در تازهترین دور از اعتراضات سراسری در ایران که نزدیک به دو هفته به طول انجامید، طبق آمار رسمی ۲۵ نفر جان باختند و هزاران نفر روانه بازداشتگاهها شدند، با این همه در مدت کوتاهی که از این اعتراضات میگذرد، برخی از کارشناسان و تحلیلگران بزرگترین تلفات آنها یا به تعبیری «قربانی» آن را چیز دیگری میدانند: جنبش اصلاحات.
در این میان بیانیهای که مجمع روحانیون مبارز به ریاست محمد خاتمی، رئیس جمهور اسبق، درباره این اعتراضات صادر کرد با اظهارات اصولگرایان و منصوبان رهبر جمهوری اسلامی شباهتهایی داشت و انتقادات بسیاری برانگیخت، تا جایی که صادق زیباکلام، نزدیک به اصلاحطلبان، نوشت که آقای خاتمی با این عمل اعتبار خود و جریان اصلاحات را میان جوانان و لایههای کمدرآمد جامعه از دست داد.
این بیانیه و واکنشها به آن، به جدل و مباحثاتی دامن زد درباب ضرورت یا عدم ضرورت ادامه اصلاحطلبی و کارآیی و عدم کارآیی جنبش اصلاحات در ایران؛ جدلی که همچنان ادامه دارد و در این روزهای پس از اعتراضات دو طرف ماجرا را درگیر کرده است.
در یک سو افرادی قرار دارند چون مصطفی تاجزاده، فعال اصلاحطلب و از مقامات سابق در دولت محمد خاتمی، که معتقدند تنها از راه اصلاحات میتوان جمهوری اسلامی را به راهی کشاند که هم حکومتی کارا باشد و هم شنوای حرف مردم، بی آن که خون از دماغ کسی بیاید.
آقای تاجزاده در پیامی توئیتری که روز سهشنبه، ۲۶ دیماه، منتشر شد نوشت: «تفاوت اصلاحطلبان با افراطگرایان در هر دو سو: ... ما میگوییم... باید در فضای ایران خودمان، بیحضور خارجی و قبل از رویاروییهای ویرانگر به گفتوگوی ایرانیـایرانی بنشینیم.»
اشاره این فعال اصلاحطلب به سرنوشت سوریه است که پس از شش سال جنگ داخلی اکنون کنترل وضعیت آن در دست کشورهای خارجی از جمله روسیه و ترکیه و ایران است.
اما در سوی دیگر مخالفانی هستند که معتقدند جمهوری اسلامی پس از چند دهه، امتحان خود را پس داده و نشان داده است که اصلاحپذیر نیست؛ بنابراین از جنبش اصلاحات که با محمد خاتمی شروع شد دیگر کاری ساخته نیست.
از جمله این افراد یکی هم محسن مخملباف، فیلمساز سرشناس ایرانی، است که هفته گذشته در پاسخ به دفاع اصلاحطلبان از این جنبش نامهای سرگشاده خطاب به مصطفی تاجزاده نوشت و در آن اذعان کرد که «دیگر باور ندارم حکومت ایران اصلاحپذیر باشد».
آقای مخملباف، صاحب آثاری چون «سفر قندهار»، با اشاره به ویدئویی از مصطفی تاجزاده که در آن به دفاع از اصلاحطلبی پرداخته، میگوید: «از نظر شما، اصلاحات نه تنها وحى منزلى براى ایران، که براى همه دنیا و همه اعصار، حتى براى دوران هیتلر است.»
«دوست عزیز، اصلاحات و انقلاب و حمله از بیرون، فقط سه راه براى تغییر یک وضعیت است. متاسفانه این راه را ملتها انتخاب نمىکنند، بلکه این دیکتاتورها هستند که آن را به جوامع بشرى تحمیل مىکنند.»
او اصلاحطلبان را چنین متهم میکند: «شما از اصلاحات چنان ایدئولوژىاى ساختهاید که اگر در زمان جنگ دوم جهانى هم بودید، با جنگیدن نیروهاى خارجى با هیتلر هم مخالفت مىکردید و مىگفتید بهتر است هیتلر را از طریق اصلاحات سر به راه بیاوریم.»
در این نامه آمده است: «با استناد به این که باید جلوى سوریهاى شدن ایران را گرفت، بر تداوم شیوه اصلاحات اصرار ورزیدهاید. چنان که گویى ما از بین دوگانه (سوریهاى شدن، افغانستانى شدن) و ادامه اصلاحات بىنتیجه، که چیزى جز شرکت در انتخابات طراحى شده و در مشت خامنهاى نیست، راه دیگرى نداریم.»
محسن مخملباف در نامه مفصل خود سپس به مروری بر تاریخ چندساله افغانستان و سوریه و تونس میپردازد و مینویسد: «براى شما آن دوره سیاه طالبان بهتر بود یا امروز که علیرغم همه مشکلات نیمى از افغانستان آزاد است؟ امروز زنان در نیمى از افغانستان به مدرسه و دانشگاه مىروند. حداقل در نیمى از افغانستان مردم در خیابان شلاق نمىخورند و حداقل نیمى از مردم دیگر در خطر سنگسار نیستند. کشور افغانستان انواع کانالهاى آزاد رادیو و تلویزیون را دارد، کانالهایى که مردم ایران هنوز آرزوى داشتن یکى از آنها را دارند.»
او معتقد است: «دوست عزیز، اصلاحات و انقلاب و حمله از بیرون، فقط سه راه براى تغییر یک وضعیت است. متاسفانه این راه را ملتها انتخاب نمىکنند، بلکه این دیکتاتورها هستند که آن را به جوامع بشرى تحمیل مىکنند.»
مخملباف سپس درباره سوریه میپرسد: «چه کسى جز ایران و روسیه پشت اسد ایستاد و سوریه را به مثالى وحشتناک تبدیل کرد؟ مصطفى عزیز! شخص رهبر به همراه پوتین مسئول این جنایات در سوریه امروزند.»
او در پایان مینویسد: «دیگر باور هم ندارم حکومت ایران اصلاحپذیر باشد. خامنهاى آن قدر از ترس یا لجاجت، بر استبداد دینى اصرار مىکند که لاجرم با خشونت انقلاب و یا حمله خارجىهاى منفعتطلب عوض خواهد شد. در این صورت، تحمیل راه حل پرمصیبت حمله خارجی یا خشونت انقلابی بر کشور و ملت مسئولیت اوست، و مسئولیت اصلاحطلبان بلاتکلیف، نه مردم جان به لب رسیده ایران.»