فرانسیس بیکن و هنر در هم تنیدن انسان و حیوان

  • محمد عبدی

نمونه‌ای از نقاشیِ سه‌بخشی فرانسیس بیکن از فیگور انسانی

نمایشگاه تازه رویال آکادمی هنر لندن فرصت شگفت‌انگیز دیگری است برای مرور تعداد چشمگیری از آثار فرانسیس بیکن، نقاش طراز اول بریتانیایی، که با جسارت تمام قواعد تثبیت‌شده نقاشی و تلاش چند صد ساله بزرگان آن برای ثبت «زیبایی» و اساساً تعلقش به عنوان «هنرهای زیبا» را زیر سؤال می‌برد و جهان تلخ و تیره و تکان‌دهنده‌ای می‌آفریند که قصدی جز به آشوب کشیدن دنیای امن و راحت مخاطبش ندارد.

هرچه اسلاف بیکن برای ثبت زیبایی کوشیده‌اند، او علاقه‌ای به ثبت زیبایی نشان نمی‌دهد؛ برعکس، تمام توان خیره‌کننده و بی‌همتایش را به کار می‌گیرد تا زشتی و کراهت را با ما قسمت کند.

زمانی که صورت زنی را می‌کشد (پرتره ایزابل راستورن در سال ۱۹۶۶) از نمایش زیبایی زنانه به سبک استاد موردعلاقه‌اش، ولاسکوئز، خبری نیست بلکه با صورتی درهم‌تنیده و ویران روبه‌رو هستیم که درد و رنج و پیچیدگی را بازتاب می‌دهد و در نهایت همه‌چیز در آن می‌توان یافت جز زیبایی.

«پرتره ایزابل راستورن» اثر فرانسیس بیکن در یک نمایشگاه

بیکن مانند دوستش، لوسین فروید، زیبایی پوست انسان را کنار می‌زند و به درون پیچیده و تلخ و حتی ترسناک انسان نظر می‌کند و بی‌ملاحظه آن را به تصویر می‌کشد. او بیماری‌اش را پنهان نمی‌کند و برعکس ابایی از روایت آن ندارد، به حدی که مخاطب آشکارا با جهان بیمارگونه‌ای (نزدیک به جهان ترسناکِ گویا در اواخر زندگی‌اش یا ادوارد مونک) روبه‌روست که تلخی زیستن در قرن بیستم را یادآوری می‌کند و هولناک بودن انسان را بدون تعارف به رخ ما می‌کشد.

شاید هیچ نقاشی به اندازه او در قرن بیستم این‌چنین روایتگر ترس‌های بشری نیست؛ بشر گرفتار در دنیای پس از جنگ دوم جهانی و انسان درگیر با مشکلات و پیچیدگی‌های لاینحل دنیای ماشینی.

در روایت این دنیا، بیکن از همان ابتدای شهرت به ترکیب انسان با حیوان و هیولا می‌رسد و فیگورهای او رفته‌رفته غریب‌تر و ترسناک‌تر می‌شوند. انسان او از انسانیت تهی شده و صورت او بیش و بیشتر به حیوان/هیولایی درنده می‌ماند که نسبتی با زیبایی‌های ظاهری انسان ندارد.

آثاری از فرانسیس بیکن با عناوین «مرغ» (راست)، «لاشه گوشت و پرنده شکاری» (وسط) و «مطالعه بدن انسان» (چپ) در یک نمایشگاه

چند نقاشیِ سه‌بخشی او از فیگور انسانی، که در یک اتاق نمایشگاه گرد آمده‌اند، اوج این تفکر را به نمایش می‌گذارند؛ نمایانگر دیدگاهی که به‌تدریج تلخ‌تر می‌شود و سیاه‌تر.

در اولین نقاشی سه‌بخشی که در سال ۱۹۶۴ خلق شده، با ظاهری هنوز انسانی روبه‌رو هستیم که در هر سه نقاشی، درهم تنیده و نومید و گرفتار و مغبون تصویر می‌شود، اما در سه اثر بعدی که به‌ترتیب در سال‌های ۱۹۷۲، ۱۹۸۱ و ۱۹۸۸ خلق شده‌اند، همین ظاهر انسانی هم ذره‌ذره از بین می‌رود تا در مجموعه آخر در سال ۱۹۸۸ به یک هیولای تمام‌عیار بدل می‌شود که دیگر نسبت چندانی با انسان ندارد، هرچند مخاطب می‌داند که این حیوان/هیولای غریب، همان انسان درهم‌تنیده و گرفتار نیمۀ دوم قرن بیستم است که رفته‌رفته نشانه‌های انسانیت در او گم شده است.

نمایشگاه به‌طرز جالبی نورپردازی شده و غالب فضای آن تاریک به نظر می‌رسد، که ترفند مناسب و درگیر کننده‌ای است برای ورود به این دنیای مخوف. از همان ابتدا مخاطب با تابلو «سر»، که از موزه متروپولیتن قرض گرفته شده، روبه‌رو می‌شود. این تابلو در همان نقطه اول به مخاطبش این اخطار را می‌دهد که با نقاشی روبه‌روست که شبیه هیچ‌کس دیگر نیست.

سه‌گانه ۷-۱۹۸۶

در اثر «به صلیب کشیدن» (۱۹۳۳- از اولین آثار معروف بیکن) با یک آشنازدایی غریب روبه‌رو می‌شویم که در آن از الوهیت چند صد سال نقاشی مسیح خبری نیست؛ برعکس، با نگاه انتزاعی نقاشی روبه‌رو هستیم که داشته‌های بشری و ایمان و اعتقادش را به سخره می‌گیرد.

این نگاه در نقاشی پاپ و شامپانزه (و تمام نقاشی‌های مربوط به پاپ) ادامه می‌یابد تا قاطعیت و اعتقاد هنرمند به عدم رستگاری را تصویر کند و در سال ۱۹۵۰، زمانی که باز به مفهوم به صلیب کشیدن بازمی‌گردد، این بار حیوان غریبی را به صلیب می‌کشد.

نسخه دوم از سه‌گانه ۱۹۴۴-۱۹۸۸

بیکن مرز انسان و حیوان را از بین می‌برد و به ترکیب غریبی از این دو می‌رسد که تاریخ نقاشی مشابه آن را به ‌خاطر نمی‌آورد. زمانی که شامپانزه‌ای را می‌کشد، صورت او به‌قدری به صورت‌های انسانی‌اش شبیه است که گویی با پرتره یک انسان - یا به مفهوم دقیق‌تر یک انسان/حیوان – روبه‌رو هستیم که اساساً فرقی با هم ندارند.

در آثار او هر چه جلوتر می‌رویم، این مرز باریک‌تر و نامرئی‌تر می‌شود تا در انتها در مجموعه گاوباز با نمایش اسپرم انسانی در صحنه گاوبازی، به پیچیدگی‌های درونی خودش و دنیایش و ارتباطش با سکس (با نمایش رابطه میان خشونت، چشم‌چرانی و سکس) می‌رسد و در نهایت در آخرین کارش در سال ۱۹۹۱، یک گاو را رودرروی ما قرار می‌دهد؛ یک گاو تنها در انتظار مرگ یا شاید یک سلف‌پرترۀ غریب و کنایی.

پرتره‌های نقاش از خودش برهنگی انسان در جهان لوسین فروید