جنبش «زن، زندگی، آزادی» از نگاه علی واعظ

علی واعظ، مسئول بخش ایران در اندیشکدهٔ «گروه بین‌المللی بحران»، در این یادداشت به پرسش‌های رادیوفردا پاسخ داده است.

در سالگرد اعتراض‌های «زن، زندگی، آزادی» در ایران، رادیوفردا به سراغ فعالان و ناظران مسائل ایران رفته و از آنها جویا شده که آیا با نظرات برخی ایرانیان که معتقدند اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» نقطه‌ای بی‌بازگشت بود، موافقند یا نه؟ و اگر موافق نیستید، چه دلیلی برای آن دارند؟

رادیوفردا همچنین از این فعال مدنی و سیاسی، و تحلیگران امور ایران، پرسیده است که یک سال پس از اعتراضات، مهم‌ترین تغییری که رخ‌داده چیست؟ و علاوه بر این آنها مهم‌ترین نقطه‌ضعف اعتراضات سراسری را به‌عنوان یک جنبش، خیزش یا انقلاب با هر تعریفی که از آن دارند، چه می‌دانند، و جدا از «سرکوب شدید حکومت»، معتقدند این اعتراض‌ها از چه ناحیه‌ای بیشترین آسیب را دیده است؟

علی واعظ، مسئول بخش ایران در اندیشکدهٔ «گروه بین‌المللی بحران»، در این یادداشت به پرسش‌های رادیوفردا پاسخ داده است.

اعتراضاتی که در شهریور گذشته آغاز شد سومین موج بزرگ ناآرامی‌­های ضد حکومتی طی نیم دهه بود. در هر یک از این دوره‌ها، فارغ از این که دلیل اعتراض آزادی‌­های اجتماعی و سیاسی بود که حکومت مردم را از آنها محروم کرده و یا رفاه اقتصادی که حکومت نتوانسته است برای مردم فراهم کند، معترضان با برپا کردن تظاهرات سراسری مخالفت خود را با نظام به نمایش گذاشتند.

تمامی این امواج اعتراضی با سرکوب خشن روبرو شد که به جای برخورد با ریشه نارضایتی‌­ها ابراز مخالفت را خفه می‌کند. بنابراین، زمینه را برای دور بعدی اعتراضات و یک تقابل دیگر بین حاکمیت و جامعه را که اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد فراهم می‌کند.

به این اعتبار «نقطه غیرقابل بازگشت» برای حکومتی که ادعا می‌کند مورد تأیید و منتخب مردم است، مدت‌­ها پیش به سرآمده است. آنچه که تغییر کرده است توهم یافتن یک روش و فضای همزیستی با رژیمی است که حاضر نیست به آنچه که اکثریت مردم می‌خواهند گوش دهد.

اما در پاسخ به اینکه در کنار این سرکوب گسترده حکومتی، چه چیز بیشترین ضربه رو به این جنبش زد، در درجه اول مهم است که به توانمندی آن توجه کنیم. این یک جنبش سراسری بود که ورای تمایزهای قومیتی، طبقاتی و منطقه‌­ای همه این­ها را در بر می‌گرفت و در برابر تمامی اشکال سرکوب فیزیکی و مجازی مقاومت کرد و ادامه یافت. برخی ممکن است ادعا کنند که ضعف آن فقدان یک رهبری مشخص بود. ولی با توجه به ذات خودجوش، غیر­متمرکز و دیرپای مبارزات این ادعا جای بحث دارد.

می‌توان به چالش‌های دیگری از جمله ظرفیت آن در بسیج گسترده و پیوسته مردم نیز اشاره کرد. ولی از بسیاری جوانب جنبش مهسا از همان آسیب‌­شناسی جنبش سال ۵۷ رنج می‌برد: اتحاد در پی تحول است ولی در آنچه که این تحول باید به ارمغان بیاورد عدم اتحاد (نفاق) وجود دارد.