لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ تهران ۱۳:۰۲

پرویز پورحسینی به روایت سوسن تسلیمی


سوسن تسلیمی و پرویز پورحسینی در نمایش کالیگولا
سوسن تسلیمی و پرویز پورحسینی در نمایش کالیگولا

پرویز پورحسینی که به‌تازگی بر اثر بیماری ناشی از ویروس کرونا از دنیا رفت، پیشینه درخشانی در تئاتر داشت، از سال‌ها کار در کارگاه نمایش در گروه آربی اوانسیان تا همکاری با پیتر بروک.

سوسن تسلیمی سال‌ها در کارگاه نمایش با او همکار بود و بعد از انقلاب هم در دو فیلم در کنارش بازی کرد.

از او خواستیم از پرویز پورحسینی برایمان بگوید.

از اینجا شروع کنیم که اولین‌بار آقای پورحسینی را کجا دیدید و بعد چطور همکاری‌تان آغاز شد؟

سوسن تسلیمی: من اولین‌بار در دانشکده هنرهای زیبا با پرویز پورحسینی آشنا شدم. پرویز از قبل هنرپیشه شناخته‌شده‌‌ای بود، حرفه‌‌ای بود و کارهای زیادی در کارنامه داشت، با سمندریان کار کرده بود، با پری صابری کار کرده بود و در فیلم «چشمه» آربی اوانسیان هم بازی داشت. این بود که دارای اعتبار بود و شناخته شده بود.

در همان سال اول دانشکده میسر شد که به پاریس برود و با پیتر بروک کار کند در گروه بین المللی‌‌ای که بروک تشکیل داده بود از هنرپیشه‌هایی از کشورهای مختلف. آربی برای من تعریف کرد که پیتر بروک پرویز را در نمایش سنگواره [«پژوهشی ژرف و سترگ و نوین در سنگواره‌های دوره بیست و پنجم (یا چهاردهم یا بیستم) زمین‌شناسی» نوشته عباس نعلبندیان] دیده بود و بارها به بغل‌دستی‌‌اش گفته بود «اون درخشانه! چه بازیگر درخشانی!».

فکر می‌کنم اوایل بهار سال ۴۹ بود که رفت پاریس و شش ماه با پیتر بروک و گروه بین‌المللی‌‌اش کار کرد. بعد همه آمدند ایران و نمایش «اورگاست» را در تخت جمشید کار کردند.

پس یک دوره دانشکده را با هم گذراندید.

بله، چهار سال همکلاس بودیم. سر کلاس می‌نشست و درس‌ها را دنبال می‌کرد. با آن‌که هنرپیشه حرفه‌‌ای بود و در صحنه‌های زیادی بازی کرده بود، بسیار متواضع بود. ما تازه وارد دانشگاه شده بودیم و تجربه پرویز را نداشتیم. پرویز از من هشت سال بزرگ‌تر بود. تجربه داشت و حرفه‌‌ای بود. احتیاج آنچنانی نداشت به تحصیلات و سر کلاس نشستن.

بعد فکر می‌کنم که وارد گروه بازیگران شهر شد به سرپرستی آربی.

بله، بهمن سال ۱۳۵۰ این گروه تشکیل شد. پرویز قبلاً با آربی آشنا بود و با هم کار کرده بودند. تقریباً همه بازیگرانی که در نمایش اورگاست با بروک کار کردند، وارد این گروه شدند به‌اضافه بازیگرانی که از جاهای دیگر آوردند، مثل من، فردوس کاویانی و چند نفر دیگر. آن‌جا حدود پنج سال به شکل تنگاتنگ با هم کار کردیم و همکار عزیز من بود و بسیار مورد احترام من. جایی بود که تئاتر تجربی جریان داشت و ما صبح تا شب در حال تجربه بودیم.

چه ویژگی شخصیتی‌‌ای داشت که برای شما جالب بود؟

پرویز در ایران استثنا بود. من کمتر بازیگری دیده‌‌ام با این دقت. بسیار دقیق بود و نظم داشت؛ این‌که چقدر به کارش اهمیت می‌داد و چقدر جدی‌‌اش می‌گرفت. این جدی گرفتنش به‌خاطر نفس تئاتر بود و خود بازیگری. نه به دنبال شهرت بود و نه به دنبال «منم منم»بازی. اصلاً خودخواهی نداشت. اصلاً قصد نداشت ستاره بشود تا برایش دست بزنند و ازش امضا بگیرند. دنبال پول درآوردن از این کار هم نبود. ابداً این‌طور نبود. دقتش برای من منبع الهام بود. روی صحنه می‌شد به او اطمینان کرد. می‌دانستی که پرویز می‌خواهد صحنه خوب بشود نه این‌که خودش دیده بشود.

