در دوران جنبش مشروطه پرداخت.

آقای کاتوزيان،‌ در سخنرانی تان در دانشگاه لايدن در مورد آزادی و لجام گسيختگی در دوران مشروطيت صحبت کرديد و توی چارچوب بررسی ادبيات و تجدد در ايران. آيا مقصودتان از اين لجام گسيختگی اين است که مثلا در دوره مشروطه آن هرج و مرجی که در يک زمانی ايجاد شد اثر گذاشت روی قلم شاعران و کسانی که از طريق شعر در روزنامه هم می نوشتند و بعد بر آن اساس به جای اين که مثلا انتقادات شان را به حالت های معتدل مطرح کنند گاهی وقتها تا مرز مثلا فحاشی هم می کشاندند؟

اين لجام گسيختگی ادبی اصلا جزيی از کل انقلاب بود و بعد از آن جزيی از هرج و مرجی که بعد از انقلاب ايجاد شد. به يک معنی سابقه تاريخی داشت منتها شکل مدرنش بود.

يعنی مسئله اين بود که در تاريخ ايران وقتی نوعی انقلاب می شد و دولت استبدادی سقوط می کرد جايش نه آزادی می آمد و نه دموکراسی و هرج و مرج می شد. هرج و مرج يک نوع استبداد تقسيم شده بين افراد است.

يعنی به جای اين که يک نفر مستبد وجود داشته باشد هزارتا يا دو هزارتا و يا ۱۰۰ هزارتا وجود داشت.

هر کدام هر کاری که دلش بخواهد می کند. يک نوع استبداد است منتها استبداد تقسيم شده. ديگر مرکزيت ندارد و در نتيجه بدترهم هست. اين است که به همين ترتيب در انقلاب مشروطه انقلاب که انقلاب است و نوعی لجام گسيختگی جزيی از انقلاب است.

بعد هم بعد از اين که انقلاب مشروطه پيروز شد در ايران با اينکه قانون اساسی نوشته شده بود و نسبت به گذشته يک اتفاق جديد و مدرنی افتاده بود با اين وضع کسی به آن توجه نداشت. رفتند به سنت های خودشان. سنت هرج و مرج بود بعد از سقوط استبداد. اين بود که هرج و مرج در همه وجود جامعه تجلی می کرد و حتی داخل مجلس. چهار وکيل مجلس نمی توانستند با هم به توافق برسند. يا مثلا در روزنامه ها هرچه دلشان می خواست به شاه و وزير و وکيل و همديگر می گفتند.

چون مبحث در مورد شعر بود يک نمونه هايی از شعرهايی که در آن دروه سروده می شد:‌ عارف قزوينی، فرخی يزدی، ملک الشعرای بهار و اديب الممالک فراهانی،‌ ايرج ميرزا و اينها يک نمونه هايی بدهيد که نوع ادبيات آن موقع چگونه بود و چگونه به مسايل روز می پرداخت.

بله. اين نوع لجام گسيختگی که صحبتش هست هم در نظم و هم در نثر و شعر پيدا شد. يک مقدار از کارهای دهخدا مثلا در ستون چرند پرند که بسيار موثر بود و نثرش جديد بود و خيلی در سطح بالا و همچنين محتوای طنزش ولی طنزش گاهی فوق العاده گزنده بود.

مثلا خيلی راحت اينها به مادر محمدعلی شاه فحش می دادند. نه فقط دهخداد ديگران هم می کردند. به خود محمدعلی شاه می گفتند پسر ام الخاقان. ام الخاقان لقب مادرش بود. پسر ام الخاقان که می گفتند يعنی پسر پدرش نيست.

مادرش از يک کسی ديگر اين پسر را دارد! اين مثلا در نمونه نثر بود. در شعر خيلی زياد. همه اش البته حالت لجام گسختگی نداشت. يا اگر داشت همه اش هجو و فحاشی و بدگويی و تندزبانی نبود. ولی مقدار زيادی اش بود. مثلا ميرزاده عشقی برخوردی کرده بودد با وحيد دستگردی.

عشقی خطاب به او می گويد: «ای وحيد دستگردی شيخ گنديده دهن/ ای که ناميدی همی گند دهانت را سخن/ بر سرت عمامه چون آلوده با گه، سنده یی رو در آئينه نگر، باور نداری گر زمن.» حالا تازه البته آخرهای شعر به خواهر و مادر هم می کشد. همين شعر و قابل تکرار نيست در محافل مودب مثل شما.

ولی جاهای ديگر هم در شعرهای سياسی... اين هم به يک معنی سياسی بود برای اينکه اينها در دو جبهه مختلف بودند. ولی شعرهای سياسی که فرض کنيد عشقی خطاب به وثوق الدوله سر قرارداد ۱۹۱۹ که اينها همه تقريبا همه ملت ايران خيال کرده بودند که وثوق الدوله ايران را فروخته به انگليس. شعری دارد : «ای وثوق الدوله ايران ملک بابايت نبود/ اجرت المثل زمان بچگی هايت نبود/ يا کارمزد دختر هر روز يک جايت نبود» اين نوع مبارزه سياسی آن زمان بود.

