لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۱۰:۳۱

سوريه در راه بی بازگشت، شرط بندی جمهوری اسلامی بر اسب مرده


بحران داخلی سوريه پس از کشتار فجيع شهر حوله که منجر به قتل ۱۰۰ نفر از جمله حدود ۵۰ خردسال شد، وارد مرحله جديدی شده است؛ مرحله ای که کوفی عنان پس از ملاقات با بشار اسد آن را «راه بی بازگشت سوريه» توصيف کرد. راه بی بازگشت سوريه به چه معناست؟ نتيجه حاصله برای جمهوری اسلامی در اين راه بی بازگشت چيست؟

سوريه فراتر از اختلاف

با سپری شدن يک سال از بحران سوريه و ناکارآمدی ميانجگری کوفی عنان، نماينده ويژه سازمان ملل و اتحاديه عرب، به نظر می رسد که بحران سوريه به کلی از نوع بحران مصر، تونس و يمن متمايز شده است. بحران در اين سه کشور در حد اختلاف داخلی ميان حاکميت و اپوزیسيون بود ولی در ليبی و سوريه با سرسختی قذافی و بشار اسد برای ناديده انگاشتن معترضان و سرکوب اپوزسيون، بحران داخلی تبديل به وضعيتی جديد شده است.

برخی از ويژگی های وضعيت جديد در سوريه عبارتند از:

۱-جنگ داخلی: سال ها پيش از اين، لبنان طی سال های ۱۹۷۵ ۱۹۹۰ عرصه جنگ داخلی بود. از قضا در آن دوران، رژيم سوريه (حافظ اسد) يکی از عوامل موثر در ۱۵ سال جنگ داخلی لبنان به شمار می رفت. به نظر می رسد با مأيوس شدن کوفی عنان از پيشبرد آتش بس ميان طرفين منازعه، منظور او از «راه بی بازگشت» اشاره به قرار گرفتن سوريه در «آستانه جنگ داخلی» از نوع جنگ داخلی لبنان است.

مهم ترين ويژگی جنگ داخلی، «فقدان وفاق ملی» و «توسل به جنگ مسلحانه» در حل منازعات و مسائل داخلی است. بی ترديد، توان محدود کمک مالی- تسليحاتی جمهوری اسلامی به دولت بشار در برابر کمک نامحدود مالی – تسليحاتی حاميان اپوزیسيون، سرنوشت جنگ داخلی را عليه بشار رقم خواهد زد.

برای مثال در اجلاس «دوستان سوريه» مورخ ۱۳ فروردين ۹۱ (تنها ۴ روز پس از مراجعت اردوغان از ديدارش يا علی خامنه ای در ايران) ۷۲ کشور از جمله امريکا «اپوزیسيون سوريه» را به رسميت شناختند و بعضا آمادگی خود را برای واگذاری کمک به اپوزیسيون اعلام داشتند.

اين در حالی است که به قول شيرين عبادی، تنها حامی سوريه در جهان، فقط جمهوری اسلامی است و روسيه و چين نيز در بحران سوريه علی الظاهر اعلام بی طرفی نموده اند.

۲-جنگ فرسايشی: بحران سوريه اينک يک سال پر تلاطم را پشت سر گذاشته در حالی که هيچ علامتی از فروکش کردن بحران مشاهده نمی شود. جنگ داخلی سوريه ، اينک به «جنگ فرسايشی داخلی» تبديل شده است که هر يک از طرفين منازعه تلاش دارد با بالا بردن هزينه طرف مقابل، عرصه را بر ديگری تنگ کند.