سوسن تسلیمی و پرویز پورحسینی در نمایش باغ آلبالو که در مراسم گشایش تئاتر شهر اجرا شد
سوسن تسلیمی و پرویز پورحسینی در نمایش باغ آلبالو که در مراسم گشایش تئاتر شهر اجرا شد

توی فضای تئاتر پیش می‌آید که روی صحنه می‌خواهند کارت را خراب کنند یا پشت سرت صفحه می‌گذارند و بد می‌گویند و شایعه می‌سازند، اما پرویز مبرا بود از این قضایا. دوست نزدیک خانوادگی ما بود ولی یک بار هم نشنیدم که پشت سر کسی بد بگوید. واقعاً آقا بود و من خیلی غمگین شدم از رفتنش. وقتی شنیدم، عمیقاً اندوهگین شدم و تا مدت‌ها فقط سکوت کردم. تمام آن صحنه‌ها و روزها جلوی چشمم بود. چقدر این آدم با شخصیت بود.

حالا که به کارنامه‌‌اش نگاه می‌کنید چه به ذهن‌تان می‌رسد؟

بازی‌های درخشان کرد، مثلاً در «طلبکارها» و «انسان، حیوان، تقوا» به کارگردانی آربی. پرویز را نمی‌شد فراموش کرد. همیشه بازی‌هایش متفاوت بود. «کالیگولا» را بازی کرد در نقش یک امپراتور دیکتاتور. «جان‌نثار» را بازی کرد کار بیژن مفید که اصلاً یک سبک و سیاق دیگری داشت. یک اثر ژان ژنه را هم در سال ۱۳۵۰به اسم «نظاره مرگ» خودش کارگردانی و بازی کرد که خیلی دیدنی بود.

راه‌های بازیگری را خیلی خوب پیدا می‌کرد. با این حال به نظرم پرویزِ کارگردان خودش را در تئاتر و سینمای ایران کمتر پیدا کرد. پرویز همیشه من را یاد بازیگران انگلیسی و سوئدی می‌اندازد. من را یاد ماکس فون سیدو می‌انداخت. پرویز برای من چهره‌سنگی بود. درونش پر از احساس بود و می‌جوشید ولی چهره‌سنگی بود. اداها و غلوهای معمول را نداشت.

در فیلم «طلسم» نقش مباشر را خیلی خوب بازی کرد. خیلی خوشحالم در «باشو، غریبهٔ کوچک» نقش پدر را به پرویز دادند. انتخاب خیلی خوب و درستی بود. اگر کارگردان دیگری به‌جز بیضایی بود، این نقش را به کس دیگری می‌داد. خوشحال شدم بیضایی نقش را به پرویز داد و کار غیرمتعارفی کرد در واقع برای این نقش.

یک بار گفتید که برای تئاتری دستیار پورحسینی هم شدید.

بله. انقلاب که شد، همان ماه‌های اول گفتند که زن نباید روی صحنه برود. این شد که من دیگر نمی‌توانستم تئاتر بازی کنم. پرویز یک نمایشنامه خارجی با بازیگران مرد را دست گرفت. واقعاً به من احترام می‌گذاشت و این احترام دوطرفه بود میان ما. با احتیاط گفت «سوسن، می‌بینی که اوضاع چطوره، دوست داری دستیار من بشی؟ حداقل باز کار تئاتره». گفتم «چرا که نه و خیلی هم خوشحال می‌شم». یک ماه و نیم تمرین کردیم و نمی‌دانم چرا اجازه نگرفت و هیچ‌وقت روی صحنه نرفت.

عجیب است که برخی به اشتباه فکر می‌کنند پورحسینی قبل از انقلاب چندان فعال نبوده.

بسیار فعال بود قبل از انقلاب. این‌که فیلم کم بازی کرده دلیل بر فعالیت کمتر نیست. تئاترهای زیادی کار کرد. شاید اصلاً راهش این‌طور نبود که بخواهد برود دنبال سینما. اگر می‌خواست، می‌رفت.

XS
SM
MD
LG