اين شعرها که در اين حد پرده‌درانه است تا چه حد واکنش بود به شرايط موجود و تا چه حد بر ميزان تقابل ها می افزود؟ يعنی اين قدرت را داشت که حتی اوضاع را پيچيده تر کند و تنش ها را زياد تر کند يا فقط بازتاب شرايط سياسی روز بود؟

اين يک جزيی از شرايط موجود بود. چنانکه گفتم اشکال ديگرش آن اشکال هرج و مرج در همه وجوه جامعه ديده می شد از جمله مثلا قيام ايلات و عشاير و ولايات و غيره. آنها هم جزوش بود. يا مثلا فرض کنيد همين وضع آشوبگرانه که داخل مجلس وجود داشت. يا روزنامه ها و اينها.

اين جزيی از آن بود و در عين حال البته تنش را زياد تر می کرد و در عين حال يک نوع حالت بی حسی هم ايجاد کرده بود. يعنی شما مثل هر مورد ديگری شبيه اين وقتی يک چيز قبيحی يا حتی شکنجه زياد تکرار شود يک مقدار حالت دافعه ايجاد می کند و شدت تاثيرش کمتر می شود. وقتی عادت شد بگويی خواهر و مادر و اين حرفها يک نوع حالت طبيعی پيدا می کند.

چرا اين مسايل را در چارچوب تجدد و ادبيات ايران داريم بررسی می کنيم؟ ارتباط اين دو با هم چگونه است؟ آيا مثلا در همان انقلاب های قبل از مشروطه که به آن فتنه و بلوا و اينها می گفتند که البته لغت فتنه دومرتبه مطرح شده و ازش استفاده می شود آيا در آن دوران مثلا نوع ادبياتی که کاربرد داشت و يا شعرهايی که سروده می شد با اين دوره فرق دارد که در چارچوب تجدد شما بررسی اش می کنيد؟

دوره تجدد در انقلاب مشروطه و پس از آن به دوره ای رسيديم که ادبيات حالت نخبگی اش را از دست داده. يعنی ديگر ادبيات فقط در انحصار نخبگان و دربار و اينها نيست. تفاوتش اين است.

يعنی ادبيات آمد در روزنامه. امروز شاعر شعر را می گفت مثلا فرض کنيد اشرف الدين قزوينی يا گيلانی و فردا در روزنامه اش نسيم شمال چاپ می کرد. دهخدا در صور اسرافيل ستونش را می نوشت يا همه آنهای ديگر. عشقی در روزنامه خودش قرن بيستم يا روزنامه های ديگر شعرش را چاپ می کرد. وجه جديدش اين بود.

وگرنه ما هجو و هزل و فحاشی و غيره در تاريخ ادبی ايران کم نداريم. شاعران بزرگی مثل انوری ابيوردی يا سوزنی سمرقندی که در آن حد نيست يا شاعری مثل خاقانی شروانی. يا معروف ترين شان عبيد زاکانی. در قرن نوزدهم يغمای جندقی و قاآنی شيرازی. اينها از اين شعرها زياد داشتند. منتها شعرها محفلی و خصوصی بود و در انحصار يک جامعه نخبگان بود و غالبا هم انگيزه هايش فرق می کرد.

انگيزه اجتماعی نداشت. يک شاعری با شاعر ديگر بد بود و بر می داشت به زن و بچه اش بد می گفت. يا اينکه پادشاهی شاعری را تير می کرد که شعر بگويد و فحش بدهد به پادشاه ديگری که با او طرف بود. به اين شکل بود نه به اين شکل که مضمون شعر و ادب اجتماعی باشد به معنی گسترده کلمه و هر روز هم بازتاب پيدا کند در سطحی وسيع.

پس روزنامه ها ادبيات را اجتماعی کردند. آيا می شود يک مقايسه ای کرد با اينترنت که الان درست شده؟ چون شما مثال می زنيد که امروز شعر می گفتند و فردا يا روز بعدش دوره مشروطه می آمد در روزنامه ها. الان آنا می شود اين کار را کرد. آيا اين مقايسه بجاست که در ابعاد ديگری با آمدن اينترنت بشود به آن پرداخت؟


بله. شباهتی وجود دارد. همانطور که گفتيد با ابعاد ديگر. يعنی قبل از مشروطه چنانکه گفتيم شعر و ادب و اينها محفلی و درباری بود و منحصر به جامعه ادبا و نخبگان وغيره. ولی با مشروطه و حوادث بعدش به خصوص شعر و البته آثار ادبی ديگر هم گسترش زيادی پيدا کرد و هم بازتابش فوری بود و يک رابطه مستقيم برقرار شد بين شعرا و نويسندگان متجدد و مدرن از سويی و روزنامه و نشريه و اين حرفها که محمل انتشار آثار اينها شده بود. به آن معنی به نسبت با هم شبيه اند اگرچه ابعادشان با هم خيلی فرق دارد.

XS
SM
MD
LG