در حالی که امريکا و روسيه خود را مبرا از تجهيز طرفين منازعه نشان می دهند، بشار اسد به عنوان قدرت رسمی سوريه تلاش دارد هزينه اعتراضات را تا حد ممکن برای اپوزسيون بالا برد. از اينرو هر از چندگاهی فجايعی عليه مخالفان (از نوع حوله، حمص و درعا) را به دست ارتش يا لباس شخصی ها (که در سوريه الشبيحه ناميده می شوند) شاهد هستيم. متقابلاً اپوزسيون نيز در بالا بردن هزينه بشار، انفجار هايی از نوع انفجار های مهيب و مخرب در قلب دمشق را ترتيب داده است.( اگر چه هر يک از طرفين، اين جنايات را به گردن ديگری می اندازد صورت ظاهر، نشان از جنگ فرسايشی با بالا بردن هزينه طرف مقابل به شرحی که گفته شد دارد.)

۳-جنگ نيابتی: در حالی که جنگ ۳۳ روزه ميان حزب الله و اسرائيل در سال ۲۰۰۶ ، «جنگ نيابتی» نام گرفت که حزب الله به نيابت از جمهوری اسلامی و اسرائيل به نيابت از امريکا به زورآزمايی با يکديگر پرداختند، به نظر می رسد که بحران داخلی سوريه نيز بيش از آنکه نزاع سوری- سوری (دولت سوريه در برابر اپوزسيون سوريه) باشد، به نوعی جنگ نيابتی تبديل شده است که عرصه زور آزمايی جمهوری اسلامی در طرفداری از بشار اسد از يک سو و عربستان و قطر و برخی ديگر از کشورهای عربی به طرفداری از اپوزسيون از سوی ديگر شده است.

در همين راستا سخنگوی کاخ سفيد هشدار داده است در صورتی که بشار اسد به «کشتار وحشيانه» پايان ندهد، سوريه به عرصه جنگ نيابتی بين ايران و ديگر قدرت‌های منطقه بدل خواهد شد. اشاره او به سخنان سردار اسماعيل قاآنی جانشين فرمانده نيروی سپاه قدس است که گفته بود: «تا وقتی در سوريه نبوديم، کشتار‌های مردم آن توسط معارضين زياد بود، اما با حضور جمهوری اسلامی به طور فيزيکی و غير فيزيکی جلوی کشتار‌های بزرگ در سوريه گرفته شد.»

۴-جنگ روانی: جنگ روانی، نبردی است برای تسلط بر افکار و اذهان مخاطب. در فقدان دمکراسی برای حل اختلافات داخلی، آستانه عقلانيت برای تحمل نظرمخالف شديدا تنزل می يابد و در نتيجه هر يک از طرفين منازعه ديگری را متهم می پندارد.

بشار اسد برای توجيه رفتار خود همواره اعتراض مدنی مردم خود را «فتنه» و «دخالت خارجی» توصيف کرده است. ( جالب اين که جمهوری اسلامی نيز با اعتراض مدنی مردم ايران همين رفتار را داشته است. علی خامنه ای، معترضان سال ۸۸ را ميکروب های سياسی توصيف کرد). در مقابل اپوزیسيون سوريه نيز با به تصوير کشيدن صحنه های دلخراش سرکوب، به خوبی توانسته است حس ترحم جامعه جهانی را (اگر نه همه که اکثريت آن را) جلب کند.

ريزش نيروهای نظامی بشار اسد و تشکيل ارتش آزاد سوريه، بی ترديد نشان از ضعف بشار اسد در جنگ روانی عليه اپوزیسيون دارد. محکوميت دولت سوريه توسط ۴۱ عضو از ۴۷ عضو شورای حقوق بشر سازمان ملل برای قتل عام حوله، نشان از شکست دولت سوريه در پيشبرد جنگ روانی عليه اپوزیسيون دارد.

خانم پيلای کميسرعالی حقوق بشر سازمان ملل ۱۲ خرداد در جلسه شورای حقوق بشر، خواستار ارجاع پرونده سوريه به دادگاه بين‌المللی جنايت‌های جنگی شده است که خود به تضعيف روحيه زمامداران سوريه کمک خواهد کرد.

شرط بندی جمهوری اسلامی بر اسب مرده

جمهوری اسلامی نگران از دومينوی سقوط، حيثيت خود را در برابرديدگان جهانيان به مسلخ سوريه برده است. علی خامنه ای، با عنوان پرطمطراق «ولی امر مسلمين جهان» که روزگاری برای مسلمانان بوسنی سينه چاک می کرد، امروز در برابر خون مسلمانان سوريه نه تنها سکوت کرده که در پشتيبانی از بشار، شريک اين جنايات شمرده می شود.

در منطق حفظ توازن قدرت منطقه ای، رفتار جمهوری اسلامی در حمايت از حکومت سوريه که گذرگاه ارتباطی کمک به حزب الله لبنان است کاملا قابل درک است، اما آن چه که با اين منطق ناسازگار است اين که چگونه «ولی امر مسلمين جهان» بر کشته شدن کودکان خرد سال چشم فرو می بندد و برای مسلمانان بحرين سينه چاک می کند؟

به بيان ديگر تفاوت ميان بشار اسد و معمر قذافی در چيست که جمهوری اسلامی از سقوط اولی (آن هم با دخالت غرب) ابراز خشنودی کرد ولی از سقوط بشار اسد هراسان است؟ آيا غير از اين است که بنا به ادعای جمهوری اسلامی، بهار عربی ادامه بيداری اسلامی با الگو گرفتن از انقلاب ۵۷ است؟ اگر چنين است چه تفاوتی است ميان قيام مردم ليبی عليه قذافی و مردم سوريه عليه بشار اسد؟

اگر هراس جمهوری اسلامی از سقوط بشار، شکسته شدن خط مقاومت در برابر اسرائيل است پس لزوماً همه قيام های مردمی به تبعيت از انقلاب اسلامی در مخاصمه با اسرائيل نيست. وانگهی مگر پس از سقوط صدام ، بن علی، قذافی و عبدالله صالح هيچ يک از حکومت های جديد اين کشورها به برقراری رابطه با اسرائيل مبادرت کردند که برای مثال، حکومت آتی سوريه لزوما در صدد برقراری رابطه با اسرائيل برآيد؟

مگر دولت سوريه سال ها پيش از اين در زمان حافظ اسد و در سال های اخير در زمان بشار اسد (۲۰۰۸) با ميانجگری ترکيه به مذاکرات صلح با اسرائيل نپرداخت که در صورت موفقيت آميز بودن آن مذاکرات، منجر به خروج سوريه از خط مقاومت می شد؟

نتيجه:

درک نادرست جمهوری اسلامی از تحولات خاورميانه، رفتار و گفتار اين رژيم را به شدت پارادوکسيکال و مملو از تناقاضات کرده است. بيان برخی از اين تناقضات به شرح زير است:

الف) جمهوری اسلامی از يک سو از سقوط رهبران خودکامه عرب حمايت کرده ولی بشار اسد را استثنا می داند.

ب) جمهوری اسلامی بهار عربی را «بيداری اسلامی» دانسته که الگو گرفته از انقلاب اسلامی است ولی قيام مردم سوريه که تا کنون بيشترين خسارت را برای مبارزه با بشار داده اند، مستثنی می داند.

ج) جمهوری اسلامی رژيم بعث سوريه را در خط مقاومت عليه اسرائيل می داند در حالی که اسد (پدر و پسر) هر يک به مذاکرات با اسرائيل گام نهاده اند.

د) علی خامنه ای در حالی که خود را «ولی امر مسلمين جهان» می نامد، در برابر جنايات رژيم بعثی سوريه (که بر پايه انديشه های سوسياليستی بنا شده) عليه مردم مسلمان سوريه سکوت کرده است.

ه) جمهوری اسلامی به عنوان تنها حامی بشار خود را در برابر تنفر مردم سوريه و حاميان قدرتمند اپوزیسيون سوريه قرار داده است.

با ابن اوصاف منطقاً بايد نتيجه گيری کرد که شرط بندی جمهوری اسلامی بر رژيم بشار اسد، شرط بندی بر اسب مرده باشد.

---------------------------------

دیدگاه های مطرح شده در این مطلب، الزاما تایید دیدگاه رادیو فردا نیست.
XS
SM
MD
LG